ابن خلدون پدر علم اقتصاد (1)
اين مقاله تلاش دارد، افتخار فراموش شده ابن خلدون را به وى بازگرداند. و با توجه به مشاركت بى سابقه وى در تمامى زمينه هاى علم اقتصاد شايسته است وى را « پدر علم اقتصاد» بناميم.
عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حضرمى تونسى (1332 ـ 1406 م.) مشهور به «ابن خلدون» در كتاب مقدمه اش(1) پايه و اصول رشته هاى مختلف دانش، به ويژه علم عمران ( al-umran )ـ علم جامعه ـ را مطرح نمود. اما نقش برجسته اش در علم اقتصاد او را پيشگام بزرگ در تاريخ انديشه هاى اقتصادى قرار مى دهد. با اين كه عنوان «پدر علم اقتصاد» به آدام اسميت نسبت داده شده است، اما بزرگ ترين كار علمى او سيصد و هفتاد سال پس از مرگ ابن خلدون انتشار يافت. ابن خلدون نه تنها بذرهاى اقتصاد كلاسيك را در توليد،
عرضهوهزينه كاشت، بلكه وى در مصرف، تقاضا ومطلوبيت كه سنگ بناى تئورى هاى مدرن اقتصادى است نيز پيش قدم مى باشد.
پيش از ابن خلدون، افلاطون ( Plato ) و معاصرش گزنفون، ( Xenophon ) احتمالاً براى اولين بار صورت اوليه و ابتدايى تقسيم كار و تخصصى شدن را به شكل مكتوب ارائه دادند. شيوه تخصصى كردن و تقسيم كار در سطح غيرتئورى ـ عملى در مصر باستان به ويژه در عصر سلسله هجدهم به منظور افزايش توليد و صرف زمان كم تر به كار مى رفت. متعاقب افلاطون، ارسطو تعريفى از علم اقتصاد ارائه داد و در تحليل خود درباره مبادله، كاربرد پول را مورد بررسى قرار داد. مثال وى درباره استفاده از كفش براى پوشيدن و براى مبادله، بعداً توسط آدام اسميت ( Adam Smith ) به عنوان ارزش مصرفى و ارزش مبادله اى مطرح شد. زمينه ديگر انديشه هاى اقتصادى پيش از ابن خلدون ، انديشه هاى اسكولاستيك ( Scholastics ) و كانونيست هاست ( canonist ) كه اقتصاد را در چارچوب اصول قانون يا مذهب و برداشت هاى اخلاقى درباره كالاهاى انسان طرح مى كردند. با توجه به اين برداشت، تمامى فعاليت هاى اقتصادى مى بايست مطابق بااين چنين قوانينى صورت بپذيرند.
ابن خلدون به اين انديشه ها و آنچه به مذهب و ملاحظات اخلاقى مربوط مى شد آگاهى داشته است. ارتباط بين اصول اخلاقى و مذهبى با يك حكومت مطلوب به طور واقع بينانه در بيان ابن خلدون و در نامه مشهور طاهر بن حسين (775 ـ 822 م.) ـ كسى كه وى و دودمانش تا سال 872 م. حاكم خراسان بودند(2) ـ به پسرش عبدالله تشريح شده است. ابن خلدون با استفاده از همان انديشه ابتدايى طاهر(3)، تئورى ماليات ستانى را گسترش داد. اين كار، انديشه هاى مدرن اقتصادى حتى اقتصادسياسى درايالات متحده امريكا و جاهاى ديگر را تحت تأثير قرار داد.
اين مقاله تلاش دارد افتخار فراموش شده ابن خلدون را به وى بازگرداند و او را در جايگاه مناسب خود در تاريخ انديشه هاى اقتصادى قرار دهد. هر چند بعضى بر ابن خلدون مقدم اند، لكن انديشه هاى مقدماتى اى كه ابن خلدون ارائه داد بنيادى و عميق اند. همين انديشه هاى ابن خلدون را قرن ها بعد مركانتيليست ها (طرفداران سرمايه دارى تجارى در قرن هفدهم) ـ همچون سر ويليام پتى ( Sir William Petty)(1623 ـ 1683م.)، آدام اسميت (1723ـ1790 م.)، ديويد ريكاردو ( David Ricardo) (1772 ـ 1823 م.)، توماس رابرت مالتوس ( Thomas R. Malthus)(1766 ـ1834 م.)، كارل ماركس ( Karl Marks)(1818 ـ 1883 م.) و جان مينارد كينز ( John Maynard Keynes)(1883 ـ 1946 م.) ـ و در نهايت تئورى پردازان اقتصادى معاصر، توسعه دادند.
تئورى ارزش كار(4)، اقتصاد كار،(5) كار به عنوان منبع رشد و انباشت سرمايه
ابن خلدون به عنوان كسى كه به اقتصاد بازار آزاد اعتقاد دارد، براى اولين بار در تاريخ نظريه ارزش كار را بدون توسعه كارل ماركس معرفى و تشريح كرد. طبق نظر وى، كار منشأ ارزش است. تذكر اين نكته شايسته است كه ابن خلدون بر روى كار خود اسم «نظريه» نگذاشت، بلكه آن را ماهرانه در ضمن تحليل خود از كار و كارگر ارائه داد. لكن سهم ابن خلدون بعدها توسط ديويد هيوم ( David Hume )در كتاب Political Discourses (1725 م.) برداشت شد.
[هيوم معتقد است] «هر چيز در جهان با كار خريده مى شود»(11) اين مطلب همچنين توسط آدام اسميت در پاورقى به كار رفت: «هر چيزى كه با پول يا كالا فروخته مى شود، با كار خريده مى شود. هر مقدار چيزى كه به دست مى آوريم با كار و زحمت بدنمان است. آن پول يا آن كالا در واقع زحمات ما را حفظ مى كنند. آن ها ارزش تمامى مقدار كارى را در بردارند كه ما براى چيزى كه مى خواهيم در همان زمان ارزشى برابر آن داشته باشد، مبادله مى كنيم. بنابراين، ارزش هر كالايى در نزد صاحبش كه نمى خواهد آن ها را خودش مصرف يا استفاده كند، اما مى خواهد با ديگر كالاها مبادله كند، برابر مقدار كارى است كه وى را قادر مى سازد آن را بخرد يا در اختيار گيرد. بنابراين، كار مقياس واقعى ارزش مبادله اى تمامى كالاست.»(12) هر چند اين مطلب كه در سال 1776 م. در كار مهم آدام اسميت به چاپ رسيد، به دقت تجزيه و تحليل شد، لكن مى توان بذرهاى آن را در مقدمه ابن خلدون يافت. طبق نظر ابن خلدون، كار مبناى ارزش است و براى تمامى درآمدها و انباشت سرمايه لازم و ضرورى است. ]او معتقد است[ اين مطلب در مورد حرفه و صنعت واضح و روشن است «اگر آنچه به دست مى آورد به جز صنعتگرى باشد، بايد در ارزش مبادله آن ارزش مقدار كارى كه براى توليد آن صرف شدهودرآن نهفته است را ملاحظه كرد; چوناگر ار نباشد چيزى به دست نمى آيد.»(13)
ابن خلدون تمامى درآمدها را به دو دسته تقسيم مى كند: ربح (14) (درآمد ناخالص) (15) و كسب (16) (معاش) (17) . ربح وقتى به دست مى آيد كه انسان براى خودش كار كند و محصولش را به ديگران بفروشد، در اين صورت ارزش بايد شامل هزينه مواد خام و منابع طبيعى نيز باشد. كسب در صورتى است كه انسان براى خودش تلاش كند. بيش تر مترجمان مقدمه ابن خلدون در دركشان از «ربح» دچار اشتباه مشترك شده اند. ربح هم به معناى سود و هم به معناى عوايد ناخالص مى آيد و اين به سياق كلام بستگى دارد. در اين جا «ربح» به معناى «درآمد ناخالص» است; زيرا هزينه مواد خام و منابع طبيعى نيز در قيمت فروش كالا ملاحظه مى شود. تمامى درآمدها، چه ربح و چه كسب، ارزش هايى هستند كه از ناحيه كار انسان تحقق مى يابند. هر چند ارزش كالاها شامل هزينه مواد اوليه و منابع طبيعى و ديگر هزينه هاى نهاده مى شود، اما طبق نظر ابن خلدون، از طريق كارگر و زحمات اوست كه ارزش افزايش مى يابد و ثروت انباشته مى شود، باكاهش تلاش انسان ممكن است عكس آن اتفاق بيفتد. ابن خلدون تأكيد زيادى بر نقش «تلاش مازاد»(18) بر ترقى روز افزون جامعه دارد; چيزى كه بعدها به عنوان «بهرهورى نهايى»(19) شهرت يافت. «تئورى تلاش كارگر»(20) ابن خلدون كه دليلى براى ظهور شهرها و رشد و توسعه آن ها ارائه داد، همان طور كه تحليل هاى تاريخى روشنگرش بيان مى دارند،محورتمدن هاست.
طبق نظر ابن خلدون، كار مى تواند به عنوان شرط لازم و كافى كسب و منفعت تفسير شود، ولى منابع طبيعى فقط شرط لازم هستند. تلاش كارگربه توليد مى انجامد كه به نوبه خود به صورت پاياپاى يا با پول ـ طلا و نقره ـ مبادله مى شود.
بنابراين، فعاليت ها، درآمد و منفعت خلق مى كنند كه انسان آن ها را از صنعت و حرفه به عنوان ارزش كارش پس از كسر هزينه هاى مواد خام به دست مى آورد. مدت ها پيش از اين كه ديويد ريكاردو اثر خود را در علم اقتصاد در سال 1817 ـ كتاب «اصول اقتصاد سياسى و ماليات ستانى»(21) ـ منتشر سازد، ابن خلدون توضيح اساسى براى تفسير تفاوت بين درآمدهاى كارگران ارائه داد. ]وى معتقد است [آن ها ممكن است به تفاوت هايى در مهارت، اندازه بازار، موقعيت، نوع صنعت يا حرفه، و به مقدار و اندازه خريد پادشاه و دولتش از كالاهاى نهايى نسبت داده شوند. وقتى برخى از انواع كار پرارزش و گران بها شد; يعنى تقاضا براى آن، بر عرضه موجود برترى داشت، در اين صورت عوايد آن نيز افزايش خواهد يافت.
درآمد بالا در يك صنعت، ديگران را به سوى آن صنعت جذب مى كند. اين يك پديده پوياست كه در نهايت به افزايش عرضه موجود و در نتيجه به سود پايين تر منجر خواهد شد. اين اصل، تحليل مبنايى و روشنگر ابن خلدون درباره تعديل بين حِرَف در بلند مدت را توضيح مى دهد. در هر صورت، اين ديدگاه را جان مينارد كينز دربيان مشهورش كه مى گويد: «دربلند مدت همه ما مرده ايم» بررسى كرد.(22) با وجود اين، تحليل ابن خلدون نه تنها از جهت تاريخى به اثبات رسيد، بلكه قلب انديشه اقتصاددانان كلاسيك رانيز تشكيل مى دهد.
ابن خلدون به طور فشرده تجزيه و تحليل مى كند كه چگونه درآمدها مى توانند از مكانى به مكان ديگر، حتى در همان حرفه، متفاوت باشند. براى مثال، درآمدهاى قضات، صنعتگران و حتى گدايان، مستقيماً به درجه رفاه و سطح زندگى شهرهايشان كه از طريق نتايج كار حاصل مى شوند و تبلور بهرهورى جوامع اند، بستگى دارد. آدام اسميت تفاوت درآمد كار را با مقايسه آن در انگلستان و بنگال(23) توضيح مى دهد، درست به همان دليلى كه ابن خلدون چهار قرن قبل با مقايسه درآمد در دو شهر فاس ( Fez ) و تلمسان ( Tlemcen ) آورد. اين ابن خلدون بود نه آدام اسميت كه براى اولين بار نقش كار را به عنوان ابزار توليد و انباشت ثروت ملل ارائه داد. ابن خلدون تحليل خود را از اين جا شروع مى كند كه افزايش بهرهورى كار و مبادله محصولات در بازارهاى بزرگ، علت اصلى است كه در وراى ثروت ملل و ترقى روز افزون آن ها قرار داد و به عكس، كاهش در بهرهورى مى تواندبه تباهى اقتصاد ودرآمدملت منتهى شود. «عمران ـ جمعيت ـ منافع و درآمد زيادى به دست مى دهد; زيرا نيروى كار زياددردسترس علت درآمدومنافع است.»(24)
همچنين اين ابن خلدون بود كه مدت ها قبل از آدام اسميت براى اقتصاد آزاد و آزادى انتخاب، ارزش زيادى قايل شد. «از سخت ترين ظلم ها و عميق ترين آن ها از لحاظ تباهى جامعه اين است كه مردم را به ناحق به كار اجبارى وادار كنند و بى مزد آنان را به كار گمارند; زيرا كار انسان از قبيل مال و ثروت اوست، چنان كه بعداً خواهيم گفت روزى و كسب عبارت از بهاى كارهاى كسانى است كه در يك اجتماع به سر مى برند. بنابراين، كليه تلاش ها و كارهاى ايشان مال و درآمدهاى ايشان از كسب آنان است، بلكه آن ها به جز كار خود وسيله روزى و پيشه اى ندارند. از اين رو، اگر آن ها را به كارى جز در شأن شان وا دارند و مزد كارشان را كه همان روزى آن هاست به آنان نپردازند، كسب شان هدر مى رود و به آنان زيان رسانده و سهم بزرگى از معاش و بلكه مجموعه و كليه معاش آنان را از آنان ربوده اند.»(25)
براى حداكثرسازى درآمد و سطح رضايت مندى، بشر بايد آزاد باشد تا هر چه را كه استعداد، ذوق و توانايى هاى مهارتى وى اقتضا مى كند اجرا كند. انسان آزاد، از طريق استعدادهاى طبيعى و مهارت هاى به دست آمده مى تواند كالاهايى با كيفيت و كميت بالا در هر ساعت توليد كند.
تقاضا، عرضه، قيمت ها و سودها
تقاضا براى كالا، بر مطلوبيتى كه از آن به دست مى آيد مبتنى است نه الزاماً به نياز به آن. بنابراين، مطلوبيت نيروى انگيزشى است كه در وراى تقاضا قرار داد. مطلوبيت براى مصرف كننده انگيزه ايجاد مى كند تا در بازار قيمت آن را بپردازد. بنابراين، ابن خلدون بذرهاى اوليه تئورى مدرن تقاضا را كاشت كه بعدها توماس رابرت مالتوس، آلفرد مارشال ( Alfred Marshall )، جان هيكس ( John Hicks ) و ديگران آن را توسعه دادند. همين كه كشش تقاضاى كالايى، هزينه هاى مصرف كننده را افزايش داد، قيمت و مقدار فروخته شده هر دو افزايش مى يابد. به طريق مشابه، اگر تقاضا براى كالايى كاهش يابد، مقدار فروش آن كاهش يافته و در نتيجه قيمت نيز تنزل مى كند. همچنين تقاضا براى بعضى از كالاها به اندازه اى كه دولت خريدارى مى كند نيز بستگى دارد. خريد پادشاه و طبقه حاكمه بسيار بيش تر از مقدارى است كه افراد بخش خصوصى مى خرند. وقتى دولت محصولات صنعتى را مى خرد، آن صنعت رشد مى كند و ظريف و پيچيده مى شود. ابن خلدون با توجه به نظر تحليلى خود، خيلى زودتر مفهومى را كه در ادبيات اقتصادى مدرن به «تقاضاى مشتقه(26)» مشهور است كشف كرد. «وقتى كه تقاضا براى محصولات صنعتى افزايش يابد، آن صنعت بهبود مى يابد و مقدارش افزايش مى يابد.»(27)بنابراين، تقاضا براى اشتغال در يك صنعت خاصى از تقاضا براى محصولات آن در بازار مشتق مى شود.
همان گونه كه مشهور است، تئورى مدرن قيمت بيان مى دارد كه هزينه ستون فقرات تئورى عرضه است. اين ابن خلدون بود كه براى اولين بار نقش هزينه توليد را در عرضه و قيمت تجزيه و تحليل كرد. ابن خلدون با مشاهده تفاوت بين قيمت مواد غذايى كه در زمين هاى حاصل خيز و كم حاصل توليد مى شوند، دليل عمده آن را به شكاف بين هزينه توليد آن دو نسبت مى دهد. «]در [مناطق ناهموار و سنگلاخى، جايى كه خاكش براى كشاورزى مناسب نيست و مجبورند براى كشاورزى و تقويت گياهان، كشتزارها و مزارع را آباد و حاصلخير سازند و اين ميسور نبود مگر با تهيه چيزهايى كه هزينه داشت و با كار و تلاشى كه داراى ارزش بود. همه اين ها هزينه محصولات كشاورزى را افزايش داد. لذا آن ها را در قيمت محصولات كشاورزى لحاظ كردند. به همين سبب از آن پس اين مناطق از اندلس ( Andalusia ) به گرانى ارزاق مشهور شدند... عكس آن درباره زمين هاى بربرها ( Berbers )صادق است. سرزمين هاى آن ها آن قدر حاصلخيز و غنى است كه ديگر براى كشاورزى متحمل هيچ گونه هزينه اى نمى شوند، لذا محصولات غذايى در آن كشور ارزان هستند.»(28)
ابن خلدون علاوه بر تقاضاى فردى و دولتى و هزينه توليد، عوامل ديگرى كه قيمت كالاها و خدمات را تحت تأثير قرار مى دهند نظير ميزان رفاه و رشد روزافزون آن منطقه، ميزان انباشت ثروت و ميزان عوارض گمركى كه برواسطه گرهاو بازرگانان بسته مى شود، را نيز معرفى مى كند. رابطه تابعى مستقيمى كه بين درآمد و مصرف وجود دارد و ابن خلدون آن را معرفى كرد، راه را براى تئورى تابع مصرف كه سنگ بناى اقتصادكينزى است باز و مهيا كرد.(29)
ابن خلدون همچنين نقش اساسى در ارائه مفهوم «سود» (30) دارد. در ادبيات اقتصادى «تئورى سود» به عنوان پاداش ريسك پذيرى در يك آينده نامطمئن، عمدةً به فرانك نايت ( Frank Knight ) نسبت داده مى شود; كسى كه انديشه هاى خود را در سال 1921 نشر داد.(30) شكى نيست كه فرانك نايت تئورى بنيادين سود را به طور اساسى توسعه بخشيد، لكن اين ابن خلدون بود نه فرانك نايت كه ابتداءاً بذرهاى اين تئورى را كاشت. [ابن خلدون مى نويسد:] «بازرگانى به معناى خريد كالا و اجناس و انبار كردن آن ها و منتظر نوسان بازار و گرانى قيمت آن ها ماندن است و اين [اضافى] سود [ربح] ناميده مى شود» (31) ابن خلدون در عبارت ديگرى مجدداً همين مفهوم را تكرار مى كند: «از مسائلى كه در نزد خداوندان بينش و تجربه در شهرها شهرت يافته اين است كه احتكار محصولات زراعى براى فروختن در اوقات گرانى، عملى مشئوم و بدفرجام است و سود آن به تلف شدن و زيان باز مى گردد.»(32) بنابراين، سود، پاداش ريسك پذيرى است. در مواجهه با نااطمينانى هاى آينده، فرد ريسك پذير ممكن است منافع خودش را از دست بدهد. به طور مشابه، سود يا ضرر ممكن است به عنوان نتيجه ريسك پذيرى سودجويان در بازار اتفاق افتد. ابن خلدون براى حداكثرسازى سود، يك توصيه به بازرگانان دارد: «ارزان بخر، گران بفروش»; توصيه اى كه در سطح وسيع تا الان نيز نقل مى شود. فرانس روزنتال ( Franz Rosenthal ) در پاورقى ترجمه انگليسى مقدمه آورده: در سال 1925 آقاى فرانك وى فيشر ( Frank V. Fischer )كتابى تحت عنوان «ارزان بخر، گران بفروش(33); راهنماى عمومى در زمينه سرمايه گذارى درست و تكنيك هاى تجارى عاقلانه» انتشار داد.(34)
اگر توصيه ابن خلدون در تحليل هزينه به كار گرفته شود، روشن مى شود كه سود ممكن است حتى در يك قيمت معين افزايش يابد، همان گونه كه در تشريح سود تجارت خارجى بيان داشت، اين در وقتى است كه هزينه مواد خام يا هزينه هاى ديگر نهاده هاى به كار گرفته شده در توليد را با خريد كلى، يا با تخفيف يا خريد از بازارهاى دور دست، كاهش دهد.
در هر صورت، ابن خلدون استنباط مى كند كه هم قيمت هاى بسيار پايين و هم قيمت هاى بسيار بالا براى بازارها مضراند. بنابراين، اين قابل توصيه است كه دولت ها نبايد قيمت ها را به صورت مصنوعى با پرداخت يارانه يا با هر نوع دخالت ديگرى در بازار پايين نگه دارند. چنين سياست هايى از جهت اقتصادى مخرب اند; زيرا كالاهاى ارزان در بازار ناپديد خواهند شد و هرگاه سود آن ها به طور معكوس تحت تأثير قرار گيرد، ديگر هيچ انگيزه اى براى عرضه كننده براى توليد و فروش باقى نمى ماند. ابن خلدون همچنين استنباط مى كند كه قيمت هاى خيلى بالا نيز با گسترش بازار سازگار نيستند. همين كه در بازار كالاهاى گران قيمت ارزان تر فروخته شوند، سياست هاى قيمت گذارى خيلى گران ضد توليد مى شوند و جريان كالاها را در بازار مى گسلند. بنابراين، ابن خلدون ايده هاى بنيادينى را مطرح كرد كه بعدها به فرمول بندى تجزيه و تحليل تعادل منجر شد. همچنين ابن خلدون عواملى را كه افزايش سطح عمومى قيمت ها را تحت تأثير قرار مى دهند، همانند افزايش در تقاضا، محدوديت عرضه و افزايش در هزينه هاى توليد ـ كه شامل ماليات بر فروش به عنوان يكى از اجزاء هزينه كل مى شود ـ ذكر مى كند. وى پس از تحليل هاى خود درباره چيزهايى كه روى هم رفته تقاضا را در يك اقتصاد رو به رشد تحريك مى كنند، بيان مى دارد: «چون تقاضا براى كالاهاى تجملى فزونى مى يابد و مردم به اين گونه كالاها خو مى گيرند، در نتيجه وسايل ناز و نعمت تبديل به ضروريات مى شود و با همه اين ها كليه كارها در اين گونه شهرها با ارزش مى گردد و به سبب ازدحام اغراض ناشى از ناز و نعمت، مرافق (خدمات) گران مى گردد; زيرا از يك سو وسايل تجملى و ثروت رو به ازدياد مى رود و از سوى ديگر چون ماليات هاى سلطانى را كه بر بازارها و كالاها وضع مى شود در بهاى كالاها و اجناس ملحوظ مى دارند، خواه ناخواه هم وسايل تفننى و هم مواد غذايى و نتايج اعمال انسانى بى اندازه گران مى شود. در نتيجه مخارج ساكنان شهر بيش از حد و به نسبت عمران و آبادانى آن افزايش مى يابد. در چنين شرايطى ]افراد[ براى هزينه ضروريات و ديگر لوازم زندگى خود و خانواده شان به ثروت بسيارى نيازمند مى شوند.»(35) ابن خلدون اثر عرضه محدود بر سطح قيمت ها را اين گونه كوتاه بيان مى كند: «وقتى كالاها كم و نادر باشند، قيمت آن ها افزايش مى يابد.»(36)
با مطالعه دقيق دو عبارت بالا روشن مى گردد ابن خلدون آنچه را كه اكنون به عنوان علل فشار هزينه اى و فشار تقاضايى تورم مشهورند كشف كرده بود. در واقع ابن خلدون اولين فيلسوف تاريخ است كه به طور نظام مند عوامل مؤثر بر قيمت كالاها و سطح عمومى قيمت ها راشناسايى كرده بود.
پی نوشت ها :
1- The Muqaddimah (Prolegomena )
2- Charles Issawi, An Arab Philosophy of History, Selections from the Prolegomena of Ibn Khaldun of Tunis (1332-1406), (London: John Murray, 1950), P. 80 .
3- Ibid, P. 89. The letter appears in the third chapter, section 50, of the Prolegomena. See Ibn Khaldun, The Muqaddimah, an Introduction to History, tr. by Franz Rosenthal, 3 vols., 2nd ed. (Published for the Bollingen Foundation by Princeton University Press, 1967), hereafter, The Muqaddimah .
4- Labor Theory of Value
5- Economics of Labor
6- Joseph A. Schumpter, History of Economic Analysis, edited from manuscript by Elizabeth B. Schumpeter and published after his death (New York: Oxford University Press, 1954), PP. 136, 788 .
7- Joseph J. Spengler, "Economic Thought in Islam: Ibn Khaldun," Comparative Studies in Society and History, vol 6, no. 3 (April 1964 ).
8- Karl Marx, Zur Kritik der Politischen Okonomie, P. 45, as quoted in Erik Roll, A History of Economic Thought, 4th ed. (London: Faber and Faber, 1978), P. 266 .
9- Surplus Value
10- Proletariat
11- David Hume, Political Discourses (Edinburg: Printed by R. Fleming for A. Kincaid, 1752), P. 12.
12- Adam Smith, An Inquiry into the Nature and Causes of the Wealth of Nations, ed. by Edwin Cannan (New York: Random House, 1937), P. 30
13- The Muqaddimah, 2: 313
14- ribh
15- gross earning
16- kasb
17- earning a living
18- extra effort
19- marginal productivity
20- labor effort theory
21- The Principles of Political Economy and Taxation
22- Iohn Maynard Kevnes, General Theory of Employment, Interest and Money, (New York: Harcourt, Brace and Co., 1936), PP. 4-22
23- Adam Smith, An Inquiry, PP. 67-73 .
24- The Muqaddimah, 2: 273-274 .
25- Ibid., P. 282 .
26- derived demand
27- Ibn Khaldun, An Arab Philosophy of History, (Issawi¨s translation), P. 85 .
28- Ibid., P. 72
29- Ibid., PP. 73-74
30- Profit
31- Frank H. Knight, Risk, Uncertainty, and Profit (New York: Houghton Mifflin, 1921 ).
32- The Muqaddimah, 2: 340 .
33- Ibid, 2: 339 .
34- Buy Low Sell High
35- Ibid., 2: 337
36- Ibid., 2: 337 (see footnote 52 ).
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372