اثبات ساختگی بودن جریان پیامبر اعظم اسلام (ص) به شام و بشارت بحیرای راهب
تاریخ دریای پر تلاطم صدق و کذب است، عده ای با اجیر شدن و عده ای نیز بر اساس تعصبات مذهبی و فرقه ای روایاتی را جعل کردند که حتی در میان علمای خویش نیز ردّ و رفع می گردد. جریان سفر پیامبر گرامی اسلام(ص) به شام و ملاقات او با بحیرای راهب نیز از آن دسته روایات جعلی و ساختگی است که متأسفانه میان هر دو مذهب (تشیع و تسنن) مشهور بوده است.
ما نیز با استفاده از کتاب شریف تاریخ صحیح اسلام، استاد نیکنام عربشاهی در مقام نقد این جریان کذب ظاهر شدیم و ساختگی بودن آن را اثبات نموده ایم.
سال هشتم [زندگی پیامبر(ص)] عبدالمطلب درگذشت و سرپرستی او را ابوطالب به عهده گرفت و در ۱۳ سالگی با عموی خود به شام رفت.[۱]
مورخان چنین آورده اند که: چون ابوطالب با کاروان قریش به تجارت سوی شام می رفت وقتی آماده حرکت شد پیغمبر با اشتیاق در او آویخت و ابوطالب رقت آورد و گفت:به خدا او را همراه می برم و هرگز از او جدا نمی شوم. و او را با خویش ببُرد تا کاروان به بُصرای شام رسید و راهبی بُحیرا نام آنجا در صومعه ای بود و مردی دانشور و نصرانی بود و پیوسته در صومعه ی راهبی بوده که همگی علم خویش را از کتابی به میراث می بردند و چون آن سال کاروان به نزدیک صومعه بحیرا فرود آمد طعام بسیار برای آنها بساخت از آن رو که وقتی در صومعه خویش بود، ابری بر پیامبر خدا سایه افکنده بود و چون این را بدید در او خیره شد و در تن او به چیزهایی نگریست که صفت آن را در کتب[خود] دیده بود و چون قوم از طعام فراغت یافتند و پراکنده شدند بحیرا از پیامبر درمورد خواب و بیداری وی پرسید و پیغمبر بدو پاسخ داد.
بحیرا همه صفات پیامبر را موافق صفاتی یافت که از وی خوانده بود، آنگاه پشت وی را نگریست و خاتم نبوت را در میان دو بازوی او بدید. پس از آن بحیرا به ابوطالب گفت: این پسر با تو چه نسب است، گفت: پسر من است. او گفت: پسرتو نیست، پدر این پسر زنده نیست.
گفت: برادرزاده من است، بحیرا گفت: پدرش چه شد؟ گفت: وقتی مادرش باردار بود پدرش بمرد، بحیرا گفت: راست گفتی او را به دیار خویش ببر و از یهودان بر او بیمناک باش که به خدا اگر او را ببینند و آنچه من از او دانستم بدانند به او آسیب می رسانند که سرنوشتی بزرگ دارد زودتر او را به دیار خویش ببر و ابوطالب او را با شتاب به مکه بازگرداند.[۲] هشام بن محمد روایت کرده است:«وقتی ابوطالب پیغمبر را بسوی بُصرای شام برد او هفت سال داشت.»[۳]
از ابوموسی روایت کرده اند:«که ابوطالب آهنگ شام کرد و پیامبر و جمعی از مشایخ قریش نیز با او بودند و چون نزدیک راهب رسیدند فرود آمدند و بار گشودند و راهب پیش آنها آمد و چنان بود که پیش از آن وقتی بر او می گذشتند به آنها اعتنا نمی کرد. گوید: آمد دست پیامبر را گرفت و گفت: این سرور جهانیان است، این فرستاده پروردگار جهانیان است این را خدا به عنوان رحمت جهانیان بر می انگیزاند.
مشایخ قریش گفتند:تو چه دانی؟ راهب گفت: وقتی شما از گردنه نمودار شدید درخت و سنگی نماند مگر به سجده بیفتاد و درختان و سنگان فقط برای پیامبر سجده می کند و من خاتم نبوت را زیر شانه او می شناسم که همانند سیبی است. پس از آن راهب برگشت و طعامی برای آنها بساخت و چون طعام را برای آنها بیاورد پیامبر به چرانیدن شتران رفته بود، راهب گفت: ببینید ابر بر او سایه کرده و راهب آنها را قسم داد او را بسوی رومیان نبرند زیرا اگر محمد را بشناسند، می کشند… راهب پیش کاروانیان آمد و گفت: شما را به خدا قسم سرپرست او کیست؟ گفتند: ابوطالب است راهب او را سوگند داد تا وی را باز گرداند و ابوبکر و بلال را با وی بفرستاد و کلوچه و زیتون بدو توشه داد.»[۴]
نقد و بررسی
۱) در روایت ابوموسی بحیرا پیوسته او را قسم می داد تا سرانجام پیامبر را برگرداند و ابوبکر و بلال را همراه او راهی نمود و راهب نیز مقداری کلوچه و روغن زیتون به آنها داد.[۵] عمر پیامبر در آن موقع ۷ یا ۹ یا ۱۲ سال نقل کرده اند و ابوبکر ۳ سال کوچکتر از پیامبر بود (در ۶۳ سالگی در گذشت و ۲ سال و خرده ای خلافت کرد) و بلال ۵ سال از ابوبکر کوچکتر بود.الف. آیا ممکن است ابوبکر در چنین سنی (۴ یا ۶ سالگی) به شام سفر کند؟
ب. چگونه ممکن است طفلی کوچک (ابوبکر) با کسی که هنوز به دنیا نیامده (بلال) در این سفر طولانی با هم همسفر بوده و مسئولیت برگرداندن پیامبر از بُصری به مکه را بر عهده داشته باشند؟!
ج. چه ارتباطی میان ابوبکر و بلال است، بلال غلام امیه بن خَلَف بوده و سی سال بعد ابوبکر او را خرید و آزاد ساخت(اهل سنت چنین گویند، در حالیکه پیامبر این کار را کرد) و اصلاً در آن زمان بلال و ابوبکر ارتباطی با هم نداشتند! و طبعا هم کودک ۴یا ۶ ساله با فردی که هنوز به دنیا نیامده را چه ارتباط؟
د. راوی این روایت (ابوموسی) هنوز بدنیا نیامده بود، چون او ۸ یا ۱۰ سال قبل از بعث متولد شد و این اتفاق ۳۰ سال قبل از بعثت اتفاق افتاده است.
۲) ذهبی گوید:«گمان می کنم این حدیث جعلی بوده و بعضی از مدلولش باطل باشد.» [۶]
۳) ترمذی به غریب بودن حدیث حکم کرده است.
۴) ابن کثیر در صحت آن تردید کرده است.
۵) بحیرا، بلال، حارث و سایر افرادی که در آنجا بودند، چرا از سابقین به اسلام نشمرده اند؟
۶) دمیاطی و مغلطای تصریح بر عدم حضور ابوبکر در این سفر کرده اند.[۷] ۷) سفر شام پیامبر در سن ۷ سالگی با جدش بود یا در سن ۸ یا ۱۲ سالگی با عمویش ابوطالب؟[۸] و اگر با جدش در سن هفت سالگی باشد همراهی او با ابوبکر و بلال اشکالش بیشتر خواهد شد.
۸) بعضی ها نقل کرده اند که همه در حضور راهب حاضر شدند الا پیامبر، راهب گفت: دیگر کسی نمانده، گفتند : بچه ای است در کنار وسایل، گفت: بیاوردید. ابوبکر او را بغل کرد و آورد ؛ چگونه ممکن است کسی که ۴ یا ۶ سال دارد فردی ۳ سال بزرگتر از خود را بغل گرفته و بیاورد؟!
۹) عدم مشهوریت این جریان بین قبایل عرب.
۱۰) علامه حسنی این جریان را کلاً جعلی و کذب می داند.[۹]
۱۱) با آن وضع امنیتی و خطرات موجود از جانب یهود چرا ابوطالب پیامبر را به ابوبکر و بلال سپرد، تا او را به مکه برگردانند؟
سرّ این جعل
بدون شک جاعلین این روایت از جعل خود اهدافی داشتند که ما ۲ هدف عمده را ذکر می کنیم:۱) تقدم ایمان ابوبکر بر علی (ع) و خدیجه (ع)
همانطور که در مطالب فوق آوردیم اصرار بر حضور ابوبکر و محافظت او در بازگشت پیامبر به مکه دلیل جاعلین بر تقدم ایمان ابوبکر و بر علی (ع) است کما اینکه علامه امینی در کتاب شریف الغدیر فرمودند:« سرّ جعل آن، اثبات ایمان ابوبکر قبل از بعثت است تا دلیلی بلشد بر تقدم او از علی و خدیجه، نوی گوید: ابوبکر پیش از همه ایمان آورد، بیست ساله بود یا به قولی ۱۵ ساله بود اسلام را پذیرفت.»[۱۰]از سوی دیگر دیاربکری از عالمای اهل سنت از ابن عباس روایت کرده است که:«قبل از اینکه محمد پیامبر شود در قلب ابوبکر یقین و تصدیق به نبوت او پدید آمده بود.» [۱۱] همه این مطالب نشان می دهد که عده ای از علمای اهل سنت با جعل و کم و زیاد کردن مضمون آن سعی دارند تقدم ایمانی ابوبکر از علی(ع) را اثبات کنند و ادله برای غضب خلافت ابوبکر داشته باشند در حالیکه قاطبعه علمای فرقین این است که ابوبکر ۳ یا ۵ سال بعد از علنی شدن دعوت پیامبر، به اسلام و پیامبر ایمان آورد.
۲) خاورشناسان با نقل این جریان می خواهند نبوت او را با مسیحیان و یهودیان در شام مرتبط سازند و بگویند پیامبر مطالب خود را از آنان می گرفت.
در حالیکه این مطلب نمی تواند صحیح باشد به دلالیل زیر:الف) سن کم پیامبر.
ب) عدم توقف در بُصری مگر در حد برخورد.
ج) در صورت فراگیری، کاروانیان قریش نقل می کردند و بعد از بعثت می گفتند مخصوصاً دشمنان او مانند: ابوجهل . ابوسفیان و…
پی نوشت ها:
۱- مروج الذهب، ج۱، ص۶۳۰
۲- تاریخ طبری، ج۳، ص۸۳۰
3-همان
۴-همان، ص۸۳۵
۵- البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۸۵/ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۴/ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۲۵۸/ سیره حلبی، ج۱، ص۱۲۰
6- تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۵۷/ سیره حلبی، ج۱، ص۱۲۰
7- سیره مغلطای، ص۱۱/ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۵۹
8- طبقات ابن سعد، ج۱، ص۱۲۰
9- سیره المصطفی، ج۱
10- الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۲۷۲
11- تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۶۱
منبع: مرکز مطالعات شیعه