آیا قرآن بر هفت حرف نازل شده است؟

روایت سبعه احرف در منابع حدیثی معتبر شیعه وجود ندارد و در موارد نادری هم که ذکر شده، تضعیف شده است. آنچه در روایات اهل بیت (علیهم‌السلام) وجود دارد ردّ نزول بر هفت حرف یا هفت لغت است.
دوشنبه، 2 اسفند 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
آیا قرآن بر هفت حرف نازل شده است؟
 آیا قرآن بر هفت حرف نازل شده است؟

 

نویسنده: فرج‌الله میرعرب

 

ملاحظاتی بر اخبار سبعه احرف

روایت سبعه احرف در منابع حدیثی معتبر شیعه وجود ندارد و در موارد نادری هم که ذکر شده، تضعیف شده است. آنچه در روایات اهل بیت (علیهم‌السلام) وجود دارد ردّ نزول بر هفت حرف یا هفت لغت است.
شیخ صدوق یک خبر از اخبار سبعه احرف را از غیر طریق امامان معصوم (علیهم‌السلام) نقل کرده که در سند آن احمدبن هلال عبرتایی وجود دارد که نوشته‌اند: «احمدبن هلال العبرتایی غالٍ مُتهمٌ فِی دینه»: احمدبن هلال عبرتایی اهل غلوّ است و دینداری او مشکوک است. (1) بدین ترتیب حدیث از اعتبار ساقط می‌شود و در حدیثی لعن شده است. (2)
نکته‌ی مهم این است که علی (علیه‌السلام) که بیشترین روایات مربوط به قرآن را حتی در کتاب‌های اهل سنّت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده، چنین خبری از او نقل نشده و نیز هیچ یک از فرزندان معصوم علی (علیه‌السلام) نزول قرآن بر هفت حرف را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت نکرده‌اند. نه تنها آن بزرگواران، که ابوبکر نیز چنین سخنی را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نکرده است.
علمای شیعه معتقدند روایت سبعه احرف، نه تنها متواتر نیست؛ بلکه در رتبه‌ی استفاضه هم قرار ندارد و نزد برخی، خبر واحد شمرده شده و نزد برخی از دانشمندان شیعه در اصل صدور آن از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تردید شده است. (3)
پس یا باید بگوییم معنای این اخبار - در صورت اثبات صدور - چیز دیگری است و مربوط به معنا و تفسیر آیات است؛ چنان که در مواردی از این دسته از احادیث آمده و روایات اهل بیت (علیهم‌السلام) مؤید آنها هستند. یا اصل صدور را انکار کنیم و بگوییم جاعلان با اغراضی این اخبار را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت دادند.
بررسی‌های سندی در روایات اهل سنّت - بر اساس نظر عالمان بزرگ آنها - نشان می‌دهد که حدیثی بدون خدشه در مجموعه‌ی اخبار احرف سبعه وجود ندارد. چهار روایت از ابوهریره است که در بحث «عرض بر قرآن» گفته‌ایم که بزرگان امامیه و اهل سنّت او را از جاعلان حدیث می‌دانند و بزرگانی از اهل سنّت او را تضعیف کرده‌اند و علی (علیه‌السلام) او را مردود و مطرود دانسته است. مابقی اخبار هم، یا لااقل در یک نفر از راویان مخدوش‌اند یا مرسله‌اند و سند کامل ندارند. (4)
اگر در مجموع و فی الجمله، صدور حدیث را بپذیریم که با توجه به روایات اهل بیت (علیهم‌السلام) باید گفت چنین مفادی وجود دارد؛ ولی مربوط به نزول‌های هفت‌گانه و الفاظ قرآن نیست؛ بلکه به وسعت معارف و معنایی قرآن مربوط است.

پذیرش اخبار سبعه یا جواز نابودی قرآن

پذیرش اخبار «سبعه احرف» مشکلات فراوانی دارد که از جمله آنها، جواز تحریف و تغییر، لااقل در بخشی از الفاظ کتاب خداست. بنابر بعضی از این اخبار، واژگان مترادف را می‌توان جایگزین یکدیگر کرد؛ چنان که در خبری که ابوهریره به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داده، آمده: «أنزل القرآن علی سبعة أحرف علیمٌ حکیمٌ، غفورٌ رحیم»: قرآن بر هفت حرف نازل شده است؛ علیم، حکیم، غفور و رحیم (5) [که هر کدام از این واژگان را می‌توان جایگزین دیگری کرد و به جای هر یک، دیگری را به کار برد].
این تفکر همان هرج‌ومرج در کتاب خداست که سبب می‌شود جایز باشد هر چه به ذهن آمد و مترادف یکی از الفاظ قرآن بود، به جای آن به کار رود. ابوهریره در واقع در این بازار آشفته نظر ابن ابی سرح را - که ما او را کاتب خائن خواندیم - احیا کرده است.
خبر ابوطلحه همین مشکل را دارد؛ در آن به نقل از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده بود که «قرآن تمامش صواب است؛ مادامی که آیه‌ی رحمت به آیه‌ی عذاب و آیه‌ی عذاب به آیه‌ی رحمت ختم نشود [و مطلب بی تناسبی به آیه متصل نشود]. (6) مانند همین خبر از عبدالرحمن بن ابی بکره نقل شده که در پایان برای جواز جایگزینی به «تعال و هلّم» مثال زده شده و تبدیل آنها به یکدیگر بلامانع دانسته شده است. (7)
از اخبار فوق استفاده می‌شود گویا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه داده‌اند واژگان هم معنا در قرآن جایگزین هم و به جای دیگری قرائت شوند؛ مادام که تناسب برقرار باشد.
آیا مسلمانی به خود اجازه می‌دهد کلمات قرآن را این چنین جابه جا کند؟ آیا بر این مبنا باز هم اعجاز قرآن ثابت خواهد ماند؟ آیا بر این اساس قرآن از تحریف مصون خواهد ماند؟ برای روایات فوق چه توجیهی وجود دارد؟ آیا با توجه به تضاد آنها با روایات پیشین، می‌توان به صحت حکم کرد؟
به نظر می‌رسد این اخبار را کسانی مانند عبدالله بن سعد بن ابی سرح (کاتب خائن) ساخته باشند که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به دلیل ارتکاب چنین عملی مطرود و ملعون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. البته او در زمان عثمان به قدرت رسید.
در دو حدیث از امام صادق (علیه‌السلام) خواندیم که عبدالله بن سعد بن ابی سرح، برادر رضاعی عثمان، هرگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او می‌فرمود: «سمیع بصیر» می‌نوشت: «سمیع علیم» و وقتی می‌گفت: «والله بما تعملون خبیر» می‌نوشت: «...بصیر» ... (8) او سرانجام مرتد شد و به کفر بازگشت و به مکه گریخت. (9)
این تفکر، به قرآن اعتقاد ندارد و در پی نابودی آن است. تبدیل واژگان، اساس قرآن را سست می‌کند. آیا عاقلی توهم می‌کند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه دهد که قاری، سوره‌ی یس را چنین بخواند: «یس و الذکر الحکیم. انّک لمن الانبیاء علی طریق سوی»؟ (10)
اگر مقصود از «سبعه احرف» اجازه‌ی تغییر واژگان بود، چرا خداوند به پیامبرش چنین اجازه‌ای را نداده و فرموده: «وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَكُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ
»: (11) و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود، آنان که به دیدار ما امید ندارند، می‌گویند قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را عوض کن! [ای پیامبر] بگو من حق ندارم که آن را از پیش خود تغییر دهم. من جز آنچه را که وحی می‌شود، پیروی نمی‌کنم. اگر پروردگارم را نافرمانی کنم از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم.
آیا این دسته از اخبار با قرآن در تعارض نیستند؟ و اگر تعارض دارند، کدام مقدم است؟
همین مشکلات سبب شده تا کسی همچون ابن اثیر، اخبار را توجیه کند که از غرابت آن بکاهد. او اولاً: این اخبار را جزو «غریب الحدیث» قرار داده که به معنای پیچیدگی و دور از ذهن بودن از نظر معناست و ثانیاً: مقصود از حرف را لغت دانسته و مقصود از هفت را لغات هفت‌گانه‌ی عرب منطقه‌ی نزول دانسته؛ آن هم نه اینکه یک کلمه بر اساس هفت لغت نازل شده باشد؛ بلکه در مجموع قرآن مشتمل بر لغات این هفت قبیله هست و برای هر کلمه فصیح‌ترین لغت را از یکی از این قبایل استفاده کرده است. (12)
این توجیه، خوب است و بعضی از بررسی‌ها نیز صحت آن را در مواردی تأیید می‌کند؛ ولی با همه‌ی آن اخبار نمی‌سازد.

موضع اهل بیت (علیهم‌السلام) در برابر احادیث سبعه احرف

اهل بیت (علیهم‌السلام) با نزول قرآن بر هفت حرف، یعنی جواز قرائت بر هفت لغت، سخت مخالفت کرده و این تفکر را ساخته‌ی دروغگویان و دشمنان خدا دانسته‌اند.
فضیل بن یسار به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کرد: مردم می‌گویند که قرآن بر هفت حرف نازل شده است. امام پاسخ داد: «کذبُوا اعداءُ الله وَ لکنَّهُ نَزَلَ عَلی حَرف واحدٍ مِن عِندِ الواحدِ»: دشمنان خدا دروغ می‌گویند؛ قرآن بر یک حرف و از جانب یکی نازل شده است. (13)
پس نزول بر هفت لغت و جواز قرائت بر اساس هفت لغت و لهجه، سخن باطلی است که جعلی است. امام باقر (علیه‌السلام) نیز با بیانی دیگر، همین حقیقت را فرموده‌اند: «إن القرآن واحد، نَزَل من عند واحد و لکن الاختلاف یجیی من قبل الرواة»: (14) قرآن یکی است و از نزد یکی (خدا یگانه) نازل شد؛ ولی اختلاف از سوی راویان پدید آمد. یعنی قرآن یک نسخه و یک قرائت بیشتر ندارد و تکثیر قرائت، کار راویان و انسان غیرمعصوم است.
البته عدد «هفت» در روایات اهل بیت (علیهم‌السلام) هم مطرح است؛ ولی مربوط به معنای آیات، مراتب معنایی و امکان استفاده‌های گوناگون به اقتضاهای گوناگون است؛ نه اینکه از نظر لفظی و قرائت، هفت شکل و هفت لغت باشد.
از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده: «تفسیر القرآن علی سبعة أوجه: منه ما کان و منه ما لم یکن بعد ذلک، تعرفه الأئمة»: (15) تفسیر قرآن بر هفت وجه است؛ بعضی در قبل بوده و بعضی هنوز واقع نشده؛ امامان آنها آن را می‌دانند.
امام صادق (علیه‌السلام) بیانی دارند که ذیل حدیث پدرشان را توضیح داده‌اند: «إن للقرآن تأویلا فمنه ما قد جاء و منه ما لم یجی فإذا وقع التأویل فی زمان امام من الأئمة عرفه امام ذلک الزمان»: (16) قرآن تأویلاتی دارد که زمان برخی رسیده و زمان برخی نرسیده که هرگاه زمان وقوع آن تأویل، در زمان امامی از امامان برسد، امام آن زمان، عارف به آن تأویل است [و بنابر اینکه عرّفه باشد، امام آن زمان، آن را تعریف و تبیین می‌کند و تأویل حقیقی را می‌شناساند].
مراجعه به روایات بحث ظاهر و باطن و جامعیت قرآن، این مطلب را روشن‌تر می‌کند. نگاه به آن روایات، نشان می‌دهد که عدد هفت، هم نمادین است و هم مراتب گوناگونی برای تفسیر قرآن بر اساس نوع نگاه و نیاز بیان شده است.
همین امکان و قابلیت تفسیری قرآن، سبب شده تا در یک موضوع، امامان معصوم (علیهم‌السلام) به اقتضای زمان، مکان و توان افراد، فتاوای گوناگونی داشته باشند. حمادبن عثمان می‌گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: احادیث گوناگونی از شما [در موضوع واحد] می‌رسد. امام فرمود: «إنّ القرآن نزل علی سبعة أحرف و أدنی ما للإمام أن یفتی علی سبعة وجوه»: (17) قرآن بر هفت حرف نازل شده و کمترین چیزی که به امام داده شده، فتوا دادن [و معنا کردن] به هفت وجه است.
بعد هم حضرت به آیه‌ی «هذا عَطاؤُنا فَامنُن أو أمسِک بِغَیرِ حِسابٍ» (18) استشهاد فرموده و نشان داده که این توان امام به عنایت الهی است و عطای خدا به امام مورد نظر خود است و هر کسی چنین توان تفسیری را ندارد.
پس نزول بر هفت حرف، یعنی قرآن قابلیت استفاده‌ی معانی و وجوه گوناگونی را دارد و از همان قرآن واحد، چنین برداشت‌هایی قابل استفاده است.
طرح عدد در موارد دیگری نیز آمده است. در حدیثی که نعمانی از امیرمؤمنان (علیه‌السلام) نقل کرده، آیات و معارف قرآن با نگاه‌های گوناگونی تقسیم بندی شده و زوایای متنوعی از آنچه درباره‌ی قرآن گفتنی است، مطرح شده است. این حدیث می‌تواند مبدأ پژوهش‌های بسیاری درباره‌ی قرآن باشد. قال: «أنزل القرآن علی سبعة أقسام، کلّ منها شافٍ کافٍ و هی: أمر و زجر و ترغیب و ترهیب و جدل و مثل و قصص». (19)
این حدیث نیز می‌تواند توضیح دیگری برای هفت حرف باشد؛ چنان که در خود اخبار اهل سنّت هم مشابه این حدیث وجود داشت. البته در صورتی که صدور اجمالی «سبعه احرف» از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اثبات شود.
در ادامه‌ی حدیث، جهات دیگری از تقسیم آیات بیان شده که نشان می‌دهد آن تقسیم با نگاه کلی بوده و هر کدام از اقسام یاد شده می‌تواند به اقسام دیگری تقسیم شود. آمده است که: قرآن ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، خاص و عام، مقدم و مؤخر، عزائم و رخص، حلال و حرام، فرایض و احکام و ... دارد.
این تقسیمات که واقعیت خارجی دارند و خدشه پذیر نیستند، در کلام حضرت ادامه یافته و به ما تفهیم کرده با توجه به نوع نگاه، قرآن تقسیمات متنوعی می‌پذیرد. (20)
در روایات دیگری که تعبیر نزول هم دارند، تقسیمات دیگری مطرح شده و اعداد دیگری بیان شده است؛ پس «انزل القرآن» یعنی قرآنِ نازل شده، آیاتش به روش‌ها، نگاه‌ها، نیازها، سلیقه‌ها و ... تقسیم‌پذیر است. از امیرمؤمنان (علیه‌السلام) نقل شده: «أنزل القرآن أثلاثا: ثلث فینا و فی عدونا و ثلث سنن و أمثال و ثلث فرائض و أحکام»: (21) قرآن سه بخش نازل شده: یک سوم درباره‌ی ما و دشمنان ما، یک سوم سنن و امثال و یک سوم درباره‌ی فرایض و احکام.
در کلام نقل شده از امام باقر (علیه‌السلام) ثلث اول، دو قسم شده که با این حساب، حضرت فرموده: «نزل القرآن أربعة أرباع: ربع فینا و ربع فی عدونا ...». (22)
از جهت دیگری، قرآن به چهار قسم تقسیم شده؛ چنان که از امام صادق (علیه‌السلام) روایت شده: «إن القرآن نزل أربعة أرباع: ربع حلال و ربع حرام و ربع سنن و أحکام و ربع خبر ما کان قبلکم و نبأ ما یکون بعدکم و فصل ما بینکم». (23)
بسیار روشن است که وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای قرآن هفت مرتبه‌ی بطنی بیان می‌فرماید: «إنّ للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطن إلی سبعة أبطن». (24) مقصود این نیست که خدا برای هر آیه هفت بطن مکتوب نازل کرده؛ بلکه از همین قرآن یگانه در مقام تفسیر و معنا، معارف هفت‌گانه قابل استفاده است. حتی عدد هفت نیز در این‌گونه روایات، تکثیری است؛ نه تعیینی.
همین برداشت درباره‌ی کلام امام حسین (علیه‌السلام) نیز مطرح است که کتاب خداوند عزوجل را دارای چهار سطح معرفی کردند: عبارات، اشارات، لطایف و حقایق. عبارات آن برای همه و عموم است اشارات آن برای خواص، لطایف آن برای اولیای خدا و حقایق آن مختص انبیاست. (25)
یعنی یک آیه، عبارتی دارد که عموم از آن استفاده می‌کنند و یک اشاره‌ای دارد که هر کسی با هر سطح معرفتی نمی‌تواند متوجه آن شود و فقط خواص، توان درک و استنباط آن را دارند و ... .
نتیجه اینکه کتاب خدا یگانه است و یک قرائت بیشتر ندارد و هر کسی به قدر ظرفش برمی‌دارد. این حقیقت، نشان می‌دهد که اصل حدیث نبوی - چنان که در مواردی صراحت داشت - مربوط به همین جهت بوده؛ ولی عده‌ای از سر جهالت یا به دلیل دشمنی با قرآن، آن را به گونه‌ی دلخواه تغییر دادند و جعل حدیث کردند و بعضی گروهی با تفسیر برخی از اخبار، کار منحرفان را توجیه کردند. توجیه‌گران توجه نکردند که قاریان هفت‌گانه یا ده‌گانه پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پس از ثبت و ضبط کتاب خدا آمده‌اند و نمی‌توانند مقصود از احادیث نبوی باشند. اینان نفهمیدند که اجازه‌ی تغییر واژگان سر از تحریف درمی‌آورد و نظام بلاغی و اعجاز ادبی قرآن را به هم می‌ریزد.

پی‌نوشت‌ها:

1. صدوق؛ الخصال؛ ص 358.
2. محمدبن حسن طوسی؛ اختیار معرفة الرجال؛ ج 2، ص 816.
3. ابوالقاسم خوئی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ص 193. نیز مراجعه شود به فصل ششم، مبحث دوم: اقوال علمای شیعه.
4. برای مطالعه ر.ک: سیدرضا مؤدب نزول قرآن و رویای هفت حرف. نویسنده اخبار هفت حرف را به طور مفصل نقل، نقد و بررسی کرده است و ما اشاره‌هایی را آورده‌ایم.
5. محمدبن جریر طبری؛ جامع البیان؛ ج 1، ص 25 و نیز مانند همین خبر: ص 35.
6. همان، ص 27.
7. همان، ص 34.
8. محمد کلینی؛ الکافی؛ ج 8، ص 200-201، ح 242.
9. علی بن ابراهیم قمی؛ تفسیر القمی؛ ص 210.
10. سیدابوالقاسم خویی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ خویی، ص 181.
11. یونس: 15.
12. ابن اثیر؛ النهایة فی غریب الحدیث و الاثر؛ ج 1، ص 369.
13. محمد کلینی؛ الکافی؛ ج 2، ص 630، کتاب «فضل القرآن»، باب النوادر، ح 13.
14. همان، ص 630، ح 12.
15. محمدبن حسن صفار؛ بصائر الدرجات؛ ص 216، ح 8.
16. همان، ص 215، ح 5.
17. صدوق؛ الخصال؛ أبواب السبعه، ج 2، ص 358، ح 43. محمدبن مسعود عیاشی؛ تفسیر العیاشی؛ ج 1، ص 12، ح 11.
18. ص : 39.
19. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 90، ص 4.
20. ر.ک: همان.
21. محمد کلینی؛ الکافی؛ ج 2، ص 459، ح 2. حاکم حسکانی؛ شواهد التنزیل؛ ج 1، ص 44، ح 59.
22. محمد کلینی؛ الکافی؛ ج 2، ص 459، ح 4.
23. همان، ح 3.
24. ابن ابی جمهور احسایی؛ عوالی اللئالی؛ ج 4، ص 107، ح 159.
25. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 92، ص 20.

منبع مقاله :
میرعرب، فرج الله؛ (1394)، علوم قرآن در احادیث اهل بیت (ع)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط