جان مبیتی
چکیده:
مبیتی همانند بسیاری از عالمان الهی افریقایی، برخوردی انتقادی با جنبش های میسیونری در افریقا دارد. به نظر او مردم آفریقا نیاز به انجیل داشتند.
تعداد کلمات: 1222 کلمه / تخمین زمان مطالعه:6 دقیقه
مبیتی همانند بسیاری از عالمان الهی افریقایی، برخوردی انتقادی با جنبش های میسیونری در افریقا دارد. به نظر او مردم آفریقا نیاز به انجیل داشتند.
تعداد کلمات: 1222 کلمه / تخمین زمان مطالعه:6 دقیقه
نویسنده: تونی لِین
ترجمه: روبرت آسریان
ترجمه: روبرت آسریان
جان مبیتی در منطقه کیتویی در کنیا چشم به جهان گشود. وی از کودکی در کلیسایی که توسط انجمن بشارتی درون مرزی افریقا تأسیس شده بود، رشد و پرورش یافت. پس از آن، وی در دانشگاه ما کارهره در اوگاندا و کالج بارینگتون ۴ در ژدآیلند مشغول تحصیلات الهیات شد. سپس به دانشگاه کیمبریج رفت و در سال ۱۹۶۳ با درجه دکترای الهیات از آنجا فارغ التحصیل شد. وی از کلیسایی که توسط انجمن بشارتی درون مرزی افریقا تأسیس شده بود رضایت خاطر نداشت، بنابراین، این کلیسا را ترک کرد و به کلیسای انگلیکن پیوست و در همین کلیسا نیز به مقام کشیشی دستگذاری شد. وی سالها به عنوان استاد مهمان در دانشگاههای بیرمنگام و هامبورگ تدریس کرد و سپس استاد مطالعات مذهبی و فلسفه در دانشگاه ما کارهره شد. در سال ۱۹۷۲ وی به ریاست انستیتوی اتحاد جهانی کلیساها، در سلیگنی سویس انتخاب شد که یکی از نهادهای وابسته به شورای جهانی کلیساها است. وی اکنون شبان یک کلیسای اصلاح شده در سویس است. مبیتی آثار بسیاری را به نگارش درآورده است؛ از این جهت، می توان او را یکی از پرکارترین عالمان الهی افریقایی دانست. آثار او شامل طیف وسیعی از موضوعات گوناگون، مانند پژوهش های مربوط به کتاب مقدس، سنن و مذاهب افریقایی و چگونگی مواجهه آنها با ایمان مسیحی، فرهنگ افریقایی، و دیگر مسائل الهیاتی می شود.
مبیتی همانند بسیاری از عالمان الهی افریقایی، برخوردی انتقادی با جنبش های میسیونری در افریقا دارد. به نظر او مردم آفریقا نیاز به انجیل داشتند. منتها به نظر او مردم افریقا نیازی به «مسیحیت وارداتی» نداشتند؛ زیرا بخشی از آنچه میسیونرها با خود به افریقا آوردند تنها باعث عقیم شدن روحانی افریقا و تبدیل افریقایی ها به اشخاصی گشت که از نظر روحانی، افرادی منفعل هستند. از نظر او میسیونرها، مسیحیت غربی شده را به افریقا آوردند و سعی کردند تا آن را به افریقایی ها تحمیل کنند؛ یعنی آنان را همراه با اعلام پیام انجیل لباس، موسیقی، ساختمان سازی، و تفکر غربی را نیز به مردم افریقا منتقل کردند. از نظر او، چه با کلمات و چه با رفتار عملی به افریقایی ها تعلیم داده شد که «آنان پیش از آنکه مسیحی شوند، ابتدا باید از نظر فرهنگی ختنه شوند.» از نظر او افریقایی ها پولس رسول خودشان را نداشته اند؛ یعنی همان گونه که پولس رسول تأکید می کرد غیریهودیان برای اینکه مسیحی شوند، لازم نیست ابتدا ختنه شوند و یهودی گردند، کسی وجود نداشته که به افریقایی ها نشان دهد برای مسیحی شدن ابتدا لازم نیست مظاهر فرهنگ غرب را پذیرفت.
بیشتر بخوانید : مسیحیت معاصر
مبیتی بر این باور است که نخستین میسیونرها «زنان و مردانی سرسپرده، صادق، و فداکار بودند» اما آنان عالمان الهی نبودند و در عصری می زیستند که تفوق و برتری فرهنگ اروپایی بر فرهنگ های دیگر، امری بدیهی محسوب می شد. نتیجه این امر، آن شد که آنان با مذاهب و فلسفه های افریقایی، جدی برخورد نکردند. رشد سریع «کلیساهای مستقل» که مبیتی در عین حالی که با آنها احساس همدلی می کند برخوردی انتقادی نیز با آنها دارد، نتیجه این قصور آنان بوده است.
از نظر مبیتی اگر در افریقا مسیحیتی اصیل و افریقایی بخواهدشکل بگیرد، باید با مذاهب افریقایی ارتباط داشته باشد. آثار اصلی مبیتی به بررسی این مذاهب سنتی افریقایی اختصاص یافته است که این آثار عبارتند از: مذاهب و فلسفه افریقایی (۱۹۷۰- موضوع پایان نامه وی در کیمبریج نیز همین موضوع بود)، ودعاهای مذاهب افریقایی (۱۹۷۵). مبیتی نه صرفا به جهت مطالعات انسان شناختی، بلکه به عنوان بخشی از وظیفة الهیاتی خود، مذاهب سنتی افریقا را مورد بررسی قرار می دهد. میسیونرهای اولیه، عمدتا برخوردی منفی با مذاهب سنتی افریقایی داشتند. آنان به این مذهبها به عنوان مذاهب بت پرستانه و شیطانی می نگریستند که باید توسط پیام انجیل کاملا نابود شوند. اما مبیتی ترجیح می دهد به این مذاهب به عنوان «زمینه ساز دریافت پیغام انجیل» بنگرد. در این برخورد مبیتی، می توان انعکاسی از برخورد کلمنت اسکندریه ای و دیگر پدران کلیسا را مشاهده کرد که نقش مشابهی را برای فلسفه یونانی قائل بودند. از نظر او افریقایی ها پیش از آمدن میسیونرهای مسیحی به افریقا، ملحد نبودند. «خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح همان خدایی است که هزاران سال به اشکال گوناگون در حیات مذهبی مردم افریقا شناخته شده و پرستیده میشده است» و «پیش از آمدن میسیونرها، وی در افریقا غریبه نبوده است.»
البته مبیتی در تلاش خود برای قائل شدن نقشی مثبت برای مذاهب افریقایی به هیچ وجه نمی خواهد تا نقش غایی و منحصر به فرد عیسی مسیح را به عنوان ملاک و معیار قضاوت در مورد مذاهب دیگر انکار کند:
منحصر به فرد بودن مسیحیت در عیسی مسیح است. وی سنگ لغزش همه ایدئولوژی ها و نظام های مذهبی است. وی «انسانی برای دیگران» است و در عین حال، ورای همه انسانهای دیگر قرار دارد. بنابراین، تنها و تنها اوست که شایسته است تا هدف و معیار انسانها و کل بشریت قرار گیرد. از نظر من مذاهب سنتی نقشی مهیا، سازنده و حتی زمینهای اساسی برای جستجو و کنکاش امر غایی ایفا کرده اند. اما این تنها مسیحیت است که مسئولیت عظیم نشان دادن طریق هویت غایی و بنیان و سرمنشأ امنیت را بر عهده دارد. (مذاهب و فلسفه افریقایی، فصل بیستم )
مبیتی بر این باور است که نخستین میسیونرها «زنان و مردانی سرسپرده، صادق، و فداکار بودند» اما آنان عالمان الهی نبودند و در عصری می زیستند که تفوق و برتری فرهنگ اروپایی بر فرهنگ های دیگر، امری بدیهی محسوب می شد. نتیجه این امر، آن شد که آنان با مذاهب و فلسفه های افریقایی، جدی برخورد نکردند. رشد سریع «کلیساهای مستقل» که مبیتی در عین حالی که با آنها احساس همدلی می کند برخوردی انتقادی نیز با آنها دارد، نتیجه این قصور آنان بوده است.
برای درک انکار «مسیحیت وارداتی» از سوی مبیتی، باید به تمایزی که وی بین انجیل و ایمان مسیحی (که اموری ابدی هستند و مسیحیت (که تجلیات خاص انجیل و ایمان مسیحی در زمینه فرهنگ های گوناگون است) قائل می شود، توجه کرد. «مسیحیت، نتیجه نهایی ورود انجیل به فرهنگی خاص است که دارندگان آن فرهنگ، با ایمان آوردن به انجیل به آن واکنش مثبت نشان می دهند.» از نظر مبیتی آنچه قاره آفریقا بدان نیاز دارد، مسیحیتی افریقایی است. چنین مسیحیتی ترجمه مسیحیت و الهیاتی غربی و از پیش موجود به زبان آفریقایی نیست، بلکه پدیدایی مسیحیت و الهیاتی افریقایی از بطن فرهنگ افریقایی است که نحوه پرستش، زندگی جمعی، تعلیم و تربیت، ارزش ها، و دیگر قلمروهای آن، به شکلی اصیل، افریقایی هستند.
مبیتی بر این باور است که انجیل به عنوان یک غریبه وارد هر فرهنگی می شود، اما غریبه ای که در آن فرهنگ رحل اقامت می افکند. انجیل فرهنگی را که وارد آن شده است نفی نمی کند، بلکه در آن فرهنگ ریشه دوانده و بر انسانهایی که در آن فرهنگ زندگی می کنند تأثیر می گذارد. به عقیده او فرهنگ افریقایی باید به انجیل، همچون مهمانی محترم خوشامد گوید. اما آیا این سخن بدین معناست که انجیل نمی تواند یک فرهنگ را مورد انتقاد قرار دهد؟ خیر، چنین نیست. در تمام فرهنگ های انسانی می توان نتایج و آثار گناه را مشاهده کرد. انجیل فرهنگ ها را نفی نمی کند، بلکه آنها را دگرگون ساخته، در آنها دگردیسی به وجود می آورد. در واقع، انجیل داوری رحمت آمیزی بر فرهنگ ها انجام می دهد؛ یعنی فرهنگ ها را ارزشیابی کرده، در مورد آنها قضاوت کرده، آنها را متحول و دگرگون می سازد. علاوه بر این، فرهنگ ها را تعالی می بخشد و در جایی که فرهنگ ها به سرحد مرزهای متناهی خود می رسند، مرزهای نوینی برای آنها می گشاید (برای مثال، در مورد مسئله حیات پس از مرگ). بنابراین، از نظر مبیتی یک مسیحی «زائری فرهنگی است و نه فردی که در مکانی ساکن می شود و با چمدان فرهنگی خود به سوی هدف آخرت شناختی انجیل رهسپار است.»
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
از نظر مبیتی اگر در افریقا مسیحیتی اصیل و افریقایی بخواهدشکل بگیرد، باید با مذاهب افریقایی ارتباط داشته باشد. آثار اصلی مبیتی به بررسی این مذاهب سنتی افریقایی اختصاص یافته است که این آثار عبارتند از: مذاهب و فلسفه افریقایی (۱۹۷۰- موضوع پایان نامه وی در کیمبریج نیز همین موضوع بود)، ودعاهای مذاهب افریقایی (۱۹۷۵). مبیتی نه صرفا به جهت مطالعات انسان شناختی، بلکه به عنوان بخشی از وظیفة الهیاتی خود، مذاهب سنتی افریقا را مورد بررسی قرار می دهد. میسیونرهای اولیه، عمدتا برخوردی منفی با مذاهب سنتی افریقایی داشتند. آنان به این مذهبها به عنوان مذاهب بت پرستانه و شیطانی می نگریستند که باید توسط پیام انجیل کاملا نابود شوند. اما مبیتی ترجیح می دهد به این مذاهب به عنوان «زمینه ساز دریافت پیغام انجیل» بنگرد. در این برخورد مبیتی، می توان انعکاسی از برخورد کلمنت اسکندریه ای و دیگر پدران کلیسا را مشاهده کرد که نقش مشابهی را برای فلسفه یونانی قائل بودند. از نظر او افریقایی ها پیش از آمدن میسیونرهای مسیحی به افریقا، ملحد نبودند. «خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح همان خدایی است که هزاران سال به اشکال گوناگون در حیات مذهبی مردم افریقا شناخته شده و پرستیده میشده است» و «پیش از آمدن میسیونرها، وی در افریقا غریبه نبوده است.»
البته مبیتی در تلاش خود برای قائل شدن نقشی مثبت برای مذاهب افریقایی به هیچ وجه نمی خواهد تا نقش غایی و منحصر به فرد عیسی مسیح را به عنوان ملاک و معیار قضاوت در مورد مذاهب دیگر انکار کند:
منحصر به فرد بودن مسیحیت در عیسی مسیح است. وی سنگ لغزش همه ایدئولوژی ها و نظام های مذهبی است. وی «انسانی برای دیگران» است و در عین حال، ورای همه انسانهای دیگر قرار دارد. بنابراین، تنها و تنها اوست که شایسته است تا هدف و معیار انسانها و کل بشریت قرار گیرد. از نظر من مذاهب سنتی نقشی مهیا، سازنده و حتی زمینهای اساسی برای جستجو و کنکاش امر غایی ایفا کرده اند. اما این تنها مسیحیت است که مسئولیت عظیم نشان دادن طریق هویت غایی و بنیان و سرمنشأ امنیت را بر عهده دارد. (مذاهب و فلسفه افریقایی، فصل بیستم )
مبیتی بر این باور است که نخستین میسیونرها «زنان و مردانی سرسپرده، صادق، و فداکار بودند» اما آنان عالمان الهی نبودند و در عصری می زیستند که تفوق و برتری فرهنگ اروپایی بر فرهنگ های دیگر، امری بدیهی محسوب می شد. نتیجه این امر، آن شد که آنان با مذاهب و فلسفه های افریقایی، جدی برخورد نکردند. رشد سریع «کلیساهای مستقل» که مبیتی در عین حالی که با آنها احساس همدلی می کند برخوردی انتقادی نیز با آنها دارد، نتیجه این قصور آنان بوده است.
برای درک انکار «مسیحیت وارداتی» از سوی مبیتی، باید به تمایزی که وی بین انجیل و ایمان مسیحی (که اموری ابدی هستند و مسیحیت (که تجلیات خاص انجیل و ایمان مسیحی در زمینه فرهنگ های گوناگون است) قائل می شود، توجه کرد. «مسیحیت، نتیجه نهایی ورود انجیل به فرهنگی خاص است که دارندگان آن فرهنگ، با ایمان آوردن به انجیل به آن واکنش مثبت نشان می دهند.» از نظر مبیتی آنچه قاره آفریقا بدان نیاز دارد، مسیحیتی افریقایی است. چنین مسیحیتی ترجمه مسیحیت و الهیاتی غربی و از پیش موجود به زبان آفریقایی نیست، بلکه پدیدایی مسیحیت و الهیاتی افریقایی از بطن فرهنگ افریقایی است که نحوه پرستش، زندگی جمعی، تعلیم و تربیت، ارزش ها، و دیگر قلمروهای آن، به شکلی اصیل، افریقایی هستند.
مبیتی بر این باور است که انجیل به عنوان یک غریبه وارد هر فرهنگی می شود، اما غریبه ای که در آن فرهنگ رحل اقامت می افکند. انجیل فرهنگی را که وارد آن شده است نفی نمی کند، بلکه در آن فرهنگ ریشه دوانده و بر انسانهایی که در آن فرهنگ زندگی می کنند تأثیر می گذارد. به عقیده او فرهنگ افریقایی باید به انجیل، همچون مهمانی محترم خوشامد گوید. اما آیا این سخن بدین معناست که انجیل نمی تواند یک فرهنگ را مورد انتقاد قرار دهد؟ خیر، چنین نیست. در تمام فرهنگ های انسانی می توان نتایج و آثار گناه را مشاهده کرد. انجیل فرهنگ ها را نفی نمی کند، بلکه آنها را دگرگون ساخته، در آنها دگردیسی به وجود می آورد. در واقع، انجیل داوری رحمت آمیزی بر فرهنگ ها انجام می دهد؛ یعنی فرهنگ ها را ارزشیابی کرده، در مورد آنها قضاوت کرده، آنها را متحول و دگرگون می سازد. علاوه بر این، فرهنگ ها را تعالی می بخشد و در جایی که فرهنگ ها به سرحد مرزهای متناهی خود می رسند، مرزهای نوینی برای آنها می گشاید (برای مثال، در مورد مسئله حیات پس از مرگ). بنابراین، از نظر مبیتی یک مسیحی «زائری فرهنگی است و نه فردی که در مکانی ساکن می شود و با چمدان فرهنگی خود به سوی هدف آخرت شناختی انجیل رهسپار است.»
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
بیشتر بخوانید :
دل، دلایل خود را دارد
مخالفت با جنبش پروتستان
ولگردان خدا