سؤال : آيا قرآن تحريف نشده است ؟

در پاسخ به اين سؤال ، نخست انواع تحريف را مورد بررسي قرار مي دهيم تا ببينيم کدام نوع آن در قرآن وقوع يافته و کدام وقوع نيافته . تحريف معنوي به اين معني که الفاظ به جاي خود محفوظ بماند ولي تفسير غلط شود . اين نوع تحريف قطعاً در قرآن وقوع يافته و اين همه آراي مختلف و بدعت ها و مذهب هاي گوناگون که در اسلام پديد آمده در اثر برداشت هاي غلط از قرآن و تفسير آن به رأي بوده است . حتي شعار خوارج « لا حکم الا لله » برگرفته از قرآن بوده
سه‌شنبه، 12 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سؤال : آيا قرآن تحريف نشده است ؟
سؤال : آيا قرآن تحريف نشده است ؟
سؤال : آيا قرآن تحريف نشده است ؟


 

 


 

در پاسخ به اين سؤال ، نخست انواع تحريف را مورد بررسي قرار مي دهيم تا ببينيم کدام نوع آن در قرآن وقوع يافته و کدام وقوع نيافته .
تحريف معنوي به اين معني که الفاظ به جاي خود محفوظ بماند ولي تفسير غلط شود . اين نوع تحريف قطعاً در قرآن وقوع يافته و اين همه آراي مختلف و بدعت ها و مذهب هاي گوناگون که در اسلام پديد آمده در اثر برداشت هاي غلط از قرآن و تفسير آن به رأي بوده است . حتي شعار خوارج « لا حکم الا لله » برگرفته از قرآن بوده که حضرت علي ( ع) درباره آن فرموده : « کلمه حق يراد بها الباطل » : سخن حقي که از آن اراده ي باطل شده ، آري ؛ درست است که فرماني جز فرمان خدا نيست؛ ولي اينها مي گويند زمامداري جز براي خدا نيست ، در حالي که مردم به زمامداري نيک يا بد نيازمندند تا مؤمنان در سايه حکومت به کار خود مشغول و کافران هم بهره مند شوند و مردم در استقرار حکومت زندگي کنند . به وسيله حکومت ، بيت المال جمع آوري مي گردد و به کمک آن ، با دشمنان مي توان مبارزه کرد(1) ...
شعار خوارج از اين آيه برگرفته شده بود ( ان الحکم لا لله يقص الحق و هو خير الفاصلين )(2) حکم و فرمان تنها از آن خداوند است ؛ حق را از باطل جدا مي کند و او بهترين جدا کننده است . اما آنها اين گونه از آن برداشت کردند که امارت و زمامداري مخصوص خداست و کسي جز او نمي تواند و حق ندارد زمامدار و فرمانرواي حاکم بر بشر باشد و اين حرف بي شباهت به سخن کفار نيست که مهم ترين اعتراض شان به پيامبران اين بود که شما مانند ما بشر هستيد و هرگز خدا بشري را به پيامبري مبعوث نمي کند(3).
نمونه ي ديگر از اين که گروهي از آيات متشابه قرآن ـ مانند ( الرحمن علي العرش استوي )(4) و ( وجوه يومئذ ناضره الي ربها ناظره )(5) سوء استفاده کرده و خدا را شبيه انسان دانستند و عده اي با تفسير غلط از بعضي آيات ، قائل به جبر شدند و جمعي « اولي الامر » را که خدا طاعت شان را در کنار اطاعت از خودش و پيامبرش واجب کرده بر هر زمامدار فاسقي ـ حتي کسي مانند يزيدبن معاويه ـ تطبيق کردند و مخالفت با او را در حد کفر قرار دادند و حسين بن علي ( ع) را به خاطر بيعت نکردن و تسليم ذلت نشدن به شهادت رساندند .
در اسلام افرادي پيدا شدند که قرآن را به رأي و ميل و مطابق دلخواه خود ، تأويل و تفسير مي کردند و چيزهايي به قرآن مي بستند که اساساً روح قرآن از آن بي خبر بلکه در اصل ، ضد قرآن و سنت و اسلام بود و اگر به آنها اعتراض مي شد ، مي گفتند : ما از باطن قرآن آگاهي داريم و اين مطالب را از باطن قرآن به دست آورده ايم . نمونه هاي بارز اين جريان در تاريخ اسلام دو گروه اند : اول « اسماعيليه : که به آنها « باطنيه » نيز مي گويند و دوم « متصوفه » يا صوفيان . اسماعيليه به اصطلاح شيعه ي شش امامي هستند يعني تا ششمين امام را قبول دارند و اسماعيل پسر امام جعفر صادق ( ع) را که قبل از پدر از دنيا رفت ، امام آخر و مهدي موعود مي دانند و بيشتر آنها در هندوستان و اندکي در ايران ساکن هستند . اينها يک دوره حکومت نيز تشکيل دادند که همان حکومت فاطميان مصر بود . اسماعيليان به نام « شيعه ي شش امامي » موسوم هستند ، ولي به اتفاق شيعه ي دوازده امامي ، اينها بيش از هر غير شيعه اي از شيعه دور هستند ؛ يعني اهل سنت به شيعه نزديک ترند تا اين ها . به سال 1317 که کنگره ي « التقريب بين المذاهب الاسلاميه » براي تفاهم ميان مذاهب اسلامي تشکيل شد و سران مذهب ها در آن شرکت کردند ، عده اي به نمايندگي از اسماعيليان خواستند شرکت کنند ؛ ولي علماي شيعه و سني بالاتفاق گفتند : ما شما را از مسلمانان نمي دانيم و اجازه نمي دهيم در اين کنگره شرکت کنيد ».(6)
اسماعيليه به واسطه ي باطني گري خود ، خيانت بسياري را به عالم اسلام مرتکب شدند و نقش گسترده اي در انحراف احکام و مسائل اسلامي داشتند .
از اين گروه که بگذريم ، متصوفه نيز در تأويل و تحريف آيات قرآني جرأت و جسارت زيادي به خرج دادند .براي نمونه ، به يکي از تفسيرهاي آنان اشاره مي کنيم تا شيوه تحريف آنها روشن گردد و خواننده ، حديث « مفصل » را از اين « مجمل » بخواند :
در قرآن کريم ، داستان حضرت ابراهيم و اسماعيل به اين صورت آمده که حضرت ابراهيم در خواب ديد که اسماعيل را براي خدا قرباني مي کند و اين مسئله را با اسماعيل در ميان گذاشت و اسماعيل اظهار تسليم و رضا کرد . مقصود از اين امتحان هم همين بود که تسليم هر دو در برابر امر پروردگار روشن گردد و به همين علت وقتي هر دو با کمال صفا و صداقت و تسليم و رضا آماده ي انجام فرمان شدند از طرف خدا خطاب آمد اي ابراهيم خوابت را تصديق کردي و ما اين گونه نيکوکاران را پاداش مي دهيم(7) .
متصوفه اين داستان روشن را اين گونه تأويل کردند که مقصود از ابراهيم « عقل » است و از اسماعيل « نفس » ، و طبق اين حکايت ، عقل مأمور شده است تا نفس را ذبح کند(8) . نمونه ديگر داستان گاوي است که قوم موسي به ذبح آن مأمور شدند . اصل داستان در آيات 63 تا 73 بقره چنين آمده که حضرت موسي فرمود به قومش که خداوند دستور داده تا گاوي را ذبح کنيد . گفتند : آيا ما را مسخره مي کني ؟ موسي فرمود : پناه بر خدا من که از بي خردان نيستم . پرسيدند : چگونه گاوي ؟ فرمود : نه پير باشد و نه کم سال بلکه ميان سال باشد . پرسيدند : چه رنگي باشد ؟ فرمود : زرد زيبايي که رنگش بيننده را شاد گرداند . باز گفتند : توضيح بيشتر بده بر ما اشتباه شد . فرمود : را مي نباشد که زمين را شخم زده يا آب کشي کرده باشد . در تأويل اين داستان چنين گفته اند :
« ذکر صفات وي در اين آيات از لطايف حکمت و جواهر عزت قرآن است و قرآن خود بحر محيط است . اي بسا لؤلؤ شاهوار و در شب افروز که در قعر اين بحر است اما کسي بايد که هر چه رب العزه در صفت گاو بني اسرائيل گفت از روي اشارت در صفات خود بيند و به اين مقام رسد تا غواصي اين بحر شايد و آن عجائب الذخائر و درر الغيب او را به خود را راه دهد و جمله ي اين صفات در اين سه آيت مبين کرد يکي ( لا فارض و لا بکر ) ... نه پيري فرو ريخته نه نوزادي نارسيده يعني قدم اين جوانمردان در دايره ي طريقت آن که مستقيم شود که سکر شباب و شره جواني ايشان را حجاب نکند و ضعف پيري معطل ندارد نبيني که مصطفي آن که وحي به وي رسيد نه به حال صبي قريب عهد بود و نه روزگاري به ارذل العمر رسيده بود اگر تمام تر از اين حالي بودي وحي برسيد در اين حال پيوستي صفت ديگر ( صفراء فاقع لونها تسر الناظرين ) آن جوانمردان که در حال کمال بشريت قدم در ميدان طريقت نهادند و بدان مستقيم شدند . احديت ايشان را به رنگ دوستي درآورد و رنگ دوستي رنگ بي رنگي است هر چه رنگ رنگ آميز است از ايشان پاک فرو شويد رنگي که نگرندگان را شاد کند رنگ دوستي است ... صفت ديگر ( لا ذلول تثير الارض ) بهروز و نيکو سيرت و روز افزون نه به عيب رسميان آلوده نه به مقام دون همتان فرود آمده ...(9)
پيداست اين گونه تفسير کردن نوعي بازي با قرآن و يکي از مصاديق « تفسير به رأي » است که حضرت پيامبر در برابر آن وعده عذاب داده است .

تأويل و تحريف بعضي غرب زده ها
 

زماني که در اثر پيشرفت علوم طبيعي و فلکي ، در غرب بسياري از قوانين طبيعي و نظريات نجومي که طي قرن ها ، مورد پذيرش دانشمندان بود نقش بر آب شد و بطلان آن واضح گرديد ، ديگر از عناصر چهارگانه ي طبيعي ( آب و آتش و هوا و خاک ) و نيز از اخلاط چهار گانه ي مزاج انسان ( خون ، بلغم ، صفرا و سودا ) در محافل علمي خبري نبود و پوچي مرکزيت زمين و افلاک نه گانه بر همه روشن تر شد و دانشمندان نسبت به عقايد کهن و از جمله نسبت به دين و معجزات پيامبران بسيار بدبين شدند .
آگاهي بشر از علل و عوامل طبيعي و غروري که بر اثر اين آگاهي به او دست داد سبب شد تا معجزات پيامبران را افسانه بدانند . از نظر علوم طبيعي امکان نداشت که يک قطعه چوب ، ماري عظيم گردد يا زنده شدن مردگان و شفاي کوران با نفس مسيحايي عملي شود و اين همه را تکذيب کردند . رفتار کليسا با دانشمندان نيز در دامن زدن به اين فکر بي تأثير نبود .
بعضي از دانشمدان اسلامي هم تحت تأثير اين موج قرار گرفتند و به نوعي دست به تحريف بعضي معجزات قرآني زدند تا هم مطابق علم روز صحبت کرده و هم معجزات را انکار کرده باشند . مثلا دانشمند معروف مصري ، محمد عبده ، در توجيه داستان « اصحاب فيل » ، گفته است : « خاک هاي آلوده به ميکروب وبا و حصبه و آبله به وسيله ي پشه ها و مگس ها در ميان اصحاب ابرهه پخش گرديد و درنتيجه همه مبتلا به اين امراض گرديدند » .
يکي از نويسندگان عصر حاضر در تأييد اين گفتار چنين گفته که « طير » در آيات قرآن مطلق پرنده است که شامل مگس و پشه نيز مي شود !
راستي ، آيا اين تفسير با لحن قرآن سازگار است ؟ قرآن داستان اصحاب فيل را اين گونه بيان مي کند
«آيا نديدي خدايت با اصحاب فيل چه کرد ؟ آيا مکرشان را در تباهي قرار نداد ؟ دسته هايي از پرندگان را به سوي آنان فرستاد تا سنگ هايي از گل بر سر آنها بيندازند و اجسادشان را مانند برگ هاي خرد شده ساخت »(10) .
ظاهر اين آيات دلالت دارد بر اين که اصحاب فيل گرفتار قهر الهي گشته بودند و علت مرگ آنها همين سنگ ريزه هايي به ظاهر کوچک ولي در واقع نيرومند و بنيان کن بود که آنها را در هم کوبيد و اين توجيه با ظاهر آيات سازگار نيست و تا دليل قطعي نباشد ، نمي شود از ظاهر آيه دست برداشت . به علاوه ، اين توجيه نمي تواند تمام داستان را به صورت طبيعي جلوه دهد ، زيرا چگونه اين پشه ها و مگس ها ميکروب را شناسايي کردند و چطور شد که بر سر مردم مکه نريختند و ... ؟(11)
در عصر حاضر ، برخي از نوانديشان نيز دست به تفسيرهاي التقاطي زدند که استاد شهيد مطهري با قلم و بيان به مقابله ي با آنها پرداخت و در همين راه به شهادت رسيد . وي در يکي از نوشته هايش گروه « فرقان » را مورد نقد و بررسي قرار داده و فرموده : « يکي از بزرگ ترين خطرها براي دين اين است که با اسم دين به جنگ و ستيز با دين برخيزند ... من اين گروه را فعلاً اغفال شده مي نامم ولي اگر روي کار خود اصرار ورزند آنها را منافق خواهم ناميد » .
سپس به بعضي تفسيرهاي غلط آنها اشاره مي کند مانند اينکه در تفسير ( يؤمنون بالغيب ) گفته اند : منظور از « غيب » مرحله ي ابتدايي انقلاب است که پنهان و مخفي است و « آخرت » نتيجه ي انقلاب و زندگي برتر همين دنيا است . اراده ي خدا انقلاب است و طرز تفکر خداوند بر اين اساس است که توده هاي ضعيف و محروم تاريخ بر قدرتمندان پيروز گردد . در تفسير نماز نيز گفتند : منظور از نماز ، پيوستگي افراد حزب است .
شهيد مطهري آنها را مورد انتقاد قرار مي دهد و مي پرسد : به چه دليل معني غيب و آخرت و ... اينها که شما مي گوييد باشد ؟ اين که گفتيد هدف و اراده ي خدا پيروز شدن محرومين بر مستکبرين است حرف درستي است ؛ ولي نمي شود آن را اصل قرار داد و تمام هدف پيامبران را به مسئله ي اقتصادي و مادي توجيه کرد . در بخش ديگر از سخنانش مي فرمايد : شما که از تاريخ اسلام اطلاعي نداريد مي گوييد در جنگ يمامه افراد زيادي از حافظان قرآن به شهادت رسيدند ، در حالي که ستاره درخشان آنها ، « سالم » ، همان برده محروم ايراني ، بود . آيا شما مي دانيد « سالم » ، همان برده محروم ايراني ، بود . آيا شما مي دانيد « سالم » چه کسي بوده ؟ او سردسته ي افرادي بود که به خانه حضرت علي هجوم بردند و همين او بود که عمر نزديک مرگش او را ياد مي کرد و تاسف مي خورد که زنده نيست و گر نه خلافت را به او مي دادم...(12)
تحريف لفظي که آن هم چند صورت دارد : يکي به زياد کردن لفظ و ديگري به کاستن آن .
در اين که آيه اي که از قرآن نبوده در آن وارد شده باشد کسي ادعايي نکرده و ميان مسلمين اختلافي نيست که مجموعه ي قرآن از جانب خداست و حتي اگر کسي بگويد که آيه اي در قرآن وجود دارد که از قرآن نيست ، به قرآن کفر ورزيده جز آيه ( بسم الله الرحمن الرحيم ) که گروهي از اهل سنت آن را جزء قرآن ندانستند .
اما مسئله کم شدن قرآن به اين معني که بخشي از قرآن حذف شده و حجم قرآن از آن چه فعلاً در دست ماست بيشتر بوده چيزي است که در آن اختلاف است . آيت الله خويي در اين زمينه فرموده :
« معروف ميان مسلمين عدم وقوع تحريف است در قرآن و اين که همين قرآن که در دست ماست همان است که بر نبي اعظم ( ص) نازل گشته و بسياري از بزرگان به آن تصريح کرده اند ؛ از جمله رئيس محدثين شيخ صدوق ـ ره ـ عدم تحريف قرآن را از معتقدات شيعه شمرده و نيز شيخ الطايفه ابو جعفر طوسي در آغاز تفسيرش موسوم به « تبيان » ، همين نظر را پذيرفته و به استادش سيد مرتضي نيز نسبت داده و ديگر مفسر شهير ، شيخ طبرسي ـ ره ـ در مجمع البيان و شيخ الفقهاء ، شيخ جعفر ، در کتاب کشف الغطاء همين نظر را دارند و حتي شيخ جعفر ادعاي اجماع دارد و نيز علامه شهشهاني در کتاب العروه الوثقي سخن به عدم تحريف را به جمهور مجتهدين ، از جمله مولي محسن فيض کاشاني در دو کتابش ، نسبت داده است و نيز به قهرمان علم و عالم مجاهد ، شيخ محمد جواد بلاغي ، در مقدمه تفسير آلاء الرحمن .
در هر حال ، اعتقاد به عدم تحريف قرآن را به بسياري از بزرگان نسبت داده اند ؛ مانند : شيخ مفيد و متبحر جامع ، شيخ بهايي و محقق ، قاضي نورالله ...
« از همه ي اين سخنان بر مي آيد که مشهور ميان علما و محققين شيعه ، بلکه مورد اتفا ق شان ، قول به عدم تحريف است . البته جماعتي از محدثين شيعه و جمعي از علماي اهل سنت به وقوع تحريف در قرآن اعتقاد دارند »(13) .
رافعي نوشته : « جماعتي از متکلمين که جز پندار و تأويل و استخراج روش هاي جدلي ، هنري ندارند گفته اند : از قرآن مقداري حذف گرديده(14) و طبرسي در مجمع البيان اين سخن را به حشويه از اهل سنت نسبت داده است(15) .
عقيده به تحريف قرآن به حدي در نظر عموم مسلمين غير قابل قبول است که هيچ کدام از دو فرقه شيعه و سني نمي خواهند بپذيرند که جمعي از ايشان اين نظر را تأييد نکرده باشند . حتي آلوسي طبرسي را تکذيب کرده که قول به تحريف را به حشويه اهل سنت نسبت داده و گفته است : هيچ کس از علماي اهل سنت اين نظر را تأييد نکرده و سپس عقيده ي طبرسي را بر عدم تحريف ناشي از اين دانسته که شيعه به تحريف عقيده داشتند و فسادش بر طبرسي آشکار گشته از اين رو به عدم تحريف پناه آورده(16) .
به هر حال ، مشهور بين مسلمين ـ اعم از شيعه و سني ـ عدم تحريف قرآن است و اين که چيزي از آن حذف نشده و آن چه از جانب خدا نازل گشته همين است که در دست ماست . براي اثبات اين نظر دلايلي نيز اقامه کرده اند .
آيت الله خويي براي اثبات حقانيت عدم تحريف قرآن ، به پنج دليل متمسک شده که به صورت خلاصه چنين است :
1 ـ ( انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون )(17) ما قرآن را نازل کرديم و ما به طور قطع ، نگهدار آنيم .
در اين آيه ، حفظ قرآن از طرف پروردگار تضمين شده ، پس ، دست بشر از کم و زياد کردن آن بريده خواهد بود .
2 ـ ( و انه الکتاب عزيز لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلقه تنزيل من حکيم حميد )(18) و اين کتابي است قطعاً شکست ناپذير که هيچ گونه باطلي ، نه از پيش رو و نه از پشت ، به سراغ آن نمي آيد . چرا که از سوي خداوند حکيم و شايسته ستايش نازل شده است .
اين آيه دلالت دارد بر اين که هيچ باطلي در قرآن براي هميشه راه ندارد و بدون شک ، تحريف از مصاديق باطل است و نبايد در قرآن راه پيدا کند.
ـ حديث معروف ثقلين که شيعه و سني در حد تواتر نقل کرده اندکه پيامبر اکرم ( ص ) دو چيز را بعد از خود به جاي گذاشته و فرموده هرگز تا قيامت از هم جدا نمي شوند و امر کرده امتش را به تمسک به هر دو ( کتاب خدا و عترت ) . از دو جهت مي توان به اين حديث شريف بر عدم تحريف قرآن استناد کرد :
1 ـ امر به تمسک به هر دو و اين که از هم جدا نمي گردند تا ورود بر حوض کوثر لازمه اش وجود هر دو ( کتاب و عترت ) است ميان امت . پس بايد در همه زمان ها هم عترت باشد هم قرآن تا بتوانند به آن تمسک جويند ... تمسک به عترت متابعت از آنها و پيروي از دستورهاي ايشان است ، نه دسترسي و گفت وگوي شفاهي با آنها . زيرا اين چيزي است که در زمان حضور ائمه نيز براي همه ميسر نيست ، چه رسد به زمان غيبت . پس ، شيعه در زمان غيبت با تمسک به ولايت امام غايب به دستور او عمل مي کند و آن رجوع به روات احاديث ايشان است .
اما تمسک به قرآن ممکن نيست ، مگر به وجود آن در هر زمان و امکان استفاده همگان در آن . پس ، بايد تمام قرآن در همه زمان ها محفوظ و موجود باشد .
2 ـ اگر به تحريف قرآن قائل شويم لازمه اش سقوط قرآن است از حجيت و اين که نشود به ظواهر اين کتاب تمسک جست و ضرورت داشته باشد به امضاي ائمه بر اين کتاب موجود در دست ما . معناي اين سخن آن است که حجيت قرآن متوقف است بر امضاي ائمه ، در حالي که ظاهر خبر اين است که قرآن مستقلاً يکي از دو مرجع است که بايد به آن رجوع کرد ؛ بلکه قرآن ثقل اکبر است و عترت ثقل اصغر . چگونه ممکن است حجيت ثقل اکبر فرع بر حجيت ثقل اصغر باشد ؟
3 ـ ائمه اهل بيت قرائت يک سوره کامل را بعد از حمد در رکعت اول و دوم نماز واجب دانسته اند و در نماز آيات اجازه داده اند تا سوره را به پنج قسمت تقسيم کنند . قائلين به تحريف نمي توانند احراز کنند که سوره کامل را قرائت کرده باشند ، زيرا احتمال مي رود که مقداري از آن سوره حذف شده باشد و « اشتغال يقيني برائت يقيني مي خواهد » .
4 ـ مدعيان تحريف قرآن يا ادعا مي کنند که در زمان شيخين ( ابابکر و عمر ) ، اين تحريف وقوع يافته يا در زمان عثمان و هر دو ادعا باطل است ؛ زيرا اگر بگويند به وسيله ابوبکر و عمر شده ، از دو حال خارج نيست : يا به صورت عمد نبوده ، بلکه قرآن کامل به دست آنها نرسيده و يا عمداً از آنها اين تحريف سر زده که در اين صورت يا آيات حذف شده ارتباطي با مسئله زعامت آنها داشته و يا هيچ ارتباطي به اين امر نداشته .
احتمال اين که قرآن کامل به دست آنها نرسيده باشد قطعاً با توجه به اهتمام پيامبر و صحابه به حفظ و تدوين آن ، احتمالي است باطل ، آنها که به حفظ اشعار جاهلي و سخنراني هاي آنها همت مي ورزيدند چگونه نسبت به قرآن که براي دعوت به آن جان خود را فدا کردند همت نورزند ؟
و اما احتمال اين که آنها عمداً آياتي را که به خلافت ارتباطي نداشته حذف کرده باشند بسيار بعيد به نظر مي آيد زيرا چه هدفي مي توانستند از اين عمل داشته باشند ؟ با اين که خلافت آنها مبتني بود بر سياست ديني و اهتمام به امر اسلام ، چگونه ممکن است دست به عملي زده باشند که هيچ سودي برايشان نداشته باشد و چرا اعتراض کنندگان به اين ها ـ چون سعد بن عباده و يارانش ـ از اين موضوع سخني به ميان نياورده اند و چرا حضرت علي ( ع) در خطبه شقشقيه يا کلمات ديگرش ، به اين « اشتباه » بزرگ اشاره اي نکرده است ؟
و اما احتمال وقوع تحريف از شيخين عمداً نسبت به آياتي که با زعامت ايشان در ارتباط بوده مردود است ؛ زيرا جمعي از مهاجر و انصار که با ابوبکر محاجه کردند و به غدير و غير آن تمسک جستند و اسمي از آن آيات نبردند .
در کتاب احتجاج(19) ، نام دوازده نفر را ذکر کرده که با ابوبکر محاجه کردند و نيز علامه مجلسي بابي را به احتجاج حضرت علي ( ع) اختصاص داده است . اگر آيه اي وجود داشت که مربوط به خلافت باشد و آنها آن را از قلم انداخته باشند ، قطعاً احتجاج کنندگان به آن متمسک مي شدند .
و اما اگر کسي بگويد که تحريف به وسيله عثمان انجام گرفته فساد سخنش بسيار واضح است ؛ چرا که اولاً ، در زمان عثمان ، اسلام انتشار يافته بود ، به حدي که نه براي عثمان و نه بزرگ تر از او هيچ امکان چنين عملي نبود و ثانياً ، اگر آن آيات به خلافت ربطي نداشت ، چه انگيزه اي مي تواند براي اين کار داشته باشد . همچنين اگر آيات به خلافت مربوط بود ، امکان نداشت که با وجود آن آيات ، خلافت به عثمان برسد . ثالثاً ، اگر عثمان قرآن را تحريف کرده بود ، قاتلان او اين را براي خود بالاترين مدرک قرار مي دادند ، نه آن که حجت خود را عدم تبعيت عثمان از سيره شيخين بدانند . رابعاً ، وقتي حکومت به حضرت علي رسيد فرمود : به خدا سوگند اگر مال هاي ربوده شده را مهريه زنان شان کرده باشند يا با آن مالک کنيز شده باشند ، باز مي گردانم ؛ زيرا در عدل وسعتي است که در جور نيست و کسي که عدل بر وي تنگ باشد جور بر او تنگ تر خواهد بود »(20) .
جايي که حضرت علي ( ع ) به مسئله مال اين همه اهميت بدهد ، موضوع قرآن که اهميتش بسيار بالاتر است چگونه ممکن است که مورد توجه او قرار نگرفته باشد ؟ پس پيداست که از قرآن چيزي کم نشده بود (21).
ا زهمه اين مطالب ، روشن گشت که تنها کتاب الهي که از نظر سند و انتساب قطعي و در حد تواتر است و از تحريف ( کم و زياد شدن ) نيز مصون مانده قرآن است و اگر جامعه بشريت بخواهد به صلح و صفا و عدل و انصاف برسد و از تشتت و اختلاف نجات يابد ، راهي جز اين ندارد که به اين کتاب آسماني که مصدق همه کتب الهي و پيامبران سلف است روي آورد .
اين که گفتيم قرآن از تحريف معنوي مصون نمانده نسبت به سند و انتساب و حقانيت اين کتاب عزيز هيچ نقص و اشکالي وارد نمي کند ، زيرا اصل قرآن براي هميشه محفوظ و پا برجاست و هادي سبيل و روشني بخش راه حق جويان است و مرجع اصلي براي معارف اسلامي از اصول و فروع و معيار تشخيص حق از باطل محسوب مي شود و اعتبار سنت ( گفتار ، رفتار و امضاي معصوم ) که يکي ديگر از منابع چهارگانه فقه اسلامي است موقوف به تأييد و يا دست کم مخالفت نداشتن با قرآن است .
وقتي پيامبر اسلام ( ص ) پيش بيني کرد که قرار است پس از او ، هر کسي بنابر اهدافي که دارد سخني به پيامبر نسبت دهد ، براي شناختن راست از دروغ و حق از باطل ، عرضه بر قرآن را مطرح فرمود : « در اخبار متواتره وارد شده که پيغمبر اکرم و ائمه اطهار از اين که اخبار و احاديث مجعوله پيدا شده و به نام آنها شهرت يافته ناليده و رنج برده اند و براي جلوگيري از آنها ، مسئله عرضه بر قرآن را طرح کرده اند و فرموده اند هر حديثي که از ما روايت شده بر قرآن عرضه بداريد ؛ اگر ديديد مخالف قرآن است ، بدانيد که ما نگفته ايم . آن را به ديوار بزنيد »(22) .
از تحريف نشدن و محفوظ ماندن قرآن نتيجه مي گيريم که دين اسلام نيز از تحريف مصون است و با وجود قرآن ، حقايق و معارف ديني نيز روشن است و هيچ گونه شک و ترديدي براي سالکان راه حقيقت باقي نمي گذارد و مانند ساير اديان نيست که نه کتابي دست نخورده و مصون از تحريف دارند و نه معارف و فقهي به گستردگي معارف و فقه اسلامي .
دکتر الگار در پاسخ به اين سؤال که در جهان امروز از ميان رويکردهاي عمده اي که به دين و شناخت آن وجود دارد کدام را ترجيح مي دهيد ... گفته است :
« فکر مي کنم که اشتغال به اين رهيافت ها و اين اصطلاحات براي ما مسلمانان چندان مورد نياز نيست . گويا اخيراً در ايران عده اي معتقد هستند به وجود مقوله اي به نام « دين » که شامل نه تنها اسلام بلکه مسيحيت ، يهويت و اديان ديگر هم هست و حتي تعبير اديان الهي به کار برده مي شود که شامل مسيحيت و يهوديت هم باشد و يا اديان آسماني و يا اديان ابراهيمي .
بنده معقتد هستم که اين هر سه اصطلاح ، امروزه فاقد اعتبار است . به مسيحيت نگاه کنيم ؛ به وضع فعلي مسيحيت و به مراحلي که در تاريخ طي کرده است . مي بينيم که آن عناصر الهي ، عناصري که از وحي سرچشمه گرفته باشد در آن ، فوق العاده کم است و با مرور زمان ، کم تر شده و باز هم کمتر مي شود . يعني مسيحيت ، اکنون ، ترکيبي از عقايد بشري و تفاسير غلط بشري درباره وحي است و از آن هسته الهي ، از آن هسته تنزيلي ، چيزي نمانده است و بنابراين ، من به شدت مخالفم با اين که اسلام را هم رديف با مسيحيت بدانيم ، در حالي که اسلام ( خدا را شکر ) دستخوش چنين تحريف ها و تغييراتي نشده است يهوديت هم امروز نوعي نژادپرستي بدوي است که اسم دين روي آن گذاشته اند ـ آن هم دين الهي .
« به نظر بنده ، اين تعبيرهاي غير دقيق از دين بسيار دشوار مي نمايد . اين است که هر اتفاقي در غرب افتاد و يا تذبذب هايي که در عالم مسيحيت بين متکلمان مسيحي پيش آمد حداکثر ، به مثابه يک پديده انساني ، مي تواند براي ما جالب باشد ـ نه الهي و ديني » .
« ما مي توانيم درباره ي آنها تحقيق کنيم ؛ ولي خيال نکنيم که آنها در عالمي سير مي کنند که ما سير مي کنيم ـ آن هم در عالم اسلام ... » (23).

پي نوشت :
 

1 ـ نهج البلاغه ، ترجمه دشتي ، خ 40 ، ص 92 .
2 ـ انعام / 57 .
3 ـ هود / 27 ؛ قمر / 24 ؛ يس / 15 و ...
4 ـ طه / 5 .
5 ـ قيامه / 22 ، 23 .
6 ـ مطهري ، آشنايي با قرآن ، ج 1 ، ص 27 .
7 ـ صافات / 102 ـ 106 .
8 ـ مطهري ، آشنايي با قرآن ، ج 1 ، ص 28 .
9 ـ کشف الاسرار ، ج 17 ، ص 230 .
10 ـ ( الم تر کيف فعل ربک باصحاب الفيل الم يجعل کيدهم في تضليل و ارسل عليهم طيراً ابابيل ترميهم بحجاره من سجيل فجعلهم کعصف مأکول ) ( فيل ) .
11 ـ ر . ک : جعفر سبحاني ، فروغ ابديت ، چاپ اول ، نشر دانش اسلامي ، 1363 ، ج 1 ، صص 132 - 136 .
12 ـ علي دژاکام ، نو انديشان مسلمان در انديشه استاد مطهري ، چاپ اول ، تهران ، انتشارات قطران ، 1379 ، ص 295 .
13 ـ خويي ، البيان ، ص 218 .
14 ـ مصطفي صادق رافعي ، اعجاز القرآن ، بيروت ، دارالکتاب العربي ، 1410 هـ .ق / 1990 م ، ص 41 .
15 ـ طبرسي ، مجمع البيان ، ج 1 ، ص 43 .
16 ـ آلوسي ، روح المعاني ، ج 1 ، ص 24 .
17 ـ حجر / 9 .
18 ـ فصلت / 41 ، 42 .
19 ـ از ابي منصور احمد بن ابي طالب معروف به احتجاج طبرسي .
20 ـ نهج البلاغه ، خ 15 ، ص 58 .
21 ـ خويي ، البيان ، صص 225 ـ 338 با تلخيص .
22 ـ مطهري ، آشنايي با علوم اسلامي ، تهران ، انتشارات صدرا ، بخش سوم ، ص 25 .
23 ـ پروفسور حامد الگار ، استاد دانشگاه برکلي ـ امريکا ، به نقل از کتاب نقد ، سال اول ( 1376 ) ، شماره 2 و 3 ، چاپ دوم ، تهران ، ص 116 .
 

منبع:کتاب نگرش اسلام به ساير اديان و ملل



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط