مترجم: سید حسین حسینی
در قرآن این کلمه یک بار به کار رفته است و آن آیهی: قُلْ كُلٌّ یعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ (1) میباشد. فراء در معانی القرآن میگوید، به معنای سمت و سوی آن است، که همان راه و روش میباشد. رازی هم در مختار الصحاح گویی به نقل از وی میگوید: «یعنی بر روش، راه و جهت او.» فراء همچنین میگوید: «از برخی عربهای قضاعه شنیدم که میگفتند: «عبدالملک بر روش خودش بود و ابن زبیر هم بر شیوهی خود. عرب میگوید: فلانی به راه شایستهای است.» در مجمع آمده است: «شاکله؛ یعنی روش و راه. گفته میشود، این راهی است دارای شاکلهها؛ یعنی از آن راههای زیادی منشعب میشود.»
راغب در مفردات میگوید: «هر انسانی بر سرشتی که به آن مقید است عمل میکند، چون قدرت سرشت زیاد است و این همان است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «هر انسانی به آنچه که برای آن خلق شده، عمل میکند.» یعنی هر انسانی به طبیعتی که برای او در اصل آفرینش و خلقت وی ترسیم و مشخص شده است، حرکت میکند و نمیتواند آن را تغییر دهد و طبیعت دیگری جانشین آن سازد؛ و قادر نیست کانال سرنوشت خود را از آن جهتی که برای او آفریده شد تغییر دهد. مثلاً طبیعت عقل از طبیعت احمق متفاوت است و لذا اقدام او حکیمانه و آرام و سنگین است و اقدام احمق ناشیانه و ناراست و پریشان؛ هر یک غایتی دارند که به سوی آن حرکت میکنند و نهایتی که به آن پایان مییابد و هدف هر یک بسته به طبیعتی است که به آن وابستهاند. اختلاف در طبایع به اختلاف در هدفها و غایتها منجر میشود.
در تفسیر منسوب به ابن عربی آمده است: «هر کس به حساب آفرینش و ملکهی غالب بر آن از مقامش عمل میکند؛ مثلاً کسی که مقام او نفس است و شاکلهی او مقتضی طبع آن است که گفتیم ناامیدی است و آن کس که مقامش قلب است و شاکلهی وی سرشت نیک او، به مقتضای آن یعنی شکر و صبر عمل میکند.» پیداست که در کلام ایشان اشارهای است به آیه پیشین، یعنی: قُلْ كُلٌّ یعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ؛ و اشارهای به آیهی: وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ یئُوسًا (2)، یعنى انسان هنگامی که به مال و نعمت دست یافت، دچار تکبر میشود و او ناتوان است و در بر آن قدرتی ندارد و ضعیف و ناتوان میگردد و درمانده ای که در او ایمان یافت نمیشود و صبور هم نیست. در هر دو حالت برای هر انسانی طبیعی است که کارهایش به مقتضای آن جریان مییابد و طبق خواستهی آن طبیعت به کارهایش میپردازد.
حکیم سلطان محمد گنابادی معتقد است: شاکلهی انسان همان غیب و باطن او و نیت پنهان و مخفی اوست؛ نه صورت عمل او که ظاهر میشود. به نظر او «هر کسی به نیتی عمل کند که همان شاکلهی اوست؛ پسی نیت شاکلهی حال، مقام و سرشت انسان است؛ یعنی هر کسی عملش را بر نیت و فعالیت نفس خود، یعنی همان شاکلهی حال و مقامش، بنا میکند.» وی گویی احساس میکرد که این سخن به توضیح بیشتری نیاز دارد و به شرح و تفصیل آن پرداخته است. میگوید: «انسان به حسب حقیقت بشری ظاهرش، نوع واحدی است و حد واحدی دارد، اما به حسب باطن خویش انواع متفاوتی دارد. و برای هر نوع حدی است غیر از حد نوع دیگر، هرگاه برای فرد در باطنش، طبیعت فرشتگی داشته باشد یا سرشت یکی از چهارپایان و شیاطین، این طبیعت بر او حکم میراند و اقدامش را جهت میدهد. گاهی این طبیعت ظاهر میشود و گاهی ترجیح میدهد که پنهان بماند. واقعیت آن است که نزد بیشتر مردم پنهان و پوشیده است؛ آن هم برای حکمتی که اکنون شرح و بسط آن میسر نیست و تنها به این بسنده میکنیم که فرصت همزیستی و استمرار زندگی میان مردم اقتضا میکند که شاکله ها پنهان بماند و نیتها مخفی باشند.
هرگاه انسان قصد انجام عملی را داشته باشد، چه در شکل عبادات یا گناه یا امور مباح، در درون او صورتی از شاکلهی او که همان نیت و حقیقت اوست، ایجاد میشود و آن فعل تابع آن میگردد و همان نیت راهبرِ اقدام کننده در پشت آن عمل میباشد. و اگر در خارج ظهور یابد با آن تناسب و سازگاری ندارد؛ مثلاً انسان متکبر و ریاکار هرگاه قصد نماز کند، صورت آن طبیعت برای او مجسم میشود و به واسطهی آن صورت با فعلش قصد تزیین و فریب نفس خود میکند که به گمان او نزد مردم مورد ستایش قرار میگیرد و نماز را به قصد ارضای آن صورت و کامل نمودن عملی آن انجام میدهد. به عبارت دیگر عملش را بر اساس فریب خود بنا میکند و آن همچنین نیت، شاکله حال و عمل اوست. و نماز چیزی جز صورت ظاهری که به آن قصد ارضای صورت باطنی و جلب تعجب و محبت دیگران کرده است. نمیباشد.
فخر رازی در تفسیرش میگوید: «این آیه دلالت دارد بر این که، نفس ناطقهی انسانی به حسب ماهیت متفاوت است و خداوند هم در آیهی پیش، یعنی وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (3) بیان کرده است که قرآن برای بعضی از نفسها مایهی شفا و رحمت است و برای برخی دیگر مایهی خسران و خواری است.» آن گاه با آیهی: قُلْ كُلٌّ یعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ، مطلب را پی میگیرد و میگوید، معنای آن چنین است: آنچه که برای آن نفسهای پاک شایسته است، این که آثار هوش و کمال قرآن در آن ظاهر گردد و در نفسهای تیره، خواری و گمراهی، چنان که خورشید نمک را سفت میکند، روغن را مایع و لباس رنگی را سفید و چهره را سیاه؛ این کامل میشود؛ آنگاه ارواح و نفوس به ماهیات مختلف باشند که برخی تابناک و صافند که به واسطهی «قرآن نورٌ عَلی نُور» در آن ظاهر میشود و برخی تیره و ظلمانی که تیرگی و گمراهی و عذاب پشت عذاب در آن ظاهر میشوند.
اما علامه طباطبایی معتقد است که این آیه برخلاف ماهیات نفوس دلالت دارد؛ امّا بعد از رسوخ ملکات و تصویرپذیری آن به صورتها و عادتهای آن؛ این عارض حال انسان بعد از حصول شاکلهی آن و شخصیت اخلاقی آن که از مجموعه غرایز و عوامل خارجی تأثیرگذار در او که به نوعی از عمل که به نحو اقتضا فرا میخواند، میگردد. ایشان در تلاش بر تأکید رأی خود میگوید: «به تجربه و بررسی علمی ثابت شده است که ملکات و احوال نفسانی و اعمال رابطهی خاصی است و عمل یک انسان شجاع و ترسو وقتی به موقعیت دشواری برسند، و یا عمل یک شخص بخشنده و بخیل در حالت انفاق با هم مساوی نیست. و بین صفات نفسانی و نوع ترکیب ساختار انسانی رابطهی خاص برقرار است. برخی از مزاجها زود عصبانی میشوند و طبعاً دوست دارند، انتقام بگیرند و در برخی شهوت غذا یا ازدواج فراوان است به طوری که به اندک سبیی که آن را فرا خواند یا تحریک نماید، مشتاق میگردد. پس تشکیل ملکات به حسب آن که با مورد تناسب داشته باشد از حیث سرعت و کندی متفاوتند.با این همه، مزاج مناسب با ملکهای از ملکات یا عملی از اعمال از حد اقتضا و تناسب به حد علیت تمام خارج نمیشود؛ به گونهای که فعل مخالف مقتضای طبع از حالت امکان به حال محال خارج شود و اختیار باطل گردد؛ پس صفت اختیار باقی میماند؛ هر چند که در برخی موارد در نهایت دشواری باشد. با تدبر در کلام خداوند این مطلب تأیید و تأکید میشود؛ مثل آیهی: وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لاَ یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداً (4). پس معنا به تأثیر ساختار انسانی در صفت و اعمال به نحو اقتضا و تناسب بدون علیت تام اشاره دارد. همچنین تدبر در آیهی: وَأَنْ لَیسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى؛ وَأَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یرَى؛ ثُمَّ یجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَى (5)، به نگرش ارتباط بین اعمال و ملكات و ذات سوق میدهد.
نوعی دیگر از ارتباط بین اعمال و ملکات و اوضاع و احوال و عوامل، خارج از ذات انسان وجود دارد که همان شرایط و فضای زندگی است؛ مثل آداب و سنتها و رسمها و عادتهای تقلیدی، خلاصه این که آدمی شاکله ای پیاپی دارد؛ یعنی شاکلهای که ویژگی ترکیبی دارد که آن شاکله را آماده و مهیا میسازد. و از ترکیب سیستم بدنی با یکدیگر شاکلهی دومی حاصل میشود که همان شخصیت اخلاق حاصل از وجود تأثیر عوامل خارجی در نفس انسانی است که در آن شاکله نخستین- اگر وجود داشته باشد- میباشد. انسان بر هر شاکلهای حاصل شده و بر هر صفت نفسانی و عادت درونی روحی که باشد عمل وی بر همان جاری میشود و افعال او حکایتگر آن است، چنانکه شخصی متکبر و مغرور حالش در تکلف و آرامش وی، نشست و برخاست وی آشکار است و شخص ذلیل و بیچاره در تمام اعمالش ظاهراً با ذلت و مسکنت است. همچنین شخص شجاع و ترسو، بخشنده و بخیل، صبور و وقور و عجول و... چگونه این گونه نباشد در حالی که فعل نمایانگر فاعلش و ظاهر نشانهی باطن و صورت راهنمای معناست.
پینوشتها:
1- اسراء (17)، آیهی 84: بگو: «هر کس بر حسب ساختار [روانی و بدنی] خود عمل میکند.»
2- اسراء (17)، آیهی 83: و چون به انسان نعمت ارزانی داریم، روی میگرداند و پهلو تهی میکند؛ و چون آسیبی به وی رسد نومید میگردد.
3- اسراء (17)، آیهی 82: و ما آنچه را برای مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل میکنیم.
4- اعراف (7)، آیهی 58: و زمین پاک [و آماده]، گیاهش به اذن پروردگار برمیآید و آن [زمینی] که ناپاک و [نامناسب] است [گیاهش] جز اندک و بی فایده برنمیآید.
5- نجم (53)، آیات 39، 40 و 41: و این که برای انسان جز حاصل تلاش او نیست. و [نتیجهی] کوشش او به زودی دیده خواهد شد. سپس هر چه تمامتر وی را پاداش دهند.
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم