برگردان: محسن حبیبی
دیدگاههای مارتن هایدگر پیرامون شهر
فیلسوف آلمانی Martin Heidegger (1978-1889) که در دانشگاه «ماربورگ» (1) (1923) تدریس کرده و سپس به دانشگاه «فرای بورگ» (2) در «بریسگو» (3) رفت، دانشگاهی که برای همیشه در آنجا استقرار یافت. اثر بسیار مشهورش «وجود و زمان» (4) در 1927 منتشر شد و در 1964 به فرانسه ترجمه گردید. افزون بر این، بسیاری از پژوهشهای موردی او، مثل «کانت و مسأله ماوراءالطبیعه»، (5) «تفکر چیست» (6) «راههایی که به هیچ جایی نمیرسند» (7) [به فرانسه] ترجمه شدهاند.تفکر «هایدگر»، از طریق مسألهگرایی زبان محاورهای همان روالی را طی میکند که در بیانهای عادی این تفکر ظاهر میشود، خصوصاً بیانی که در نظامها و مفاهیم فلسفی و سخن شاعرانه به کار گرفته میشود. این مورد سؤال قرار دادن، بر دو نقش از «پردهبرون اندازی» (8) و «بنیان هستیشناسی» (9) تأکید میکند. هایدگر بر آن است که از «ماوراءالطبیعه» به عنوان شناخت آنچه «موجود» است در گذرد و به سوی خود «وجود» حرکت کند.
صفحاتی را که خواهیم خواند، روشن کننده روش هایدگری است. این روش عبارت است از روشن ساختن [مفهوم] «سکونت». یک لحظهی مخرب، دستاورد مصنوع سخن و تاریخ (بخصوص در عصر صنعتی) را از میان میبرد؛ زمان سازنده پس از آن فرا میرسد، زمانی که بر مبنای پژوهش کلمهشناختی (10) بنا شده و با روش ساختن غنای «سکونت» پایان مییابد. اشغالی بسیار ساده که با وجود این سادگی بروزی بس متنوع داشته، رسیدن به موجود اصیل را ممکن میسازد. بسان هر فعالیت حقیقی، سکونت، موجودیت انسان را سبب میگردد.
نظریه «هایدگر» را میتوان چون نقدی بر تفکر «کوربوزیهای» و نظریههای معماری ترقیگرا مورد مطالعه قرار داد، تفکر و نظریههایی که خانه برایشان ماشین و ابزار است. و تصوّر میکنند که سکونت به یک رابطهی مصرفی کاهش پیدا کرده است. این اصول به همان اندازه که در مسکن فردی، خانه، مورد عمل قرار میگیرد در مسکن جمعی، شهر نیز بروز میکند.
تفکر «هایدگر» بیتردید به جهتگیری عقیدتی باز میگردد که ما «فرهنگگرایش» نامیدیم. هدف از متونی که در این مقاله اشاره میشود، آن است که به مسأله شهرسازی و از آن ره به الزامات فرهنگی آن، بُعدی «شاعرانه»، به عنوان پیشدرآمدی برای وجود، بخشیده شود.
ساختن، سکونت، تفکر
ساختن، سکنی گزینی، سکونت
به نظر میرسد که ما تنها با مفهوم (11) «ساختن» (12) به مسکن باز میگردیم. هدف این یکی یعنی «ساختن»، آن دیگری یعنی «مسکن» است. با وجود این همهی ساختمانها، مسکن نیستند یک پل، سراسری یک فرودگاه، بک ورزشگاه یا یک مرکز تولید برق، همه ساختماناند ولی مسکن نمیباشند؛ یک ایستگاه قطار یا یک بزرگراه، یک سدّ، سراسری یک بازار نیز از همین موارد هستند. این ساختمانها به محدودهی مسکن ما باز میگردند، محدودهای که از این ساختمانها نیز در میگذرد و خود را به مسکن نیز محدود نمیسازد. انسان متحرک با توجه به آنچه را یدک میکشد، در یک بزرگراه نیز احساس در خانه خویش بودن را دارد؛ کارگر در خط زنجیر کارخانه، خود را در خانهی خویش میداند، مهندسی که یک مرکز تولید برق را مدیریت میکند نیز خود را در خانهی خویش باز مییابد. این بناها به انسان نوعی مسکن را عرضه میدارند. در واقعیت امر، و در بحران کنونی مسکن، داشتن یک مسکن خود تأمین خاطر میکند؛ بیتردید ساختمانهایی برای استفاده مسکونی، مسکنهایی را ارائه میدارند، اکنون [این] واحدهای مسکونی حتی میتوانند بخوبی تفهیم شوند، زندگی عملی را تسهیل کنند، قیمتی قابل قبول داشته باشند و بر روی هوای خوب، نور و خورشید آغوش باز کرده باشند، امّا آیا میتوانند به خودی خود آن چیزی را برایمان تضمین کنند که یک مسکن در خود دارد؟بدین ترتیب و در همهی موارد، سکونت هدفی خواهد بود که هر ساخت و سازی را رهبری میکند. سکونت و ساخت هر کدام در رابطهی هدف و وسیله قرار میگیرند. تنها و تا زمانی که تفکر ما دوراندیشی نداشته باشد، ساختن و سکونت را چون فعالیتهایی جداگانه دریافت میداریم، مسألهای که بیتردید نکات واقعی چندی را بیان میکند؛ ولی در همین حال و از طریق رابطهی هدف - وسیله، دسترسی به روابط اساسی را از خود سلب میکنیم. این بدانمعناست که ساختن، تنها یک وسیلهی برای سکونت، یک مسیر برای رسیدن بدان، نیست، ساختن، همانطور که پیش از این نیز بود، خود سکونت است.
چه کسی این تضمین را به ما میدهد؟ اگر به وجود خاص سخن گفتن توجه داشته باشیم، کلامی که وجود یک شیء را شامل میشود، از طریق همین سخن گفتن به ما میرسد. انسان خود را چنین مینماید که او خالق و صاحب زبان بوده است، حال آنکه این زبان است که او را تحت سلطهی خویش دارد.
وجود و سکونت
اکنون منظور از ساختن چیست؟ واژهی بسیار کهن آلمانی برای ساختن، پروراندن، (13) به معنای سکونت است. به معنای، اقامت گزیدن، مقیم بودن. ما معنای دقیق فعل پروراندن (ساختن) یعنی «سکونت گرفتن» را از دست دادهایم. جای پایی از این معنا که بلافاصله قابل رؤیت نیست در کلمه «همسایه» (14) باقی مانده است. افعال. «Buri, Beuren, Beuron, Buren» (15) همگی به معنای سکونت گرفتن یا نشان دادن مکان سکونت هستند. در واقع، کلمه کهن «پرورداندن» تنها برای آموختن این نیست که «پرورانیدن» (16) همان سکونت گرفتن به معنای ویژه کلمه است، بلکه در همان حال بر آن است که به ما بفهماند که چگونه باید به «سکونت گرفتن» که این کلمه مراد میکند، بیندیشیم. به طور معمول، وقتی که مسأله سکونت مطرح میشود، ما رفتاری را از خود بروز میدهیم که انسان برای بسیاری دیگر از مسائل نشان میدهد. در اینجا کار میکنیم و در آنجا سکونت داریم. آنجا که کلمهی «پروراندن» با زبان اصلی خود سخن میگوید، کلمهای که در همان حال از حدّی سخن میگوید که وجود «سکونت» میتواند گسترده شود. Beo, Bhu, Buan, Bauen, در واقع همان معنای کلمهی Bin (هستم) ما را دارا میباشند، حال، «من هستم» (17) چه چیزی را مراد میکند؟ واژه قدیمی Bauen که واژهی Bin بدان وابسته است به ما جواب میدهد، «من هستم»، «تو هستی»، به معنای: «من سکونت دارم»، «تو سکونت داری» میباشد. روشی که در آن تو هستی و در آن من هستم، روندی که در آن ما و دیگر انسانها، بر روی زمین هستیم، همان Buan، سکونت است. انسان بودن به معنای روی زمین بودن بسان موجودی فانی، به معنای سکونت است. اکنون کلمهی قدیمی Bauen به ما میگوید که انسان تا زمانی هست که سکونت دارد، به هر تقدیر این واژه Bauen، این معنای را نیز داراست: محصور کردن و مراقبت کردن، بخصوص کاشتن مزرعه و تاک نشانیدن. در این آخرین معنا [تاک نشانیدن]، Bauen به طور مشخص برای مراقبت به معنای رشد توجه دارد، رشدی که خود میوههایش را میپروراند. در مفهوم «محصور کردن و مراقبت کردن»، Bauen، به معنای ساختن (18) نیست. دو شکل Bauen - یکی به معنای کاشتن و نشاندن در زبان لاتین Colere و Cultura و دیگری به معنای ساختن و برپا کردن ساختمانها، Oedificare- میباشند هر دو کلمهی Bauen به معنی خالص آن، در کلمهی مسکن جمع گشتهاند. ولی امروزه که Bauen یا سکونت گرفتن، یعنی روی زمین بودن، و بنا به تجربه روزانهی انسان، چیزی است که از همان آغاز «عادی» بوده است. بدین ترتیب سکنی گزیدن به پس زمینه و پس شکلهای متفاوتی میرود که در آنها مسکن، در پس فعالیتهای مراقبتی مربوط و ساخت و ساز، تکمیل میگردد، فعالیتهایی که برای خود اصطلاح Bauen و همراه با آن حتی چیزی را طلب میکنند که این اصطلاح تعیین میکند. [بدین ترتیب]، معنای خاص Bauen یعنی سکونت، به فراموشی سپرده میشود.سکونت و «سامان دادن»
ما بدین علت که «ساختهایم»، سکونت گزیدهایم، میسازیم و ساختهایم، بدین معنی که ساکن هستیم و این چنین هستیم، پس وجود مسکن از چه تشکیل میشود؟ یک بار دیگر به پیام زبان گوش کنیم، واژه کهن ساکسونی Wuon، گوتیک Wunian (19)به معنی منزل کردن، اقامت کردن است که دقیقاً چون واژه کهن Baun میباشد. ولی واژه قدیمی گوتیک Wunian به گونهای بسیار روشن میگوید که از این «منزل گرفتن» چه تجربهای کسب کردهایم. Wunian به معنای خوشحال بودن، در آرامش بودن و در صلح و صفا زیستن است. واژه صلح (Friede) به معنای آنی است که آزاد شده (Das Freie, Das Frye) و آزاد (Fry) به معنای محفوظ از آسیبها و تهدیدها، محفوظ از... میباشد، یعنی دوری جستن از بدیها. Freien به معنای خالص صرفهجویی کردن و سامان دادن، است. سامان دادن واقعی نکته مثبتی است، و زمانی واقع میشود که از همان آغاز چیزی را در موجودیت آن قرار دهیم، و آن را به وجودش بازگردانیم و امنیت خاطرش بخشیم و آن را از همه سو محافظت کنیم. نشانهی بنیادین مسکن همین ساماندادن است. این مسأله، مسکن را در همهی گستره آن وارد میکند. این گستره از همان وقتی که به مسکن میاندیشم، از همان وقتی که شرایط انسانی، به معنای اقامت گزیدن انسانهای فانی بر روی زمین، در مسکن جای میگیرد، رخساره مینماید.
انسانهای فانی وقتی ساکن میگردند که زمین را نجات بخشیده باشند. نجات بخشیدن (Retten) تنها از خطری جستن نیست، بلکه دقیقاً به معنای آزاد کردن چیزی است و مجاز داشتن آن به بازگشت به خویشتن خویش است. نجات بخشیدن زمین با دلیل بسیار قوی، بیشتر استفاده بردن از آن تا از میان بردنش است. کسی که زمین را نجات میبخشد، مالک آن نشده و آن را در تیول خویش نمیگیرد.
انسانهای فانی در حالی سکنی میگزینند که آسمان را چون آسمانپذیرا میشوند. حیاطهایشان را به خورشید و ماه وا میگذارند، راههایشان را به ستارگان و برکتها و سختیهایشان را به فصول سال. آنها از شب، روز نمیسازند و روز را به مسابقهای بیاستراحت تبدیل نمیکنند.
خانهی دهقانی
در موجودیت خود، «ساختن»، «سکونت دادن» است. به تحقق پیوستن موجودیت ساختن، عبارت از برپا ساختن مکانها از طریق تجمیع فضاهای آنها میباشد. تنها موقعی میتوانیم سکونت گزینیم که قادر باشیم بسازیم. برای لحظهای، به یک سکونتگاه دهقانی در «فوره - نوات»(20) بیندیشم، که یک «ساکن»، دهقانی، حدود دویست سال پیش آن را برپا میداشت. آن چیزی که در این مکان، این خانه را بر پا داشته است، عبارت از وجود نوعی (مشخص) از قدرت در آنجاست. آنچه سبب میشود تا زمین و آسمان، باقیها و فانیها با سادگی خود در شیء گرد هم آیند. همین نیروست که خانه را بر روی شیب کوهستان، محفوظ از باد و رو به آفتاب، میان مراتع و نزدیک چشمه، مکان داده است. این نیرو به خانه، بام شیبدار سفالینی با پیشآمدگی بسیار بخشیده است، بامی که بار برف را در شیبی قابل قبول تحمّل کرده و با پایین آمدنی بسیار، اتاقها را در مقابل طوفانهای شبهای طولانی زمستان حفظ میکند. «محراب حضرت باری تعالی» نیز در فراسوی مکان جمع شدن عمومی فراموش نشده است، این نیرو در اتاقهای خواب، نقاط مقدس را «قرار داده» است، نقاطی که مربوط به زمان تولد و متعلق به «درخت مرگ» - یا چنانکه نامیده میشود، تابوت میباشند، و همچنین برای سنین متفاوت زندگی در زیر همان سقف، جای پای آنها را، در طول زمان مجسم کرده است. حتی حرفهای نیز از «سکونتگزینی» تولد یافته است که اکنون نیز از ابزار و آلاتی که برای ساختن خانه به کار میگرفت، استفاده میکنند.
فقط در زمانی میتوانیم سکونت گزینیم که بتوانیم بسازیم. اگر خود را به خانهی دهقانی «فوره - نوات» رجوع میدهیم، بدان معنا نیست که میباید یا میتوان به ساخت و ساز این خانهها بازگشت، بلکه مثالی با روشی مشخص در باره «سکونتگاهی» است که همانی بوده است (21) که میتوانست ساخته شود.
سکونت و تفکر
سکونت نشانهی بارز وجود (Sein) است، وجودی که در ارتباط با آن انسانها فانیاند. شاید با چنین تفکری درمورد سکونت و ساخت، بوضوح بیشتری دریابیم که ساخت، بخشی از سکونت است و اینکه چگونه وجود خویش (Wesen) را از خود باز مییابد. اگر سکونت و ساخت در میان اشیایی قرار گیرند که ارزش پرسوجو (در موضوعیت خود) را دارا باشند یا در میان آنهایی قرار گیرند که شایستگی اندیشیدن، به آنها را دارا باشند، برگ برندهی خوبی در دست خواهند بود.که اندیشه نیز خود بر همان معنایی که ساخت دارد، جزئی از سکونت است، منتهی به روشی دیگر، مسیر تفکری که در اینجا بررسی میکنیم، میتواند شاهدی بر این مسأله باشد:
«ساخت» و تفکر، هر یک بنابر روش خود، همیشه برای سکونت، گزیرناپذیر و نامحدود هستند. امّا این را باید افزود که این دو، زمانی که به گونهای مجزا و به جای آنکه هر یک به دیگری گوش فرا دهد، به امور خویش مشغول باشند، برای سکونت قابل دسترس نیستند. این دو وقتی میتوانند به یکدیگر گوش فرا دهند، که هر دو آنها (ساخت و تفکر)، بخشی از سکونت شوند، که هر یک در محدودههای خود جای گیرند و بر این آگاهی یابند که هر یک چون دیگری از کارگاهی با تجربهای طولانی و عملی بیوقفه خارج میشوند.
سکونت امروزه
تلاش بر آن داریم که به موجود سکونت اندیشه کنیم، مرحله بعدی که در پیشرو داریم طرح مسأله است، چه چیزی از سکونت امروزه ما را به تفکر وا میدارد؟ همه جا و به حق از بحران مسکن سخن گفته میشود. فقط از آن صحبت نمیشود، دست به اقدام نیز زده شده است.تلاش آن است که از طریق ایجاد مسکنهای جدید، با تشویق ساخت مسکن و با سازماندهی مجموعهی ساخت و ساز، بحران را تسکین بخشید. هر چه قدر که کمبود مسکن سخت و آزار دهنده باشد و هر قدر که این کمبود به عنوان یک سد و یک تهدید جدّی مطرح شود، بحران واقعی مسکن در کمبود مسکن قرار ندارد. چون، بحران واقعی به گذشتهای بس دورتر از جنگلهای جهانی و تخریبها به زمانی بس دورتر از افزایش جمعیت زمینی و وضعیت کارگر صنعتی باز میگردد. بحران واقعی مسکن در این مسأله واقع است که انسانهای فانی میباید در آن وجود سکونت را جست و جو کنند و بر آنان است که قبل از هر چیز سکونتگزینی را بیاموزند. و اکنون باید گفت، آیا بیریشگی (Heimatlosigkeit) انسان در این مسأله قرار ندارد که، به هیچ وجه، هنوز بحران واقعی مسکن را چون خود بحران (Not) مورد ملاحظه قرار نمیدهد؟ به هر تقدیر، به محض آنکه انسان بیریشگی را دریافت کند، این بیریشگی دیگر یک فقر (Elend) نیست. خوب دریافت کردن و خوب منعکس کردن، تنها فراخوانی است که انسانهای فانی را به سکونتگزینی دعوت میکند.
ولی چگونه انسانهای فانی میتوانند به این فراخوان پاسخی دیگر گویند، جز آنی که خود آنها بر آن هستند تا به سهم خویش مسکن را با تمامی وجودشان جهت دهند؟ آنان زمانی این پاسخ را خواهند داد، که از طریق سکونت، (می) سازند و به سکونت، فکر (می) کنند.
Vortrage und Aufsatze, Pfullingen, 1954, traduction d"Andre Preau, Essais et conferences, Gallimard, Paris, 1928. (Pages 170-176,178,191-193).
پینوشتها:
1. Marbourg.
2. Fribourg.
3. Brisgau.
4. Sein und Zeit.
5. Kant et le Probleme de la Metaphysique.
6. Qu"est - ce que penser?
7. Chemins qui ne menent nulle part.
8. Demystification.
9. fondement ontologique.
10. Etymologique.
11. عنوان اختیار شدهی «هایدگر»
12. «ساختن» در زبانی آلمانی به معنای «برپا کردن» (Baun) میباشد که تنها معنای «ساختن» را شامل نمیشود، بلکه معنای «پروراندن» را نیز در خود دارد که در مجموع به معنای «سکونت کردن» است. به همین دلیل میباید در پشت ترجمه فرانسوی مفهوم آلمانی آن را نیز ملحوظ داشت. (یادداشت مترجم فرانسوی)
13. Buan.
14. Nachbar یا Nach شکل قدیمی از کلمهی Nach به معنای نزدیک و نزدیکتر است. (یادداشت مترجم فرانسوی).
15. واژهشناسی Beuron در کلمهی فرانسوی Buron دیده میشود، این کلمه مسکن شبانهای منطقه کانتال (Cantal) میباشد (یادداشت مؤلف). با توجه به ریشهیابی لغاتی که از سوی هایدگر انجام گرفته است، چون متن فرانسه، ترجیح داده شده عین لغات آلمانی در متن آورده شوند. [م].
16. Bauen، شکل جدید Buan میباشد (یادداشت مترجم فرانسوی).
17. lch Bin.
18. Fabriquer.
19. شکلهای Wu، بسیار اصیلتر از شکلهای منشعب از Wo آلمان قدیم میباشد (در زبان آلمانی جدید Wohnen است).
20. Foret - Noite.
21. Gewesenen - از طریق این واژهها، ما تجمیع دوباره آن چیزی را درک میکنیم که به طور مشخص باقی است، بدین معنی که در همان زمان که دیدههای تازهای از تفکری را مطرح میکند که به یاد میمانند، خود باقی است. (یادداشت مترجم فرانسوی).
شوای؛ فرانسواز، (1392)، شهرسازی تخیلات و واقعیات، برگردان: سید محسن حبیبی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ششم