طرح مسأله و ضروت بحث
یکی از عناصر مهم انتظار، علاقه به وضع مطلوب است. علاقه داشتن به تحقق جامعه ی مهدوی، غیر از اعتقادی است که با استدلال و صفای باطن به دست می آید. این علاقه، هر چند می تواند اثر آن اعتقاد باشد، که هست، اما خود، حقیقت دیگری است که عقیده ی انسان را لذت بخش و سرمست کننده می سازد. وقتی یک عقیده به عرصه ی علاقه راه پیدا می کند، مانند خونی که از قلب در همه رگ ها جاری می شود، حیات بخش خواهد بود؛ و انسان با تمام وجود گرمای آن را احساس خواهد کرد.حال چه ما آن اعتقاد را مقدمه ی عشق و اشتیاق بدانیم، که در این صورت اعتقاد، فرع خواهد بود و محبت، اصل می شود؛ و چه آن عقیده را اصل بدانیم و عشق و محبت را فرع و میوه ی آن قلمداد کنیم، که در این صورت تا آن عقیده خود را به این نتیجه نرساند، استحکام نخواهد یافت. اساساً یکی از راه های اثبات وجود یک اعتقاد در دل انسان، همین محبت است. یعنی با توجه به اینکه ممکن است انسان خود را فریب دهد و علی رغم بی اعتقادی، خود را معتقد بداند، اگر بخواهد میزان اعتقاد خود را دریابد، باید به محبت برآمده از آن اعتقاد نگاه کند.
اشتیاق هم ثمره ی محبت است، و هر دو از ثمرات ایمان محسوب می شوند؛ و از چنان جایگاه ارزشمندی در منظومه ی حقایق معنوی برخوردار هستند که امام رضا (علیه السلام) می فرمایند: « کسی که خدا را یاد کند ولی مشتاق ملاقاتش نباشد، خودش را مسخره کرده است؛ مَن ذَکَرَ اللهَ وَ لَم یشتَق إلَی لِقَائِهِ فَقَدِ استَهَزاً بِنفسِهِ»(1) یعنی در اثر یاد خدا، طبیعتاً باید به این اشتیاق برسد و الا معلوم می شود در جایی از این مسیر درست عمل نکرده و یا خود را فریب داده است.
همان طور که یک عقیده یا یک اندیشه، مبانی نظری خاصی دارد که در صورت فقدان آن مبانی، آن اندیشه یا عقیده اساساً شکل نمی گیرد و یا اگر هم شکل بگیرد، از استواری لازم بهره مند نخواهد بود، یک علاقه هم معمولاً مبانی نظری و یا احساسی خاصی دارد که منشأ پدید آمدن آن علاقه محسوب می شوند. لذا در این نوشتار در صدد تبیین رابطه انتظار ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و اشتیاق به وضع مطلوب و جامعه آرمانی مهدوی و مبانی افزایش این اشتیاق هستیم.
مهم ترین سلاح و دارایی مؤمنان
مؤمنان عموماً و منتظران خصوصاً، در غلبه بر دنیا و زخارف آن، مهم ترین سلاح و داراییشان همین عشق و عاطفه ای است که نسبت به معتقدات خود پیدا می کنند و اهل دنیا در برابر این همه شور و سرمستی آنها کم می آورند و تحقیر می شوند. چنین اشتیاق فراوان و کشش بی نهایتی که در منتظران، برای دیدار یار غائب پدید می آید، در هیچ موقعیت دیگری در حیات بشر قابل تصور و تحقق نیست. اینجاست که فتح الفتوح عاشقان را می توان دید و چیرگی و برتری منتظران را بر همه ی عالم، حتی قبل از فرج، می توان لمس کرد.وقتی شما به یک جوان می گویی چشم از زیبایی های سطحی و لذائذ بی مقدار دنیا ببند و دست از پستی های سرگرم کننده ی دنیا بردار، باید بتوانی جایگزینی برای او معرفی کنی. مگر می شود انسان حیات خود را بدون هیچ دلگرمی و لذتی سپری کند؟ مؤمنان معمولاً لذائذ معنوی را جایگزین لذائذ مادی قرار می دهند که در نتیجه می توانند چشم از لذت های آلوده بردارند و دل از دنیا ببرند. آنها حتی به فرار و تنفر از دنیا هم می رسند و دنیا را تنها در حد انجام تکلیف تحمل می کنند. خب این لذت معنوی از کجا حاصل می شود؟ اشتیاق و محبت پشتوانه ی آن، تنها دلگرم کننده ی هر کسی است که به دنیا سرگرم نمی شود و به عُقبی می اندیشد.
دعای ندبه سرشار از ناله های عاشقانه ای است که نظیر آن را در هیچ متن عاشقانه ی دیگری نمی توان یافت. اشتیاقی که در دعای ندبه جریان دارد، نه تنها در اوج قرار دارد، بلکه گسترده و جهان شمول هم هست. در دعای ندبه می توان فریاد مشتاقانه ی منتظر را که نجات اهل عالم را تمنا می کند، به نظاره نشست. با آنکه عشق مقوله ای فردی و شخصی است، اما اشتیاق به فرج و ظهور منجی، تو را جهانی می کند؛ و این تمام عالم است که در گوشه ی قلب عاشق تو در حال انتظار است.
پیش از این در خصوص عشق به حضرت سخن گفتیم، ولی جا دارد به این بُعد از اشتیاق به ظهور، بیش از پیش نگاه کرد و اهمیت آن را دریافت. آیا می شود کسی به برپایی یک «حکومت»، که خود در آن منصبی ندارد، عشق بورزد؟ آیا می توان عاشق یک وضعیت ا جتماعی شد و برای آن اشک ریخت، هر چند این وضعیت بهترین وضعیت باشد؟ انتظار، شوق دیدار و عشق به یار را از حالتهای بین الإثنینی به حد و اندازه های بین المللی می کشاند و منتظر، چنان شرح صدری پیدا می کند که می تواند برای عالمی اشک بریزد.
مبانی اشتیاق به فرج
همان طور که یک عقیده یا یک اندیشه، مبانی نظری خاصی دارد که در صورت فقدان آن مبانی، آن اندیشه یا عقیده اساساً شکل نمی گیرد و یا اگر هم شکل بگیرد، از استواری لازم بهره مند نخواهد بود، یک علاقه هم معمولاً مبانی نظری و یا احساسی خاصی دارد که منشأ پدید آمدن آن علاقه محسوب می شوند. غیر از اندیشه ای که از یک علاقه استوار حمایت و پشتیبانی می کند، معمولاً هر کدام از علاقه های ما متکی به یک یا چند علاقه ی ابتدایی است که آن علاقه را پدید آورده اند. مبانی نظری و احساسی یک علاقه، می تواند ارزش آن را مشخص کند، و حتی میزان پایداری آن را معین نماید.درباره ی اشتیاق به ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و تحقق فرج هم، علاوه بر مبانی نظری، باید به مبانی عاطفی و احساسی آن نیز توجه کرد، تا هم راه رسیدن به این اشتیاق تسهیل گردد و هم ارزش و اهمیت آن مشخص شود.
یکی از اصحاب حضرت امام صادق (علیه السلام) نزد آن حضرت آمد و از ایشان سؤال کرد: « ثواب ما یاران شما بالاتر است یا ثواب یاران آخرین امام؟» حضرت فرمودند: « ثواب کارهای شما بالاتر از یاران آخرین امام است.» پرسید: «چرا؟» حضرت فرمودند: «همان طور که صدقه ی پنهانی اجرش بیشتر از صدقه ی آشکار است، عبادت غریبانه ی شما به همراه امام غریبتان و در حال در ترس از دولت باطل، اجرش از عبادت در حال ظهور حق به همراه امام ظاهر که دولت حق را تشکیل داده است، بیشتر است. ارزش عبادت در حال ترس در دولت باطل با ارزش عبادت در حال امنیت در دولت حق یکسان نیست. ارزش یک نماز در حالت نخست، برابر بیست و پنج نماز در حالت دوم است.»(2) حضرت امام صادق (علیه السلام) و یارانش غریب بودند، ولی امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) رئیس عالم است، یارانش غربت ندارند. زحمت می کشند، امّا غربت ندارند. و معلوم است که عبادت و زحمت توأم با غربت، اجرش بیشتر است از عبادت و زحمت بی غربت.
آن آقا نتیجه ی خاصی از کلام حضرت گرفت و سؤال مهم دیگری پرسید: « اگر این گونه است، چرا دعا کنیم که فرج آن حضرت زودتر فرا برسد؟ چرا دعا کنیم که از اصحاب حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در زمان تحقق دولت حق باشیم، در حالی که الان، که در زمان امامت شما هستیم، ثواب اعمالمان بیشتر است؟»(3)
قبل از اینکه پاسخ حضرت امام صادق (علیه السلام) را بشنویم، حساسیت این سؤال را برای خودمان روشن تر کنیم تا قدر پاسخ امام را بیشتر بدانیم.
طبق فرمایش حضرت امام صادق (علیه السلام)، شیعیانی که در زمان امام صادق (علیه السلام) حضور داشته اند، ثواب نمازشان از شیعیانی که در دوران ظهور نماز می خوانند، بیشتر است. حالا یک سؤال ساده می پرسیم: « شیعیانی که الان (یعنی در دوران غیبت) نماز می خوانند، ثواب نمازشان بیشتر است یا یاران حضرت امام صادق (علیه السلام)؟» قطعاً شیعیان دوران غیبت؛ چون شیعیان دوران غیبت، همان امام صادق (علیه السلام) را هم ندیده اند. بر این اساس، اگر ثواب یاران حضرت امام صادق (علیه السلام) نسبت به دوران ظهور، یک پله بالاتر بوده، ثواب اعمال ما نسبت به دوران ظهور، دو پله بالاتر است. به عبارت دیگر، اگر حضرت تشریف فرما شوند، ثواب کارهای ما دو پله پایین تر می آید. با این تفاسیر، چرا ما باید برای نزدیک شدن ظهور حضرت دعا کنیم؟
الان به دلیل اینکه ما در شرایط بدی هستیم، علی القاعده کارهای خوب ما چند برابر نوشته می شود، و برخی گناهان ما هم عذابش کمتر است و هر کسی هم از گناهش توبه کند، گناهش زودتر بخشیده می شود. اما وقتی حضرت تشریف بیاورند، هم ثواب کارهای خوب ما کمتر می شود، هم عذاب گناهان ما بیشتر می شود. چرا؟ چون اگر کسی در زمان امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نماز بخواند یا زکات بدهد، خیلی هنر نکرده است؛ چراکه در آن زمان حق آشکار شده است. لذا اگر کسی در دوران غیبت شهید شود، قیمتش خیلی بیشتر از این است که در زمان حضرت شهید شود. چون شهید شدن برای امامی که حاضر است، خیلی راحت تر است. از طرف دیگر، اگر کسی گناه کند، عقابش خیلی بیشتر است. چون در آن زمان آگاهی ها افزایش پیدا می کند و زمینه های گناه کمتر می شود.
با این اوصاف، چرا باید علاقه داشته باشیم که امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) زودتر تشریف بیاورند؟ و با کدام علاقه برای نزدیک شدن ظهور دعا کنیم؟ اصلاً شاید بد نباشد دعا کنیم که فرج کمی به تأخیر بیفتد تا ما ثواب بیشتری جمع کنیم!
معلوم می شود علاقه داشتن به تحقق جامعه ی مهدوی، به عنوان وضع مطلوب، به این سادگی ها هم نیست. گاهی که فکر می کنیم، خیلی به تحقق جامعه ی مهدوی علاقه داریم، اگر یک کمی علاقه های خودمان را بکاویم و آنها را ریشه یابی کنیم، چه بسا علاقه هایمان یکی یکی از بین بروند.
حالا اگر به ادامه ی روایت بازگردیم، پاسخ سؤال آن صحابی حضرت امام صادق (علیه السلام) برایمان قیمت پیدا می کند که پرسیده بود: « اگر ثواب کارهای ما در زمان شما بیشتر است، چرا دعا کنیم که از یاران قائم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) باشیم؟»
حضرت امام صادق (علیه السلام) در پاسخ فرمودند: « سبحان الله! آیا دوست نمی دارید که خدای تعالی عدل و حقّ را در بلاد آشکار کند؛ و حال عموم بندگان را نیکو گرداند؛ و وحدت و الفت بین قلوب پریشان و پراکنده برقرار کند؛ و در زمین خدای تعالی معصیت نشود؛ و حدود الهی در میان خلق اقامه گردد؛ و خداوند حقّ را به اهلش برگرداند؛ و آنها آن را غالب گردانند تا جایی که هیچ حقّی از ترس خلقی مخفی نماند؟ ای عمّار! به خدا سوگند هر یک از شما بر این حال بمیرد، نزد خداوند از شهدای بدر و احد برتر خواهد بود. پس مژده باد بر شما؛
سُبحَانَ اللَّهِ أمَا تُحِبُّونَ أن یظهِرَ الله عَزَّ وَ جَلَّ الحَقَّ وَ العَدلَ فِی البلادِ وَ یحسِنَ حَالَ عَامَّهِ النَّاسِ وَ یجمَعَ اللهُ الکَلمَهَ وَ یولّفَ بَینَ القُلُوبِ المُختَلِفةِ وَ لا یعصی اللهُ فِی أرضِهِ وَ یقَامَ حُدُودُ اللهِ فِی خَلقهِ وَ یرَدَّ الحَقُّ إلَی أهلِهِ فَیظهِرُوهُ حَتَّی لاَ یستَخفِی بِشَیء مِنَ الحَقَّ مَخَافَةَ أحَدٍ مِنَ الخَلقِ أمَا وَ الله ِیا عَمَّارُ لَا یمُوتُ مِنکُم مَیتُ عَلَی الحَالِ الَّتِی أنتُم عَلَیهَا إلاَّ کَانَ أفضلَ عندَالله عَزَّوَجَلَّ مِن کَثِیرٍ مِمَّن شَهِدَ بَدراً وَ أُحُداً فَابشِروا»(4)
عصاره ی پاسخ حضرت امام صادق (علیه السلام) این است که به دو دلیل باید برای فرج دعا کرد: یکی به دلیل محبت به حق، یکی هم به دلیل محبت به خلق.
با این مقدمه، باز می گردیم به موضوع بحث: « مبانی اشتیاق به فرج چیست؟» بر اساس فرمایش حضرت امام صادق (علیه السلام) اشتیاق به فرج دو پیش نیاز و دو شرط اصلی دارد: « عشق به حق» و «عشق به خلق». اشتیاق به فرج ترکیب و نتیجه ی این دو علاقه است و وجود این دو، شرط به وجود آمدن اشتیاقی راستین در دل یک منتظر و تمنای او برای زندگی فرج است.
شرط اول: عشق به حق
اگر کسی خدا و حق را دوست داشته باشد، طبیعتاً باید دوست داشته باشد که همه خدا را بشناسند؛ باید دوست داشته باشد همه مهدی فاطمه (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را بشناسند؛ مثلاً باید بگوید: «چرا ژاپنی ها نباید مهدی فاطمه (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را بشناسند؟ من نمی توانم طاقت بیاورم آقای من ناشناخته باشد.» مگر ما باید فقط دنبال ثواب جمع کردن برای خودمان باشیم؟ به این ترتیب، انسان از دایره ی خودخواهی معنوی هم خارج می شود.علاقه ی به حق وقتی شدت پیدا کند، یکی از مبانی علاقه به فرج خواهد بود. این مبنا ارزشمندتر از مبانی دیگر مانند مضطر شدن در اثر بلایا و مصائب است. منتظران، اگر چه مضطر هم باشند اما دلیل اصلی آنها برای تمنای فرج، عشق به حق است.(5)
گاهی این عشق و علاقه به حق به گونه ی دیگری خود را نشان می دهد؛ و آن در انتقام از ظالمان و ریشه کن کردن جبهه ی باطل است. در چنین وضعیتی نیز خودخواهی جریان ندارد و حق طلبی وجود انسان را پر می کند. همان طور که در دعای ندبه می خوانیم: « أینَ الطَّالِبُ بِدَمِ المَقتُولِ بِکَربَلاء؛ کجاست خونخواه کشته شده ی کربلا؟»(6)
در فرازهای دیگری از دعای ندبه نیز همین عشقِ به حق موج می زند، و می توان در آنها التهاب برای برقراری حق را مشاهده کرد. مانند آنجا که می فرماید: « عَزِیزُ عَلَی أن أرَی الخَلقَ وَ لاَ تُرَی وَ لاَ أسمَعُ لَکَ حَسِیساً وُ لاَ نَجوَی... عَزِیزُ عَلَی أن أبکِیکَ وَ یخذُلکَ الوَرَی عَزِیزُ عَلَی أن یجرِی عَلَیکَ دُونَهُم مَا جَرَی....؛ برای من بسیار سخت است که همه ی خلق را ببینم ولی تو دیده نشوی و هیچ صدایی از تو، حتی آهسته هم به گوش من نرسد... برای من بسیار سخت و دشوار است که برای تو بگریم و خلق تو را واگذارند. برای من سخت و دشوار است که این وضعیت برای تو پیش آمده است [و تو در غیبتی] نه برای دیگری...»(7) در این فرازها آنچه برای ندبه خوان دشوار است این است که «او» مستور باشد.
محرومیت ما از حق، امری است و مستور بودن حق، امر دیگری است. در این دنیایی که هر کسی به عشق و اشتیاقی زنده است و تنها کسانی که خودخواهی هایشان تمام وجودشان را فراگرفته است، عاشق نیستند؛ منتظر، عاشق حق است. او حق را تنها ابزاری اجباری برای سعادت خود نمی بیند که هیچ عاطفه ای نسبت به آن نداشته باشد، حتماً زیبایی هایش را می بیند و لطافتش را درک می کند که می تواند به آن عشق بورزد. عشق به حق، بعد از چشیدن لذت استغراق در حق پدید می آید؛ به حدی که عاشق، دیگر خود را برای حق می خواهد نه حق را برای خود.
شرط دوم: عشق به خلق
دلیل دیگر دعا برای فرج، علاقه به «خلق» است. منتظر تنها به راه یافتن خود نمی اندیشد. او نمی تواند انسان ها را در ورطه ی باطل رها کند و برود. انگار به خود می گوید: « گیرم من راهم را پیدا کردم، پس بقیه مردم چه می شوند؟» یکی از مبانی مهم عشق و علاقه به فرج، این است که عشق به هدایت انسان ها داشته باشی. علاقه ی به خلق، یکی از اموری است که گاهی در میان علاقه مندان به حق، مورد غفلت واقع می شود.البته ریشه ی علاقه به خلق را باید در همان علاقه ی به حق جست وجو کرد. اگر علاقه ی انسان به خدا زیاد شود، آدم کم کم روحیه ای پیدا می کند که به شدت نسبت به مردم عاطفه پیدا کرده و مهربان می شود. در نتیجه سرنوشت انسان ها که بندگان خدا و مورد علاقه ی پروردگار هستند، برای او مهم می شود.
روزی جوان دانشجویی که برای مشورت در مورد کار فرهنگی در دانشگاه آمده بود، گفت: می خواهم در دانشگاهمان کار فرهنگی کنم، چه کار کنم بهتر است؟
از او پرسیدم: بلد هستی رخت و لباس بشویی؟
گفت: بله، رخت و لباس که بلدم بشویم، امّا این چه ربطی به کار فرهنگی دارد؟ من می خواهم کار فرهنگی کنم.
گفتم: حاضری لباس های هم اتاقی خودت در خوابگاه را بشویی؟
گفت: نه، کار سختی است. بعد به شوخی گفت: اینجا که جبهه نیست تا ما از این جور ایثارگری ها کنیم.
گفتم: جبهه نیست، ولی هم اتاقی تو که «آدم» هست. تو برای آدم بودن او چقدر ارزش قائلی؟
گفت: ممکن است بچه خوبی نباشد.
گفتم: اتفاقاً چون ممکن است بچه خوبی نباشد، دارم این سؤال را می کنم. آیا قیمت آدم بودنش برای تو این قدر هست که اگر یک وقت پیش آمد، بتوانی با طیب خاطر و لذت، لباسش را بشویی و بگویی دارم لباس یک انسان را می شویم؟
صادقانه گفت: نه، من این جوری نیستم.
صمیمانه گفتم: اگر یک انسان این قدر نزد تو اهمیت ندارد، چرا می خواهی برای هدایتش کار فرهنگی بکنی؟ به تو چه ربطی دارد که نگران بهشت و جهنم مردم باشی؟ تو که آدم ها را دوست نداری، چه کار به سرنوشتشان داری؟
البته موضوع شستن لباس دیگران، صرفاً یک شیوه ی برآورده است. نه اینکه واقعاً شستن لباس دیگران یک شاخص قطعی باشد. به هر حال انسان باید نگاه کند و ببیند چقدر برای دیگران ارزش قائل است.
بیایید به یک الگو نگاه کنیم. بعضی وقت ها، دیدن چند نمونه و الگو، اثری به مراتب بیشتر از ده ها نصیحت دارد. یکی از الگوهایی که برای علاقه به آدم ها می توان مثال زد، شهید چمران است.
مسئول دفتر شهید چمران نقل می کند که زمانی که آقای چمران وزیر دفاع بود، آن اوایل، یک افسر ارشد ارتشی وابسته به نظام طاغوت که اخراجش قطعی بود و دکتر هم حکم اخراجش را تأیید کرده بود، برای کاری آمده بود دم در اتاق آقای چمران. به چمران گفتم: « این آقا جزء کسانی است که قرار است اخراج شوند، نمی خواهد وقتتان را برایش بگذارید.» چمران برخاست، من را از سر راه خود کنار زد و به استقبال او رفت؛ بعد همان طوری که با همه مصافحه می کرد و آنها را به گرمی در آغوش می کشید، با او هم برخورد کرد و سپس او را به اتاق خود آورد. و با حوصله به همه ی حرف های او گوش داد. وقتی که آن آقا رفت، از چمران پرسیدم: « این آقا که دیگر قرار نیست در اینجا بماند، چرا شما برای او وقت گذاشتید؟» چمران گفت: « باید اخراج شود، خُب حکم اخراجش را به او داده ایم و باید برود. ولی آدم که هست. من احترام آدم بودنش را گذاشتم.»(8)
اگر کسی این گونه باشد، می تواند منتظر فرج باشد. البته مراد این نیست که باید به ضد انقلاب بی رحم، در همه جا، آن قدر مهربان باشیم که فرصت نابودی ما را پیدا کند (کما اینکه شهید چمران هم در اخراج او تردید نکرد)، ولی به طور کلی، این استعداد برای محبت به خلق بسیار ارزشمند است.
شهید چمران در مناجات هایش می نویسد: « من مسئولیت تام دارم که در مقابل شداید و بلایا بایستم، تمام ناراحتی ها را تحمل کنم، رنج ها را بپذیرم، چون شمع بسوزم و راه را برای دیگران روشن کنم، به مردگان روح بدمم. تشنگان حق و حقیقت را سیراب کنم.»(9) زیبایی توأمان عشق به حق و عشق به خلق در این مناجات چقدر شیرین است.
نقل می کنند که عارفی در حال احتضار، های های گریه می کرد که چگونه جواب خدا را بدهم؟ گفتند: « شما چرا این حرف را می زنید؟» می گفت: « اگر من بروم آن دنیا، خدا به من بگوید تو که با ما رفیق بودی، امّا یک کسی آن گوشه ی دنیا گمراه باقی مانده بود، تو چرا او را با ما رفیق نکردی؟ من چه جوابی به خدا بدهم؟»
علاقه به فرج، یعنی علاقه به آدم ها؛ یعنی سعه ی صدر داشتن و بلند نظر بودن. منتظر، جهان را در گوشه ی سینه خود می بیند و با تمامی افراد عالم در ارتباط است.
در دعای عهد وقتی می خواهد بر امام زمان درود بفرستد، صدا می زند: « خدایا از جانب تمام مؤمنانی که در شرق و غرب زمین زندگی می کنند، در دشت ها یا کوهستان زندگی می کنند، در خشکی ها یا دریاها زندگی می کنند، و از جانب من و پدر و مادرم، به مولای ما حضرت مهدی درون بفرست.»(10) این چه وسعت نظری است که وقتی می خواهد به امام زمانش سلام کند، فقط از طرف خودش سلام نمی دهد و رد بشود، از طرف همه ی اهل عالم سلام می کند؟ این به دلیل سعه ی صدری است که یک منتظر دارد.
حالا این پرسش نه چندان غیر معقول عمار ساباطی از حضرت امام صادق (علیه السلام) را، بگذارید کنار سخن سلمان فارسی و حالی که در انتظار فرج به دست آورده بود، تا فاصله ها را ببینید.(11)
رابطه ی بین ذکر و اشتیاق
در جریان پرورش این اشتیاق، به مفهومی به نام «ذکر» می رسیم. لازم است در کنار جمع آوری همه ی خوبی ها، که مایه ی رونق محبت و شوق هستند، به ذکر هم بپردازیم. خیلی ها می پرسند: چگونه عشق به فرج را در وجودمان افزایش دهیم و در اوج اشتیاق نسبت به ظهور زندگی کنیم تا در عِداد منتظران واقعی امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گیریم؟پاسخ این است که افزایش این اشتیاق، چیزی جدا از کسب تقوا، انجام صحیح و مخلصانه ی عبادات و اجرای فرمان های الهی به ویژه تکالیف اجتماعی نیست. و در کنار همه ی این موارد و بعد از کسب معارف لازم و آگاهی های دقیق و عمیق، اگر خواستیم به کار ویژه ای بپردازیم، باید به «ذکر» توجه کنیم.
اینجاست که جایگاه ذکر روشن می شود. اینجاست که «دعای ندبه»، «دعای عهد»، «دعای سلامتی امام زمان» و سایر ادعیه لازم می شوند. آیا اگر کسی امام زمان را دوست دارد و منتظر اوست، نباید در قنوت نمازهایش و در هر لحظه ای از لحظات استجابت دعا، برای فرجش دست به دعا بردارد؟
دعای عهد چون یک برنامه مستمر است و به بسیاری از مفاهیم کلیدی و ارزشمند اشاره دارد و خصوصاً یک دعای حماسی محسوب می شود، جایگاه ویژه ای در میان اذکار مربوط به حضرت دارد. حضرت امام خمینی (رحمه الله) می فرمودند: «دعای عهد در تقدیر انسان مؤثر است.»(12) خودشان هم برای خواندن دعای عهد برنامه داشتند و این برنامه را تا آخرین روز حیاتشان و در بیمارستان ادامه دادند.(13) دعایی که حضرت امام (رحمه الله) هم در روزهای آخر عمرشان خواندن آن را به خانواده شان توصیه کردند، دعای عهد بود.(14)
نکته ی مهمّی که نباید از نظر دور داشت، این است که تا «ذکر» نباشد، «علاقه» هم افزایش پیدا نمی کند. حتی در مورد دنیا هم همین طور است. چه چیزی علاقه ی ما را به دنیا افزایش می دهد و دنیا را پیش ما لذت بخش می کند؟ دنیایی که چشیدنی است، بوییدنی است، تجربه کردنی است و به طور خلاصه، «نقد» است و می توان به راحتی آن را تجربه کرد، و تجربه کردن دنیا این قدر دل ما را نمی برد که «یاد» دنیا دل ما را می برد.
دنیا با اینکه نقد است، اگر زیاد یادآوری اش نکنید، در دلتان نمی نشیند، آن وقت امام زمانی که غایب است، بدون یادآوری در دلمان می نشیند؟ نگو: « هر موقع دلم تنگ شد، می روم یاد امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) می کنم.» نه، برای خودت برنامه بگذار، برنامه ی یادآوری. منتها برنامه ات مختصر باشد که منقطع نشود. استمرار در چنین برنامه هایی خیلی اهمیت دارد. بعد کم کم دل تنگ حضرت خواهی شد. ضمن آنکه اگر مدعی هستیم که مشتاق فرج و ظهور حضرت هستیم، باید تجلی این کلام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را در جان خویش ببینیم که فرمود: « مَن أحَبَّ شَیئاً لَهِجَ بِذِکرِه؛ هر که چیزی را دوست داشته باشد، به یاد و ذکر آن حریص و مشتاق می شود.»(15)
البته همان طور که قبلاً هم اشاره شد، فکر پشتوانه ی ذکر است. علم، معرفت و تفکر درباره ی دانسته ها، سرمایه ی ذکر هستند. اساساً ذکر اگر چه با قلب انسان سروکار دارد، اما از بلندی اندیشه نشأت می گیرد. اگر انسان فکر را با احساس و علاقه پیگیری کند، نام ذکر به خود می گیرد. از همین جا تفاوت «ذکر» و «ورد» مشخص می شود. اگر چه اوراد برای خود اهمیتی دارند ولی ورد خالی از تفکر و توجه، هیچ گاه مورد اهتمام اولیای خدا نبوده است.
یکی از امور بسیار مهمی که توجه به آن انسان را اهل ذکر می کند و به ویژه در زمینه ی فرج، ما را وادار به دعا می نماید، این واقعیت است که دعای ما برای فرج، دعایی مستجاب است و خداوند متعال به نظر بندگان خود در این زمینه اهمیت می دهد. وقتی ما باور داشته باشیم که درخواست و مسألت ما برای فرج، یک امر تعارفی و تشریفاتی نیست و از حقیقتی والا برخوردار است، دیگر دست از دعا و ذکر بر نخواهیم داشت. این امر عمومی اوست که فرمود: « ادعُونی أستَجِب لَکُم؛ مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم.»(16) و این امر اختصاصی اوست که حضرت حجت (علیه السلام) از طریق دومین نایب خود به اسحاق بن یعقوب فرمود: « زیاد دعا کنید برای تعجیل در فرج، به راستی که در آن فرج شما است؛ أکثِروا الدُّعَاءَ بِتَعجِیلِ الفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُم»(17)
یادمان باشد تنها کسانی برای فرج دعا نمی کنند که خداوند متعال را نسبت به وعده های خود وفادار نمی دانند، یا عنایت او را در حق بندگان خود به قدر کافی باور ندارند؛ و این هر دو، مایه ی سوء ظن به خداوند متعال است که به شدت ما را از آن نهی کرده اند.(18)
ما باید باور کنیم که احساس و اشتیاق ما نسبت به امر فرج، در عالم تأثیر دارد. جدا از تأثیراتی که این اشتیاق در جان ما، جامعه ی ما و جهان ما می گذارد، مهم ترین اثر آن در تقدیر الهی است.(19) او که تصمیم گیرنده ی نهایی برای تحقق فرج است، برای تصمیم گیری به دل های ما نگاه می کند.(20) او تنها کسی است که می تواند میزان معرفت و محبت ما را اندازه بگیرد و بر اساس مقدار آن، مقدرات ما را بهبود بخشد.
حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) در مورد نقش و تأثیر «دعا برای تعجیل در فرج فرزندش (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)» در«نجات انسان» می فرمایند: « به خدا قسم که چنان غیبتی خواهد داشت که از هلاکت نجات پیدا نمی کند در آن، مگر کسی که خداوند او را بر اعتقاد به امامت او ثابت قدم بدارد و او را به دعا برای تعجیل در فرجش موفق دارد؛ وَاللهِ لَیغِیینَّ غَیبَهً لَا ینجُو فِیهَا مِنَ التَّهلُکَةِ إلاَّ مَن یثبِتُهُ اللهُ عَلَی القَولِ بِاِمَامَتِهِ وَ وَفَّقَهُ لِلدُّعَاء بَتَعجِیلِ فَرَجِهِ»(21)
حضرت امام صادق (علیه السلام) در فرمایش عبرت آموزی در مورد میزان تأثیر دعا برای فرج، در تقدیر الهی برای «نجات جامعه» و نزدیکی فرج می فرمایند: « هنگامی که سختی و فشار فرعون بر بنی اسرائیل طولانی شد، بنی اسرائیل چهل روز به درگاه خداوند ضجه زدند و گریه کردند. در این هنگام خداوند به موسی و هارون وحی کرد که آنها را از فرعون نجات دهند. به این ترتیب خداوند 170 سال از دوران مقدر شده برای انتظار را کوتاه کرد و با فرستادن موسی و هارون فرج بنی اسرائیل را رساند. سپس حضرت فرمودند: اگر شما نیز چنین عمل کنید، خداوند فرج ما را می رساند، و اما اگر اینگونه ضجه نزنید و درخواست نکنید، مدت انتظار تا رسیدن همان وقت تعیین شده به طول خواهد انجامید؛ فَلَمَّا طَالَ عَلَی بَنِی إسراَئیلَ العَذابُ ضَجُّوا وَ بَکَوا إلَی اللهِ أربعِینَ صَبَاحاً، فَأوحَی اللهُ أِلی مُوسَی وَ هاروُنَ یخَلَّصهُمُ مِن فرعَونَ فَحَطَّ عَنهُم سَبِعینَ وَ مِاَئهَ سَنَهٍ. فَقَالَ ابَو عَبدِ الله ع: هَکَذَا أنتُم لَو فَعَلُتم لَفَرَّجَ اللهُ عَنَّا فَأمَّا إذلَم تَکُونُوا فَإنَّ الأمرَ ینهِی إلَی مُنتَهَاهُ»(22)
حضرت آیت الله بهجت (رحمه الله) نیز در مورد تأثیر قطعی دعا برای فرج می فرمایند: «چقدر باید در فکر حضرت غائب (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) باشیم و برای تعجیل در امر فرجش دعا کنیم؟! به طور یقین دعا در امر تعجیل فرج آن حضرت مؤثر است، اما نه لقلقه ی زبن و «عَجَّل فَرَجَهُ» خشک و خالی و ورد همیشگی که در آخر منبر برای این که مردم از جا بلند شوند گفته می شود. دعای تعجیل فرج مثل نماز نافله، عمل مستحبی است، یعنی راستی و جدّی و با همّ و غم متأثر باشیم و از خدا بخواهیم تا فاصله ی هزار و چند ساله که بین مردم و واسطه ی فیض اتفاق افتاده است، برطرف شود و به پایان برسد. دعای با حال حزن و اندوه و تأثر قلبی از مردم واقع نمی شود، اگر می شد قطعاً وضع این طور نبود.»(23)
جمع بندی و نتیجه گیری
درباره ی اشتیاق به ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و تحقق فرج هم، علاوه بر مبانی نظری، باید به مبانی عاطفی و احساسی آن نیز توجه کرد، تا هم راه رسیدن به این اشتیاق تسهیل گردد و هم ارزش و اهمیت آن مشخص شود.اشتیاق به فرج دو پیش نیاز و دو شرط اصلی دارد: « عشق به حق» و «عشق به خلق». اشتیاق به فرج ترکیب و نتیجه ی این دو علاقه است و وجود این دو، شرط به وجود آمدن اشتیاقی راستین در دل یک منتظر و تمنای او برای زندگی فرج است. علاقه به فرج، یعنی علاقه به آدم ها؛ یعنی سعه ی صدر داشتن و بلند نظر بودن. منتظر، جهان را در گوشه ی سینه خود می بیند و با تمامی افراد عالم در ارتباط است.
افزایش این اشتیاق، چیزی جدا از کسب تقوا، انجام صحیح و مخلصانه ی عبادات و اجرای فرمان های الهی به ویژه تکالیف اجتماعی نیست. و در کنار همه ی این موارد و بعد از کسب معارف لازم و آگاهی های دقیق و عمیق، اگر خواستیم به کار ویژه ای بپردازیم، باید به «ذکر» توجه کنیم. اینجاست که جایگاه ذکر روشن می شود. اینجاست که «دعای ندبه»، «دعای عهد»، «دعای سلامتی امام زمان» و سایر ادعیه لازم می شوند. نکته ی مهمّی که نباید از نظر دور داشت، این است که تا «ذکر» نباشد، «علاقه» هم افزایش پیدا نمی کند.
ما باید باور کنیم که احساس و اشتیاق ما نسبت به امر فرج، در عالم تأثیر دارد. جدا از تأثیراتی که این اشتیاق در جان ما، جامعه ی ما و جهان ما می گذارد، مهم ترین اثر آن در تقدیر الهی است. او که تصمیم گیرنده ی نهایی برای تحقق فرج است، برای تصمیم گیری به دل های ما نگاه می کند. او تنها کسی است که می تواند میزان معرفت و محبت ما را اندازه بگیرد و بر اساس مقدار آن، مقدرات ما را بهبود بخشد.
پینوشتها:
1. مجموعه ی ورام، ج 2، ص 110 و نیز کنزالفوائد، ج 1، ص 330 با این تفاوت که در کنزالفوائد به جای «وَلَم یشتَق»، «وَلَم یستَبِق؛ سبقت و سرعت نگیرد» آمده است.2. «عَن عَمَّارٍ السَّابَاطِی قَالَ قُلتُ لِابِی عَبدِاللهِ ع: العِبَادَهِ مَعَ الإمَامِ مِنکُم المُستِتِر فِی السَّرَّ فِی دَولَة البَاطلِ افضَلُ امِ العِبادَةُ فِی ظُهُورِ الحَقّ وَ دَولَتِهِ مَعَ الإمَامِ الظَّاهرِ مِنکُم؟ فَقَالَ ع: یا عَمَّارُ الصَّدَقَهُ فِی السِّرِّ وَاللهِ افضَلُ مِن الصَّدقهِ فِی العَلَانِیهِ وَ کَذِلَکَ عِبَادَتُکُم فِی السِّرِّ مَعَ إمَامِکُمُ المُستَتِر فِی دَولَّهِ البَاطِلِ افضلُ لِخَوفِکُم مِن عَدُوکُم فِی دَولَه البَاطِلِ وَ حالِ الهُدنَةِ مِمَّن یعبُدُاللهَ فِی ظُهُورِ الحقَّ مَعَ الامامِ الظَّاهِرِ فِی دَولَّهِ الحَقَّ وَ لَیسَ الِعبَادَةُ مَعَ الخَوفِ فِی دَولَةِ البَاطِلِ مِثلَ العِبَادَةِ مَعَ الامنِ فِی دَولَةِ الحَقِّ...اعلَمُوا انَّ مَن صَلَّی مِنکُم صَلَاهً...کَتَبَ الله عَزَّ وَجَلَّ لَهُ بِهَا خَمساً وَ عِشرِینَ صَلاهً... و مَن...» قَال فَقُلتُ: جُعِلتُ فِدَاکَ قَد رَغَبَتنَی فِی العَمَلِ وَحَثثتَنِی عَلیهِ وَ لَکنَّی اُحِبُّ ان اعلَمَ کَیفَ صِرنا نَحنُ الیومَ افضَلَ اعمَالاً مِن اصحَابِ الاِمَامٍ مَنکُم الظَّاهِرِ فِی دَولَهِ الحَقِّ وَ نَحنُ وَ هُم عَلَی دِینٍ وَاحِدٍ وَ هُوَ دِینُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ؟ فَقَالَ ع: اِنَّکُم سَبَقتمُوهُم الی الدُّخُولِ فِی دِینِ اللهِ و إلی الصَّلاهِ و الصَّومِ وَ الحَجَّ و إلَی کُلَّ فِقهٍ وَ خَیرٍ و إلی عِبَادَةِ اللهِ سِراً مِن عَدُوکُم مَعَ الإمَامِ المُستتَرِ مُطِیعُونَ لَهُ صَابِرُونَ مَعَهُ مُنتَظِروُنَ لِدَوَلةِ الحَقَّ خَائِفُونَ عَلَی إمَامِکُم وَ عَلَی انفَسکُم مِنَ المُلُوکِ تَنظُرُونَ إلی حَقَّ إمَامِکُم وَ حَقِّکُم فِی ایدِی الظَّلمَهِ قَد مَنَعُوکُم ذَلِکَ وَ اضطَرُّوکُم إلی جَذبِ الدنَّیا وَ طَلَبِ المَعَاشِ مَعَ الصبَّرِ عَلَی دِینِکُم وَ عِبادَتِکُم وَ طَاعَهِ رَبِّکُم وَ الخَوفِ عَدُوکُم فَبِذَلِکَ ضَاعَفَ اللهُ اعمَالکُم فَهَنِیئاً لَکُم هَنِیئاً» کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 645 و با تفاوت اندکی درعبارات: کافی، ج 1، ص 333.
3. «قَالَ فَقُلتُ: جُعِلتُ فِدَاکَ فَمَا نَتَمَنَّی إذًا أن نَکُونَ مِن اصحَابِ القَائِمِ (علیه السلام) فِی ظُهُورِ الحَقَّ وَ نَحنُ الیومَ فِی إمَامَتِکَ وَ طَاعَتِکَ أفضَلُ اعمَاًلا مِن اعمَالِ اصحَابِ دَولَهِ الحَقَّ؟» منبع پیشین.
4. منبع پیشین.
5. منظور از اضطرار در اینجا، اضطرار در اثر بلایا و مصائب دنیایی وارد بر انسان و خانواده ی اوست. اما اضطراری ارزشمندتر نیز داریم. علاقه ی به حق و علاقه ی به خلق خدا نیز انسان را به اضطرار می کشاند؛ اضطرار ناشی از ناشناخته ماندن خدا در میان خلق خدا و محروم ماندن خلق خدا از نعمت توحید و ولایت و برکات آنها. ظلم به خلق خدا هم دل انسان را خون می کند و انسان را به اضطرار می کشاند. بسیاری از اضطرارهای مورد اشاره در مضامین بلند ادعیه، به همین نوع از اضطرارها اشاره دارد که در ادامه به نمونه هایی از آن اشاره خواهد شد. اضطرار خود حضرت حجت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) که در دعای ندبه می خوانیم: « أینَ المُضطَرُّ الَّذی یحَابُ إذاَ دَعَا» را نیز باید از همین قسم اضطرار دانست.
6. مفاتیح الجنان، دعای ندبه. و نیز اقبال الاعمال سید بن طاووس، ص 297.
7. همان.
8. خاطره ی پخش شده از صدا و سیما. این خاطره توسط مهندس مهدی چمران برادر شهید چمران، اینگونه نقل شده است. «در زمان مسئولیت دکتر چمران در وزارت دفاع قرار بود تعدادی از ارتشی های وابسته به رژیم طاغوت اخراج شوند. یکی از این افراد قرار ملاقاتی با دکتر داشت که در دفتر ایشان صورت می گرفت. هنگامی که این فرد در زمان مقرر به دفتر دکتر وارد شد با استقبال گرم و با محبت دکتر مواجه شد؛ همان استقبالی که دکتر از سایر افراد صورت می داد. در طول جلسه هم فضای محبت و ادب و احترام بین این دو حاکم بود. پس از این جلسه اطرافیان دکتر در وزارت، مسأله اخراج این فرد را به اطلاع وی رساندند. جالب این که آن ارتشی در پاسخ به آنها گفته بود: (من خود از جریان اخراجم آگاهم و افتخار می کنم که حکم اخراج من توسط چنین فرد مؤدب و با محبت و انسانی امضا شده است.) هنگامی که کارمندان دفتر دکتر نیز در مورد این رفتار ایشان در برخورد با فردی که به واسطه رفتارهایی مستوجب اخراج شده است، سؤال می کنند، دکتر پاسخ می دهد: (درست است، اما من بر مبنای انسان بودن او با انسانیت با وی برخورد کردم.»
منبع: http: // www.m.chamran.com/?Content=67
9. مصطفی چمران، خدا بود و دیگر هیچ نبود، ص 28.
10. «اللَّهُمَّ بَلِّغ مَولَانَا الإمَامَ الهَادِی المَهدِی القَائِمَ بِامرِکَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیه وَ عَلَی آبائِهِ الطَّاهرینَ عَن جمیعِ المُؤمِنِینَ و المُؤمِنَاتِ فِی مَشَارِقِ الارضِ وَ مَغَارِبِهَا سَهلِهَا وَ جَبَلِهَا بَرَّهَا وَ بَحرِهَا وَ عَنَّی وَ عَن وَالِدَی مِنَ الصَّلَوَاتِ زِنَهَ عَرشِ اللهِ وَ مِدَادَ کَلِمَاتِهِ وَ مَا احصَاهُ عِلمُهُ وَ احَاطَ بِهِ کِتَابَهُ...» دعای تعلیمی امام صادق (علیه السلام): مفاتیح الجنان، دعای عهد و نیز: مصباح کفعمی، ص 550.
11. سلمان فارسی در روایتی طولانی از گفتگوی خود با رسول خدا (صلّی الله علیه و آله)، که رسول خدا در این گفتگو نام حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را می برند، از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) می خواهد که دعا کند که سلمان آن زمان را درک کند. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) هم می فرمایند: تو و امثال تو او را درک خواهید کرد. سلمان، پس از شکر فراوان خداوند متعال، با نگرانی از مدت عمر خویش می پرسد: آیا عمر من کفاف خواهد داد؟ رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) نیز با قرائت آیه ای از قرآن، به زنده شدن و رجعت او در آن زمان اشاره می فرمایند و خیال سلمان را از دیدن آن زمان راحت می کنند. سلمان می گویند: پس از شنیدن این وعده ی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) گریه و شوقم شدت گرفت. پس به حضرت عرض کردم: آیا شما قول می دهید؟ رسول خدا فرمودند: بله به عهده می گیرم. سلمان فارسی می گوید: من از محضر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بلند شدم، در حالی که (با این قولی که پیامبر به من داده بود که آن زمان را درک خواهم کرد) دیگر برایم اهمیت نداشت که چه موقع مرگ به سراغ من خواهد رفت. قَالَ سَلمَانُ فَسَکَتُّ ثُمَّ قُلتُ: یا رَسُولَ اللهِ ادعُ اللهَ لِی بِاِدرَاکِهِم. قال رَسولَ الله. یا سَلمانُ إنَّک مُدرِکُهُم وَ امثَالُکَ وَ مَن تَولَّاهُم بِحَقِیقَةِ المَعرفَةِ. قَالَ سَلمَانُ: فَشَکَرتُ اللهَ کَثِیراً، ثُمَّ قُلتُ: یا رَسُولَ اللهِ مُؤجَّلُ فِی إلَی أن أدرِکَهُم؟ فَقَالَ: یا سَلمَانُ اقرَا« فَإذا جاءَ وَعدُ أولاهُما بَعَثنا عَلَیکُم عِباداً عَلَیکُم عِباداً لَنا اولی بَأسٍ شَدید...» قَالَ سَلمَانُ: فَاشتَدَّ بُکَائِی وَ شَوقِی. فَقُلتُ یا رَسُولَ اللهِ بِعَهدٍ مِنک؟ فَقَالَ: إی وَ الَّذی ارسَلَ مُحَمَّداً إنَّهُ بِعَهدٍ مِنَّی وَعَلِی وَ فَاطِمَهَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسینِ وَ تِسعةِ ائِمَّهٍ... قَالَ سَلمَانُ: فَقُمتُ بَینَ یدی رَسُولِ اللهِ وَ مَا یبالِی سَلمَانُ مَتَی لَقِی المَوتَ او لَقِیه.
بحار الانوار، ج 25، ص 7 به نقل از المحتضر، ص 152؛ همچنین الإنصاف فی النص علی الائمه (علیهم السلام)، نوشته سید هاشم بحرانی، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، ص 217 و 487، به نقل از دلائل الامائه، ص 234 و هدایة الکبری، ص 37؛ مصباح الشریعه، ص 63.
12. فاطمه طباطبایی، همسر حاج احمد خمینی: « یکی از چیزهایی که امام در روزهای آخر به من توصیه می کردند خواندن دعای عهد بود. ایشان می گفتند: « صبحها سعی کن این دعا را بخوانی، چون در سرنوشت دخالت دارد.» برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج 3، ص 42، به نقل از فاطمه طباطبایی، ویژه نامه روزنامه اطلاعات، 14/ 3/ 69.
13. مرحوم آیت الله توسلی می گوید: «یک روز مانده بود به فوت ایشان که یکی از خانم ها به من گفتند: « شما بیایید بالای سر امام دعا بخوانید.» من هم دعای عدیله را خواندم. یک وقت متوجه شدم که امام در یک جای مفاتیح، نشانه ای گذاشته اند. نگاه کردم، دیدم دعای عهد حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است که چون مستحب است چهل روز خوانده شود، ایشان روی کاغذ، تاریخ شروع را از هشتم شوال مرقوم فرموده بودند و تا آن روز خوانده بودند» پابه پای آفتاب، ج2، ص 102.
حجت الاسلام والمسلمین آشتیانی هم می گوید: « هنگامی که امام لباس مخصوص بیمارستان را جهت عمل جراحی پوشیدند، کتاب مفاتیح را در دستان مبارکشان گرفته، دعای عهد را با آرامش خاصی قرائت می کردند» برداشت هایی از سیره ی امام خمینی، ج 3، ص 43، به نقل از حجت الاسلام و المسلمین آشتیانی، روزنامه ابرار، 12/ 3/ 72.
14. برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج 3، ص 42. متن خاطره در پاورقی های پیشین گذشت.
15. غررالحکم، ص 65، ح 859.
16. سوره غافر، آیه 60.
17. کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 483 و غیبت شیخ طوسی، ص 290.
18. امام صادق (علیه السلام) در خصوص اطمینان به اجابت دعا فرمودند: « خداوند دعایی را که از دلی غافل و بی توجه سرزند، اجابت نمی کند. پس هرگاه دعا کردی، با دلت [به خدا] روی آر، و یقین بدان که در این صورت دعایت مستجاب می شود؛ إنَّ اللهَ لَا یستَجِیبُ دُعَاءً بِظَهرِ قَلبٍ سَاهٍ فَإذَا دَعَوتَ فَاقبِل بِقَلبِکَ ثُمَّ استَیقِنِ الإجَابَةَ» کافی، ج2، ص 473. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نیز در مورد سوء ظن به خدا فرمودند: « بزرگترین گناه کبیره سوء ظن به خدا است؛ أکبَرُ الکبائرِ سُوءُ الظَّنِّ بِالله»، میزان الحکمه، حدیث 11726، به نقل از کنزالعمال، حدیث 5849.
19. دعا را باید یکی از مهمترین شاخص ها و نتایج اشتیاق مؤمن دانست. اشتیاق مؤمن حتماً به دعا منجر می شود و دعای واقعی هم بدون اشتیاق صورت نمی گیرد. وقتی ائمه از قدرت تأثیر دعا سخن می گویند، خود به خود اهمیت و میزان اثر اشتیاق در تقدیر الهی روشن می شود. حضرت امام صادق (علیه السلام) در مورد قدرت تأثیر دعا در تقدیر الهی به عبدالله بن سنان فرمودند: « دعا قضای الهی را بر می گرداند، گرچه حتمی و قطعی شده باشد. پس زیاد دعا کن؛ الدُّعَاءُ یرُدُّ القَضَاءَ بَعدَ مَا أُبرِمَ إبراَماً فَاکثِر مِنَ الدُّعَاءِ» کافی، ج2، ص 470. باب ان الدعاء یرد البلاء و القضاء.
20. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در سفارش های خود به ابوذر فرمود: « ای ابوذر! خداوند به صورت ها و اموال شما نگاه نمی کند، بلکه به قلب ها و اعمال شما نگاه می کند؛ یا ابَا ذَرِّ إنَّ اللهَ لَا ینظُرُ إلَی صُورِکُم وَ لَا إلَی امواَلِکُم وَ لَکِن ینظُرُ إلَی قُلُوبِکُم وَ اعمَالِکُم» امالی طوسی، ص 535 همچنین امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمود: « دِهِش خداوند به هر کس به اندازه ی نیت اوست؛ عَلَی قَدرِ النَیهِ تَکونُ مِن اللهِ العَطیةُ» غررالحکم، ح 6193 و حضرت امام صادق (علیه السلام) نیز فرمودند: « خداوند کمک خود به بندگان را به اندازه ی نیت های آنان مقدر فرموده است. پس کسی که نیتش درست باشد، یاری خدا به او کامل رسد، و هر کس که نیتش کاستی داشته باشد، یاری خدا نیز به همان اندازه کاستی نیت او، از وی کاسته شود؛ إنَّمَا قَدَّرَ اللهُ عَونَ العِبَادِ عَلَی قَدرِ نِیاتِهِم فَمَن صَحَّت نِیتُهُ تَمَّ عَونُ اللهِ لَهُ وَ مَن قَصَرَت نِیتُهُ قَصَرَ عَنهُ العَونُ بِقَدرِ الَّذِی قَصَرَ» امالی مفید، ص 65.
21. کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 384.
22. تفسیر عیاشی، ج 2، ص 154.
23. در محضر بهجت، ج 2، شماره 1116.