نقش مساجد در جوامع اسلامي(قسمت سوم و پایانی)
نويسنده:علي رضايي
بر مسلمانان عصر حاضر ـ كه عصر بيداري و بازگشت به خويش است ـ فرض و لازم است كه فرهنگ مسجد را احيا و زنده كنند و اين مراكز روحاني و فرهنگي و عبادي را با همان منزلت واقعي و ماموريت اصلي و فلسفه حقيقياش مطرح سازند، و نيز حوزههاي علميه و دانشگاههاي ممالك اسلامي را با روح توحيدي، و تفكر مبتني بر خداپرستي و عقيده به مبدأ و معاد و نه بر اساس شرك و كفر و الحاد و انديشهي صرفاً مادي، تجديد سازمان كنند؛ در غير اين صورت، مساجد ما خلوتتر و بيرونقتر و دانشگاه هاي ما بيمحتواتر خواهد شد و در نتيجه دشمنان اسلام و مسلمين و ايادي پست و جيرهخوار آنان به اغراض پليد و شيطاني خود بيش از گذشته دست خواهند يافت و ملل مسلمان را بيش از پيش به خاك سياه خواهند نشاند.
الف) قيام سربداران
در نيمهي اول قرن هشتم هجري قمري كه حكومت مغول پس از قتل عامهاي وسيع چنگيز و هولاكو مردم ايران را به يأس و ذلّت و ضعف تسليم كرده بود و خواستههاي چنگيز، قانون بود و شمشير دژخيمي مجري قانون، خانهاي مغولي و صحرا گردان و افسران و رؤساي طوايف محلي، هر يك منطقهاي را به صورت اقطاع يا تيول در چنگ خود گرفته با قساوت هولناكي دهقانان را بردهوار به بند كشيده بودند و در شهرها نيز علماي مذهب يا در خدمت حكام مغول در آمده بودند و يا لباس زهد و تصوف پوشيده به انزواي خانقاهها خزيده بودند و غير مستقيم جاده صاف كن تجاوز و زمينهساز جنايت شمرده ميشدند و مردم را در زير تازيانهي جلادان و چپاولگران مغولي تنها گذاشته بودند، در اين هنگام يك فقيه انقلابي به نام « شيخ خليفه»، مسلمانوار، در جستجوي حقيقت برميخيزد و از همهي مدعيان معروف آن عصر، سراغ ميگيرد، نخست نزد «بالوي زاهد» ميرود تا راه نجات را در مكتب پارسايي و آزادي او بيابد، زهد را سكوت در برابر ظلم ميبيند و چه بيشرمي و بيرحمي و خودخواهي زشتي كه انساني در پيرامونش ضجهي اسيران و نعرهي جلادان و فقر گرسنگان و تازيانههاي ستم را بر گُردهي بيچارگان ببيند و بشنود و به جاي آنكه به نجات آنان برخيزد، خود به تنهايي، در طلب نجات خود و كسب بهشت باشد.
«شيخ خليفه» آن چيزي كه به دنبالش بود، در محضر «شيخ بالوي» زاهد آملي، نمييابد و با نفرت از او ميگريزد و نزد «شيخ زكي الدين علاء الدوله سمناني» ميرود كه آوازهي معرفت و پيشوايي طريقت او در تصوف، همه جا پيچيده بود، تصوف را نيز چون زهد، مذهب فرار از واقعيتها و مسئوليتها و پشت كردن به سرنوشت مردم و ناديده گرفتن ستمها و قساوتها مييابد؛ او را ميبيند كه دلي نازك و احساسي لطيف و روحي متعادل دارد، اما چگونه است كه سيل خوني كه مغول بر اين ملك جاري كرده است و زوالي كه اسلام و مردم را تهديد ميكند، آرامش روح و صفاي دل او را اندكي كدر نساخته است. گمشدهي خود را نزد او نيز نمييابد، چنانكه روزي شيخ «علاء الدوله سمناني» از وي ميپرسد: «اي شيخ آنچه من ميطلبم از اين مذهبها بالاتر است».[1] از او نيز به نفرت ميگريزد و به خدمت «شيخ الاسلام امام غياث الدين حموي» به «بحر آباد» ميرود ولي در بحر آباد نيز به خواستهي خود نميرسد و لذا رخت سفر ميبندد و در لباس «درويش» ساده، تنها و غريب به سبزوار ميآيد. در «مسجد جامع» شهر خانه ميكند و آنجا به وعظ ميپردازد، سخنانش خلق كثيري را به سوي او ميكشاند و بسياري از افراد مريد و پيرو او ميشوند؛ به اين ترتيب، آوازهي شهرتش در اطراف و كنار ميپيچيد و صاحبان قدرت را به وحشت مياندازد؛ از اين رو صاحبان قدرت در دو بعد سياسي و عقيدتي به مبارزه با او برميخيزند، لكن «شيخ خليفه» همچنان به كار خود مشغول و به تعليم و تعاليم خود كه عمدتاً قيام عليه ستمگران بود ميپردازد و سر انجام علماي درباري كه دست در دست حكام مغول داشتند، فتوايي صادر ميكنند، با اين مضمون كه: «شخصي در مسجد ساكن است و حديث دنيا ميگويد و چون منعش ميكنند، اثري نميپذيرد و اصرار مينمايد، اين چنين كسي واجب القتل باشد يا ني؟ و اكثر فقهاي رسمي زمان جواب ميدهند كه: باشد».[2]
صورت فتوا را به نزد سلطان «ابو سعيد» ميفرستند تا بر آن صحه بگذارد. لكن ايلخان از اين كار سرباز ميزند و جواب ميدهد:«من دست به خون درويشان نميآلايم، حكام خراسان به موجب شرع شريف عمل نمايند».[3]
حكام و عمّال آنها در كار خود شدت عمل نشان ميدهند و در صدد قتل شيخ بر ميآيند، ولي مريدان «شيخ» مانع از اين كار ميشوند، از سوي ديگر آوازهي تعاليم شيخ مردم را به سوي او ميكشد و هر روز بر عدّهي پيروان او افزوده ميشود. ارادت «شيخ حسن جوري» كه به هر حال خود وزنهاي در منطقه محسوب ميشد به اعتبار «شيخ خليفه» و عدّهي پيروان او ميافزايد؛ اما صاحبان قدرت دست از او برنميدارند و هر لحظه براي از بين بردن وي به طرح نقشهاي ميپردازند و سر انجام در خفا دسيسه كرده و يك روز قصد خود را عملي ميسازند.
«و در اين اثنا ناگاه بامدادي به مسجدي كه شيخ خليفه ميبود در آمدند ريسماني بر ستون بسته ديدند و شيخ «خليفه» از آن به حلق آويخته خشتي چند در پاس ستون بر يكديگر نهاده، چنانكه پاي بر آن خشتها نهند و گردن به آن ريسمان رسد. بعضي را ظن آن شد كه شيخ قصد خود كرده و اتباع او گفتند: منازعان، او را قصد كردهاند. في الجمله كيفيت آن معلوم نشد».[4]
لكن كيفيت معلوم بود. كار، كار معاندان و دشمنان سياسي و عقيدتي «شيخ خليفه» بود كه سر انجام پس از كوششهاي فراوان به اهداف خود رسيدند.
پس از او بيدرنگ شاگرد وي «شيخ حسن جوري» كارش را ادامه داد. وي ابتدا اعلام بسيج سپس سازماندهي كرد و مبارزه را مخفي ساخت و خود در شهرها گرديد و دست به هجرت زد و همه جا بذر آگاهي و انقلاب را بر مبناي تشيع پاشيد.
ب) نهضت مشروطه در ايران
در نهضت مشروطه نيز «مساجد» نقش بسيار حساسي در انسجام و حركت مردم داشت. روحانيت مبارز و انقلابي با سخنان دلنشين و افشاگرانهي خود مردم را در صفوف متحد از مساجد به سوي ميادين مبارزه و انقلاب رهبري كردند، مساجد كانونهاي آگاهي بخش و ايام محرم و عاشورا و ماه مبارك رمضان نقطهي عطفي در تاريخ مبارزات مردم بوده است.
ج) انقلاب اسلامي ايران
به طوري كه اشاره شد،در صدر اسلام، حركتها از مسجد آغاز و در مسجد سازماندهي ميشد و نيروها از مسجد بسيج ميشدند، به اين ترتيب نهضت و انقلاب همواره با مسجد،پيوندي استوار و جاودانه دارد.
با الهام از اين تفكر بنيادي اسلامي، ملت مسلمان ايران در جريان «انقلاب اسلامي»، بويژه در سال قبل و بعد از پيروزي شكوهمند انقلاب،با تأكيد رهبر عظيم الشأن انقلاب، يعني امام خميني ـ رضوان الله تعالي عليه ـ بر حضور فعال در مساجد، مسجدها حالتي پر تحرك و سر نوشت ساز يافت و به دوران صدر اسلام بازگردانيده شد و روحانيت مبارز در سنگر محراب و منبر به تبيين تفكر سياسي اسلام و نشر اهداف نهضت و افشاگري در زمينهي فجايع رژيم ستمشاهي و آثار شوم سلطهي خارجي و توطئههاي استكبار جهاني به ويژه آمريكا و صهونيسم پرداخت،و با بازگو كردن بيانيهها و اعلاميهها و سخنان رهبر اسلام، آگاهي مردم را دربارهي آرمانهاي اسلامي و فجايع رژيم شاه رشد و تعميق بخشيد.
مساجد در سراسر ايران موقعيتي سازنده و جايگاهي مقدس پيدا كرد و جاذبيت و مركزيت سياسي و عبادي خود را باز يافت، با اين تحول عميق، كه خود بازگشتي به دوران شكوهمند صدر اسلام و سيرهي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و امير المؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ بود، نقش سرنوشت سازي در ايجاد وحدت و يكپارچگي طبقات گوناگون ملت و همدلي نيروهاي انقلابي در مسير اهداف و آرمانهاي مقدس انقلاب اسلامي، ايفا كرد.
در تبيين اين قسمت از اين نوشتار به ذكر نكاتي تأملزا به اين شرح ميپردازيم:
1) اصولاً تمامي وسايل ارتباط جمعي، نوعي ارتباط غير حضوري را با مخاطب برقرار ميسازند و اين ارتباط غير حضوري، عليرغم جذابيتهاي فراوانش حالتي تصنعي داشته و لزوماً داراي ارتباطي عميق با مخاطبان نيست.
2) در تمامي نظريههاي ارتباطي تاكنون، رسانههاي جمعي، وظيفهي اطلاع رساني و ارسال پيام داشتهاند؛ در اين بينش، ميبايد افكار عمومي به سمتي خاص،كه نهادهاي سياسي و حكومتهاي قدرتمند و غالب دنيا طالبند، سوق داده شود و رفتار جمعي بر اساس الگوهايي كه عرضه ميشود، شكل گيرد و نهايتاً ثبات اجتماعي در تحقق اهداف سرمايهداري جهاني حفظ شود.
بديهي است در اين نظريهها، انسان، ابزاري بيش نيست ولي ديدگاه رسانهاي اسلام انسان را نه تنها به عنوان مخاطبي كه پيامي به اطلاع او ميرسد، بلكه به منزلهي مخاطبي كه آگاهي و به ويژه تعالي او همواره مدّنظر است، مينگرد، پس، فرق است ميان تعالي آموزش و تربيت انسان تا به دست گرفتن تنها افكار عمومي او.
3) نفوذ در قلبها و در افكار، به مراتب اقتداري افزونتر در افكار ميسازد.
رسانههاي جمعي مورد تأكيد فرهنگ اسلامي، كه عمدتاً بر نقش رسانهاي مسجد و خطابه و ارتباطها و پيوندهاي حضوري (و تشكلهاي ارتباطي خاص) انگشت ميگذارد و البته وسايل و تكنيكهاي نوين را هم نفي نميكند و ميپذيرد، در اين نكتهي حكمت آميز هدايتي خلاصه ميشود، زيرا در اين مدل ارتباطي، انسان با انسان حضوراً در ارتباط است و اين شيوهي ارتباط، در تصرف قلبها و تسخير افكار به مراتب مؤثرتر است.
4) مسجد و خطابه، بر فرهنگ شنيداري تأكيد دارد، بديهي است در جوامع اسلامي كه كماكان از تحولات فرهنگ ديداري آثار مهمي ديده نميشود، مسجد و خطابه با استفاده از فرهنگ شنيداري مؤثرترين پيام رسان است. ضمن آنكه مسجد به عنوان پايگاه و رسانهي ارتباطي مهم، از هر دو حالت ميتواند به طور بالقوه برخوردار باشد. براي نمونه اگر مساجد در زماني كه درصد مردم با سواد جامعهي مورد نظر ما به حدي رسيد كه به ناچار ميبايد پاسخگوي نيازهاي فرهنگي آنان، به ويژه در زمينهي كتاب و و رسانههاي ديداري مثل سينا، تئاتر و امثال آن باشد، به سهولت ميتوان كتابخانه و كانونهاي فرهنگي را در مساجد تشكيل داد و تقويت كرد، ولي نكتهي جالب اين است كه مخاطب آمده است و مسجد چون كانون هدايت انسان در بستر اجتماع و از جاذبههاي معنوي فراواني برخوردار است، اثر خود را بر مخاطبانش ميگذارد.
در دنياي ارتباطات، تحولات تكنيكي يك پايهي اين تحول محسوب ميشوند، ولي دنيا با فروپاشي مكتبها و بحران فرهنگي و انحطاط اجتماعي، پيام و فرهنگي درست براي رفع نيازهاي انسان معاصر در دست ندارد. اهميت اسلام و فرهنگ آن و توجه يكجا به نقش رسانههاي امروزي و مساجد به عنوان مدل ارتباطي و رسانهاي سنتي در جوامع اسلامي، نبايد ناديده انگاشته شود.
كاركرد رسانهي ارتباط جمعي، با همهي تحولات تكنيكي،زماني قرين توفيق قلمداد ميشود كه بتواند عميقترين ارتباط و پيوند را با مخاطب خود برقرار سازد. مساجد در پيشرفت و پيروزي انقلاب اسلامي سال 57، نشان دادند كه ميتوانند چنين ارتباطي را برقرار ساخته و نقش هدايتي و رسانهاي خود را ايفا كنند.
ويژگيهاي منحصر به فرد مسجد، در قالب پايگاههاي ارتباطي مهم به هيچ وجه نبايد در دنياي امروز فراموش شود، بلكه اين پايگاه همواه ميتواند در تقويت فرهنگ شنيداري و ديداري مردم و مخاطبانش بسيار مؤثر باشد؛ ماندگاري فرهنگ اسلامي تاكنون به لحاظ پويايي و تحرك اين كانونهاي سازماندهي حركتهاي اجتماعي و تودهاي مردم بوده است. در آينده هم يكي از عوامل و متغيرهاي مهم اين ماندگاري ما تحرك همين پايگاههاست
مركز سازماندهي نهضتهاي جهاني اسلام
الف) قيام سربداران
در نيمهي اول قرن هشتم هجري قمري كه حكومت مغول پس از قتل عامهاي وسيع چنگيز و هولاكو مردم ايران را به يأس و ذلّت و ضعف تسليم كرده بود و خواستههاي چنگيز، قانون بود و شمشير دژخيمي مجري قانون، خانهاي مغولي و صحرا گردان و افسران و رؤساي طوايف محلي، هر يك منطقهاي را به صورت اقطاع يا تيول در چنگ خود گرفته با قساوت هولناكي دهقانان را بردهوار به بند كشيده بودند و در شهرها نيز علماي مذهب يا در خدمت حكام مغول در آمده بودند و يا لباس زهد و تصوف پوشيده به انزواي خانقاهها خزيده بودند و غير مستقيم جاده صاف كن تجاوز و زمينهساز جنايت شمرده ميشدند و مردم را در زير تازيانهي جلادان و چپاولگران مغولي تنها گذاشته بودند، در اين هنگام يك فقيه انقلابي به نام « شيخ خليفه»، مسلمانوار، در جستجوي حقيقت برميخيزد و از همهي مدعيان معروف آن عصر، سراغ ميگيرد، نخست نزد «بالوي زاهد» ميرود تا راه نجات را در مكتب پارسايي و آزادي او بيابد، زهد را سكوت در برابر ظلم ميبيند و چه بيشرمي و بيرحمي و خودخواهي زشتي كه انساني در پيرامونش ضجهي اسيران و نعرهي جلادان و فقر گرسنگان و تازيانههاي ستم را بر گُردهي بيچارگان ببيند و بشنود و به جاي آنكه به نجات آنان برخيزد، خود به تنهايي، در طلب نجات خود و كسب بهشت باشد.
«شيخ خليفه» آن چيزي كه به دنبالش بود، در محضر «شيخ بالوي» زاهد آملي، نمييابد و با نفرت از او ميگريزد و نزد «شيخ زكي الدين علاء الدوله سمناني» ميرود كه آوازهي معرفت و پيشوايي طريقت او در تصوف، همه جا پيچيده بود، تصوف را نيز چون زهد، مذهب فرار از واقعيتها و مسئوليتها و پشت كردن به سرنوشت مردم و ناديده گرفتن ستمها و قساوتها مييابد؛ او را ميبيند كه دلي نازك و احساسي لطيف و روحي متعادل دارد، اما چگونه است كه سيل خوني كه مغول بر اين ملك جاري كرده است و زوالي كه اسلام و مردم را تهديد ميكند، آرامش روح و صفاي دل او را اندكي كدر نساخته است. گمشدهي خود را نزد او نيز نمييابد، چنانكه روزي شيخ «علاء الدوله سمناني» از وي ميپرسد: «اي شيخ آنچه من ميطلبم از اين مذهبها بالاتر است».[1] از او نيز به نفرت ميگريزد و به خدمت «شيخ الاسلام امام غياث الدين حموي» به «بحر آباد» ميرود ولي در بحر آباد نيز به خواستهي خود نميرسد و لذا رخت سفر ميبندد و در لباس «درويش» ساده، تنها و غريب به سبزوار ميآيد. در «مسجد جامع» شهر خانه ميكند و آنجا به وعظ ميپردازد، سخنانش خلق كثيري را به سوي او ميكشاند و بسياري از افراد مريد و پيرو او ميشوند؛ به اين ترتيب، آوازهي شهرتش در اطراف و كنار ميپيچيد و صاحبان قدرت را به وحشت مياندازد؛ از اين رو صاحبان قدرت در دو بعد سياسي و عقيدتي به مبارزه با او برميخيزند، لكن «شيخ خليفه» همچنان به كار خود مشغول و به تعليم و تعاليم خود كه عمدتاً قيام عليه ستمگران بود ميپردازد و سر انجام علماي درباري كه دست در دست حكام مغول داشتند، فتوايي صادر ميكنند، با اين مضمون كه: «شخصي در مسجد ساكن است و حديث دنيا ميگويد و چون منعش ميكنند، اثري نميپذيرد و اصرار مينمايد، اين چنين كسي واجب القتل باشد يا ني؟ و اكثر فقهاي رسمي زمان جواب ميدهند كه: باشد».[2]
صورت فتوا را به نزد سلطان «ابو سعيد» ميفرستند تا بر آن صحه بگذارد. لكن ايلخان از اين كار سرباز ميزند و جواب ميدهد:«من دست به خون درويشان نميآلايم، حكام خراسان به موجب شرع شريف عمل نمايند».[3]
حكام و عمّال آنها در كار خود شدت عمل نشان ميدهند و در صدد قتل شيخ بر ميآيند، ولي مريدان «شيخ» مانع از اين كار ميشوند، از سوي ديگر آوازهي تعاليم شيخ مردم را به سوي او ميكشد و هر روز بر عدّهي پيروان او افزوده ميشود. ارادت «شيخ حسن جوري» كه به هر حال خود وزنهاي در منطقه محسوب ميشد به اعتبار «شيخ خليفه» و عدّهي پيروان او ميافزايد؛ اما صاحبان قدرت دست از او برنميدارند و هر لحظه براي از بين بردن وي به طرح نقشهاي ميپردازند و سر انجام در خفا دسيسه كرده و يك روز قصد خود را عملي ميسازند.
«و در اين اثنا ناگاه بامدادي به مسجدي كه شيخ خليفه ميبود در آمدند ريسماني بر ستون بسته ديدند و شيخ «خليفه» از آن به حلق آويخته خشتي چند در پاس ستون بر يكديگر نهاده، چنانكه پاي بر آن خشتها نهند و گردن به آن ريسمان رسد. بعضي را ظن آن شد كه شيخ قصد خود كرده و اتباع او گفتند: منازعان، او را قصد كردهاند. في الجمله كيفيت آن معلوم نشد».[4]
لكن كيفيت معلوم بود. كار، كار معاندان و دشمنان سياسي و عقيدتي «شيخ خليفه» بود كه سر انجام پس از كوششهاي فراوان به اهداف خود رسيدند.
پس از او بيدرنگ شاگرد وي «شيخ حسن جوري» كارش را ادامه داد. وي ابتدا اعلام بسيج سپس سازماندهي كرد و مبارزه را مخفي ساخت و خود در شهرها گرديد و دست به هجرت زد و همه جا بذر آگاهي و انقلاب را بر مبناي تشيع پاشيد.
ب) نهضت مشروطه در ايران
در نهضت مشروطه نيز «مساجد» نقش بسيار حساسي در انسجام و حركت مردم داشت. روحانيت مبارز و انقلابي با سخنان دلنشين و افشاگرانهي خود مردم را در صفوف متحد از مساجد به سوي ميادين مبارزه و انقلاب رهبري كردند، مساجد كانونهاي آگاهي بخش و ايام محرم و عاشورا و ماه مبارك رمضان نقطهي عطفي در تاريخ مبارزات مردم بوده است.
ج) انقلاب اسلامي ايران
به طوري كه اشاره شد،در صدر اسلام، حركتها از مسجد آغاز و در مسجد سازماندهي ميشد و نيروها از مسجد بسيج ميشدند، به اين ترتيب نهضت و انقلاب همواره با مسجد،پيوندي استوار و جاودانه دارد.
با الهام از اين تفكر بنيادي اسلامي، ملت مسلمان ايران در جريان «انقلاب اسلامي»، بويژه در سال قبل و بعد از پيروزي شكوهمند انقلاب،با تأكيد رهبر عظيم الشأن انقلاب، يعني امام خميني ـ رضوان الله تعالي عليه ـ بر حضور فعال در مساجد، مسجدها حالتي پر تحرك و سر نوشت ساز يافت و به دوران صدر اسلام بازگردانيده شد و روحانيت مبارز در سنگر محراب و منبر به تبيين تفكر سياسي اسلام و نشر اهداف نهضت و افشاگري در زمينهي فجايع رژيم ستمشاهي و آثار شوم سلطهي خارجي و توطئههاي استكبار جهاني به ويژه آمريكا و صهونيسم پرداخت،و با بازگو كردن بيانيهها و اعلاميهها و سخنان رهبر اسلام، آگاهي مردم را دربارهي آرمانهاي اسلامي و فجايع رژيم شاه رشد و تعميق بخشيد.
مساجد در سراسر ايران موقعيتي سازنده و جايگاهي مقدس پيدا كرد و جاذبيت و مركزيت سياسي و عبادي خود را باز يافت، با اين تحول عميق، كه خود بازگشتي به دوران شكوهمند صدر اسلام و سيرهي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و امير المؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ بود، نقش سرنوشت سازي در ايجاد وحدت و يكپارچگي طبقات گوناگون ملت و همدلي نيروهاي انقلابي در مسير اهداف و آرمانهاي مقدس انقلاب اسلامي، ايفا كرد.
مسجد پايگاه ارتباطي متناسب با جوامع اسلامي
در تبيين اين قسمت از اين نوشتار به ذكر نكاتي تأملزا به اين شرح ميپردازيم:
1) اصولاً تمامي وسايل ارتباط جمعي، نوعي ارتباط غير حضوري را با مخاطب برقرار ميسازند و اين ارتباط غير حضوري، عليرغم جذابيتهاي فراوانش حالتي تصنعي داشته و لزوماً داراي ارتباطي عميق با مخاطبان نيست.
2) در تمامي نظريههاي ارتباطي تاكنون، رسانههاي جمعي، وظيفهي اطلاع رساني و ارسال پيام داشتهاند؛ در اين بينش، ميبايد افكار عمومي به سمتي خاص،كه نهادهاي سياسي و حكومتهاي قدرتمند و غالب دنيا طالبند، سوق داده شود و رفتار جمعي بر اساس الگوهايي كه عرضه ميشود، شكل گيرد و نهايتاً ثبات اجتماعي در تحقق اهداف سرمايهداري جهاني حفظ شود.
بديهي است در اين نظريهها، انسان، ابزاري بيش نيست ولي ديدگاه رسانهاي اسلام انسان را نه تنها به عنوان مخاطبي كه پيامي به اطلاع او ميرسد، بلكه به منزلهي مخاطبي كه آگاهي و به ويژه تعالي او همواره مدّنظر است، مينگرد، پس، فرق است ميان تعالي آموزش و تربيت انسان تا به دست گرفتن تنها افكار عمومي او.
3) نفوذ در قلبها و در افكار، به مراتب اقتداري افزونتر در افكار ميسازد.
رسانههاي جمعي مورد تأكيد فرهنگ اسلامي، كه عمدتاً بر نقش رسانهاي مسجد و خطابه و ارتباطها و پيوندهاي حضوري (و تشكلهاي ارتباطي خاص) انگشت ميگذارد و البته وسايل و تكنيكهاي نوين را هم نفي نميكند و ميپذيرد، در اين نكتهي حكمت آميز هدايتي خلاصه ميشود، زيرا در اين مدل ارتباطي، انسان با انسان حضوراً در ارتباط است و اين شيوهي ارتباط، در تصرف قلبها و تسخير افكار به مراتب مؤثرتر است.
4) مسجد و خطابه، بر فرهنگ شنيداري تأكيد دارد، بديهي است در جوامع اسلامي كه كماكان از تحولات فرهنگ ديداري آثار مهمي ديده نميشود، مسجد و خطابه با استفاده از فرهنگ شنيداري مؤثرترين پيام رسان است. ضمن آنكه مسجد به عنوان پايگاه و رسانهي ارتباطي مهم، از هر دو حالت ميتواند به طور بالقوه برخوردار باشد. براي نمونه اگر مساجد در زماني كه درصد مردم با سواد جامعهي مورد نظر ما به حدي رسيد كه به ناچار ميبايد پاسخگوي نيازهاي فرهنگي آنان، به ويژه در زمينهي كتاب و و رسانههاي ديداري مثل سينا، تئاتر و امثال آن باشد، به سهولت ميتوان كتابخانه و كانونهاي فرهنگي را در مساجد تشكيل داد و تقويت كرد، ولي نكتهي جالب اين است كه مخاطب آمده است و مسجد چون كانون هدايت انسان در بستر اجتماع و از جاذبههاي معنوي فراواني برخوردار است، اثر خود را بر مخاطبانش ميگذارد.
نتيجه گيري
در دنياي ارتباطات، تحولات تكنيكي يك پايهي اين تحول محسوب ميشوند، ولي دنيا با فروپاشي مكتبها و بحران فرهنگي و انحطاط اجتماعي، پيام و فرهنگي درست براي رفع نيازهاي انسان معاصر در دست ندارد. اهميت اسلام و فرهنگ آن و توجه يكجا به نقش رسانههاي امروزي و مساجد به عنوان مدل ارتباطي و رسانهاي سنتي در جوامع اسلامي، نبايد ناديده انگاشته شود.
كاركرد رسانهي ارتباط جمعي، با همهي تحولات تكنيكي،زماني قرين توفيق قلمداد ميشود كه بتواند عميقترين ارتباط و پيوند را با مخاطب خود برقرار سازد. مساجد در پيشرفت و پيروزي انقلاب اسلامي سال 57، نشان دادند كه ميتوانند چنين ارتباطي را برقرار ساخته و نقش هدايتي و رسانهاي خود را ايفا كنند.
ويژگيهاي منحصر به فرد مسجد، در قالب پايگاههاي ارتباطي مهم به هيچ وجه نبايد در دنياي امروز فراموش شود، بلكه اين پايگاه همواه ميتواند در تقويت فرهنگ شنيداري و ديداري مردم و مخاطبانش بسيار مؤثر باشد؛ ماندگاري فرهنگ اسلامي تاكنون به لحاظ پويايي و تحرك اين كانونهاي سازماندهي حركتهاي اجتماعي و تودهاي مردم بوده است. در آينده هم يكي از عوامل و متغيرهاي مهم اين ماندگاري ما تحرك همين پايگاههاست
پی نوشت:
[1] . ميرخواند، روضة الصفا، ج5، ص605.
[2] . حافظ ابرو، مجموعه، زبدة التواريخ، ميرخواند، روضة الصفا، ج5، ص605.
[3] . حافظ ابرو، جغرافيا، وزبدة التواريخ، ميرخواند، روضة الصفا، ج5، ص605.
[4] . حافظ ابرو، مجموعه، زبدة التواريخ، مجمل، ج3، ص42.
منبع: جايگاه مساجد در فرهنگ اسلامي