ردة موجودات زنده گستردهاي وسيعتر از محدودة انسانها و ديگر حيوانات غيرانساني را دربرميگيرد، اين گستره گياهان، جلبكها، ارگانيسمهاي تكياختهاي، شايد ويروسها و - آنگونه كه برخي اوقات پيشنهاد ميشود - اكوسيستمها و حتي كل خود زيست كره را در خود جاي داده است (ن.ك اتفيلد 1983، گودپستر 1978 و تيلر 1986). درهم تافتگي يك اخلاق زندگي محور بستگي تام به اين موضوع دارد كه پرسش «زنده چيست»؟ چه پاسخي دريافت كند. به هر حال اين پرسش ثابت و ماندگار
ردة موجودات زنده گستردهاي وسيعتر از محدودة انسانها و ديگر حيوانات غيرانساني را دربرميگيرد، اين گستره گياهان، جلبكها، ارگانيسمهاي تكياختهاي، شايد ويروسها و - آنگونه كه برخي اوقات پيشنهاد ميشود - اكوسيستمها و حتي كل خود زيست كره را در خود جاي داده است (ن.ك اتفيلد 1983، گودپستر 1978 و تيلر 1986). درهم تافتگي يك اخلاق زندگي محور بستگي تام به اين موضوع دارد كه پرسش «زنده چيست»؟ چه پاسخي دريافت كند. به هر حال اين پرسش ثابت و ماندگار است و در خصوص نظامهاي خود- تنظيمي .كه براي رسيدن به اهدافي خاص تلاش ميكنند- اگرچه اين تلاشها ضرورتا آگاهانه نيست- اهميت زيادي پيدا ميكند. به علاوه، اين همان ويژگي است كه نوعا فرض ميشود موجودات زنده را به لحاظ اخلاقي ملاحظهپذير ساخته است. يك اخلاق زندگي محور همة موجودات زنده را به عنوان امور به لحاظ اخلاقي مهم و قابل ملاحظه در نظر ميگيرد. اگرچه ضرورتي ندارد كه اين موجودات به لحاظ اهميت هم، در پايگاني برابر قرار گيرند. بنابراين و در اين صورت، شايد حفظ و مراقبت از يك لاكپشت دماغخوكي بر محافظت از يك درختچة واداتاه (8) ترجيح داشته باشد، اگرچه هر دوي آنها به لحاظ اخلاقي مهم و قابل ملاحظهاند. در اينجا لاكپشت موردنظر البته از جنبه اخلاقي با اهميتتر است زيرا موجود زنده پيچيدهتري است در اينجا فاكتور پيچيدگي همچون عامل تشديد كننده يا افزونكنندهتر زنده بودن در نظر گرفته ميشود: جاندار هر چه پيچيدهتر، به لحاظ اخلاقي مهمتر. در مثالي ديگر از موردي متفاوت، از منظر اخلاقي حفاظت از يك گياه مرجح تر از حفظ و مراقبت از لاكپشت دماغ خوكي است چرا كه تنها آن گياه خاص است كه ميتواند جايگاه استثنايي زيست بومي خود را پر كند. در حالي كه لاكپشت مورد بحث ما جايگاهي را اشغال ميكند كه شايد با لاكپشتهايي مشابه، از گونهاي ديگر هم امكان پركردن آن وجود داشته باشد. در اين نقطه، تمايزگذاري بر مبناي نوعي ارزيابي اخلاقي از پيامدهاي خاص پايان يافتن موجوديت اين گياه و نيز خاتمة وجود اين لاكپشت انجام گرفته است و نه برپاية خصلتهاي ذاتي موجودات زنده، فينفسه و به خودي خود. يك اخلاق زندگي- محور مقرر ميدارد كه ما در تصميمگيري براي چگونه عمل كردنمان، بايد تأثير رفتارهايمان بر تمام موجودات زندهاي را مورد ارزيابي قرار دهيم كه خود از آنها اثر پذيرفتهايم. به عنوان مثال اگر استخراج معادن در كاكادو انجام پذيرد، خود موجب قطع درختان و نابودي ديگر گياهان خواهد شد، مرگ برخي حيوانات را در پي خواهد داشت و اگر نگوييم ويراني و انهدام زيستبومهاي باتلاقي را به چشم ميبينيم، لااقل ميتوانيم بگوييم اين زيستبومها به شدت تضعيف ميشوند. اين عوامل و ديگر فاكتورهاي مشابه در خصوص بهرهبرداري از معادن كاكادو مورد محاسبه و ارزيابي قرار ميگيرند و روي هم رفته و طبيعتا در صورت استخراج معادن، موجبات اضرار چيزهاي خوب و مفيد را فراهم ميآورند. از آنجا كه به نظر ميرسد برخي انسانها چيزهاي خوب را تنها در سودمنديهاي مادي در نظر ميگيرند،ارزيابي خوب بودن و مفيد بودن خود معادن و يا صادر كردن مجوز بهرهبرداري از آنها مشكل خواهد بود. طرح عباراتي همچون:قطع درختان هرگز به لحاظ اخلاقي عمل موجهي نيست، تسطيح تلماسهها و تپههاي شني از منظر اخلاقي جايز نيست و اصول اخلاقي اجازة كشتن حيوانات، دستكاري اكوسيستمها و كارهايي از اين دست را به ما نميدهد،روشن نميكند كه آيا اين استخراج بسته به پيامدهايي كه در پي خواهد داشت مجاز خواهد بود؟ و يا بر پاية تفاوت در اهميت اخلاقي، در ردة چيزهاي به لحاظ اخلاقي مهم و قابل ملاحظه، جايز است؟ يك اخلاق زندگي- محور ممكن است- به شكلي ضمني و اتفاقي- صورتي راديكال به خود بگيرد: اين اخلاق ميتواند ادعا كند كه نه تنها همة موجودات زنده به لحاظ اخلاقي قابل ملاحظهاند بلكه در عين حال، همة اين موجودات داراي اهميت اخلاقي برابر هم هستند. اين برابري خواهيزيستي- اگر موجه و قابل قبول باشد- در حقيقت دفاع از مداخلههاي اخلاقي انسان در محيط زيست طبيعي را بسيار مشكل خواهد ساخت. همچنين اين مساوات طلبي، تنها قضاوتهاي كمي را جايز ميشمارد، مثلا ميگويد وجود دو چيز زنده بيشتر بايد مورد توجه باشد تا يك چيز: پيشنهاديترين اخلاق زندگي- محور، اهميت فرقگذارانه در ردة چيزهاي زنده را جايز ميشمارد، اگرچه در اين بين ممكن است انسانها با اهميتترين اين موجودات به حساب نيايند. ممكن است چنين انديشيده شود كه حفاظت از زيست كره و اكوسيستمهاي بزرگ بسيار مهمتر از حفظ و حراست از تعداد كثيري از انسانهاست.
حق و حقوق صخرهها؟
نظريههاي اخلاقياي كه تا اينجا مورد بررسي قرار گرفت، همگي به سنجش كنشهاي آدميان- با توجه به پيامدها و عواقب آن براي آحاد افراد- پرداختهاند. آنچه كه اين نظريهها را از يكديگر متمايز ميكند، انواع افراد در درون مناطق حفاظت شده و يا قلمروهايشان است. به علاوه: نظريههاي متأخرتر، افراد و انواع نظريههاي متقدم را در خود جاي داده است. يعني اخلاق زندگي- محور، افراد اخلاق جانور- محور افراد و آحاد اخلاق انسان- محور را در خود داشته و رابطهاي مترابط با يكديگر دارند. ميتوان چنين استدلال كرد كه ما به گونهاي اجتنابناپذير به سمت يك اخلاق زندگي- محور كشيده ميشويم؛ و هيچ روش غيريكسويهاي براي متوقف ساختن اين گرايش- از محدودترين قلمرو تا گستردهترين آن- وجود ندارد. چرا اين استدلال گامي ديگر به پيش ننهاده و چيزهاي غيرزنده را هم به عنوان موجودات به لحاظ اخلاقي قابل ملاحظه در نظر نگيرد؛ در اينجا تلاش نميشود كه يك نقطه نظر يا زندگي ذهني را به چيزهاي غيرزنده نسبت دهيم، كه خود بحث و جدلي كاملا متفاوت را در پي خواهد داشت. بلكه ادعايي كه در اين نظريه مطرح ميشود اين است كه اشياء فاقد جان، كه به مانند بسياري از موجودات زنده، فاقد آگاهي و نيز فاقد حتي سازمان بيولوژيكي ابتدايياند، به لحاظ اخلاقي مهم و قابل ملاحظهاند. ميتوانيد اين اخلاق را «اخلاق همهچيز» بناميد. براي مثال صخرهها را در نظر بگيريد. استخراج معادن، صخرهها را در هم خواهد شكست، ساختارهاي ژئولوژيكي را برهم ميزند،فسيلها و چيزهايي مشابه را خراب ميكند. آيا در محقق شدن اين اعمال، يك عمل خطا، يك كار اشتباه وجود دارد؟ در اينجا ما بايد مراقب باشيم كه براي لحظهاي آسيبهاي حاصلهاي را كه به گياهان، حيوانات و زيستبومها وارد ميشود فراموش كنيم و بپرسيم (9) كه آيا اين اعمال در ذات خود، اموري فينفسه خطا و به لحاظ اخلاقي اشتباهند يا خير؟ شايد مثالي ديگر، موضوع را روشنتر كند. طرحي را در نظر بگيريد كه ميخواهد با شليك يك موشك در يك جرم آسماني دور دست و كاملا خالي از سكنه به آزمايشاتي بپردازد و طبيعتا با اين آزمايش، آن جرم آسماني به كلي منهدم خواهد شد، آيا اين كار به خودي خود اشتباه است؟ در اخلاق همهچيز كه براي صخرهها هم حقوقي قايل است، بله،اين كار اشتباه است. به مانند اخلاق زندگي- محور اين اخلاق هم به صورتها و روشها متنوع و گوناگوني شرح داده ميشود. ممكن است اين اخلاق درجاتي از اهميت اخلاقي را جايز شمرده و در مقايسه كمترين اهميت اخلاقي را به موجودات غيرزنده نسبت دهد. ممكن است انعكاس دهندة برابري خواهي اكولوژيكي باشد و درجهبندي اهميت اخلاقي را انكار نمايد، و يا ممكن است جايگاهي فيمابين اين دو حد را به خود اختصاص دهد.
كليت باوري زيست بومي
قبلا گفته شد كه هر اخلاق كه رهنمونكنندة ما در طبقه رفتارمان با محيط زيست طبيعي است، در كليترين مفهوم، يك اخلاق زيست محيطي است. اصطلاح «اخلاق زيست محيطي» گاهي اوقات استفادههاي محدودتري هم دارد. اين اصطلاح در بعضي مواقع جهت اشاره به اخلاقي مورد استفاده قرار ميگيرد كه هميشه انسانها را به لحاظ اخلاقي قابل ملاحظه ميداند و فراهم آورندة گونهاي تكيهگاه محكم و استوار براي مطالبات اخلاقي طرفداران محيط زيست است. با اين حساب و در اين مفهوم، اخلاق زندگي محور يك اخلاق زيست محيطي است و يك اخلاق جانور محور به وضوح، كمتر زيست محيطي است. به هر حال، برخي اين اصطلاح را براي يك اخلاق خاص به كار بردهاند: كليت باوري زيستبومي احتمالا بدان جهت كه تصور ميكنند تنها چنين اخلاقي است كه تمهيدات محافظت از محيط زيست طبيعي را فراهم ميآورد، محافظتي كه به لحاظ اخلاقي رضايتبخش و قابل قبول است. كليت باوري زيستبومي دو نوع از موجودات را به لحاظ اخلاقي مهم و قابل ملاحظه ميداند؛ زيست كره به عنوان يك كل و اكوسيستمهاي بزرگي كه اين زيست كره را تشكيل ميدهند. آحاد حيوانات، از جمله انسان، و نيز گياهان، صخرهها، مولكولها و غيره،كه تشكيلدهندة اين اكوسيستمهاي بزرگند به لحاظ اخلاقي قابل ملاحظه نيستند؛ آنها فقط تا آنجايي موضوعيت دارند كه به حفاظت اين كل با اهميت، كه خودشان هم به آن تعلق دارند، ياري رسانند. چرا ما بايد از منقرض شدن برخي گونهها نگران باشيم؟ ما نبايد به خاطر آنچه كه تك تك اعضاي اينگونه تلويحا متضمن آنند يا حتي به خاطر خود آن گونهها نگران باشيم بلكه دلواپسي ما بايد از آن باشد كه اين انقراض برخلاف هدف كلي و نهايي حفاظت از زيست كره يا اكوسيستمها عمل ميكند. اين يك نكتة قابل بحث و يا مسئلة قابل ترديد است كه آيا بايد چنين پنداشت كه كليت باوري زيستبومي، به لحاظ ساختاري از ديگر اخلاقها متفاوت است يا خير. آن اخلاقها بر تك تك افراد متمركز ميشوند و «كليتباوري» برابر با اين ديدگاه است كه بسياري از افراد به لحاظ اخلاقي از چنان اهميتي كه ما تاكنون ميانديشيديم، برخوردار نيستند. توجه كنيد كه اگرچه اصول كليت باوري زيستبومي با اصول ديگر اخلاقها تفاوت دارد، اين امر مستلزم آن نيست كه در سياستهاي مداخلهاي هم با همة آنها تفاوت داشته باشد. اخلاق زندگي- محور و اخلاق همه چيز، احتمالا در جايز شمردن سياستهاي محيط زيستي- به عنوان يكي از نتايج طبيعت مكانيزمهايي كه حفاظت از اكوسيستمها و زيست كره را برعهده دارند- به هم شبيهترند. همچنين اين امكان هم وجود دارد كه كليتباوري زيستبومي با هر كدام از ديگر اخلاقهايي كه بيشتر توضيح داده شد،تركيب شود. مثلا اگر اين كليت باوري با اخلاق جانور- محور تركيب شود، ما موظف خواهيم بود كه علايق حيوانات و هدف حفاظت زيست كرهاي را مورد نظر قرار دهيم. در نقطهاي كه اين دو با يكديگر تلاقي ميكنند،مثلا در برخي موارد عجيب و متفرقه كه حيوانات تنها با سادهسازي يك اكوسيستم ميتوانند مورد محافظت قرار گيرند. ما نيازمند برخي از انواع توازن و تعادليم. ادامه دارد ... منبع: ماه نامه پيام زن - 1386 - شماره 9، آذر /س
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.