سیمای حجاب در قرآن

پوشش شانى از شؤون انسانى است، كه عمرى به قدمت‏ خود انسان دارد. تا جايى‏كه مطالعات مردم شناسانه قد مى‏دهد، تلبس، دست كم سه نياز متفاوت ، حفاظت در مقابل سرما، گرما و برخى ديگر از عوارض طبيعى "نياز طبيعى"، حفظ عفت "نياز اجتماعى" و بالاخره آراستگى و زيبايى "نياز روانى" را در عرض‏ هم تامين مى‏كرده است. نوع پوشش در هر جامعه ، علاوه برخصوصيات جغرافيايى و طبيعى، موفقيت جنسى، سنى، شغلى ‏و ديگر عوامل اقتصادى و اجتماعى تابعى از فرهنگ و جهان‏بينى
شنبه، 29 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سیمای حجاب در قرآن
سیمای حجاب در قرآن
سیمای حجاب در قرآن

نويسنده: سيد احمد فقيهى

مقدمه

پوشش شانى از شؤون انسانى است، كه عمرى به قدمت‏ خود انسان دارد. تا جايى‏كه مطالعات مردم شناسانه قد مى‏دهد، تلبس، دست كم سه نياز متفاوت ، حفاظت در مقابل سرما، گرما و برخى ديگر از عوارض طبيعى "نياز طبيعى"، حفظ عفت "نياز اجتماعى" و بالاخره آراستگى و زيبايى "نياز روانى" را در عرض‏ هم تامين مى‏كرده است. نوع پوشش در هر جامعه ، علاوه برخصوصيات جغرافيايى و طبيعى، موفقيت جنسى، سنى، شغلى ‏و ديگر عوامل اقتصادى و اجتماعى تابعى از فرهنگ و جهان‏بينى حاكم برآن جامعه است. تن‏پوش يك جامعه بيش ازآنكه تبلور سليقه ورزيها و تنوع طلب‏هاى بى‏حد و حصر انسانى ‏باشد، آئينه تمام‏نماى جهان‏بينى و ارزش‏هاى حاكم بر فرهنگ ‏يك جامعه است. البته نمى‏توان منكر شد كه عوامل شناخته و ناشناخته ديگرى نيز همواره وجود دارد كه افراد را به نقض ‏ارزش‏ها و عدم تمكين الگوهاى فرهنگى حاكم سوق مى‏دهد. اسلام به‏ عنوان يك مكتب جامع، ارزش‏هايى را متناسب با بينش‏هاى خود بر رفتارها و آداب فردى و اجتماعى دينداران، ازجمله پوشش آنها حاكم كرده و با توجه به ضرورتهاى طبيعى، اجتماعى و روانى معيارهايى را در كم و كيف لباس مدنظر قرارداده است كه برخى واجب و برخى مستحب مى‏باشند. طبيعى‏است عينيت‏يابى اين‏الگوها نيز همچون سايرين رهين علم وآگاهى به مطالبات دين و ميزان دغدغه خاطر در اجراى فرامين‏الهى است. در اين مقاله سعى ما برآن است تا در حد بضاعت‏ خود، ديدگاه اسلام را با استناد به آيات و رواياتى چند مطرح سازيم. اميد آنكه مقبول اهل نظر افتد. قل ‏للمؤمنين يغضوا من ‏ابصارهم ويحفظوا فروجهم ذلك ازكى ‏لهم ‏ان‏الله ‏خبير بما يصنعون و قل للمؤمنات يغضضن من ‏ابصارهن ويحفظن ‏فروجهن و لايبدين زينتهن الا لبعولتهن او آبائهن اوآباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنى‏اخوانهن او بنى‏اخوانهن ‏اونسائهن او ماملكت ‏ايمانهن او التابعين غيراولى‏الاربة من‏الرجال او الطفل الذين لم ‏يظهروا على عورات النساء ولايضربن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن و توبوا الى الله جميعا ايه المؤمنون لعلكم تفلحون.(نور:30-31)

ترجمه آيات

اى پيامبر، به مردان باايمان بگو كه نگاههاى خود را از زنان فروگيرند و فرجهاى خود را حفظ كنند (بپوشانند) اين كار براى آنهاپاكيزه ‏تر است. به درستى‏ كه خداوند به آنچه انجام مى‏دهند آگاه ‏است. و به زنان باايمان بگو كه چشمان خود را از مردان فروگيرند و دامنهاى خود را حفظ كنند (بپوشانند) و زينتهاى خود را آشكار نكنند مگر آنچه كه ضرورة ظاهر است و بايد كه گردن وسينه ‏هاى خود را با روسريهاى خود فرو بندند و زينتهاى خود را آشكار نكنند، مگر براى همسرانشان يا برادرانشان يا پسران‏ برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان آزاده يا كنيزان يا مردانى‏كه تمايلى به زنان ندارند يا اطفالى كه به عورت زنان آگاهى ‏ندراند. و زنها نبايد پاهاى خود را چنان برزمين بكوبند كه ‏زينتهاى مخفى آنها معلوم شود واى مؤمنان، به سوى خدا توبه ‏كنيد شايد رستگار شويد.

تفسير مفردات آيه

الغض: از نظر لغت، دومعناى عمده براى غض بيان شده ‏است، يكى نقصان و كم كردن و ديگرى بستن به چشم و هركدام از اين‏ دو معنا قابل تبيين به دو صورت مى‏باشد كه میتوان در مجموع ، چهار معنا براى غض بيان كرد:
الغض: النقصان. (1)
1- كم كردن ديد چشم، به اين صورت كه سر را به زير بيندازد و يا صورت را برگرداند.
2- كم كردن، به معناى نگاه آنى كردن نه نگاه استقلالى.
الغض: اطياق الجفن. (2)
1- بستن چشم به صورت كامل و نگاه نكردن.
2- بستن چشم به معناى انصراف و اعتنا نكردن.
باتوجه به متعلقهاى مختلفى كه براى غض بصر مى‏توان‏گرفت و با توجه به اين مطلب كه استعمال لفظ در اكثر از معناى واحد در قرآن، صحيح باشد،هر كدام از چهار معناى غض با توجه به يكى‏از متعلقها مى‏تواند صحيح باشد; مثلا اگر متعلق را فروج بگيريم، معناى آن، بستن چشم به طوركامل مى‏باشد و اگر متعلق را زن‏ يا مرد بگيريم معناى آن،كم‏كردن ديد يا آنى ‏نگاه ‏كردن مى‏باشد.
الخمار: روسرى و هرچيزى ‏كه سر را بپوشاند (3) و از اين‏كه در آيه‏ كريمه دستور داده كه زنها به وسيله خمار گردن وسينه‏هاى خودرا بپوشانند، معلوم مى‏شود كه خمار، اضافه براين كه سر و موهارا مى‏پوشاند اطراف آن، مقدارى اضافه دارد كه بتوان به وسيله‏ آن گردن و سينه‏ ها را پوشاند و همان طور كه از شان نزول آيه نيزاستفاده مى‏شود، اطراف آن را قبلا پشت‏ سر مى‏انداختند. پس‏ خمار پارچه ‏اى بزرگتر از روسرى مى‏باشد.
الفرج: به معناى شكاف است، اما در اضافه شدن به كلمه ‏اى ‏ديگر، معانى مختلفى دارد اگر به ضميريا اسم انسان اضافه شودبه معناى محل مخصوص و يا كنايه از عورتين است (4) و (5)
عورة: هر چيزى را كه انسان حيا دارد كه آن را آشكار كند، عورة‏گويند (6) و اگر به ضمير انسان اضافه شود معناى همان محل‏ مخصوص را دارد.
الزينه: چيزى كه به وسيله آن زينت مى‏كنند. (مايترين به) (7) معناى لغوى زينت ‏يا رواياتى كه زينت استثناء شده در آيه ‏كريمه را "انگشتر" معنا كرده سازگاراست اما با توجه به رواياتى‏كه زينت استثنا شده را مقدارى از بدن، مثل"صورت و دست"تعبير مى‏كند و با توجه به قول اكثر مفسرين كه معناى زينت را"مواضع زينت" گرفته ‏اند، مى‏توان در معناى لغوى زينت توسعه‏ داد كه هم شامل وسايل زينت‏ شود و هم شامل مواضع زينت كه‏ مقدارى از بدن باشد. «الزينة تحسين الشى‏ء بغيره من لبسه او حلية‏ او هيئة‏» (8)
الجيب: در اصل، طوقه و گشادى سرلباس است ولى براى‏گردن و سينه ، كنايه آورده مى‏شود (9) و در آيه كريمه هم كه‏ جيوب به ضمير نساء اضافه شده ‏است، معلوم مى‏شود كه معناى‏آن، طوقه لباس نيست‏ بلكه منظور ، همان گردن زنان است كه‏ همان محل طوقه لباس است.
الاربه: به معناى حاجت (10) و گاهى شديد منظور است. (11)

متعلق غض در آيه شريفه

1- چون متعلق ذكر نشده‏است ، ممكن است آن را مطلق آنچه كه ‏نگاه كردن به آن حرام است ‏بگيريم; (12) چنانچه صاحب‏ مجمع‏البيان، تفسير كرده‏اند «عما لايحل لهم النظر اليه‏». (13)
2- ممكن است ‏به قرينه جمله بعدى كه حفظ فروج است، متعلق ‏غض را فروج بگيريم; چنانچه مرحوم، علامه طباطبايى‏ فرموده‏اند: «و على هذا يمكن‏ ان‏تقيد اولى ‏الجملتين ‏بنابنتها و يكون‏ مدلول الاه هو التهى عن ‏النظر الى‏ الفروج ‏» (14) .
3- مى‏توان به قرينه‏ مقابله دو آيه كه اولى خطاب به مردان و دومى خطاب به زنان‏است، متعلق غض را در آيه اول، زنان و در آيه دوم، مردان‏ بگيريم و از شان نزول آيه نيز اين وجه بيشتر از دو وجه قبلى ‏استنباط مى‏شود.

شان نزول آيه

1- عن محمد بن يحى عن احمدبن محمد عن على‏بن الحكم عن‏ سيف ‏ابن عميره عن سعدالاسكاف عن‏ابى‏جعفر عليه ‏السلام قال:«استقبل شاب من الانصار امراة بالمدينة وكان النساء ينقنعن خلف ‏آذانهن فنظر اليها و هن مقبله فلما جازت نظر اليها و دخل فى زقاق ‏قد سماه بين فلان فجعل ينظر خلقها و اعترض وجهه عظم فى الحائط او زجاجه فشق وجهه فلما مضت المراه نظر فاذا الدماء تسيل على توبه‏ و صدره فقال والله لاتين رسول‏الله صلى‏الله‏ عليه‏ وآله و لاخيره فهبط جبرئيل عليه‏السلام بهذه الايه «قل‏ للمؤمنين ‏يغضوا من ‏ابصارهم‏»». (15)
اين شان نزول، احتمال سوم در متعلق غض راتاييد مى‏كند; چون‏صحبتى ‏از فروج ياكل‏ محرمات نيست ‏بلكه مورد، زن و مرد است.

مساله ملازمه

قبل از ورود در بحث، مناسب است كه ابتدا، مساله ملازمه‏اى را كه در جريان بحث و استدلات، از آن گفتگو مى‏شود روشن كنيم. بين وجوب پوشش و نگاه، چهار صورت ملازمه، تصور مى‏شودكه بين دو مورد ، ملازمه ، عقلا و شرعا و عرفا ثابت است و بين ‏دو مورد، ملازمه‏اى نيست.
1- وجوب ستر و پوشش، ملازم است ‏با حرمت نگاه. در هر مورد و موضعى كه امر به پوشش شده‏است، نگاه كردن به آن‏حرام است والا شرعا و عقلا و عرفا مناط و دليلى براى وجوب‏ پوشش به ‏نظر نمى‏رسد و كاملا روشن است كه مثلا زن بايد بدن‏خود را بپوشاند اما آيا در منزل كه هيچ فردى نيست ‏يا در حمام‏ نيز پوشاندن بدن واجب است‏يا خير؟ پس معلوم مى‏شود كه‏ وجوب پوشش، براى حفظ ‏از نگاه ‏است و معلوم‏ مى‏شود مواضعى‏كه وجوب پوشش دارد حرمت نگاه هم دارد.
2- بين عدم وجوب پوشش و جواز نظر، ملازمه‏اى نيست; زيرا ممكن است ‏براى رفع حرج يا موارد ديگر، به عده‏اى ‏رخصت داده‏شده كه مواضعى از بدن را نپوشانند ولى به ديگران ‏نيز اجازه نگاه داده نشده ‏است; مثل مقدارى از بدن مرد كه‏ وجوب پوشش ندارد ولى نگاه كردن زن هم جايز نيست.
3- بين جواز نگاه و عدم وجوب پوشش، ملازمه هست; زيرا اگر نگاه كردن جايز است، پس معلوم مى‏شودكه پوشش، واجب نيست ، به همان بيان سابق.
4- بين عدم جواز نظر و وجوب پوشش ملازمه‏اى نيست. براى زن، نگاه به بدن مرد جايز نيست ولى براى مرد هم‏پوشاندن واجب نيست ، به همان بيان سابق.
در اين دو آيه ، موضوعات ذيل، اهم مسائل طرح شده مى‏باشند.
1- مساله نگاه و به تعبير قرآن ، غض بصر.
2- مساله ستر و پوشش و به تعبير آيه، حفظ فروج.
3- مساله عدم جواز اطهار زينت ‏براى زنان به ضرب خمار.
4- استثناى مقدارى از بدن ، از حكم وجوب پوشش، به ‏تعبير «الا ما ظهر منها».
5- استثناى افرادى كه در مقابل آنها حكم الزامى پوشش از او براى زن، برداشته شده ‏است، به تعبير«الا لبعوتهن...».
6- منع زنان از هرگونه عمل محرك و جلب كننده ، به تعبير«و لا يضربن بارجلهن...».

مساله نگاه

اما در خصوص نگاه چند مساله دراين آيه، مورد بحث قرارگرفته‏است.
1- حرمت نظر و نگاه به فروج (عورتين)
2- حرمت نظر و نگاه مرد و زن اجنبى به يكديگر
3- حرمت نظر و نگاه شهوانى مطلقا
4- جواز نظر و نگاه به دست و صورت زن اجنبى
1- حرمت نظر و نگاه به فروج
اولا، نگاه به عورتين، چه نگاه مرد به مرد يا مرد به زن يا بالعكس، تمام موارد حرام است. آيه كريمه مى ‏فرمايد: «يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم‏» به‏ دليل روايت كه مى ‏فرمايد: منظور از حفظ فروج در اين آيه، حفظ از نگاه است; يعنى بايد بپوشانند و هر موضعى از بدن كه واجب باشد پوشانده شود. مسلما نگاه به آن محل، حرام است; چون پوشاندن براى اين‏است كه ديده نشود، پس نگاه كردن به آن حرام است و همچنين‏ به دليل مقابله بين غض يصر و حفظ فرج كه اولا، نگاه مطرح ‏شده بعدا حفظ، معلوم مى‏شود كه منظور از حفظ ، همان حفظ از نگاه است (16) و شايد كلام امام عليه‏السلام هم اشاره به همين ‏مقابله باشد.
استدلال قبل به آيه كريمه ، براى حرمت نگاه به عورتين از راه‏ ملازمه بين وجوب پوشش و حرمت نظر بود با توسل به جمله‏ حفظ فروج; اما خود جمله «يغضوا من ابصارهم يا بغضض من‏ ابصارهن‏» نيز دلالت ‏بر حرمت نظر به فروج (عورتين) دارد كه ‏متعلق غض را به قرينه حفظ فروج كه بلافاصله بعد از آن‏آمده‏ است‏ خود فروج بگيريم و معناى غض چشم، بستن باشد; پس آيه كريمه مى‏فرمايد: (امر مى‏كند) كه به عورتين نگاه نكنيد.اما صرف نظر از آيه، حرمت نگاه به عورتين بين فقها و مسلمين‏اجماعى است و قابل ترديد و تشكيك نيست.
2- حرمت نظر و نگاه زن و مرد اجنبى به يكديگر
«قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم‏»
آيه اول، به قرينه آيه دوم و تقابل بين اين دو آيه، خطاب به ‏مردان و متعلق خطاب زنان است; يعنى مردان چشمان خود را از زنان فرو گيرند و به آنها نگاه نكنند و همچنين «قل للمؤمنات‏» خطاب به زنان بوده و متعلق خطاب، مردان هستند; يعنى زنان ‏نيز به مردان نگاه نكنند و يا از اين قسمت آيه، حرمت نگاه به ‏زنان يا بخشى از بدن آنها معلوم مى‏شود « و لا يبدين زينتهن‏» به‏زنان دستورداده شده كه زينتهاى خود را بپوشانند وآشكار نكنند و منظور از زينت ، مواضع زينت است، چون كه خود زينت، به‏ خودى خود ، حرمت آشكار كردن ندارد بلكه چون اظهار زينت ‏موجب اظهار موضع آن و بدن زن مى‏شود لذا آشكار كردن آن‏ حرام‏ است. (17) بعضى، وجوب پوشش دارد و به بيانى كه گذشت ‏هر موضعى كه پوشش آن واجب باشد نگاه به آن حرام است.
3- حرمت نظر و نگاه شهوانى
«قل للمؤمنين يغضوا من‏ابصارهم ... و قل للمؤمنات يغضضن‏» متعلق ‏غض در آيه، هركدام از زن و مرد است. و معناى غض بصر، بستن چشم و ترك نظر نيست ‏بلكه كنايه است از ترك استمتاع‏ هركدام از زن و مرد از ديگرى، مگر از زوج و زوجه و مملوكه. پس استمتاع و لذت بردن هركدام از زن و مرد از ديگرى جز در آن‏دومورد، حرام است. حال اگر نگاه در موردى كه اصل آن جايز است همراه شد با نوعى استمتاع ولذت و شهوت، همان چيزى‏است كه آيه از آن نهى مى‏كند. مرحوم، آيت الله خويى -رحمة‏الله عليه - مى‏فرمايند: «فانها الايه تدل على لزوم كف النظرالذى هو بعمنى الانصراف عن الشى تماما فتدل على حرمة جميع ‏انواع الاستمتاع من المراة. ماعدا المملوكه والزوجه، و عليه فاذا ثبت من‏الخارج جواز النظر الى بعض اعضاء المراة علم ان المراد من ذلك انماهوالنظر البحت لاالمشوب ينوع من الاستمتاع والتلذذ» (18)
6- جواز نظر و نگاه به صورت و دست ‏بدون شهوت
«لاييدين زينتهن الا ماظهر منها». براى حرمت نظر به زن اجنبه ، به‏ اين قسمت از آيه كريمه استدلال شد كه مى‏فرمايد: «لا يبدين‏ زينتهن‏» ولى اين بخش نيز استثنايى دارد «الا ماظهر» مگر آنچه كه ‏ظاهر است. در باره اين استثناء و اقوال مختلفى كه ذيل آن بيان ‏شده‏ است ان شاءالله، در مساله پوشش وجه و كفين ، به صورت‏مفصل بحث‏خواهد شد اما مختصرا بايد گفت كه از «لايبدين‏»كه‏ آشكار نكنند و بپوشانند، مقدارى استثناء شده كه «الا ماظهر منها»است و منظور از «الاماظهر» به ضميمه روايات، صورت و دستها است در نتيجه صورت و دست از حرمت نظر به اجنبيه استثناء شده‏است، البته فقها; دراين مساله، سه قول دارند:
1- جواز نظر به وجه كفين ، بدون شهوت 2- عدم جواز، مطلقا 3- تفصيل بين دفعه اول كه جايز است و دفعه بعدى كه‏ حرام است.

مساله پوشش

در مساله پوشش نيز دو مساله، قابل بررسى است كه آيه كريمه، آن را بيان نموده است: يكى مساله پوشش فروج كه بين زن و مرد، يكسان است و ديگرى مساله پوشش بقيه بدن، كه احكامى‏ مخصوص به زنان بيان شده‏است.

مساله پوشش فروج

مساله پوشش فروج، در اين آيه كريمه براى مردان و زنان يكسان بيان شده‏است «يحفظوا فروجهم‏» خطاب به مردان و «يحفظن‏ فروجهن‏» خطاب به زنان. معلوم مى‏شود كه اين حد از پوشش‏كه مربوط به فروج‏است ‏بين زنان و مردان مشترك ‏است و تفاوتى ‏بين آنها نيست اما خود آيه، اولا، به وسيله «بحفظوا» دلالت‏ برالزام دارد، يا اين كه به صورت خبر آمده‏است كه تاكيد بيشترى ‏بر امر دارد و يا اين كه لام امر، محذوف است‏ يا جواب مشروط مقدر (19) ولى در هر صورت شكى نيست كه دلالت ‏بر الزام دارد. و ثانيا: كلمه حفظ در اين آيه كريمه، به معناى پوشاندن فروج ‏است، به دو دليل:
1- به قرينه صدر آيه كه مساله غض بصر را مطرح مى‏كند و بعدا مساله حفظ فروج را ، معلوم مى‏شود كه در مقابل نگاه ‏نكردن دستور به پوشاندن مى‏دهند. (20)
2- از امام صادق عليه‏السلام ذيل همين آيه، نقل شده ‏است‏كه فرمودند: هر آيه‏اى كه در قرآن درباره حفظ فرج آمده‏است، منظور حفظ از زناست مگر اين آيه كه منظور، حفظ از نگاه است‏كه همان پوشش است. «... كل شى فى القرآن من حفظ الفرج فهو من‏الزنا الا هذه الايه فهو من النظر»روايات زيادى نيز دلالت ‏بر وجوب پوشش عورة، در باب ‏آداب حمام (21) دارد. اضافه بر اين كه سيره عملى قطعى، بر پوشش عوره، موجود بوده و هست.

مساله پوشش مخصوص زنان

« و لايبدين زينتهن ‏» در اين آيه، تا اين جمله، احكام براى مردان و زنان يكسان بيان شده‏است و از اينجا به بعد، احكامى مخصوص ‏به زنان است و معلوم مى‏شود كه زنان، در مساله پوشش ‏احكامى بيشتر از مردان دارند.
اولا، زن بايد تمام بدن خود را اضافه بر عورتين بپوشاند واين مساله، بين مسلمين متفق عليه است (22) و آيه كريمه نيز دلالت‏ براين مطلب دارد:
1- «يحقطن فروجهن‏» فرج در آيه ، اشاره به همان عورتين‏است و در مورد زنها چندين روايت وارد شده‏ است مبنى براين‏كه تمام بدن زن عورة است و در نتيجه، بايد پوشانده شود; مثل‏«المراة كلها عوره‏»، قال عليه‏السلام: «انماالنساء عى و عورة‏». (23)
2- «و لا يبدين ‏زينتهن‏» منظور از زينت، مواضع زينت ‏است;يعنى بدن را بايد بپوشانند و فروج هم كه وجوب پوشش آن، قبلا بيان شد.
3- «ولايضربن بخمرهن على جبوبهن‏» ظاهر آيه كريمه، اين‏است كه زنها بدن را مى‏پوشاندند ولى مقدارى از گردن آنها بازبود كه اين را هم مى‏فرمايد: بپوشانند.
ضمنا آيه «قواعد» (24) مى‏گويد كه زنان سالخورده مى‏توانند مقدارى از پوشش خود را كنار بگذارند. معلوم مى‏شود كه زنان‏ ديگر بايد تمام بدن خود را بپوشانند. و همچنين آيه‏«جلباب‏» (25) ظهور واضحى در وجوب پوشش كل ‏بدن دارد; چون‏كه جلباب جامه‏اى تقريبا سراسرى است كه كل بدن را مى‏گيرد، البته توضيح كامل آيه قواعد و جلباب ان شاالله بعدا مى‏آيد.
مرحوم، آيه‏الله حكيم - رضوان‏الله عليه - مى‏فرمايند:
«يحب سترالمراة تمام بدنها اجماعا بل ضرورة من الدين و يشيراليه‏ قوله تعالى "وليضربن يخمرهن على جبوبهن ولايبدين زينتهن ‏الا ليعولتهن ..." و قوله تعالى " والقواعد من النساء" وصحيح الفضيل وصيحيح البزنطى (26) وماورد فى حرمة النظر الى الاجنبيه نباء على‏الملازمه بين حرمة النظر و وجوب الستر المفروغ عنها فى ظاهرالنص و الفتوى‏». (27)

مقدار استثنا از مساله وجوب ستر

در مساله وجوب ستر در اين آيه كريمه، دو استثنا واقع شده‏است: يكى استثناء مقدارى از ستر و ديگرى مقدارى از مردان يازنان كه حكم الزامى پوشش در مقابل آنها برداشته شده‏است. اما مقدار استثناء از خود پوشش «الا ما ظهرمنها» براى روشن شدن ‏معناى اين بخش از آيه كريمه قبلا بايد چند نكته را بيان كنيم:
1- منظور از زينت در آيه، خود زينت نيست; چون كه ‏مسلما خود زينت ‏به خودى خود، حكم وجوب پوشش ندارد وآشكار كردن آن هم اشكالى ندارد (28) بلكه منظور، مواضع زينت ‏است كه لازمه پوشاندن زينت ، پوشاندن بدن و لازمه آشكاركردن آن، آشكار كردن بدن است.
2- استثناء «الا ما ظهر منها» متصل است نه منقطع; زيرا كه ‏اولا، اصل در استثناء، متصل بودن است و منقطع بودن، احتياج ‏به قرينه دارد كه در اين‏جا قرينه‏اى وجود ندارد.
مگر اين كه قول ابن مسعود را درتفسير"الا ما ظهر"بگيريم كه ‏مى‏گويد: منظور لباس رويى است. دراين صورت استثنا منقطع‏ مى‏شود. ولى قول ‏ابن مسعود هم اولا"با قول‏ابن عباس و سايرين‏ كه تفسير كرده‏اند به صورت و دست معارض است اضافه براين‏كه از ظاهر آيه هم چنين بر مى‏آيد كه مقدارى از بدن كه قابل ‏پوشاندن است مى‏خواهد استثناء كند. و ثانيا، ضمير «منها» كه به‏ زينت ، برمى‏گردد، علامت اين است كه مستثنى از جنس‏مستثنى منه است و استثناء متصل است و ثالثا، اين كه لباس رالازم نيست‏ بپوشانيد، مثل كلام لغوى مى‏ماند; چون لباس، خودش براى پوشش است و اگر لباس را هم‏ بنا باشد بپوشانند اولا دور لازم مى‏آيد و ثانيا كسى چنين چيزى را نمى‏گويد.
3- حال كه زينت مواضع زينت‏ يعنى بدن شد و استثنا هم ‏متصل شد مقدار استثنا شده از بدن چه مواضعى است؟
كاملا مشخص است كه اگر زنى در مقام پوشش بدن خود باشد و تمام بدن را بپوشاند تنها صورت و دست است كه خود به خود ظاهر مى‏ماند، البته مى‏تواند اين دو موضع را نيز بپوشاند اما اگر نخواهيم كه عسر و حرج و زحمت زيادى بر او تحميل كنيم، صورت و دست او باز مى‏ماند و منظور «الا ما ظهر منها» هم به ‏قرينه روايات، همين دو موضع يعنى صورت و دست است.

چند نمونه از روايات

1- رواية ابى‏الجارورد «الا ما ظهر منها» فهى الثياب و الكحل والخاتم و خضاب الكف و السوار (29)
2- صحيحه زراره «الا ماظهر منها» قال الكحل والخاتم (30)
3- ابى صير ... «الا ما ظهر منها» قال الخاتم والمسكه (31) و قول ابن عباس ... رفعه الوجه و باطن الكف (32) و قول مرحوم‏ شيخ طوسى – رحمة ‏الله ‏عليه - اجمعوا ان الوجه والكفان ليسابعورة الجواز اظهارها فى الصلاة (33) و قول و مرحوم علامه طباطبايى - رحمهماالله - (35) البته قابل تذكر است كه در روايات، سرمه چشم كنايه از صورت، و النگو كنايه از دست است كه مواضع اين زينتها هستند. در نتيجه آيه كريمه از مقدار پوشش لازم ، وجه و كفين را استنتاء كرده‏است. علاوه براين كه اين بخش از آيه نيز دلالت ‏برعدم لزوم پوشش وجه وكفين دارد: « وليضربن‏ بخمرهن ‏على جيوبهن‏» بايد به وسيله روسرى خود ، گردن و سينه‏هاى خود را بپوشانند. آيه كريمه، در مقام بيان حد و كيفيت پوشش زنان‏است و ابتدا ، حفظ فروج و بعد ، آشكار نكردن مواضع زينت را بيان نموده‏است. تنها موضعى كه باقى مانده و ممكن است كه‏ گمان شود كه جزو استثنا «الا ما ظهر منها» مى‏باشد، گردن و سينه‏ها است كه دستور مى‏دهد اين موضع را نيز بپوشانند اگرصورت و دست هم كه بيشتر از گريبان آشكار است و بيشتر مورد توهم استثنا «الا ماظهر منها» مى‏باشد لازم بود پوشانده ‏شود، بايد آيه كريمه آن را بيان مى‏كرد.
مرحوم، آيت الله حكيم - رحمة‏الله عليه - مى‏فرمايند:
«ولايضربن بخمرهن على جیوبهن‏» مشعر باختصاص الحكم ‏بالجيوب فلا يعم الوجوده. (36)
مرحوم، علامه طباطبايى - رحمة‏الله‏عليه - مى‏فرمايند: (37) «... وليلقين باطراف مقانعين صدورهن ليسترتها بها».
مرحوم، طبرسى - رحمه‏الله‏عليه - مى‏فرمايند: «امرن بالقاء المقاتع‏ على صدورهن تعطيه لنحورهن ... قال ابن عباس: تغطى شعرها وصدرها و ترائبها و سوالفها» (38)

مساله پوشش وجه و كفين

دراين باره، ميان فقها و مفسرين، اختلاف نظر است. عده‏اى قائل ‏به وجوب پوشش صورت و دستها و در مقابل، عده‏اى قائل‏به عدم ‏وجوب پوشش شده‏اند. علاوه براين كه همه قائل شده‏اند كه‏ پوشاندن آن بهتر است. اما هركدام براى نظريه خود، ادله‏اى از آيات و روايات بيان كرده‏اند كه جهت تكميل‏ بحث ارائه مى‏شود.
ابتدا ادله قائلين به وجوب پوشش را بيان مى‏كنيم همراه با جوابى براى هركدام و بعد، ادله قائلين به عدم وجوب پوشش.

ادله وجوب پوشش وجه و كفين

دليل اول: 1- اطلاق آيه غض «يغضوا من ابصارهم‏» مى‏فرمايد چشم فرو گيريد و نگاه نكنيد. اين كلام، اطلاق دارد ودر نتيجه، همه جاى بدن را مى‏گيرد از جمله ، وجه و كفين را. بعد مى‏فرمايند: باالملازمه هر جايى از بدن را كه نبايد نگاه كرد زن ‏لازم است ‏بپوشاند از جمله ، وجه و كفين را.
جواب دليل اول: اولا، آيه اطلاق ندارد و حذف متعلق هم‏دليل بر اطلاق نمى‏شود; چون متعلق معلوم بوده و حذف‏ شده‏ است وجود كلمه «من‏» شاهد بر عدم عموميت در متعلق‏است;چون تبعيضيه ‏است. مرحوم آية‏الله حكيم(ره) مى‏فرمايند:« والامر بالغض لاعموم فى متعلقه و حذفه لا يقتضيه اذ حمله على‏العموم لكل شى‏ء ممتنع و لا سيما بملاحظه التعبير بقوله تعالى"من‏ابصارهم" فان كلمه من ظاهره فى التبعيض والظاهر كونه بلحاظ‏المتعلق و تقدير كل شى من بدن المراة لا قرينة عليه بل‏المناسب‏ جدا بقرينة ما بعده ان يكون متعلقه الفروج‏» (39) و مرحوم، علامه‏ طباطبايى - رحمة‏الله‏عليه - نيز متعلق را فروج گرفته‏اند: «ويكون‏ مدلول الايه هوالنهى عن النظر الى الفروج‏» (40) ثانيا: هيچ ملازمه‏اى ‏بين حرمت نگاه و وجوب پوشاندن نيست. همان‏طورى كه‏ عده‏اى از فقهاء فرموده‏اند، نگاه زن به بدن مرد حرام است ولى‏ براى مرد پوشاندن واجب نيست.
دليل دوم: «لايبدين زينتهن الاماظهر منها» مى‏فرمايند: اطلاق‏«لايبدين زينتهن‏» وجه و كفين را نيز مى‏گيرد كه جزو زينتهايى ‏است كه نبايد آشكار شوند و مى‏گويند: منظور از استثناى‏« الا ما ظهر منها » هم، بدن نيست، بلكه منظور، لباس است; كما اين‏كه ابن مسعود گفته است.
جواب: اولا، با وجود استثناى «الا ما ظهر منها» بلافاصله بعد از «لايبدين‏» اطلاقى منعقد نمى‏شود. ثانيا، قول ابن مسعود معارض است ‏با قول ابن عباس و ديگران. ثالثا: لازمه قول ابن‏مسعود ، منقطع بودن استثناء و لغويت آن است; زيرا اگر بگويد: لباس را لازم نيست ‏بپوشانيد، كلامى لغو است; چون قابل‏ پوشاندن نبوده و دور لازم مى‏آيد. رابعا: روايات زيادى داريم‏ مبنى براين‏ كه منظور از استثناء وجه و كفين است كه روايات ‏بعدا مى‏آيد.
دليل سوم: «لايبدين زينتهن الا لبعولتهن ....» مرحوم، آية‏الله‏خويى - رضوان‏الله‏عليه - براى اثبات وجوب پوشش وجه و كفين، به اين قسمت از آيه، استدلال كرده‏اند و فرموده‏اند:«هرچند از قسمت اول آيه، كه استثناء «الا ما ظهر» دارد، وجوب‏ پوشش كل بدن، غير از وجه و كفين و عدم وجوب پوشش وجه‏ و كفين استفاده مى‏شود، ولى قسمت قبل، در مقام بيان حكم‏ظاهر شدن قسمتى از بدن است نه بيان حكم اظهار بدن براى‏ديگران و حكم اظهار بدن براى ديگران را قسمت دوم، يعنى‏«لايبدين زينتهن الا لبعولتهن‏» بيان مى‏كند كه مطلقا بدون هيچ‏استثنايى آيه كريمه مى‏فرمايد: جز براى شوهر... بدن را آشكارنكند. در نتيجه، در مقام اظهار براى ديگران، هيچ موضعى از بدن‏ استثناء نشده‏است و فقط بعضى از افراد استثناء شده‏اند. پس تمام‏ بدن حتى وجه و كفين، در مقابل مردان بايد پوشيده باشد. و اين‏كه قسمت اول كه همراه ‏استثنا است فقط حكم ظهور فى حد نفسه ‏را بيان مى‏كند و قسمت دوم، حكم اظهار براى ديگران را مى‏فرمايد: فعل"بداء"اگر متعلق آن بدون "لام" بيايد معناى‏آشكار نكردن در مقابل پوشاندن دارد و اگر متعلق آن همراه "لام"باشد معناى پوشاندن در مقابل ارائه به ديگران دارد لذا قسمت ‏اول، معناى ظهور فى نفسه و قسمت دوم، معناى اظهار براى ‏ديگران را دارد.
«البداء بمعنى ‏المظهوركما فى قوله تعالى"بدت لهما سؤاتهما"و الابداء بمعنى الاظهار فاذا كان متعلقا شى و لم يكن متعديا يا للام يكون ‏فى مقابل الستر واذا كان متعلقا باللام كان فى مقابل الاخفاء بمعنى‏الارائه و الاعلام و من هنا يظهر من آلايه الكريمه فان قوله عز وجل اولا « و لا بيدين زينتهن الا ما ظهر منها» انما يعبد وجوب ستر البدن الذى هو موضع الزينه و حرمة كشفه ماعدا الوجه والكفين فى حين ان قوله ثانيا « و لا يبدين زينتهن الا لبعوتهن‏» يفيد حرمة اظهار بدنها وجعل الغير مطلعا عليه واراءته مطلقا من دون فرق بين الوجه واليدين (41)
بعدا ايشان رواياتى را كه وجه و كفين را استثناء كرده توجيه‏ مى‏كنند و تطبيق مى‏دهند بر نظر خودشان، مى‏فرمايند: رواياتى‏كه وجه كفين را استثناء كرده مربوط به همان قسمت اول آيه‏ است كه خود آيه ‏استنثا دارد و رواياتى كه وجوب پوشش وجه وكفين رابيان مى‏كند. (42) مربوط به قسمت دوم آيه‏ است.«فان هذه‏الايه تصدى ‏لبيان حكمين، حكم‏ الظهور فى نفسه عند احتمال وجود ناظر محترم و حكم ‏الاظهار للغير عندالقطع بوجود ناظر محترم والذى يطهران‏ الروايات الوارده فى تفسير هذه الايه الكريمه تؤكد ماذكرناه‏ من ‏التفصيل ‏فان‏ بعضها نسال‏ عن ‏القسم ‏الاول و بعضها عن ‏القسم ‏الثانى‏». (43)
جواب: اساس استدلال ايشان براين است كه معناى فعل‏«لايبدين‏» با آوردن و يا نياوردن "لام" تغيير مى‏كند در صورتى كه ‏در مقام استعمال، غير از آن ممكن نيست; چون كه آيه، اولا، مى‏خواهد مقدارى از بدن را كه حكم وجوبى پوشش دارد ومقدارى كه حكم وجوب پوشش ندارد بيان كند و در مقام ‏تعرض به افراد ديگر نيست، لذا متعلق را همراه با "لام" نياورد و ثانيا، مى‏خواهد حكم زن در مقابل ديگران را بيان كند، پس‏ مجبور است متعلق را همراه "لام" بياورد. اما اين كه معناى فعل‏تغيير پيدا مى‏كند صرف استظهار است ودليلى ندارد. لغوى هم‏اين را نگفته‏است. ثالثا، حكم ظهور فى حد نفسه يا احتمال ‏وجود ناظر محترم يعنى چه؟ اگر ناظر نيست كه اصلا حكم ‏پوشش هم نيست و در صورت احتمال اگر احتمال عقلانى وقوى است كه مثل وجود ناظر است و حق ندارد خود را برهنه‏كند واگر احتمال غير عقلانى و ضعيف است مثل عدم وجود ناظر است، پس دراين صورت، با معناى ايشان هيچ موردى ‏براى قسمت اول آيه باقى نمى‏ماند. رابعا، توجيه روايات ‏قرينه‏اى ندارد و صرف احتمال است.

پي نوشت :

1- طبرسى، مجمع البيان، (طهران:العملية‏اسلاميه، 1383 ق)، ص 137;فيروزآبادى، قاموس‏المحى، (بى‏جا: موسسه‏الرسالة، 1407ه)، چ دوم،
2- الزبيدى،تاج‏العروس،(بيروت:دارمكتبة‏الحياة،);آلوسى، روح‏المعانى،(بيروت: داراحياءالتراث‏العربى،)،ج 18، ص 138
3- فيروزآبادى،پيشين;جوهرى،الصحاح،(بيروت:دارالعلم‏الهلايين،); راغب اصفهانى،مفردات راغب،(بيروت: دارالمعرفة،)
4- احمدبن‏فارس، مقايس اللغه،(مصر: شركت‏مكتبه، 1392 ق)،چ دوم،اصل يدل على‏تقنح فى‏الشى و من ذلك الفرجه
5- مفردات راغب،پيشين

منبع:معرفت شماره 7




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.