امام موسی صدر عزت شیعه
شهيد: آيتالله شيخ محمد صدوقي
بعد از حمد و ثناي ذات باريتعالي و تقدس و درود بيپايان به روان پاك حضرت ختميمرتبت(ص) و 12 نفر از اوصياي گرامش از عليابن ابيطالب(ع) تا حضرت مهدي موعود (ارواحنا له الفداه) و درود بيپايان به روان پاك شهداي فضيلت و نيز درود بيحد و حصر به روان پاك شهداي انقلاب و درود بيپايان به رهبر انقلاب حضرت امام خميني و درود بيحد و حصر به برادر عزيز و دوست مكرم خودم حضرت آيتالله آقاي امام موسي صدر دامت بركاته كه قريب يكسال است همه ملت شيعه، خاصه برادران لبناني به فراق ايشان مبتلا هستند و خبر ندارند كه ايشان در چه شرايطي بهسر ميبرند.
ميخواهم در اينجا مختصري از حالات اين شخصيت كمنظير را براي برادران ديني و كساني كه كلام من به ايشان ابلاغ ميشود، بازگو كنم. بنده در سال 1349 هجري قمري وارد قم شدم، يعني در زمان مرحوم آيتالله حائري. همان روز اول يا دوم با پدر بزرگوار آقا سيّد موسي صدر نزديك شدم و مورد لطف و عنايت آن آيتالله بزرگ مرحوم آقاسيد صدرالدين صدر قرار گرفتم. شايد در ايران و عراق و كليه كشورهاي مسلماننشين بيتي به شريفي بيت آيتالله صدر نباشد كه اگر بخواهم تفصيل دهم، شايد از مقصد اصلي باز بمانم. اين خاندان از يك سو به صاحب وسائط مربوط است و از سوي ديگر به مرحوم سيدمحمد صدرالدين. آقاسيدمحمد صدر هم كه يك دوره نخستوزير عراق بود، هميشه رياست مجلس اعيان عراق را داشت. خالهزاده ايشان، پدر آقاسيدمحمد، آقاسيدحسن، آيتالله بزرگ، از شخصيتهاي بسيار ارزنده اسلام و داراي كتب و نوشتههاي بسيار مفيد و مؤثر است. وقتي كه من به مرحوم حضرت آيتالله صدر نزديك شدم، آقا سيدموسي خيلي كوچك بود. ايشان با برادرشان آقاعلي كه از ايشان چندسالي بزرگتر است و آيتالله آقاي حاج سيدرضا صدر ـ كه فعلاً هستند و يكي از چهرههاي روحاني، مفيد، مؤثر و بسيار روشناند ـ زندگي ميكردند. شخصيت آقاي حاج سيدرضا در علم و معنويات و اخلاق شايد بر عموم مردم مجهول باشد. اصلاً اين بيت يك امتياز خاصي دارد.
زماني كه آقاموسي تحصيلات جديد را به پايان برد و گويا تصديقش را گرفت، مرحوم آيتالله صدر بهخاطر اينكه او استعداد فوقالعادهاي داشت، گفت خوب است كه ايشان استعدادش را در رشته دين و علم دين صرف كند. از همان كوچكي ـ هنوز گويا بالغ نشده بود، شايد هم شده بود و من يادم نيست، اما ميدانم كه معمم نبود ـ مشغول تحصيل علوم قديمه شد آن هم با پيشرفتهاي خيلي فوقالعاده. ظرف چندسال مقامات شامخهاي را از علوم قديمه بهدست آورد و حائز مراتب عاليه علميه و عمليه شد. در اين خلال دوران دانشسرا را هم گذراند. در حين آنكه مشغول تحصيلات علوم قديمه بود و شايد در آن قريب به اجتهاد رسيده بود، دوره دكتري را هم گذراند. آن زمان بنده در بيت مرحوم آيتالله صدر بودم؛ تقريباً از سال 1356 قمري. بعد از فوت مرحوم آيتالله حائري، ارتباط من با مرحوم آيتالله صدر شبانهروزي بود و خيلي از كارهاي ايشان هم برعهده من بود. به همين خاطر من با اين آقازادهها معاشرت شبانهروزي داشتم. از جهت اخلاق و از جهت تحصيلات، آقا موسي يك امتياز و فوقالعادگي خاص داشت. ايشان دوران تحصيلاتش را در قم و پيش اساتيد بزرگ گذراند. قسمتي از فلسفه را خدمت علامه طباطبايي تحصيل كرد و فقه و اصول را هم خدمت اساتيد بزرگ حوزه قم و پدر بزرگوارش. اينكه تلمذش خدمت امام چه بود، به ياد ندارم. ولي عليايّحال، دوران تحصيلات ايشان بهطور خوبي پايان يافت. متأسفانه بنده در اين زمان عازم يزد شدم. مسافرت حداكثر براي 2 ماه بود كه متأسفانه وقتي وارد يزد شدم ديگر اقامت گزيدم و تا بهحال همينطور در يزد هستم.
بعداً شنيدم كه ايشان بعد از فوت مرحوم آيتالله سيد شرفالدين كه از چهرههاي بسيار بزرگ عالم تشيع بود و قرابت خيلي نزديك هم با بيت آيتالله صدر داشت، به لبنان رفتهاند. مرحوم سيد شرفالدين سالهاي متمادي در لبنان مشغول ترويج و تبليغ دين و نوشتن كتب بودند. ايشان آثار ارزندهاي دارند: المراجعات ، الفصول المهمه ، ابوهريره و كتابهاي ديگري كه الا´ن همه يادم نيست. هرچه نوشتهاند شايد از جهت امتياز و ابتكار در درجه اول باشد. خيلي مرد بزرگي بود. آقاسيد شرفالدين كه به رحمت ايزدي پيوست، اهالي لبنان با اينكه از اهل علم بركنار نبودند و عده زيادي اهل علم داشتند، معالوصف ميخواستند كه شخصيت خيلي فوقالعادهاي رهبريشان را بهعهده گيرد و خوشبختانه قرعه بهنام امام موسي صدر افتاد و ايشان را از ايران دعوت كردند. ايشان به لبنان تشريففرما شدند. همان روزهاي اول، اشخاصي كه براي زيارت اين پيشوا ميآمدند، شيفته كمالات، اخلاق و مزايايي كه اختصاص به ايشان داشت، شدند. حتي شنيدم كه وقتي فرانسويها به خدمت ايشان ميآمدند، با آنها بهزبان فرانسوي صحبت ميكرد.با عربها به لسان عربي سخن ميگفت و فارسي هم كه زبان مادري ايشان ميبود. گويا زبان انگليسي را هم ميدانستند.
در سال 1329 به مكه معظمه مشرف شدم. چندين نوبت ايشان را ملاقات كردم: در مسجدالحرام، در منزلشان و در مدينه طيّبه. ايشان ميفرمود كه من قسمت عمده وقتم را معطوف سخنرانيها ميكنم. همهجا ميروم. حتي اگر بخواهم در فلسطين اشغالي هم بروم سخنراني كنم براي من مانعي ندارد؛ اگرچه خودم امتناع دارم از رفتن به آنجا. مردي بسيار بسيار فوقالعاده بود. روشن بود. قدم كه در لبنان گذاشت، اوضاع آنجا را عوض كرد. به قدري شيعيان لبنان در وضع بدي بهسر ميبردند كه هركس دوره آن روز شيعيان لبنان را ميديد به رقت ميافتاد. از همه چيز بركناربودند. فقر و بيچارگي سراپايشان را گرفته بود. مدرسه نداشتند، درمانگاه نداشتند، بيمارستان نداشتند. و اين سيد بزرگوار كه قريب 20 سال تمام بر شيعيان لبنان رهبري داشت، تمام نيازهاي كشور لبنان را تقريباً برطرف كرد. يعني هر نيازي را كه مردم داشتند، برايشان بهصورت خوشي برآورده ميكرد. مدرسههاي متعددي براي بچههاي شيعيان (چه دخترانه و چه پسرانه)، دبيرستان و دانشكده ساخت. اموالي را كه از صدقات، وجوه برّيه و وجوه ديگر بهدستش ميآمد، نميگذاشت حيف و ميل شود و در همين راهها صرف ميكرد. به اين معني ايشان آنچه را كه مردم نداشتند و به آن نيازمند بودند، با استفاده از همين صدقات و وجوه شرعي و بيتالمال مسلمين برآورده كرد. كمكم كار به جايي رسيد كه شيعيان لبنان را كه خيلي در انظار مردم خوار بودند و كسي عنايتي به آنها نداشت، چنان پيش آورد تا بهحدي رسيدند كه در رديف ديگر كساني قرار گرفتند كه در لبنان بودند و بلكه شايد وضعيت برتري نيز يافتند. چرا كه رهبرشان مرد بزرگي بود. همانطور كه خود امام موسي صدر بر كليه صاحبان مسئوليت لبنان و آنهايي كه چرخاننده كليه كارهاي لبنان و زعماي آنجا بودند تفوق داشت، شيعه را هم بالا آورد و تفوق داد.
تا او بود، اسرائيل هم هيچ غلطي نميتوانست بكند، از اين جهت كه افكار مردم را منعطف كند يا منحرف كند. با اينكه ايشان سمتش رياست مجلس اعلاي شيعه بود، ولي ميشد گفت كه امام موسي صدر كمتر از رئيس جمهور نبود، بلكه بالاتر بود. بهقدري نفوذ و قدرت داشت كه همين كه اتومبيلش به مرز ميرسيد، بدون مطرحشدن اين پرسش كه آيا پروانهاي داريد يا نداريد، رد ميشد. در جهان كمتر رهبر مذهبيي ديده شده كه تا اين اندازه صاحب نفوذ و قدرت باشد. كمتر كسي نيز در چنين مدت كوتاهي در يك كشور همچون خدمتي را كه او در لبنان نمود، كرده است.
امام موسي صدر بينهايت شخصيت بارز، روشن، فهميده و خدمتگذار بود كه اگر بخواهيم يكيك خدمات اين مرد شريف بزرگ را احصاء كنم و بشمارم، شايد كتابها و طومارهايي لازم باشد. متأسفانه سال گذشته دعوتي از طرف ليبي و رئيس جمهور آن از امام موسي صدر شد. ايشان حركت كرد و گويا از راه الجزاير به طرف ليبي رفت. آنجا ملاقاتي با بومدين كرده بود. شنيدهام ـ حالا صدق و كذبش را نميدانم ـ كه او گفته بود اين مسافرت براي شما صلاح نيست و به اين سفر نرويد. ايشان با اتكاي به خدا حركت كرد و تشريف برد. پس از پنج شش روز معلوم شد كه ايشان مفقود شدهاند. دولت ليبي ميخواست اين فقدان را به گردن دولت ايتاليا، مهمانخانه فلان و گذرنامه چه و... بيندازد. لكن دولت ايتاليا اين مسئوليت را از خود سلب كرد. امكان ندارد كه آيتالله صدر ناگهان از ليبي، قدم به ايتاليا گذاشته باشد. بهطوريكه دوستاني كه واردند و ادله و براهين دولت ايتاليا را ذكر كردهاند، ميتوان مطمئن بود كه ايشان پس از رفتن به ليبي مراجعت به ايتاليا نكردهاند. حال چه شده است؟ در خود ليبي است؟ در جاي ديگر است؟ كجا ايشان را زنداني كردهاند؟ در چه شرايطي ايشان بهسر ميبرد؟ آيا راحت است، راحت نيست؟ تحت فشار است، تحت فشار نيست؟ نميدانيم. اين مصيبت بزرگي براي ملت شيعه شده است. بيت آيتالله صدر هم بسيار ناراحتاند؛ خصوصاً علويه معظمه والده محترمه ايشان، كه صبيه حضرت آيتالله قمي، مرحوم حاج آقاحسين قمي است. ايشان از محترمات درجه يك است، بهقدري بعد از شنيدن اين قضيه كه تا مدتي از ايشان مكتوم بود ناراحتاند كه شبانهروز را با اشك چشم و گريه ميگذرانند. ساير خويشاوندان ايشان هم تقريباً در ناراحتي شديد بهسر ميبرند.
متأسفانه شنيده شده كه يك عده در ايران دست و پا ميكنند كه روابط بين دولت ليبي و ايران برقرار شود. با اينكه گويا مراجع محترم گفته بودند كه تا تكليف امام موسي صدر روشن نشود، دولت ايران حق ايجاد روابط با دولت ليبي را ندارد. ولي جمعي هستند كه شايد بعضيشان هم مردمان روشن و فهميده و عاقلي باشند و اصرار در اين امر دارند، حالا چه اصراري دارند بر اين معنا، من هنوز نتوانستم بفهمم كه وجه اصرارشان چه است؟ يقيناً دولت ليبي از ايشان با اطلاع است و ميداند كجاست. مسئول ايشان هم خود دولت ليبي است، به جهت اينكه خود او دعوت كرد. حال اين با چه حسابي و با چه قاعدهاي وفق ميدهد، من نميدانم! مهماننوازي يكي از شئون اعراب است. دولتي از چنين شخصيت بزرگي دعوت كند، او وارد بر آنها بشود و معالوصف در همان كشور مفقود بشود و هيچ عكسالعملي از خود نشان ندهد. هركه با آنها تماس بگيرد ميگويند كه ما از ايشان خبري نداريم. حتي يك نوبت حضرت آيتالله العظمي امام خميني همين آقاي قطبزاده را فرستادند به ليبي تا راجع به آقاي صدر تحقيق كند. ايشان چند صباحي در ليبي بود، تماس نزديك با خود قذافي گرفت و هرچه خواست اقراري از قذافي بگيرد همين را شنيد كه ما خبر نداريم، اطلاع نداريم، ايشان از اينجا رفتهاند به ايتاليا و هرچه شده است در ايتاليا شده است! نخستوزير ليبي ( جلود ) هم كه به ايران آمد همين حرفها را زد. خير، صددرصد مسئول خود دولت ليبي است و بايد از ايشان اطلاع كامل به اهل لبنان، بازماندگانشان و ارحامشان بدهند كه چه شده است؟ چه كرده است؟ در چه زنداني هستند؟ در كدام گوشه دنيا بهسر ميبرند؟ اينها را بايد اطلاع بدهند. وظيفه دولت ايران هم آن است كه مادامي كه خبري از اين شخصيت بزرگ نشود، قراردادي با دولت ليبي منعقد نسازد. معني ندارد كه چنينشخصيت بزرگواريدرآنجا محبوسباشد و دولتايران همهيچ نگويد. صلاح كشور شيعه، صلاح شيعيان دنيا و صلاح دولت ايران نيست كه تا زماني كه از اين مرد بزرگ خبر صحيحي بهدست نيامده، با ليبي پيماني ببندند و عهد قراري بگذارند كه موجب رنجش همه شيعيان دنيا، بخصوص ايران و لبنان و بالاخص خانواده ايشان خواهد شد.
بعد از حمد و ثناي ذات باريتعالي و تقدس و درود بيپايان به روان پاك حضرت ختميمرتبت(ص) و 12 نفر از اوصياي گرامش از عليابن ابيطالب(ع) تا حضرت مهدي موعود (ارواحنا له الفداه) و درود بيپايان به روان پاك شهداي فضيلت و نيز درود بيحد و حصر به روان پاك شهداي انقلاب و درود بيپايان به رهبر انقلاب حضرت امام خميني و درود بيحد و حصر به برادر عزيز و دوست مكرم خودم حضرت آيتالله آقاي امام موسي صدر دامت بركاته كه قريب يكسال است همه ملت شيعه، خاصه برادران لبناني به فراق ايشان مبتلا هستند و خبر ندارند كه ايشان در چه شرايطي بهسر ميبرند.
ميخواهم در اينجا مختصري از حالات اين شخصيت كمنظير را براي برادران ديني و كساني كه كلام من به ايشان ابلاغ ميشود، بازگو كنم. بنده در سال 1349 هجري قمري وارد قم شدم، يعني در زمان مرحوم آيتالله حائري. همان روز اول يا دوم با پدر بزرگوار آقا سيّد موسي صدر نزديك شدم و مورد لطف و عنايت آن آيتالله بزرگ مرحوم آقاسيد صدرالدين صدر قرار گرفتم. شايد در ايران و عراق و كليه كشورهاي مسلماننشين بيتي به شريفي بيت آيتالله صدر نباشد كه اگر بخواهم تفصيل دهم، شايد از مقصد اصلي باز بمانم. اين خاندان از يك سو به صاحب وسائط مربوط است و از سوي ديگر به مرحوم سيدمحمد صدرالدين. آقاسيدمحمد صدر هم كه يك دوره نخستوزير عراق بود، هميشه رياست مجلس اعيان عراق را داشت. خالهزاده ايشان، پدر آقاسيدمحمد، آقاسيدحسن، آيتالله بزرگ، از شخصيتهاي بسيار ارزنده اسلام و داراي كتب و نوشتههاي بسيار مفيد و مؤثر است. وقتي كه من به مرحوم حضرت آيتالله صدر نزديك شدم، آقا سيدموسي خيلي كوچك بود. ايشان با برادرشان آقاعلي كه از ايشان چندسالي بزرگتر است و آيتالله آقاي حاج سيدرضا صدر ـ كه فعلاً هستند و يكي از چهرههاي روحاني، مفيد، مؤثر و بسيار روشناند ـ زندگي ميكردند. شخصيت آقاي حاج سيدرضا در علم و معنويات و اخلاق شايد بر عموم مردم مجهول باشد. اصلاً اين بيت يك امتياز خاصي دارد.
زماني كه آقاموسي تحصيلات جديد را به پايان برد و گويا تصديقش را گرفت، مرحوم آيتالله صدر بهخاطر اينكه او استعداد فوقالعادهاي داشت، گفت خوب است كه ايشان استعدادش را در رشته دين و علم دين صرف كند. از همان كوچكي ـ هنوز گويا بالغ نشده بود، شايد هم شده بود و من يادم نيست، اما ميدانم كه معمم نبود ـ مشغول تحصيل علوم قديمه شد آن هم با پيشرفتهاي خيلي فوقالعاده. ظرف چندسال مقامات شامخهاي را از علوم قديمه بهدست آورد و حائز مراتب عاليه علميه و عمليه شد. در اين خلال دوران دانشسرا را هم گذراند. در حين آنكه مشغول تحصيلات علوم قديمه بود و شايد در آن قريب به اجتهاد رسيده بود، دوره دكتري را هم گذراند. آن زمان بنده در بيت مرحوم آيتالله صدر بودم؛ تقريباً از سال 1356 قمري. بعد از فوت مرحوم آيتالله حائري، ارتباط من با مرحوم آيتالله صدر شبانهروزي بود و خيلي از كارهاي ايشان هم برعهده من بود. به همين خاطر من با اين آقازادهها معاشرت شبانهروزي داشتم. از جهت اخلاق و از جهت تحصيلات، آقا موسي يك امتياز و فوقالعادگي خاص داشت. ايشان دوران تحصيلاتش را در قم و پيش اساتيد بزرگ گذراند. قسمتي از فلسفه را خدمت علامه طباطبايي تحصيل كرد و فقه و اصول را هم خدمت اساتيد بزرگ حوزه قم و پدر بزرگوارش. اينكه تلمذش خدمت امام چه بود، به ياد ندارم. ولي عليايّحال، دوران تحصيلات ايشان بهطور خوبي پايان يافت. متأسفانه بنده در اين زمان عازم يزد شدم. مسافرت حداكثر براي 2 ماه بود كه متأسفانه وقتي وارد يزد شدم ديگر اقامت گزيدم و تا بهحال همينطور در يزد هستم.
بعداً شنيدم كه ايشان بعد از فوت مرحوم آيتالله سيد شرفالدين كه از چهرههاي بسيار بزرگ عالم تشيع بود و قرابت خيلي نزديك هم با بيت آيتالله صدر داشت، به لبنان رفتهاند. مرحوم سيد شرفالدين سالهاي متمادي در لبنان مشغول ترويج و تبليغ دين و نوشتن كتب بودند. ايشان آثار ارزندهاي دارند: المراجعات ، الفصول المهمه ، ابوهريره و كتابهاي ديگري كه الا´ن همه يادم نيست. هرچه نوشتهاند شايد از جهت امتياز و ابتكار در درجه اول باشد. خيلي مرد بزرگي بود. آقاسيد شرفالدين كه به رحمت ايزدي پيوست، اهالي لبنان با اينكه از اهل علم بركنار نبودند و عده زيادي اهل علم داشتند، معالوصف ميخواستند كه شخصيت خيلي فوقالعادهاي رهبريشان را بهعهده گيرد و خوشبختانه قرعه بهنام امام موسي صدر افتاد و ايشان را از ايران دعوت كردند. ايشان به لبنان تشريففرما شدند. همان روزهاي اول، اشخاصي كه براي زيارت اين پيشوا ميآمدند، شيفته كمالات، اخلاق و مزايايي كه اختصاص به ايشان داشت، شدند. حتي شنيدم كه وقتي فرانسويها به خدمت ايشان ميآمدند، با آنها بهزبان فرانسوي صحبت ميكرد.با عربها به لسان عربي سخن ميگفت و فارسي هم كه زبان مادري ايشان ميبود. گويا زبان انگليسي را هم ميدانستند.
در سال 1329 به مكه معظمه مشرف شدم. چندين نوبت ايشان را ملاقات كردم: در مسجدالحرام، در منزلشان و در مدينه طيّبه. ايشان ميفرمود كه من قسمت عمده وقتم را معطوف سخنرانيها ميكنم. همهجا ميروم. حتي اگر بخواهم در فلسطين اشغالي هم بروم سخنراني كنم براي من مانعي ندارد؛ اگرچه خودم امتناع دارم از رفتن به آنجا. مردي بسيار بسيار فوقالعاده بود. روشن بود. قدم كه در لبنان گذاشت، اوضاع آنجا را عوض كرد. به قدري شيعيان لبنان در وضع بدي بهسر ميبردند كه هركس دوره آن روز شيعيان لبنان را ميديد به رقت ميافتاد. از همه چيز بركناربودند. فقر و بيچارگي سراپايشان را گرفته بود. مدرسه نداشتند، درمانگاه نداشتند، بيمارستان نداشتند. و اين سيد بزرگوار كه قريب 20 سال تمام بر شيعيان لبنان رهبري داشت، تمام نيازهاي كشور لبنان را تقريباً برطرف كرد. يعني هر نيازي را كه مردم داشتند، برايشان بهصورت خوشي برآورده ميكرد. مدرسههاي متعددي براي بچههاي شيعيان (چه دخترانه و چه پسرانه)، دبيرستان و دانشكده ساخت. اموالي را كه از صدقات، وجوه برّيه و وجوه ديگر بهدستش ميآمد، نميگذاشت حيف و ميل شود و در همين راهها صرف ميكرد. به اين معني ايشان آنچه را كه مردم نداشتند و به آن نيازمند بودند، با استفاده از همين صدقات و وجوه شرعي و بيتالمال مسلمين برآورده كرد. كمكم كار به جايي رسيد كه شيعيان لبنان را كه خيلي در انظار مردم خوار بودند و كسي عنايتي به آنها نداشت، چنان پيش آورد تا بهحدي رسيدند كه در رديف ديگر كساني قرار گرفتند كه در لبنان بودند و بلكه شايد وضعيت برتري نيز يافتند. چرا كه رهبرشان مرد بزرگي بود. همانطور كه خود امام موسي صدر بر كليه صاحبان مسئوليت لبنان و آنهايي كه چرخاننده كليه كارهاي لبنان و زعماي آنجا بودند تفوق داشت، شيعه را هم بالا آورد و تفوق داد.
تا او بود، اسرائيل هم هيچ غلطي نميتوانست بكند، از اين جهت كه افكار مردم را منعطف كند يا منحرف كند. با اينكه ايشان سمتش رياست مجلس اعلاي شيعه بود، ولي ميشد گفت كه امام موسي صدر كمتر از رئيس جمهور نبود، بلكه بالاتر بود. بهقدري نفوذ و قدرت داشت كه همين كه اتومبيلش به مرز ميرسيد، بدون مطرحشدن اين پرسش كه آيا پروانهاي داريد يا نداريد، رد ميشد. در جهان كمتر رهبر مذهبيي ديده شده كه تا اين اندازه صاحب نفوذ و قدرت باشد. كمتر كسي نيز در چنين مدت كوتاهي در يك كشور همچون خدمتي را كه او در لبنان نمود، كرده است.
امام موسي صدر بينهايت شخصيت بارز، روشن، فهميده و خدمتگذار بود كه اگر بخواهيم يكيك خدمات اين مرد شريف بزرگ را احصاء كنم و بشمارم، شايد كتابها و طومارهايي لازم باشد. متأسفانه سال گذشته دعوتي از طرف ليبي و رئيس جمهور آن از امام موسي صدر شد. ايشان حركت كرد و گويا از راه الجزاير به طرف ليبي رفت. آنجا ملاقاتي با بومدين كرده بود. شنيدهام ـ حالا صدق و كذبش را نميدانم ـ كه او گفته بود اين مسافرت براي شما صلاح نيست و به اين سفر نرويد. ايشان با اتكاي به خدا حركت كرد و تشريف برد. پس از پنج شش روز معلوم شد كه ايشان مفقود شدهاند. دولت ليبي ميخواست اين فقدان را به گردن دولت ايتاليا، مهمانخانه فلان و گذرنامه چه و... بيندازد. لكن دولت ايتاليا اين مسئوليت را از خود سلب كرد. امكان ندارد كه آيتالله صدر ناگهان از ليبي، قدم به ايتاليا گذاشته باشد. بهطوريكه دوستاني كه واردند و ادله و براهين دولت ايتاليا را ذكر كردهاند، ميتوان مطمئن بود كه ايشان پس از رفتن به ليبي مراجعت به ايتاليا نكردهاند. حال چه شده است؟ در خود ليبي است؟ در جاي ديگر است؟ كجا ايشان را زنداني كردهاند؟ در چه شرايطي ايشان بهسر ميبرد؟ آيا راحت است، راحت نيست؟ تحت فشار است، تحت فشار نيست؟ نميدانيم. اين مصيبت بزرگي براي ملت شيعه شده است. بيت آيتالله صدر هم بسيار ناراحتاند؛ خصوصاً علويه معظمه والده محترمه ايشان، كه صبيه حضرت آيتالله قمي، مرحوم حاج آقاحسين قمي است. ايشان از محترمات درجه يك است، بهقدري بعد از شنيدن اين قضيه كه تا مدتي از ايشان مكتوم بود ناراحتاند كه شبانهروز را با اشك چشم و گريه ميگذرانند. ساير خويشاوندان ايشان هم تقريباً در ناراحتي شديد بهسر ميبرند.
متأسفانه شنيده شده كه يك عده در ايران دست و پا ميكنند كه روابط بين دولت ليبي و ايران برقرار شود. با اينكه گويا مراجع محترم گفته بودند كه تا تكليف امام موسي صدر روشن نشود، دولت ايران حق ايجاد روابط با دولت ليبي را ندارد. ولي جمعي هستند كه شايد بعضيشان هم مردمان روشن و فهميده و عاقلي باشند و اصرار در اين امر دارند، حالا چه اصراري دارند بر اين معنا، من هنوز نتوانستم بفهمم كه وجه اصرارشان چه است؟ يقيناً دولت ليبي از ايشان با اطلاع است و ميداند كجاست. مسئول ايشان هم خود دولت ليبي است، به جهت اينكه خود او دعوت كرد. حال اين با چه حسابي و با چه قاعدهاي وفق ميدهد، من نميدانم! مهماننوازي يكي از شئون اعراب است. دولتي از چنين شخصيت بزرگي دعوت كند، او وارد بر آنها بشود و معالوصف در همان كشور مفقود بشود و هيچ عكسالعملي از خود نشان ندهد. هركه با آنها تماس بگيرد ميگويند كه ما از ايشان خبري نداريم. حتي يك نوبت حضرت آيتالله العظمي امام خميني همين آقاي قطبزاده را فرستادند به ليبي تا راجع به آقاي صدر تحقيق كند. ايشان چند صباحي در ليبي بود، تماس نزديك با خود قذافي گرفت و هرچه خواست اقراري از قذافي بگيرد همين را شنيد كه ما خبر نداريم، اطلاع نداريم، ايشان از اينجا رفتهاند به ايتاليا و هرچه شده است در ايتاليا شده است! نخستوزير ليبي ( جلود ) هم كه به ايران آمد همين حرفها را زد. خير، صددرصد مسئول خود دولت ليبي است و بايد از ايشان اطلاع كامل به اهل لبنان، بازماندگانشان و ارحامشان بدهند كه چه شده است؟ چه كرده است؟ در چه زنداني هستند؟ در كدام گوشه دنيا بهسر ميبرند؟ اينها را بايد اطلاع بدهند. وظيفه دولت ايران هم آن است كه مادامي كه خبري از اين شخصيت بزرگ نشود، قراردادي با دولت ليبي منعقد نسازد. معني ندارد كه چنينشخصيت بزرگواريدرآنجا محبوسباشد و دولتايران همهيچ نگويد. صلاح كشور شيعه، صلاح شيعيان دنيا و صلاح دولت ايران نيست كه تا زماني كه از اين مرد بزرگ خبر صحيحي بهدست نيامده، با ليبي پيماني ببندند و عهد قراري بگذارند كه موجب رنجش همه شيعيان دنيا، بخصوص ايران و لبنان و بالاخص خانواده ايشان خواهد شد.