آزادی اقتصادی، زیربنای جامعه صنعتی
نويسنده: موسی غنی نژاد
صنعتی شدن مفهوم جدیدی است که ایرانیان آن را در فرهنگ گذشته خود نداشتند. در گذشته معمولا صنعت(Industry) و هنر(Art) مترادف هم به کار میرفت. البته در اروپا هم میان دو واژه صنعت و هنر نزدیکی وجود داشت. صنعت به معنای چیزی است که ساخته انسان و محصول اندیشه انسان است و ناشی از طبیعت نیست. صنعت در واقع مفهومی از ثروت اقتصادی است که ناشی از کار انسان است. صنعت به مفهوم کلی و عام به معنای اعمال خلاقیت انسان بر منابع طبیعی و آماده کردن آنها برای استفاده انسانها است اما به معنای خاص در مقابل کشاورزی و خدمات، بخشی از اقتصاد کل جامعه تلقی میشود.
در عین حال باید توجه کرد هنگامی که از صنعتی شدن صحبت میشود در درجه اول منظور صنعت به معنای تصرف انسان در طبیعت برای ایجاد ثروت است و نه به معنای صنعت در مقابل کشاورزی و خدمات. در گذشته معمولا ثروت را امری داده شده در طبیعت میدانستند و انسان را دارای این استعداد که ثروت را خلق كند نمیدانستند اما در دوران مدرن درست برخلاف آنچه در گذشته عنوان میشد، بخش عمده ثروت جامعه محصول کار و صنعت انسان است به طوری که طبیعت بخش ناچیزی از ثروت کل جوامع را فراهم میکند. بنابراین اهمیت صنعت به دوران جدید و اندیشه مدرن باز میگردد. پس صنعت به معنای استفاده از خلاقیت انسان برای ایجاد کالاها و تغییر شکل دادن منابع طبیعی برای رفع نیازهای انسانها است.
بنابراین منظور از فرهنگ صنعتی، فرهنگی است که زمینه را برای تولید و خلاقیت انسان و افزایش ثروت فراهم میکند. منظور از صنعتی شدن غالب شدن فرهنگی است که در آن به کارگیری خلاقیت در تمامی زمینههای کشاورزی، خدمات و تولید لازم است. به این ترتیب سوء تفاهم صنعت به معنای خاص و صنعت به معنای عام باید برطرف شود.
انقلاب صنعتی نیز نتیجه یک فرآیند فکری و فرهنگی است که سالها قبل از اختراع ماشین بخار آغاز شده است. در واقع 300 سال قبل از انقلاب صنعتی، فرایند صنعتی شدن در اروپا آغاز شد به سخن دیگر نقطه آغاز آن، پایان قرون وسطی است. انقلاب صنعتی نتیجه دوران بعد از قرون وسطی و آغاز رنسانس و شکل گیری اندیشه مدرن است. انقلاب صنعتی اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 شکل گرفت. اما این انقلاب نیازمند مقدماتی بود که در اروپا 300 سال طول کشید و آن عبارت بود از غلبه فرهنگ صنعتی شدن به معنای دقیق کلمه. جان لاک 200 سال قبل از انقلاب صنعتی میگوید که ثروتی که در جامعه وجود دارد عمدتا محصول ابتکار و تلاش و صنعت انسان است. این اندیشه زمینه را برای عقلانیت علمی و صنعتی آماده کرده است.
اما اشتباه ما این است که تصور کردیم صنعتی شدن به معنای استفاده از فناوری است. ما به جای اینکه اندیشهای که منجر به صنعتی شدن میشود را حمایت کنیم، سعی کردیم ماشین بخار را وارد کشور کنیم. در واقع ما به نتیجه انقلاب صنعتی بسنده کردیم و به همین دلیل است که هنوز صنعتی نشدهایم. مشکلات ما بیشتر نرم افزاری است نه سخت افزاری. ما سخت افزارها را وارد کردهایم اما فرهنگ و اندیشه صنعتی شدن را نداریم.
تفاوت صنعتی شدن ژاپنی با صنعتی شدن ما هم در همین است. ژاپنیهای زمان میجی میگفتند ما نباید اشتباه کنیم و تاکید میکردند که فناوري غرب نتایج پیشرفتهای فکری است که داشتهاند. یکی از نظریه پردازان دوران میجی ژاپن میگوید ما میتوانیم تکنیک ساختن پلهای فلزی را به ژاپن وارد کنیم اما این کار کمکی به ما نمیکند بلکه ما باید چیزی را به ژاپن بیاوریم که باعث دست یافتن به تکنیک ساختن پلهای فلزی شده است (نقل به مضمون از فوکوتساو ایوکیشی، نظریه تمدن، ترجمه چنگیز پهلوان، نشر آبی، 1363).
در واقع صنعتی شدن نیازمند تغییر بینش و جهان بینی ما است. باید اندیشهای را تروج کنیم که در آن ابتکار جایگزین بیتفاوتی میشود. تلاش جایگزین تنبلی میشود و رقابت تبدیل به ارزش غالب میشود. بخشهایی از فرهنگ مدرن البته در جامعه ما وارد شده اما متاسفانه با ارزشهای سنتی ما پیوند نخورده است. در نتیجه ما همواره با دنیای متناقضی رو به رو هستیم.
فرهنگ صنعتی شدن، چند مولفه اصلی و فرعی دارد. ارزشها، اصلی ترین مولفههای هر فرهنگی است که نهادهای جامعه بر پایه آنها ساخته میشود و این نهادها عملکرد انسانها و روابط انسانها را در جامعه تنظیم میکنند و نتیجه عملکرد جامعه از این مسیر عبور و بروز میکند. شناسایی ارزشهای اصلی صنعتی شدن بسیار مهم است. مهمترین ارزش صنعتی شدن تلاش و کار است. اما تلاش و کار چه موقع میتواند به ارزش تبدیل شود؟ اولا زمانی که آزادی و مختار بودن انسان در درجه اول اهمیت قرار گیرد. یعنی زمانی که انسان مالک و صاحب سرنوشت خودش باشد تا انگیزه تلاش بیشتر را داشته باشد. انسانی که برده یا مستخدم دیگری است انگیزهای برای کار ندارد. اما زمانی که انسان آزاد است میداند که حاصل تلاشش نصیب خود میشود؛ لذا وی رغبت بیشتری برای تلاش و تکاپو و تولید پیدا میکند. حق مالکیت ارتباط بسیار نزدیک با آزادی دارد یعنی اینکه هر کس بداند که نتیجه تلاشش به کجا میرود. ممکن است انسانها آزاد باشند که تلاش بکنند و ثروتمند هم بشوند اما اگر ناگهان این ثروت را از آنها بگیرند که اینجا دیگر انگیزهای برای تولید ثروت باقی نمیماند. بنابراین آزادی انسانها باید توام با رعایت حق مالکیت باشد. ارزش آزادی فردی سنگ بنای صنعت فرهنگی را در اروپا تشکیل میدهد. در آغاز هم این ارزشها بیشتر در فلسفه اخلاق، فلسفه سیاست و بحث عدالت مطرح شده است و ضرورتاً به حق مالکیت گره خورده است. بنابراین میتوان گفت که از همان ابتدا آزادی و مالکیت دو روی یک سکه هستند. به همین دلیل است که در فرهنگ مدرن آزادی به سرعت شکل اقتصادی به خود گرفته است. یعنی زیربنای اندیشه سیاسی و فلسفی مدرن غربی آزادی مالکیت و آزادی اقتصادی است.
از این ارزشهای اولیه صنعتی شدن برخی ارزشهای ثانویه هم مشتق شده است. به عنوان مثال رقابت به عنوان یک ارزش در جامعه مدرن تلقی میشود چون رقابت به معنای آزادی انسانها برای اول شدن و برتر شدن است. در حالی که در فرهنگهای ماقبل مدرن رقابت کردن امری پسندیده نیست بلکه همکاری کردن مورد پسند است.
مفهوم مهم دیگری که در اندیشه اقتصادی وجود دارد، همسویی میان منافع فردی و منافع جمعی است. به این معنا که انسانها یاد میگیرند که اگر آزادانه در جهت اهداف خود حرکت کنند به منافع کل جامعه هم خدمت کردهاند یا به عبارت دیگر خدمت به منافع دیگران ابزاری است برای دستیابی به اهداف خود. به عنوان مثال کسی که میخواهد ثروتمند بشود دیگران را راضی میکند که کالای او را بخرند. یعنی سعی میکند کالایی درست بکند که دیگران هم علاقمند باشند از آن کالا استفاده کنند و آن را بخرند. این مکانیزم همسویی میان منافع فردی و جمعی، پارادایم اصلی توسعه است اما در جامعه سنتی کاملا برعکس است. یعنی پارادایم دوست و دشمن حاکم است. چون در دنیای سنتی تصور انسان از جامعه تصور قبیلهای است و در مقابل هر قبیله، گروههای دیگری قرار دارند که دشمن تلقی میشوند. در جامعه سنتی قبیلههای مختلف با یکدیگر رقیب نیستند بلکه با هم دشمن هستند. در جامعه متمدن پارادایم دیگری حاکم است و همین پارادایم سنگ بنای جامعه صنعتی است که انسانها را وادار میکند که درستکار باشند و ثروت بیشتری هم در جامعه تولید کنند. درستکاری و وفای به عهد و احترام به قانون در کشورهای توسعه یافته به این دلیل نیست که آنها اخلاق گراتر هستند بلکه به این علت است که رعایت این ارزشها در جوامع صنعتی بیشتر به سود افراد است. چون در این جوامع درستکاری پاداش اقتصادی دارد. ما متاسفانه در جامعه خودمان این فرهنگ را نداریم که خدمت کردن به دیگران و رعايت منافع آنها، کمک کردن به خودمان است. ما هنوز کسی را که کالای خوبی تولید میکند به عنوان خادم ملت نمیدانیم بلکه میگوییم عجب آدم کلاه برداری بود که یک جنس "بنجل" درست کرد و همه خریدند و خودش میلیاردر شد. مساله اصلی در همین نکات کوچک فرهنگ صنعتی است.
اکثریت نهادهایی که در کشور ما با صنعت تعامل دارند، صنعتگر را دزد و متقلب بالقوه تلقی میکنند که دولت وظیفهاش این است که از اجحاف و تقلب آنها جلوگیری کند. از قانون کار تا قوانین مربوط به محیط زیست و استاندارد طوری تنظیم شده که صنعتگر را به صورت بالقوه انسانی متقلب میداند. از سوی دیگر دولتها در ایران همیشه فکر کردند که برای تشویق صنعت باید یارانه بپردازند. در حالی که یکی از مهمترین نهادهای جامعه صنعتی مکانیزم قیمتها است. اینکه میگوییم مالکیت شخصی باید محترم باشد، یعنی اینکه شخص ثالث در قراردادهای داوطلبانه و آزادانه دخالت نکند و مکانیزم قیمتها حرف اول و آخر را بزند. دولتهای ما تصور میکنند که چون برای صنعتی شدن یارانه میدهیم پس باید قیمتگذاری هم بکنیم، یعنی دو کار اشتباه را با هم انجام میدهند. چرا که اولا پرداخت یارانه اشتباه است چون علایم اشتباهی به تولید کننده میدهد یعنی تولید کننده به جای آنکه به دنبال نیازهای واقعی جامعه برود، دنبال دستور دولت میرود و چیزی را که برای آن یارانه پرداخت شده تولید میکند، ثانیا وقتی دولت قیمت گذاری میکند دیگر بنگاه اقتصادی هیچ اختیاری روی اموال خودش ندارد و زمین گیر میشود. گرفتاری ما این است که از یک طرف مثلا ابلاغیههای اصل 44 آمده که میگوید دولت باید از صحنه اقتصاد خارج بشود و جای خود را به بخش خصوصی بدهد و از طرف دیگر دولت در تمام زمینهها دخالت کرده و قیمت گذاری میکند.
تا وقتی که نگاه ما به اقتصاد تغییر نکرده خصوصی سازی هیچ فایدهای ندارد و ما را به سمت توسعه و صنعتی شدن سوق نمیدهد. چون اگر بنگاهی بخواهد درست کار بکند باید قیمت را بر اساس تقاضا تعیین کند اما وقتی که دولت در تمام زمینههای دخالت میکند و قیمت گذاری انجام میدهد چنین کاری ممکن نیست. اگرهم بخشهای خصوصی نخواهند به طور صحیح و اقتصادی کار کنند که باید دوباره دنبالهرو دولت شده و یارانههای دولتی دریافت کنند. یعنی اقتصاد ما غیر دولتی نمیشود. در واقع غیر دولتی شدن اقتصاد بیشتر از آنکه به مالکیت مربوط باشد به میزان آزادی مرتبط است که شهروندان بتوانند آزادانه فعالیت اقتصادی داشته باشند.
بنابراین علاوه بر حاکمیت آزادی و احترام به مالکیت، رقابت و خدمت به جمع هم به عنوان اساس جامعه صنعتی مطرح است. اما ما نسبتها و ساز و کارهایی را که این ارزشها را به هم مربوط میکنند، نتوانستهایم حاکم کنیم به همین دلیل هم نتوانستهایم فرهنگ صنعتی داشته باشیم. بخش خصوصی ما هم حتی آن فرهنگ صنعتی را ندارد و به دنبال دولت است که یارانه و حمایت دریافت کند. در حالی که بخش خصوصی واقعی باید مستقل از دولت باشد.
زمانی که استراتژی توسعه صنعتی در کشور ما تهیه شد، سوء تفاهمهای بسیاری در خصوص آن ایجاد شد که این هم ناشی از همان فقدان فرهنگ صنعتی است. استراتژی توسعه صنعتی بر این موضوع تاکید میکرد که دنیای امروز دنیای روابط اقتصادی و مبادلات آزاد است و اقتصاد هیچ کشوری نمیتواند مجزای از این دنیا ادامه حیات بدهد. کشوری که بخواهد خودش را از اقتصاد جهانی جدا بکند کشوری است که عقب میماند و نمیتواند توسعه یابد. بنابراین نگاه استراتژی توسعه صنعتی این است که هم آزادی اقتصادی در داخل باید حاکم بشود و هم مبادله آزاد در تعامل با اقتصاد دنیا رعایت شود. متاسفانه این برنامه به درستی فهمیده نشد و تصور شد که اگر این استراتژی اجرا بشود اقتصاد ما در رقابت با اقتصاد جهانی از بین میرود. این سوء تفاهم مانع از این بود که مسایل به درستی دیده شود اما واقعیت این است که امروز اقتصاد دنیا چه از نظر روابط تجاری و چه از نظرتقسیم کار، اقتصاد بسیار پیچیدهای شده است به طوری که اگر ما بخواهیم کشور صنعتی و پیشرفتهای بشویم باید جزیی از این نظام جهانی باشیم. بنابراین اگر میخواهیم واقعا فرهنگ صنعتی در کشور حاکم شود و به سمت توسعه اقتصادی و پیشرفت صنعتی برویم باید بینش خود را نسبت به اقتصاد داخلی و بین المللی تصحیح کنیم یعنی باید بپذیریم که اساس یک فرهنگ صنعتی مدرن مبتنی بر مبادلات داوطلبانه و آزاد است.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
در عین حال باید توجه کرد هنگامی که از صنعتی شدن صحبت میشود در درجه اول منظور صنعت به معنای تصرف انسان در طبیعت برای ایجاد ثروت است و نه به معنای صنعت در مقابل کشاورزی و خدمات. در گذشته معمولا ثروت را امری داده شده در طبیعت میدانستند و انسان را دارای این استعداد که ثروت را خلق كند نمیدانستند اما در دوران مدرن درست برخلاف آنچه در گذشته عنوان میشد، بخش عمده ثروت جامعه محصول کار و صنعت انسان است به طوری که طبیعت بخش ناچیزی از ثروت کل جوامع را فراهم میکند. بنابراین اهمیت صنعت به دوران جدید و اندیشه مدرن باز میگردد. پس صنعت به معنای استفاده از خلاقیت انسان برای ایجاد کالاها و تغییر شکل دادن منابع طبیعی برای رفع نیازهای انسانها است.
بنابراین منظور از فرهنگ صنعتی، فرهنگی است که زمینه را برای تولید و خلاقیت انسان و افزایش ثروت فراهم میکند. منظور از صنعتی شدن غالب شدن فرهنگی است که در آن به کارگیری خلاقیت در تمامی زمینههای کشاورزی، خدمات و تولید لازم است. به این ترتیب سوء تفاهم صنعت به معنای خاص و صنعت به معنای عام باید برطرف شود.
انقلاب صنعتی نیز نتیجه یک فرآیند فکری و فرهنگی است که سالها قبل از اختراع ماشین بخار آغاز شده است. در واقع 300 سال قبل از انقلاب صنعتی، فرایند صنعتی شدن در اروپا آغاز شد به سخن دیگر نقطه آغاز آن، پایان قرون وسطی است. انقلاب صنعتی نتیجه دوران بعد از قرون وسطی و آغاز رنسانس و شکل گیری اندیشه مدرن است. انقلاب صنعتی اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 شکل گرفت. اما این انقلاب نیازمند مقدماتی بود که در اروپا 300 سال طول کشید و آن عبارت بود از غلبه فرهنگ صنعتی شدن به معنای دقیق کلمه. جان لاک 200 سال قبل از انقلاب صنعتی میگوید که ثروتی که در جامعه وجود دارد عمدتا محصول ابتکار و تلاش و صنعت انسان است. این اندیشه زمینه را برای عقلانیت علمی و صنعتی آماده کرده است.
اما اشتباه ما این است که تصور کردیم صنعتی شدن به معنای استفاده از فناوری است. ما به جای اینکه اندیشهای که منجر به صنعتی شدن میشود را حمایت کنیم، سعی کردیم ماشین بخار را وارد کشور کنیم. در واقع ما به نتیجه انقلاب صنعتی بسنده کردیم و به همین دلیل است که هنوز صنعتی نشدهایم. مشکلات ما بیشتر نرم افزاری است نه سخت افزاری. ما سخت افزارها را وارد کردهایم اما فرهنگ و اندیشه صنعتی شدن را نداریم.
تفاوت صنعتی شدن ژاپنی با صنعتی شدن ما هم در همین است. ژاپنیهای زمان میجی میگفتند ما نباید اشتباه کنیم و تاکید میکردند که فناوري غرب نتایج پیشرفتهای فکری است که داشتهاند. یکی از نظریه پردازان دوران میجی ژاپن میگوید ما میتوانیم تکنیک ساختن پلهای فلزی را به ژاپن وارد کنیم اما این کار کمکی به ما نمیکند بلکه ما باید چیزی را به ژاپن بیاوریم که باعث دست یافتن به تکنیک ساختن پلهای فلزی شده است (نقل به مضمون از فوکوتساو ایوکیشی، نظریه تمدن، ترجمه چنگیز پهلوان، نشر آبی، 1363).
در واقع صنعتی شدن نیازمند تغییر بینش و جهان بینی ما است. باید اندیشهای را تروج کنیم که در آن ابتکار جایگزین بیتفاوتی میشود. تلاش جایگزین تنبلی میشود و رقابت تبدیل به ارزش غالب میشود. بخشهایی از فرهنگ مدرن البته در جامعه ما وارد شده اما متاسفانه با ارزشهای سنتی ما پیوند نخورده است. در نتیجه ما همواره با دنیای متناقضی رو به رو هستیم.
فرهنگ صنعتی شدن، چند مولفه اصلی و فرعی دارد. ارزشها، اصلی ترین مولفههای هر فرهنگی است که نهادهای جامعه بر پایه آنها ساخته میشود و این نهادها عملکرد انسانها و روابط انسانها را در جامعه تنظیم میکنند و نتیجه عملکرد جامعه از این مسیر عبور و بروز میکند. شناسایی ارزشهای اصلی صنعتی شدن بسیار مهم است. مهمترین ارزش صنعتی شدن تلاش و کار است. اما تلاش و کار چه موقع میتواند به ارزش تبدیل شود؟ اولا زمانی که آزادی و مختار بودن انسان در درجه اول اهمیت قرار گیرد. یعنی زمانی که انسان مالک و صاحب سرنوشت خودش باشد تا انگیزه تلاش بیشتر را داشته باشد. انسانی که برده یا مستخدم دیگری است انگیزهای برای کار ندارد. اما زمانی که انسان آزاد است میداند که حاصل تلاشش نصیب خود میشود؛ لذا وی رغبت بیشتری برای تلاش و تکاپو و تولید پیدا میکند. حق مالکیت ارتباط بسیار نزدیک با آزادی دارد یعنی اینکه هر کس بداند که نتیجه تلاشش به کجا میرود. ممکن است انسانها آزاد باشند که تلاش بکنند و ثروتمند هم بشوند اما اگر ناگهان این ثروت را از آنها بگیرند که اینجا دیگر انگیزهای برای تولید ثروت باقی نمیماند. بنابراین آزادی انسانها باید توام با رعایت حق مالکیت باشد. ارزش آزادی فردی سنگ بنای صنعت فرهنگی را در اروپا تشکیل میدهد. در آغاز هم این ارزشها بیشتر در فلسفه اخلاق، فلسفه سیاست و بحث عدالت مطرح شده است و ضرورتاً به حق مالکیت گره خورده است. بنابراین میتوان گفت که از همان ابتدا آزادی و مالکیت دو روی یک سکه هستند. به همین دلیل است که در فرهنگ مدرن آزادی به سرعت شکل اقتصادی به خود گرفته است. یعنی زیربنای اندیشه سیاسی و فلسفی مدرن غربی آزادی مالکیت و آزادی اقتصادی است.
از این ارزشهای اولیه صنعتی شدن برخی ارزشهای ثانویه هم مشتق شده است. به عنوان مثال رقابت به عنوان یک ارزش در جامعه مدرن تلقی میشود چون رقابت به معنای آزادی انسانها برای اول شدن و برتر شدن است. در حالی که در فرهنگهای ماقبل مدرن رقابت کردن امری پسندیده نیست بلکه همکاری کردن مورد پسند است.
مفهوم مهم دیگری که در اندیشه اقتصادی وجود دارد، همسویی میان منافع فردی و منافع جمعی است. به این معنا که انسانها یاد میگیرند که اگر آزادانه در جهت اهداف خود حرکت کنند به منافع کل جامعه هم خدمت کردهاند یا به عبارت دیگر خدمت به منافع دیگران ابزاری است برای دستیابی به اهداف خود. به عنوان مثال کسی که میخواهد ثروتمند بشود دیگران را راضی میکند که کالای او را بخرند. یعنی سعی میکند کالایی درست بکند که دیگران هم علاقمند باشند از آن کالا استفاده کنند و آن را بخرند. این مکانیزم همسویی میان منافع فردی و جمعی، پارادایم اصلی توسعه است اما در جامعه سنتی کاملا برعکس است. یعنی پارادایم دوست و دشمن حاکم است. چون در دنیای سنتی تصور انسان از جامعه تصور قبیلهای است و در مقابل هر قبیله، گروههای دیگری قرار دارند که دشمن تلقی میشوند. در جامعه سنتی قبیلههای مختلف با یکدیگر رقیب نیستند بلکه با هم دشمن هستند. در جامعه متمدن پارادایم دیگری حاکم است و همین پارادایم سنگ بنای جامعه صنعتی است که انسانها را وادار میکند که درستکار باشند و ثروت بیشتری هم در جامعه تولید کنند. درستکاری و وفای به عهد و احترام به قانون در کشورهای توسعه یافته به این دلیل نیست که آنها اخلاق گراتر هستند بلکه به این علت است که رعایت این ارزشها در جوامع صنعتی بیشتر به سود افراد است. چون در این جوامع درستکاری پاداش اقتصادی دارد. ما متاسفانه در جامعه خودمان این فرهنگ را نداریم که خدمت کردن به دیگران و رعايت منافع آنها، کمک کردن به خودمان است. ما هنوز کسی را که کالای خوبی تولید میکند به عنوان خادم ملت نمیدانیم بلکه میگوییم عجب آدم کلاه برداری بود که یک جنس "بنجل" درست کرد و همه خریدند و خودش میلیاردر شد. مساله اصلی در همین نکات کوچک فرهنگ صنعتی است.
اکثریت نهادهایی که در کشور ما با صنعت تعامل دارند، صنعتگر را دزد و متقلب بالقوه تلقی میکنند که دولت وظیفهاش این است که از اجحاف و تقلب آنها جلوگیری کند. از قانون کار تا قوانین مربوط به محیط زیست و استاندارد طوری تنظیم شده که صنعتگر را به صورت بالقوه انسانی متقلب میداند. از سوی دیگر دولتها در ایران همیشه فکر کردند که برای تشویق صنعت باید یارانه بپردازند. در حالی که یکی از مهمترین نهادهای جامعه صنعتی مکانیزم قیمتها است. اینکه میگوییم مالکیت شخصی باید محترم باشد، یعنی اینکه شخص ثالث در قراردادهای داوطلبانه و آزادانه دخالت نکند و مکانیزم قیمتها حرف اول و آخر را بزند. دولتهای ما تصور میکنند که چون برای صنعتی شدن یارانه میدهیم پس باید قیمتگذاری هم بکنیم، یعنی دو کار اشتباه را با هم انجام میدهند. چرا که اولا پرداخت یارانه اشتباه است چون علایم اشتباهی به تولید کننده میدهد یعنی تولید کننده به جای آنکه به دنبال نیازهای واقعی جامعه برود، دنبال دستور دولت میرود و چیزی را که برای آن یارانه پرداخت شده تولید میکند، ثانیا وقتی دولت قیمت گذاری میکند دیگر بنگاه اقتصادی هیچ اختیاری روی اموال خودش ندارد و زمین گیر میشود. گرفتاری ما این است که از یک طرف مثلا ابلاغیههای اصل 44 آمده که میگوید دولت باید از صحنه اقتصاد خارج بشود و جای خود را به بخش خصوصی بدهد و از طرف دیگر دولت در تمام زمینهها دخالت کرده و قیمت گذاری میکند.
تا وقتی که نگاه ما به اقتصاد تغییر نکرده خصوصی سازی هیچ فایدهای ندارد و ما را به سمت توسعه و صنعتی شدن سوق نمیدهد. چون اگر بنگاهی بخواهد درست کار بکند باید قیمت را بر اساس تقاضا تعیین کند اما وقتی که دولت در تمام زمینههای دخالت میکند و قیمت گذاری انجام میدهد چنین کاری ممکن نیست. اگرهم بخشهای خصوصی نخواهند به طور صحیح و اقتصادی کار کنند که باید دوباره دنبالهرو دولت شده و یارانههای دولتی دریافت کنند. یعنی اقتصاد ما غیر دولتی نمیشود. در واقع غیر دولتی شدن اقتصاد بیشتر از آنکه به مالکیت مربوط باشد به میزان آزادی مرتبط است که شهروندان بتوانند آزادانه فعالیت اقتصادی داشته باشند.
بنابراین علاوه بر حاکمیت آزادی و احترام به مالکیت، رقابت و خدمت به جمع هم به عنوان اساس جامعه صنعتی مطرح است. اما ما نسبتها و ساز و کارهایی را که این ارزشها را به هم مربوط میکنند، نتوانستهایم حاکم کنیم به همین دلیل هم نتوانستهایم فرهنگ صنعتی داشته باشیم. بخش خصوصی ما هم حتی آن فرهنگ صنعتی را ندارد و به دنبال دولت است که یارانه و حمایت دریافت کند. در حالی که بخش خصوصی واقعی باید مستقل از دولت باشد.
زمانی که استراتژی توسعه صنعتی در کشور ما تهیه شد، سوء تفاهمهای بسیاری در خصوص آن ایجاد شد که این هم ناشی از همان فقدان فرهنگ صنعتی است. استراتژی توسعه صنعتی بر این موضوع تاکید میکرد که دنیای امروز دنیای روابط اقتصادی و مبادلات آزاد است و اقتصاد هیچ کشوری نمیتواند مجزای از این دنیا ادامه حیات بدهد. کشوری که بخواهد خودش را از اقتصاد جهانی جدا بکند کشوری است که عقب میماند و نمیتواند توسعه یابد. بنابراین نگاه استراتژی توسعه صنعتی این است که هم آزادی اقتصادی در داخل باید حاکم بشود و هم مبادله آزاد در تعامل با اقتصاد دنیا رعایت شود. متاسفانه این برنامه به درستی فهمیده نشد و تصور شد که اگر این استراتژی اجرا بشود اقتصاد ما در رقابت با اقتصاد جهانی از بین میرود. این سوء تفاهم مانع از این بود که مسایل به درستی دیده شود اما واقعیت این است که امروز اقتصاد دنیا چه از نظر روابط تجاری و چه از نظرتقسیم کار، اقتصاد بسیار پیچیدهای شده است به طوری که اگر ما بخواهیم کشور صنعتی و پیشرفتهای بشویم باید جزیی از این نظام جهانی باشیم. بنابراین اگر میخواهیم واقعا فرهنگ صنعتی در کشور حاکم شود و به سمت توسعه اقتصادی و پیشرفت صنعتی برویم باید بینش خود را نسبت به اقتصاد داخلی و بین المللی تصحیح کنیم یعنی باید بپذیریم که اساس یک فرهنگ صنعتی مدرن مبتنی بر مبادلات داوطلبانه و آزاد است.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله