منابع علمى امامان معصوم (علیه السلام)(1)
از اشاراتى كه آيات قرآن، و بيانات مشروح و گستردهاى كه در روايات اسلامى آمده به خوبى مىتوان از اين منابع اگاه شد. اين منابع بسيار متنوع و به شرح زير مىباشد:
1- آگاهى كامل از كتاب الله و قرآن مجيد
قرآن مجيد مىگويد:و يقول الذين كفروا لست مرسلا قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب :
«كافران مىگويند تو پيامبرنيستى، بگو همين بس كه خداوند، و كسى كه علم كتاب (و آگاهى بر قرآن) نزد او است گواه باشد».(رعد 43)
از اين آيه به خوبى روشن مىشود كسى وجود دارد كه تمام علم كتاب نزد او است (توجه داشته باشيد كه علم الكتاب به صورت مطلق آمده است، و شامل تمام علوم مربوط به كتاب الهى مىشود، بر خلاف آنچه در آيه 40 سوره نمل آمده: قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك:«آن كسى كه دانشى از كتاب آسمانى (بخشى از علم كتاب) نزد او بود گفت آن (تخت ملكه سبا) را پيش از آنكه چشم بر هم زنى، نزد تو خواهم آورد».
به يقين كتاب الله سرچشمه فياض علوم و دانشها است، و آگاهى بر آن رهگشاى تمام امور است، جايى كه آصف بن برخياء وزير سليمان به خاطر آگاهى به بخشى از كتاب آسمانى قادر به انجام چنان كار مهمى باشد، و تخت ملكه سباء را در يك چشم بر هم زدن از جنوبىترين بخش جزيزة العرب (يمن) به شمالىترين بخش آن (شامات مركز حكومت سليمان برساند،مسلما كسى كه به تمام علم كتاب آگاه است، كارهايى بسيار مهمتر از آن مىتوند انجام دهد، اما چه كسى علم الكتاب نزد او است، قرآن تنها اشاره سربستهاى به آن دارد.
بعضى گفتهاند منظور خداوند است (بنابراين عطف جمله«من عنده علم الكتاب» عطف تفسيرى خواهد بود كه بر خلاف ظاهر كلام است).
جمعى از مفسران نيز گفتهاند: منظور از آن دانشمندان اهل كتاب و افرادى همچون سلمان و عبدالله بن سلام است كه نشانههاى پيامبر (صلی الله علیه واله) را در كتب آسمانى پيشين ديده بودند و گواه بر حقانيت او مىشدند.
ولى بسيارى از مفسران در كتب خود نقل كردهاند كه اين آيه اشاره به على بن ابيطالب (علیه السلام) (و ائمه هدى) است.
مفسر معروف قرطبى در تفسير اين آيه از عبدالله بن عطا نقل مىكند كه به ابو جعفربن على بن الحسين گفتم مردم گمان مىكنند الذى عنده علم الكتاب عبدالله بن سلام است، گفت :انما ذلك على بن ابيطالب رضى الله عنه او فقط، على بن ابيطالب است و كذالك قال محمد بن حنيفه:«محمد بن حنيفه نيز همين را گفته است».(1)
جالب توجه اينكه اين سوره (سوره رعد) در مكه نازل شده در حالى كه عبدالله بن سلام و سلمان فارسى و ساير علماى اهل كتاب همه در مدينه به اسلام پيوستند.
اين سخن از سعيدبن جبير نيز نقل شده كه وقتى از او سؤال كردند آيا «من عنده علم الكتاب»،عبدالله بن سلام است؟ گفت چگونه مىتواند او باشد در حالى كه اين سوره مكى است.(2)
و نيز شيخ سليمان قندوزى حنفى (3)در «ينابيع المودة»از «ثلعبى» و «ابن مغازلى» از«عبدالله بن عطا»نقل مىكند كه با محمد باقر (علیه السلام) در مسجد بودم فرزند عبدالله بن سلام را ديدم، گفتم اين فرزند كسى است كه علم الكتاب نزد او است، فرمود:اين آيه درباره على بن ابيطالب (علیه السلام) است.(4)
در همان كتاب در روايت ديگرى از عطيه عوفى از«ابو سعيد خدرى» نقل شده كه از پيغمبر اكرم (صلی الله علیه واله ) از آيه الذى عنده علم من الكتاب (نمل - 40) سؤال كردم، فرمود: او وزير برادرم سليمان بن داود بود، سپس از آيه قل كفى بالله شهيدابينى و بينكم و من عنده علم الكتاب پرسيدم، فرمود: ذاك اخى على بن ابيطالب:«او برادرم على بن ابيطالب (علیه السلام) است».(5)
و نيز در روايت ديگرى از ابن عباس مىخوانيم كه گفت :من عنده علم الكتاب انما هو على لقد كان عالما بالتفسير و التأويل و الناسخ و المنسوخ :
«كسى كه علم كتاب نزد او است فقط على (علیه السلام) است، او عالم به تفسير قرآن و تأويل آن و ناسخ و منسوخ آن است».(6)
كوتاه سخن اينكه: آيه فوق را هرگز به علماى اهل كتاب نمىتوان تفسير كرد، زيرا اين سوره در مكه نازل شده و آنها بعد از هجرت در مدينه به مسلمانان پيوستند و طبق روايات بالا درباره على (علیه السلام) است (و از او به ساير امامان معصوم مىرسد).
آرى اين آگاهى وسيع نسبت به قرآن مجيد، و اسرار و دقائق و ظاهر و باطن آن يكى از منابع اصلى علم امامان معصوم (علیهم السلام) است.(7)
از شواهد اين معنى، آيه شريفه و ما يعلم تأويله الاالله والراسخون فى العلم:«تأويل قرآن را جز خدا و ثابت قدمان در علم نمىدانند».(آل عمران 7)
توضيح اينكه: درميان مفسران گفتگو است كه آيا«الراسخون فى العلم »عطف بر «الله» است، يعنى تأويل قرآن را جز خداوند و راسخان در علم نمىدانند، يا آغاز جمله مستقلى است، بنابراين مفهوم آيه چنين مىشود تأويل قرآن را فقط خدا مىداند، اما راسخان در علم مىگويند: «گرچه تأويل آيات متشابه را نمىدانيم، اما در برابر همه آنها تسليم هستيم».
آنچه معنى اول را تأييد مىكند آن است كه اولا بسيار بعيد است در قرآن اسرارى باشدكه جز خداوند نداند، چرا كه قرآن براى تربيت و هدايت مردم نازل شده، و معنى ندارد كه در چنين كتابى آيات و جملههايى باشد كه جز خداوند مقصود آن را نداند.
ثانيا: همان گونه كه مفسر بزرگ «طبرسى» در «مجمع البيان» مىگويد:هرگز درميان مفسران قرآن ديده نشده است كه بگويند فلان آيه از آياتى است كه جز خدا كسى معنى آن را نمىداند، بلكه دائما براى كشف اسرار آيات از طرق مختلف از جمله روايات معصومين (علیهم السلام) تلاش مىكنند، در واقع اين سخن بر خلاف اجماع مفسران است .
ثالثا: اگر تسليم بودن بدون آگاهى است بايد «راسخان در ايمان گفته شود، نه راسخان در علم»، كسى كه چيزى را نمىداند چگونه مىتوان نام راسخان در علم بر او گذاشت .
رابعا: در روايات متعددى آمده است كه «راسخان در علم ،تأويل آيات قرآن را مىدانند» واين دليل بر آن است كه اين عبارت عطف بر «الله» مىباشد:
در حديث ديگرى از همان امام آمده است كه فرمود:الراسخون فى العلم امير المؤمنين و الائمة من بعده:«راسخان در علم امير مؤمنان و امامان بعداز او هستند».(8)
در حديث ديگرى از همان امام آمده است كه فرمود:نحن الراسخون فى العلم و نحن نعلم تأويله:«ما راسخان در علم هستيم ،و ما تأويل قرآن را مىخوانيم».(9)
و نيز در حديث ديگرى مىخوانيم كه امام باقر (علیه السلام) (يا امام صادق (علیه السلام) در تفسير آيه و ما يعلم تأ ويله الاالله و الراسخون فى العلم، فرمود: فرسول الله افضل الراسخين فى العلم، قد علمه الله عزوجل جميع ما انزل عليه من التنزيل والتأويل، و ما كان الله لينزل عليه شيئا لم يعلمه تأويله، واو صيائه من بعده يعلمونه كله :
«رسول خدا(صلی الله علیه واله) برترين راسخان در علم بود،خداوند عزوجل تمام آنچه را بر او نازل كرد از تنزيل و تأويل به او تعليم داد، و ممكن نيست خداوند چيزى بر او نازل كند و تأويل و تفسيرش را به او نياموزد، و اوصياء پيامبر(ص) بعد از او تمام آن را مىدانند».(10)
در اين زمينه احاديث متعدد ديگرى وجود دارد كه همين معنى و مفهوم را تأييد مىكند.(11)
با دلائل چهارگانهاى كه در بالا گفتيم - و هر يك به تنهايى براى اثبات مقصود كافى بود - ترديدى باقى نمىماند كه عبارت والراسخون فى العلم ،عطف بر «الله »است، و مفهومش آگاهى آنان بر تأويل و عمق قرآن است .
نكته ديگرى كه شايان توجه است اينكه تعبير به الراسخون فى العلم، دو بار در قرآن مجيد آمده است، يك بار در آيه مورد بحث (7 آل عمران) و يك بار در آيه 162 سوره نساء، آنجا كه بعد از اشاره به كارهاى زشت و نادرست اهل كتاب (يهود ونصارى) از جمله ربا خوارى و غارتگرى اموال مردم است، مىفرمايد:
لكن الراسخون فى العلم منهم و المؤمنون يؤمنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك:«گروهى از اهل كتاب كه راسخان در علمند و همچنين مؤمنان (از ياران پيامبر) به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه قبل او تو (از كتب آسمانى) نازل گرديده است، ايمان مىآورند، يعنى هر دو گروه به تمام كتب انبياء (چه قرآن و چه كتب پيشين) ايمان دارند».
چنين به نظر مىرسد كسانى كه نام «عبدالله بن سلام» و امثال او را از علماى اهل كتاب كه اسلام را پذيرفتهاند، در تفسير راسخان در علم ذكر كردهاند مربوط به اين آيه است (آيه 162 نساء) نه آيه 7 سوره آل عمران، زيرا آنچه درباره علماى اهل كتاب سخن مىگويد: ايه اول است، اما آيه مورد بحث ما(7 - آل عمران) هيچ ارتباطى به مسأله اهل كتاب ندارد (دقت كنيد).
ضمنا از اينجا نكته مهم ديگرى نيز روشن مىشود و آن اينكه آنچه در خطبه اشباح در نهج البلاغه آمده است و مىگويد :و اعلم ان الراسخين فى العلم هم الذين اغناهم الله عن اقتحام السدد المضروبة دون الغيوب لا قرار بجملة ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب ...«بدان راسخان در علم، كسانى هستند كه خداوند آنان را با اقرار اجمالى به تمام آنچه از آنهاپوشيده است و تفسير آن را نمىدانند از فرو رفتن در اسرار نهانى بى نياز ساخته است».(12)
نيز ممكن است اشاره به آيه سوره نساء باشد كه سخن از تسليم بى قيد و شرط جمعى از علماى اهل كتاب و مؤمنان در برابر قرآن و سايركتب آسمانى مىگويد، نه آيه سوره آل عمران (بازهم دقت كنيد)
كوتاه سخن اينكه ظاهرا آيه 7 سوره آل عمران اين است كه مىگويد تأويل قرآن را خداوند و راسخان درعلم مىدانند، و با توجه به اينكه منظوراز راسخان در علم در درجه اول پيامبر و امامان معصوم است يكى از مهمترين منابع علمى آنها شناخته مىشود و آن قرآن مجيد و تأويل و تفسير و ظاهر و بطون آن است. اين سخن را با اشاره ديگرى به آيات قرآن به پايان مىرسانيم :
در آيه 49 سوره عنكبوت مىخوانيم بل هو آيات بينات فى صدور الذين اوتواالعلم:«آنها آيات روشنى است كه درسينههاى كسانى كه علم به آنها داده شده است قرار دارد»،و در منابع اهل بيت (ع) روايات بسيارى ديده مىشود كه عنوان الذين اوتواالعلم در اين آيه به امامان معصوم (بعد از پيامبر)تفسير شده است .
براى آگاهى بيشتر به بحارالانوار و تفسير برهان مراجعه فرمائيد.(13)
2- وراثت از پيامبر
يا به تعبير ديگر - آن گونه كه در روايات اسلامى وارد شده است - پيامبر (صلی الله علیه واله) هزار باب علم به على (علیه السلام) آموخت كه از هر بابى هزار باب ديگر گشوده مىشد.
در كتاب كافى روايات متعددى در اين زمينه ديده مىشود، از جمله در حديثى از ابو بصير مىخوانيم: مىگويد از امام صادق (علیه السلام) پرسيدم كه پيروان شما مىگويند رسول خدا(صلی الله علیه واله) يك باب از علم به على (علیه السلام) آموخت كه از آن هزار باب گشوده شد، امام فرمود:علم رسول الله عليا الف باب، يفتح من كل باب الف باب:«رسول خدا به على (علیه السلام) هزار باب از علم آموخت (نه فقط يك باب) و از هر بابى هزار باب گشوده شد.
سپس فرمود: اى ابوبصير! ان عندنا الجامعة... قلت و ماالجامعة؟ قال صحيفه طولها سبعون ذراعا بذراع رسول الله (صلی الله علیه واله) و املائه، من فلق فيه، وخط على بيمينه، فيها كل حلال و حرام و كل شىء يحتاج الناس اليه حتى الارش فى الخدش .
فرمود:«جامعه» در نزد ما است... عرض كردم:جامعه چيست؟ فرمود: طومارى است كه در طول آن هفتاد ذراع رسول خدا (صلی الله علیه واله) بود، و از دهان مباركش املاء كرد و على (علیه السلام) به دست خودش نوشت، هر حلال و حرامى در آن است و هر چيزى كه مردم (تا دامنه قيامت) به آن نياز دارند در آن وجود دارد، حتى ديه يك خراش بر بدن»!(14)
شايان توجه است كه در مورد حديث معروف «مدينة العلم» روايات بى شمارى در معروفترين كتب اهل سنت و شيعه وارد شده است، از جمله راويان اين حديث «ابن عباس» و «جابربن عبدالله» و «عبدالله بن عمر» و«على» (علیه السلام) مىباشند.
از جمله كسانى كه اين حديث را در كتب خود نقل كردهاند «حكيم نيشابورى» در «مستدرك»، «ابوبكر نيشابورى »در «تاريخ بغداد»،«ابن مغازلى »در «مناقب اميرالمؤمين»(ع)، «گنجى» در «كفايةالاعتدال»، «قندوزى» در «ينابيع الموده» و «نبهانى» در «الفتح الكبير» و گروه ديگر.(15)
در روايات متعددى نيز با صراحت مىخوانيم كه امامان اهلبيت (علیه السلام) مىفرمودند:آنچه ما نقل مىكنيم همه را مىتوانيد از پيامبر(ص) نقل كنيد، چرا كه ما همه اينها را به وسيله اجداد خود از پيامبر(ص) شنيدهايم! (دقت كنيد).
يكى از ياران امام صادق (علیه السلام) از آن حضرت پرسيد: ما گاهى حديثى را از شما مىشنويم، سپس شك مىكنيم كه از شما شنيده بوديم يا از پدرتان ؟
فرمود:ما سمعته منى فاروه عن ابى، و ما سمعته منى فاروه عن رسول الله:«آنچه را از من شنيدهاى از پدرم روايت كن، و آنچه را از من شنيدهاى از رسول خدا(صلی الله علیه واله) روايت كن»!(16)
در جاى ديگر نيز مىفرمايد:حديثى حديث ابى، و حديث ابى حديث جدى، و حديث جدى حديث الحسين، و حديث الحسين حديث الحسن، و حديث الحسن حديث امير المؤمنين (علیه السلام)، و حديث اميرالمؤمنين (علیه السلام) حديث رسول الله (صلی الله علیه واله) و حديث رسول الله قول الله عزوجل :
«حديث من حديث پدر من است، و حديث پدرم حديث جد من است، و حديث جد من حديث حسين (علیه السلام) است، و حديث حسين حديث حسن است، و حديث حسن (علیه السلام) حديث اميرمؤمنان (علیه السلام) است، و حديث اميرمؤمنان حديث رسول خدا (صلی الله علیه واله) است و حديث رسول خدا (صلی الله علیه واله) حديث خداوند متعال است».(17)
و در حديث سومى از آن حضرت مىخوانيم كه صريحا فرمود: مهما اجلتك فيه بشىء فهو من رسول الله لسنا نقول برأينا من شىء:«هر گاه پاسخى درباره چيزى به تو دادم آن از رسول خدا(صلی الله علیه واله) است ما به رأى خودمان چيزى نمىگوئيم»!(18)
3- ارتباط با فرشتگان
در حديثى از امام باقر (علیه السلام) مىخوانيم كه فرمود:ان عليا كان محدثا:«على (علیه السلام) محدث بود (سخنان به او گفته مىشد)»،و هنگامى كه از آن حضرت توضيح خواستند كه چه كسى مىگفت، فرمود:يحدثه ملك:«فرشته با او سخن مىگفت»،و هنگامى كه سؤال كردند آيا او پيامبربود، دست خود را به علامت نفى و انكار تكان داد، سپس افزود:كصاحب سليمان، او كصاحب موسى، او كذى القرنين:«او همانند دوست سليمان (آصف بن برخيا) يا دوست موسى (يوشع يا خضر) يا ذى القرنين (19) (در اين زمينه روايات متعددى نيز وجود دارد)».(20)
4- القاى روح القدس
توضيح اينكه در آيات قرآن كرارا سخن از تأييد «روح القدس» به بيان آمده كه در سه مورد درباره حضرت مسيح (علیه السلام) است(21)و در يك مورد درباره پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله).(22)
در اينكه «روح القدس» كيست؟ در ميان مفسران گفتگوى بسيار است، گروهى از مفسران، آن را به «جبرئيل» تفسير كردهاند، و در مورد حضرت مسيح (علیه السلام) به آن روح مقدس و پاكى كه در او بوده، يا به معنى انجيلى كه بر او فرستاده شده است، تفسير شده، و گاه گفتهاند منظور اسم اعظم خداوند است كه مسيح با آن مردگان را زنده مىكردند.(23)
ولى از تعبيرات قرآن مجيد و همچنين روايات مختلف اسلامى چنين استفاده مىشود كه روح القدس، معانى متعددى دارد و در هر جا ممكن است معنى خاص خود را ببخشد: در يك آيه از قرآن مجيد كه مىفرمايد:قل نزله روح القدس من ربك بالحق:«بگو روح القدس آنرا از سوى پروردگارت به حق بر تو نازل كرده» (نحل - 102)، ظاهرا به معنى «جبرئيل» است كه قرآن را از سوى خدا بر پيامبر (صلی الله علیه واله) نازل مىكرد.
ولى در سه مورد ديگر در قرآن مجيد كه همه درباره حضرت مسيح (ع) است به نظر مىرسد كه مفهوم ديگرى دارد، زيرا تعبيراذا ايّدتك بروح القدس - يا و ايّدناه بروح القدس نشان مىدهد كه اشاره به روحى است كه همواره با مسيح (ع) بوده و او را تأييد و تقويت مىكرده است .
از رواياتى كه در منابع اهل بيت (علیهم السلام) وارد شده به خوبى بر مىآيد كه روح القدس، روح مقدسى بوده كه با همهپيامبران و انبياء و معصومين (علیهم السلام) بوده است، و امدادهاى الهى را در موارد مختلف به آنها منتقل مىساخته، حتى از روايات متعددى كه در منابع اهل سنت نيز وارد شده است استفاده مىشود كه گاه كه كارهاى مهم يا سخنان و اشعار پر مغز از كسى صادر مىشد، مىفرمودند: «اين به كمك روح القدس بوده است».
از جمله در حديثى كه در تفسير الدارالمنثور آمده است مىخوانيم كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) درباره شاعر معروف اسلامى «حسّان بن ثابت» فرمود: اللهم ايد حسانا بروح القدس كما نافح عن نبيه:«خداوند!«حسّان» را به روح القدس تقويت كن آن گونه كه از پيامبرش دفاع كرد».(24)
درباره شاعر معروف اهل بيت (علیهم السلام) «كميت بن زيد اسدى» مىخوانيم كه امام باقر(علیه السلام) به او فرمود: براى تو همان است كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) به حسّان بن ثابت فرمود: لن يزال معك روح القدس ما ذبيت عنا:«هميشه روح القدس با تو خواهد بود مادامى كه از ما دفاع مىكنى».(25)
در حديث ديگرى آمده است كه امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) هنگامى كه دعبل خزاعى شاعر با شهامت بعضى از اشعار قصيده معروف «مدارس آيات» را خواند ، امام گريه شديدى كرد و سپس فرمود: نطق روح القدس على لسانك بهذين البيتين:«روح القدس در اين دو بيت به زبان تو سخن گفت».(26)
و از اينجا به خوبى روشن مىشود كه «روح القدس» يك روح امدادگرى است كه انسان را به هنگام انجام كارهاى مهم معنوى و الهى يارى مىدهد، و البته به تفاوت مراتب اشخاص متفاوت است، در پيامبران و امامان معصوم (ع) به گونه فوق العادهاى قوىتر و بارزتر عمل مىكند، و در ديگران به اندازه خودشان هر چند از ماهيت و جزئيات آن اطلاع زيادى در دست ما نيست.
در حديثى از امام صادق (علیه السلام) مىخوانيم كه در تفسير والسابقون السابقون اولئك المقربون مىفرمايد:فالسابقون هم رسل الله (علیهم السلام) و خاصة الله من خلقه، جعل فيهم خمسة ارواح، ايدهم بروح القدس فبه عرفوا الاشياء...:
«پيشگامان همان رسولان الهى (عليهم السلام) و خاصان خداوند از خلقند، در آنها پنج روح قرار داده (ار جمله اينكه) آنها را با روح القدس تقويت نموده كه به وسيله آن اشياء را مىشناسند...».(27)
در حديث ديگرى در همين رابطه از امام باقر (علیه السلام) آمده است كه بعد از بر شمردن ارواح پنجگانه كه در انبياء و اوصياء وجود دارد مىفرمايد: فبروح القدس... عرفوا ما تحت العرش الى ما تحت الثرى :
«به وسيله روح القدس آنچه را در زير عرش تا آنچه را در زير زمين است مىدانند».(28)
احاديث فراون ديگرى در اين زمينه در اصول كافى و ساير كتب ديده مىشود كه شرح همه آنها در اين مختصر نمىگنجد.
آرى امدادهاى الهى از طريق روح القدس يكى ديگر از منابع علمى معصومان است .
5- نور الهى
«هنگامى كه امام پيشين از دنيا مىرود، خداوند براى امام بعد از او ستونى از نور بر مىافروزد كه به وسيله آن اعمال مردم رامى بيند، و از اين طريق خداوند، حجت را برخلق خود تمام مىكند».(29)
در بعضى از روايات نيز تعبير به «عمود من نور» (ستونى از نور) شده (30) ولى غالبا تعبير «منار من نور»آمده است، البيه تفاوت چندانى ميان اين دو تعبير نيست .
براى آگاهى بيشتر به بحارالانوار جد 6، صفحه 132 مراجعه فرمائيد، مرحوم علامه مجلسى شانزده حديث در اين زمينه نقل مىكند و همچنين در باب «عرض اعمال» (جلد 23،صفحه333به بعد) روايات متعددى در اين زمينه آمده است .
از مجموع آنچه گفته شد به خوبى استفاده مىشود كه منابع علم امامان معصوم متعدد و متنوع است، در درجه اول مسأله آگاهى آنها به تمام معانى قرآن مجيد است، و در درجه دوم علومى است كه از رسول خدا پيامبراكرم (صلی الله علیه واله) به آنها رسيده است، و در درجه بعد تأييدات الهى و الهامات قلبى و ارتباط با فرشتگان و عالم غيب است .
و مجموع اين جهات به امام معصوم علوم و آگاهى فراوانى مىبخشد تا بتواند در انجام مأموريت خود، كه همان حفظ اسلام و قرآن و سنت پيامبر(صلی الله علیه واله) و هدايت خلق به سوى خالق، و تربيت نقوس، و اقامه حدود، و تدبير امور مىباشد، به خوبى انجام دهد.
نكته قابل ملاحظه ديگر اينكه از پارهاى از روايات استفاده مىشود كه در هر شب جمعه روح امامان (ع)، علوم و دانشهاى تازهاى را (براى مسائل تازه) از سوى خداوند دريافت مىدارند.(تا خود را با تمام نيازمنديهاى امت اسلامى تطبيق دهند)
از جمله در حديثى از امام صادق (علیه السلام) مىخوانيم كه فرمود: ان لنا فى كل ليلة جمعة سرورا:(ما در هر شب جمعه خوشحالى تازهاى داريم».
راوى مىگويد گفتم: زادك الله و ماذاك:«خداوند بر سرور شما بيفزايد،منظورتان از اين خوشحالى چيست»؟!
فرمود:اذا كان ليلة الجمعة وافى رسول الله العرش و وافى الائمة معه و معهم، فلا ترد ارواحنا الى ابداننا الا بعلم مستفاد، ولو لا ذلك لانفدنا:«هنگامى كه شب جمعه مىشود(روح مقدس) رسول خدا (صلی الله علیه واله) به عرش (الهى) مىرود، و ارواح ائمه نيز با او ملاقات مىكنند و (روح) من يسر با آنها به آنجا مىرود، سپس روح ما به بدن ما باز نمىگردد مگر با علم و دانش جديدى، و اگر چنين نبود دانش ما پايان مىگرفت»!(31)
در همان باب روايات متعدد ديگرى در اين زمينه نيز ديده مىشود كه شرح همه آنها به طول مىانجامد.
با توجه به آنچه در اين فصل آورديم روشن مىشود كه مسأله منابع علمى امامان مسأله سادهاى نيست، منابعى در اختيار آن بزرگواران است كه آنهارا از ساير مردم ممتاز مىسازد و به انجام وظائف مهمى كه در مورد حفظ اسلام و تعليمات قرآن و هدايت بندگان بر عهده دارند به آنان كمك مىكند.
پي نوشت :
1- تفسير قرطبى، جلد 5، ص 3565.
2- درالمنثور، جلد 4، ص 69.
3- قندوز شهرى است در شمال افغانستان و اين عالم اهل سنت منسوب به آنجا است.
4- ينابيع الموده، ص 102.
5- همان مدرك، ص 103.
6- همان مدرك، ص 104.
7- در اين زمينه روايات متعدد جالبى نيز از طرق ائمه اهل بيت (ع) وارد شده است كه براى اطلاع بيشتر مىتوانيد به كتاب تفسير كنزالدقائق، جلد 6، ص 480، و تفسير برهان ذيل آيه مورد بحث مراجعه فرمائيد.
8- اصول كافى، جلد اول، ص 213، حديث 3 و 1.
9- اصول كافى، جلد اول، ص 213، حديث 3 و 1.
10- همان مدرك ،حديث 2.
11- براى توضيح بيشتر به كتاب جامع الاحاديث جلد اول، ص 27 و تفسير كنزالدقائق ص 42 تا 45، و اصول كافى، جلد 1، ص 415 مراجعه شود.
12- نهج البلاغه، خطبه 91 (خطبه اشباح).
13- بحارالانوار، جلد 23، ص 188 تا 208 و تفسير برهان جلد 3، ص 254 تا 256 (در اين دو كتاب حدود بيست حديث در اين زمينه نقل شده است).
14- اصول كافى، جلد 1، ص 239.
15- براى آگاهى بيشتر به احقاق الحق، جلد 5، ص 468 تا 501 و براى آگاهى به منابع اين حديث در كتاب شيعه به كتاب شريف جامع الاحاديث طبع قديم صفحه 16 به بعد مراجعه فرمائيد.
16- جامع الاحاديث، جلد 1، ص 17، حديث 4 باب حجية فتوى الائمه.
17- همان مدرك ،حديث 1.
18- همان مدرك ،حديث 7(در اين زمينه در همان كتاب احاديث ديگرى نيز وجود دارد) .
19- اصول كافى، جلد 1، ص 271.
20- همان مدرك.
21- 87 و 253، و مائده 110.
22- بقره، 110.
23- اين چهار معنى در تفسير كنزالدقائق، جلد 2، ص 78 آمده ،ولى در بعضى از تفاسير معروف فقط معنى اول ذكر شده است، و در تفسير فخر رازى به سه معنى قناعت شده است: جبرئيل و انجيل و اسم اعظم (تفسير فخر رازى، جلد 3، ص 177).
24- الدرالمنثور، جلد 1، ص 87 (ذيل آيه 87 سوره بقره) دو روايت نيز قريب به همين مضمون در صحيح مسلم، جلد 4، ص 19 و 32 باب فضائل حسان بن ثابت آمده است .
25- سفينة البحار، ج 2، ص 4954.
26- كشف الغمه، جلد 3، ص 118.
اعلام الورى، ص 331، آن دو شعر عبارت است از: خروج امام لا محالة خارج يقوم على اسم الله و البركات
يميز فينا كل حق و باطل و يجزى على النعماء و النقمات
27- اصول كافى، ج 1، ص 271.
28- همان مدرك، ص 272.
29- اصول كافى، ج 1، ص 387، حديث 2
30- همان مدرك، حديث 4.
31- اصول كافى، ج 1، ص 254(باب فى ان الائمة (ع) يزدادون فى ليلة الجمعه).
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله