برگردان: محسن حبیبی
دیدگاههای شهرسازانهی جین جیکوب
جین جیکوب Jean Jacobs (2006-1916) منقّد معماری و شهرسازی و عضو هیئت تحریریه مجله «آرکی تکچرال فورم» (1) تا به هنگام عدم انتشار این مجله است. کتابش تحت عنوان «مرگ و زندگی شهرهای بزرگ امریکا» (2) (1961)، که بلافاصله به صورت کتاب جیبی چاپ شد، تأثیری چشمگیر در ایالت متحده داشت.«ویلیام . اچ، وایت» (3) در مورد این کتاب میگوید: «این یکی از برجستهترین کتابهایی است که تاکنون در مورد شهر نوشته شده است، پژوهشی تحسین برانگیز، در مورد عواملی که زندگی و روح شهر را خلق میکنند.»
جین جیکوب هوادار سرسخت شیوه زیست کاملاً شهری و ستایشگر کلانشهرها به قیمت نابودی حومهها و شهرهای کوچک است. پژوهش او، اگر چه در حال و هوایی شورانگیز انجام میگیرد، بر دادههای جامعهشناسانه عمیق استوار است. انگارههای «کتاب مرگ و زندگی» در ایجاد یک جریان جدید «هوادار شهر» در ایالات متحده نقش داشته است، جریانی که تا اندازهای از تجدید الگوی مراکز شهرهای بزرگی چون «بوستون» و «فیلادلفیا» الهام گرفته است.
دفاعیهایه برای شهر بزرگ
یکم، ستایش خیابان
برای جذب عابران و ایجاد یک عامل ایمنی ذاتی، خیابان شهری باید سه کیفیت اساسی را دارا باشد:چشمان خیابان
اولاً، لازم است که خیابان تمایزی صریح بین فضاهای عمومی و فضای خصوصی ایجاد کند. فضای عمومی و فضای خصوصی نمیباید به هیچ وجه- شبیه به آنچه در مجموعههای حومهای تحقق یافته است - در هم آمیخته شوند.ثانیاً، برای نظارت و مراقبت از خیابان، چشمانی لازم است، چشمان کسانی که میتوان آنها را مالکان طبیعی خیابان نامید. بناهایی که در مجاورت خیابان قرار دارند نیز باید به سوی آن جهت گیرند. این بناها نباید به خیابان پشت کنند و نباید نماهای کورشان را بدان عرضه کنند.
ثالثاً، پیادهرو میباید بیهیچ توقفی مورد استفاده قرار گیرد، این تنها امکان برای افزایش تعداد چشمان حاضر در خیابان و جذب نگاه کسانی است که در داخل بناها حضور دارند، هیچ کس دوست ندارد از پنجرهای که به خیابانی خالی باز میشود، نگاهی به بیرون اندازد. و برعکس، بسیار از مردمان میتوانند با زیر نظر داشتن یک خیابان شلوغ، در طول روز خود را سرگرم کنند.
تلاش برای دفع عدم امنیت خیابانها از طریق تأمین امنیت دیگر عناصر شهری، چون حیاطهای درونی و زمینهای بازی سرپوشیده، مسألهای بیهوده است.
جذابیّت و کارائی
امّا، نمیتوان مردمان را، بیهیچ دلیلی، مجبور به استفاده از خیابان کرد. لازم است که خیابان در طول پیادهروهایش جذابیّت تعدّد فروشگاهها و مکانهای عمومی را عرضه دارد، بعضی از این مکانها میباید در شامگاهان و شبانگاهان نیز باز باشند. بدین سان، فروشگاهها، نوشابهفروشیها و غذاخوریها در تأمین امنیت پیادهرو سهمی واقعی دارند.اولاً، این مکانها، دلایلی روشن را برای استفاده از پیادهروهایی فراهم میآورند که رو بدان دارند، چه برای عابران اهل محل و چه بیگانه.
ثانیاً، این مکانها آمد و شد را به نقاطی میکشانند که به خودی خود جذابیّتی ندارند، ولی بدین ترتیب به مکانهای عبوری زنده و شلوغ تبدیل میشوند. البته، حوزهی این مکانها به طور نسبتی بسیار محدود است، بنابراین، اگر بخواهی که آنها یک آمد و شد دائمی وفشرده را تأمین کنند، لازم است که در هر محله و تا حد ممکن این مکانها متعدد و متفاوت باشند.
ثالثاً، پیشهوران و مالکان بنگاههای کوچک، بهترین مأموران امنیتی هستند. آنها از ویترینهای شکسته شده و دستبردها متنفرند و میخواهند که مشتریانشان احساس امنیت کنند. آنان نخستین کسانیاند که از خیابان مراقبت میکنند و به محض آنکه تعدادشان به اندازه کافی شده به پاسداران خیابان مبدل میشوند.
رابعاً، فعالیت همه کسانی که خریدشان را انجام میدهند و یا اینکه تنها برای نوشیدن و یا خوردن در مکانی جمع شدهاند، به خودی خود وسیلهای برای جذب دیگران است.
انسان، انسان را میجوید
جذابیّتی که از نگاه انسانها بر دیگر انسانها ایجاد شده، به گونهای غریب از سوی شهرسازان و معماران ناشناخته مانده است. برعکس این امر، معماران و شهرسازان از انگارهای پیشداورانه حرکت میکنند که ساکنان شهرها در جستوجوی دید نامتناهی، نظم و سکوت هستند. مسألهای که به هیچوجه حقیقت ندارد. یک خیابان زنده، همیشه و به گونهای همزمان استفاده کنندگان و تماشاچیان را داراست.یکی از دوستانم، در خیابانی زندگی میکند که یک مرکز مذهبی در آن قرار دارد و در هر شب، شبنشینیها و دیگر گردهماییها در آنجا برقرار میشود، این مرکز همان نقشی را بازی میکند که «وایت هورسبار» (4) در خیابان ما دارد. (5) شهرسازی جزمگرا، در مورد روشی که مردمان باید برای گذران اوقات فراغت خود از آن استفاده کنند، مملّو از مفاهیم زاهدانه و تخیلی است.
برخورد در خیابان و آگاهی جمعی
از مدتها پیش، اخلاقگرایان شهروندانی را نگریستهاند که در مکانهای بسیار فعال پرسه میزنند، وقت خود را در نوشابهفروشیها و شیرینیفروشیها میگذرانند و در کارخانههای کنار خیابان نوشابه مینوشند، و این مسأله اخلاقگرایان را اندوهگین میکند. آنها بر این تصورند که هرگاه همین شهروندان خانههای مناسب و فضاهای سبز وسیع در اختیار داشتند، در خیابان دیده نمیشدند.این قضاوت بیانگر بیاحساس تندروانهای نسبت به طبیعت شهرهاست. هیچ کس نمیتواند خانهای بی در و پیکر در یک شهر بزرگ داشته باشد و هیچ کس در طلب آن نیست. به محض آنکه برخوردهای جالب، مفید و معنادار بین شهروندان به روابط خصوصی کاهش پیدا کند، شهر خواهد مُرد. شهرها مملو از مردمان هستند، مردمانی که نوعی مشخص از روابط - از نظر شما و من - با آنها مفید و خوشایند است؛ چندان بدان تمایل ندارید که دوروبرتان را شلوغ کنند، آنان نیز بدین مایل نیستند. در بالا یادآور شدیم عملکرد خوب خیابان در ارتباط با تجربه نوعی احساس ناخودآگاهانه از همبستگی، در بین عابران است.
واژهای به نام اعتماد این احساس را بیان میکند. در یک خیابان، اعتماد از طریق مجموعهای از تعداد بسیار زیاد و بسیار کوچک برخوردهایی جلب میگردد که پیادهرو صحنه نمایش آنهاست. اعتماد از واقعیتی ناشی میشود که اینان یا آنان برای نوشیدن یک نوشابه متوقف میگردند، از بقال و روزنامهفروش نظرشان را جویا میشوند، با دیگر مشتریان نانوایی به تبادل نظر میپردازند، به دو پسر بچهای که کوکاکولایشان را مینوشند، سلام میکنند، کودکانی را سرزنش میکنند، یک دلار از داروخانهچی قرض میگیرند و کودکان نوزاد را تحسین میکنند. رفتارها متفاوت هستند: در بعض محلات مردم در حال نوازش سگهایشان هستند و در دیگر محلهای در حال سر و سامان دادن به خانه و حیاط خود.
بسیاری از این اعمال و این امور به ظاهر پیش پاافتاده هستند؛ اما مجموعه آنها، این چنین نیست. در سطح محله، این مجموعه تماسهای محکم و عمومی، معمولاً خود به خودی است و احساس شخصیت جمعی در ساکنان را بر میانگیزد و به استقرار این جوّ احترام و اعتماد منتهی میگردد، که نبود آن برای یک خیابان فاجعهآمیز است، ولی تحقیق در مورد آن هنوز نهادی نشده است.
خیابان: حفاظت از زندگی خصوصی
در شهرهای کوچک، همگان بر کارهای شما آگاهی دارند. در شهرهای بزرگ، فقط کسانی از این مسأله آگاهند که شما تصمیم گرفتهاید که به آنها اعتماد کنید. برای اکثریت مردمان یک شهر بزرگ، این یک ویژگی بسیار با ارزش آن است.ادبیات معماری و شهرسازی محافظت از زندگی خصوصی را در معانی، پنجره، همسایگی و منظره مورد بررسی قرار میدهد. هیچ کس نمیباید قادر باشد که از خارج به داخل خانهی شما نگاه کند و در خلوت شما وارد شود. این، یک تحلیل بس سادهاندیشانه است. دست یافتن به پوشیدگی پنجره سادهترین چیز ممکن در دنیاست. کافی است کرکرهها پایین آورده و پردهها کشیده شوند. حفاظت واقعی [یعنی اینکه] - شخص بتواند با شناخت علت، مسائل شخصیاش را مستور دارد و از مزاحمان [به حریم خود] در امان باشد - این حفاظت است که دسترسی بدان، به بیانی، بسیار مشگل است و هیچ ارتباطی با جهتگیری پنجرهها ندارد.
وقتی که محلهای فاقد خیابانهای زنده باشد، اگر ساکنانش بخواهند تماسی بیرونی با همسایگانشان داشته باشند، محدودهی زندگی خصوصیشان را گسترش بخشند. آنها میباید برای مقابله با شکلی از مشارکت و ارتباطات با دیگران آماده شوند که بیش از زندگی خیابان آنان را متعهد میکند. اگر غیر از این باشد، باید خود را برای نداشتن هیچ تماسی با دیگران آماده کنند.
میل به ارتباط خصوصی با دیگری، به قوه تشخیص بسیار دقیقی در انتخاب همسایه یا اشخاصی نیاز دارد که با آنان کمترین تماس واقع میشود.
آشفتگی و شهرسازی
شهرسازی مناطق مسکونی، که روابط بین همسایگان را با این چنین تعهدات شخصی همراه میسازد، در اغلب موارد به کارایی واقعی اجتماعی منجر میشود، اما تنها و تنها در مورد طبقات مرفه و زمانی که فرقهگرایی (هم مسلکی) ساکنان وجود داشته باشد. بررسیهای شخصی من نشان میدهند که این گونه راه حلّ برای دیگر اقشار مردم یا شکست کامل مواجه شده است.اگر یک تماس ساده با همسایگانتان سبب گردد که شما در زندگی خصوصی آنان وارد شوید یا آنان با زندگی خصوصی شما رابطه یابند، و اگر امکان انتخاب همسایگانتان را نداشته باشید، آنچنان که مردمان طبقه مرفه بدان قادرند، در این حالت راهحلّ منطقی دوری جستن از هر نوع ارتباط دوستانه و یا هر شکل دیگری از یاری رسانیهای خود به خودی است.
کارایی اجتماعی مغازههایی که زندگی را تأمین میکنند، در رابطه معکوس با اندازه آنها، افزایش پیدا میکند. این موضوع را میتوان در فروشگاه جدید «هوسینگ کواوپراتیو» (6) «کورلارس هوک» (7) نیویورک مشاهده کرد. این فروشگاه جایگزین حدود چهل مغازهای است که یک کالا را عرضه میداشتند و به وسیله طرح شهرسازی محله بکلی از میان برداشته شدهاند.
فروشگاه جدید یک کارخانه است و اگر بخواهد با مسأله رقابت مواجه شود، به یک ورشکستگی اقتصادی محکوم است. و اگر انحصاری بودن، به طور مؤثر موفقیتهای مالی را تأمین کند، در زمینه اجتماعی به یک شکست مطلق منجر خواهد شد.
پارکها زمینهای مساعد برای بزهکاری نوجوانی
افزارمندان شهرسازی و مسکن، از شرایط زندگی مورد نیاز بچهها مفهومی کاملاً تفنّنی دارند. آنان از این شکایت دارند که جمعیت کودکان به بازی کردن در خیابانهای شهرها و به بزرگ شدن در شومترین زمینهها محکوم گشتهاند، خیابانهایی که چه از نظر بهداشتی و چه از نظر اخلاقی، منبع بیماری و فسادند. لازم است که این کودکان بینوا را به درون پارکها و زمینهای بازی برد، جایی که بتوانند تجهیزاتی برای تمرینهای جسمی، فضایی برای جستوخیز و به سر و کول هم افتادن و سبزهزاری برای سیرابکردن روحشان، بیابند.دار و دستههای کودکان بزهکار اساساً بدکاریهایشان را در پارکها و زمینهای بازی انجام میدهند. تحلیل «نیویورک تایمز» در سپتامبر 1959 نشان میدهد که طی ده سال گذشته، همه جنایات انجام شده به وسیله دارودستههای نوجوانان نیویورک، در پارکها صورت گرفته است. به بیانی بهتر: بدفعات و نه فقط در نیویورک بلکه در دیگر شهرها، مشاهده شده است که کودکانی که در این بزهکاریها شرکت داشتهاند، در مجموعههای بزرگ مسکونی میزیند، آنجا که از بازیهای روزانهاشان در خیابانها کوچ داده شدهاند و حتی خیابانها نیز حذف گشتهاند. بالاترین نرخ بزهکاری در «است ساید» (8) نیویورک به مجموعه مسکونی مستقر در پارکها تعلق دارد. دو گروه از مهمترین دارو دستههای بزهکار «بروکلین» نیز در دو بخش از قدیمیترین مجموعههای مسکونی از این دست مستقرند.
واداشتن کودکان به ترک جنب و جوش یک خیابان، به منظور رفتن به پارک یا زمینهای بازی مجموعههای مسکونی جدید، عملاً و در زندگی روزمره چه معنایی دارد؟
آنان را از مراقبت هوشیارانه تعداد بسیاری از بزرگترها دور کرده و به مکانهایی نقل و مکان میدهیم که شمار بزرگترها نه تنها اندک بلکه در بسیاری موارد هیچ است. اندیشیدن به اینکه این دگرگونی معرّف بهبودی در آموزش بچه شهروند میباشد، یک تفنّن محض است.
باغهای داخلی تنها برای نوباوگان مناسب است
شهرسازان «باغ - شهر» با نفرتی که از خیابان دارند، تصوّر میکردند که برای جبران مراقبتی که در خیابان وجود دارد، ساختن محوطهی داخلی در مجموعههای مسکونی برای بچهها کفایت میکند. این سیاست، بعدها به وسیله هواداران «شهر درخشان» پی گرفته شد. امروزه، تعداد بسیاری از مجموعههای مسکونی نو بر این روال طراحی شدهاند.ناروا بودن این راه حلّ، در همه جا و هرجایی که به اجرا در آمده است، این است که بعد از شش سالگی، هیچ کودکی با داشتن شخصیت با اشتیاق و میل کامل نمیپذیرد که در این محوطه داخلی این چنین کسل کننده باقی بماند. بسیاری برآنند که هرچه زودتر از آن فرار کنند.
در عمل، این جهانهای لطیف و اجتماعی به اثبات رساندهاند که تنها برای سه تا چهار سالگی مناسباند. پدران و مادران نیز مایل نیستند که بچههای بزرگتر برای بازی کردن به این حیاطهای کاملاً حفاظت شده بیایند. بچههای کوچک تماشایی و نسبتاً فرمانبردارند؛ حال آنکه بزرگترها پر سرو صدا پر تحرک میباشند، آنان هستند که بر محیط خود تأثیر میگذارند، به جای آنکه اجازه دهند محیط بر آنها مؤثر افتد، چیزی که پذیرفتنی نیست، زیرا این محیط از قبل «کمال یافته» است. از دیگر سوی، این نوع نقشه طلب میکند که بناها به سوی محوطه داخلی جهت یابند؛ اگر چنین نباشد، جذّابیت این محوطه قابل بهرهبرداری نبوده و این محوطه بدون مراقبت و بدون دسترسی سهل باقی میماند. امّا وقتی که پشت، نسبتاً مردهی، بناها یا حتی نماهای کور در کنارهی خیابان قرار گیرند. به نظر میرسد که امنیت پیادهرو بدون عملکرد خاص، با یک شکل خاص ایمنی، برای یک بخش ویژه از مردمان و برای چند سالی از زندگیشان تعویض شده است.
آسفالت و آموزش پرورش
در حقیقت، خیابانهای پر جنبوجوش، خود معرّف جنبههای مثبتی برای بازی شهروندان کوچک نیز میباشند، و این بازیها حداقل به همان اندازه ایمنی و یا محافظت اهمیّت دارند.کودکان شهر به تنوع مکانی بسیاری برای بازی کردن و آموختن نیاز دارند. لازم است که برای ورزش و تمرین آنها مکانهای تخصصی بسیار زیاد و قابل دسترسیتر، از آنهایی که در بسیار موارد در اختیار دارند، فراهم آید، امّا آنان به فضاهای غیر تخصصی نیز نیاز دارند، فضاهایی خارج از خانه که در آنجا بازی کنند، پرسه زنند و تصوّرشان از جهان را بسازند.
در عمل، این امر فقط از طریق تماس با بزرگسالانی میّسر است که به طور منظم در پیادهروهای شهر با آنها برخورد میکنند، تماسی که از آن طریق کودکان اصول بنیادین زندگی شهری را کشف میکنند.
مادرسالاری مجموعههای مسکونی
بازی کردن در پیادهروهای پر جنبوجوش در عمل از همه بازیهای دیگری که امروزه به کودکان امریکایی عرضه میشود، تفاوت دارد، این بازیای است که در چارچوب نوعی مادرسالاری جا ندارد. بسیاری از شهرسازان مَردند. عجبا! که نقشههای آنها و طرحهایشان مرد را از زندگی روزانه حذف میکند. شهرسازان، در ساماندهی زندگی محلات مسکونی به نحوی باور نکردنی، تنها نیازهای مفروض خانوارهای بیکار و کودکان خردسال قبل از سن مدرسه را مورد بررسی قرار میدهند. به طور کلّی، آنان طرحهایشان را برای جوامعی به طور مشخص مادرسالارانه در نظر میگیرند.مکانیابی کار و پیشه در نزدیکی نقاط سکونت، ولی بنابر نظریههای باغ - شهر جدای از آن، نیز راه حلّی به همان اندازه دارای ویژگی مادرسالارانه است که اگر این نقاط کیلومترها دورتر از مکانهای کار و مردان قرار میداشت. مردان یک مفهوم مجرد نیستند، یا به عنوان فرد مشخص، در جریان رخ مینمایند، یا در آن بیچهرهاند. اگر بخواهیم که مردان بتوانند در زندگی روزمره شهروندان کوچک [کودکان] شرکت داشته باشند، لازم است که نقاط مسکونی، مکانهای کار و پیشه به گونهای ماهوی در هم آمیخته شوند.
پیادهروهایی با عرض سی تا سی و پنج پا (9) برای پذیرفتن همزمان فعالیتهای کودکان، درختان مورد نیاز، آمد و شد عابران، و زندگی عمومی بزرگسالان کفایت میکند. پیادهروهای بسیار کمی چنین عرضی را دارا هستند. این پیادهروها به گونهای غیر منطقی فدای آمد و شد وسایل نقلیه شدهاند؛ معمولاً چنین انگاشته میشود که پیادهروها فقط برای آمد و شد عابران میباشند، بدون آنکه آنها به عنوان نهادهای حیاتی و غیر قابل جایگزین ایمنی شهر، زندگی عمومی و آموزش و پرورش کودکان، مورد شناسایی و احترام قرار گیرند.
حذف خیابانها، و در نتیجه حذف نقش اجتماعی و اقتصادی آنها، انگارهای بسیار شوم و بسیار مخرب شهرسازی جزمگر است.
دوم - پارکها و میدانها
مرسوم است که باغهای عمومی و فضاهای سبز چون احسانی در حق مردمان محروم شهرها تلقی شود. لازم است که هرچه سریعتر این تصور واژگون شود و پارکهای شهرها چون مکانهای محرومی در نظر گرفته شوند که میباید احسانهای حیاتبخش به طور مصنوعی در حق آنها منظور شود.پارکهای تخریب کننده بافت شهری
با چه اهدافی خواستار فضاهای آزاد بیشتری هستیم؟ برای اینکه فضهای خالی ترسناکی بین ساختمانها ایجاد شود یا برای استفاده و خوشایندی مردمان؟ ولی مردمان از فضای آزاد صرفاً به سبب وجود آن، یا اینکه آرزوی شهرسازان این چنین است، استفاده نمیکنند.اگر برای ساماندهی این فضاهای سبز، میباید دقیقاً به تخریب «دلایلی» دست زد که مردمان را بدانجا میکشاند، ایجاد پارکها به منظور تمرکز حداکثر مردمان، کاری بیهوده است. پارکهای مجموعههای مسکونی، هرگز نمیتوانند جایگزین یک شالودهی شهری متنوع گردند. پارکهای شهری که عملکرد موفقی دارند هرگز راه حلّی متداوم در فعّالیت شهری را شکل نمیبخشند. برعکس، آنها در بین خود و با استفاده از خوشایندی عمومی، در خدمت عملکردهای متفاوت همسایگی قرار میگیرند و حتی از این طریق، در تنوع محیط نیز سهیم میگردند.
عملکرد و مکانیابی پارکها
پارکها میتوانند به طور واقعی موجد جذّابیتی افزون در محلههایی باشند که عامه مردم از قبل به دلیل تنوع گسترده دیگر خدمات بدانها جذب شدهاند. برعکس، در محلاتی که فاقد جذابیّت هستند، پارکها جز دلگیرتر کردنشان کاری انجام نمیدهند، آنها در این محلات بر افسردگی، عدم امنیت و تهی بودن تأکید میگذارند. هرچه یک شهر در آمیختن عملکردهای متفاوت و روزانه در خیابانهایش موفق باشد، به همان اندازه، فرصتهای خود را افزایش میدهد، فرصتهایی که بتوانند به طور طبیعی و با هزینهای اندک، پارکهای دقیقاً مکانیابی شده را حیات بخشد و نگهداری نماید، و متقابلاً همین پارکها که از این پس برای همسایگانشان منبع شادمانی و رضایت هستند، میتوانند از اینکه مکانهای برهوت و آزار دهنده باشند، باز مانند.سوم - عملکردهای شهری
طرحهای مراکز فرهنگی و یا شهری نتایج فاجعهآمیزی به بار میآورد. آنها تعداد مشخصی از عملکردها و کاربریها - در اکثر اوقات کاربریهای شبانه - را از شالودههای شهر جدا میکنند، کاربریهایی که با این حال به شالودهها نیاز حیاتی دارند.علیه «منطقهبندی»
«بوستون» اولین شهری امریکایی بوده است که طرح یک منطقه فرهنگی «ضدعفونی شده» را به اجرا در آورده است. یک شورای خاص در 1839، ایجاد یک [بنیاد] «حفاظت فرهنگی» را اعلام میدارد که «به طور مشخص به نهادهایی با یک ویژگی هنری، علمی و آموزشی» اختصاص مییابد. این تصمیم با شروع حضیض آرام و طولانی شهر به عنوان، رهبر فرهنگی شهرهای امریکایی همزمان میشود. شاید این به معنای رابطهی علت و معلولی نباشد و شاید مکانیابی نهادهای فرهنگی در خارج از شهر و جدایی آنها از زندگی روزمره، چیزی جز نشانه و عارضه انحطاطی نبوده باشد که بنا به دیگر دلایلی از پیش غیرقابل اجتناب شده بود، [امّا] یک چیز قطعی است، مرکز (شهر کُهن) بوستون به گونهای دهشتناک از نداشتن نوعی آمیختگی مناسب از عملکردهای اولیه در رنج بوده و بخصوص از داشتن عملکردهای شبانه و عملکرد فرهنگی زنده (نه موزهای) محروم است.یک تراکم سنگین مسکونی، همزمان با یک بافت شهری فشرده، برای تأمین تنوع و عملکرد کامل شهری مورد نیازند. از زمانی که «ابنزرهوارد» با بررسی بیغولههای لندن، چنین نتیجهگیری کرد که برای نجات ساکنان این بیغولهها، میباید زندگی شهری را رها کرد [بسیار گذشته است] و امور کاملاً دگرگون شده است. پیشرفتهای انجام گرفته در زمینههای مختلف پزشکی، بهداشت، بیماریهای مُسری، گوارشی، قانونگذاری کار - به گونهای انقلابی شرایط خطرناک و رقتباری را دگرگون کردهاند که در زمانی همزاد اجباری زندگی در شهرهای بزرگ بودند.
شهرهای اقماری، راه حلّی نادرست
راه حلّ، در پراکندن نو - شهرهای مستقل در مناطق کلانشهری نیست. این مناطق خود و پیش از این، از مکانهای بیشکل و پراکنده اشباع شدهاند، مکانهایی که «سابقاً» شهرها و شهرکهای نسبتاً مستقل و منسجم بودهاند. از روزی که این شهرها و شهرکها در اقتصاد پیچیدهی یک منطقه کلانشهری، با همه امکاناتی که چنین منطقهای دارد - امکاناتی در زمینه کار، اوقات فراغت و خرید - وارد شدند. فردیّت اجتماع، اقتصادی و فرهنگی خود را از دست دادند. ما نمیتوانیم در دو زمینه نقش داشته باشیم و اقتصاد کلانشهری قرن بیستم را با شیوهی زندگی شهرهای کوچک قرن نوزدهمی درهم آمیزیم.روستا - شهر»: راه حلّی نادرست
حتی در محدودهای که شهرهای بزرگ قرار دارند، ما موظف هستیم توسعهی هوشیارانه یک زندگی اصیل شهروندی و افزایش نیروی اقتصادی شهر را مورد بررسی قرار دهیم. این حماقت است که بخواهیم این موضوع را نفی کنیم که ما، آمریکاییها، مردمانی شهری شدهایم و در یک اقتصادی شهری شده زندگی میکنیم، وقتی که به نفی آن میپردازیم، در واقع، فدا کردن همهی روستاهای اصیل دور و بر کلانشهرها را به خود عرضه میداریم، همانطور که در دهههای گذشته این مسأله را براحتی و با آهنگ 3000 آکر (حدود 1350 هکتار. م.] در روز انجام دادهایم.اصول راهنمای شهرسازی کنونی و اصلاحات مربوط به مسکن در اساس نوعی مقاومت دقیقاً تأثیرگذار را سبب گشتهاند که تمرکز شهری مطلوب را مجاز میدارد، این نفی شاعرانه در کشتن روشنفکرانه شهرسازی سهیم است.
حفظ اتومبیل
زندگی، زندگی را جذب میکند. جدا کردن عابر پیاده از ماشینها، اگر همراه با نگه داشتن یا حذف بسیاری از شکلهای زندگی و فعالیتهای اساسی باشد، مزایای نظریهای خویش را از دست میدهد.اندیشیدن به مسائل آمد و شد شهری در معانی ساده اندیشانه آن عابران پیاده علیه اتومبیلها، و جدایی کامل این دو مقوله را هدف قرار دادن، وارونه مطرح کردن مسأله است. زیرا سرنوشت عابران پیاده در شهرها نمیتواند خود را از تنوع، شادابی و تراکم عملکردهای شهری جدا کند.
نظم زیبایی شناختی و چارچوب حیاتی
شهرها به زندگی در شکل بسیار پیچیده و بسیار متراکم آن، کالبد میبخشند. به این علت یک شهر نمیتواند چون یک اثر هنری تلقی شود. هنر در ساماندهی شهرهای ما، چون در دیگر زمینههای فعالیت ما، مورد نیاز است؛ چنانچه هنر و زندگی به گونهای مداوم در تلافی باشند، نمیتوان آنها را با هم درآمیخت. ابهام بین آنها، یکی از دلایلی است که تلاشهای شهرسازی را این چنین گمراه کننده نموده است.هنر، شکلهای خاص خود را دارد. و این شکلها دقیقاند. هنرمندان، از هر زمینهای که باشند، از طریق عینیّات فراوانی که از زندگی ناشی میشود، دست به گزینشها میزنند. فعالیت آنها اساساً برگزیده شده و متمایز کننده است. برعکس فرایندهای حیاتی، هنر، مطلق، نمادین و مجرد است.
پرداختن به یک شهر یا یک محله شهری، به گونهای که منحصراً یک مسأله معماری بسیار وسیع باشد و میل به آنکه به آن مثل یک اثر هنری نظم بخشیده شود، تلاشی فریبنده برای به جای زندگی نشاندن هنر است.
بهتر است که شهرسازان راهبردی را برگزینند که این دو، هنر و زندگی، را وحدت بخشد، در حالی که نظم شهرها را روشن و واضح بیان کرده و مورد بهرهبرداری قرار دهد.
برآنند که به ما بقبولانند که تکرار، نظم را معرفی میکند. با تأسف باید گفت یک نظم مقدماتی و نظامی و نظامهای معنادار نظم عملکردهای بندرت با [نظم] این جهان [زندگی] هماوایی دارد.
نقشه و شالوده
وقتی که شهرسازان و برنامهریزان برآنند که به نقشهای دست یابند که بتواند «استخوانبندی» یک شهر را بروشنی بنمایاند (بزرگراهها و گردشگاهها در عمل از این موضوع ناشی میشوند)، آنها به بیراهه میروند. یک شهر، چون یک ساختمان با استخوانبندی فلزی - یا حتی چون یک کندو و [صخرهها] مرجانی - از فضاها و قطعات ساخته نشده است. شالوده یک شهر در آمیختن عملکردها نهفته است و ما هرگز نمیتوانیم به رمز و راز شالودهای آن بسیار نزدیک شویم، مگر آنکه به شرایطی پردازیم که تنوع آن را سبب شدهاند.The Death and Life of Great American Cities, Random House, New york, 1961; édité dans la collection Vintage Books, en Liver de Poche, en 1963. (Pages 35-37, 41,55-56,58-59,62-63,65,71,74,76-77,79-84,87,90,101,111,168-169,218-221,384,375-373,375-376.
پینوشتها:
1. Architectural Forum.
2. The Death and Life of Great Ameriacan Cities.
3. Willime H. Whyte.
4. White Horse Bar.
5. جین جیکوب در نیویورک درمحله پر تحرک گرینویچ وی لیج (Greenwich Village) زندگی میکند، او، بخشی از تجربه شهریاش را در آنجا به دست آورده است.
6. Housing Cooperative
7. Corlears Hook.
8. East Side.
9. حدود 10 تا 12 متر [م].
شوای؛ فرانسواز، (1392)، شهرسازی تخیلات و واقعیات، برگردان: سید محسن حبیبی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ششم