بررسی آثار فردی، اجتماعی و اخروی کسب‌های نامشروع

سفر به تاریکی: دوازده گام سقوط با لقمه‌ی حرام

در این مقاله می‌خواهیم به واکاوی دوازده اثر بنیادین و ویرانگر کسب حرام بر ابعاد فردی، اجتماعی و سرنوشت اخروی انسان بپردازیم.
شنبه، 1 شهريور 1404
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: قربان منتظمی
موارد بیشتر برای شما
سفر به تاریکی: دوازده گام سقوط با لقمه‌ی حرام

مقدمه:

در منظومه‌ی حکیمانه‌ی آفرینش، هر عملی پژواکی در ابدیت دارد، اما شاید هیچ کنشی به اندازه‌ی یک «لقمه» حامل چنین بار سنگینی از سرنوشت نباشد. این لقمه، نه صرفاً غذایی برای جسم، که نقطه‌ی عزیمت در سفری مهیب به سوی تاریکی و سنگ محک سنجش گوهر انسانیت است.
 
 عبور از مرز ظریف میان حلال و حرام، برداشتن نخستین گام در مسیری است که انسان را قدم به قدم از اوج کرامت به حضیض شقاوت می‌کشاند.
 
 این سقوط، جریانی تدریجی و چندوجهی است که از فساد باطن و قساوت قلب آغاز شده، با ویران ساختن پایه‌های اعتماد و امنیت در پیکره‌ی اجتماع ادامه می‌یابد و در نهایت، به قطع کامل پیوند با عالم ملکوت و محرومیت ابدی از رحمت الهی ختم می‌گردد.
 
مقاله‌ی پیش رو بر آن است تا این دوازده گام هولناک را در مسیری از عدم استجابت دعا تا دوستی با ابلیس و تجسم آتشین مال در عالم معنا، به تفصیل واکاوی کند و نشان دهد که چگونه یک انتخاب اقتصادی به ظاهر ساده، می‌تواند به بهای از دست رفتن تمام هویت معنوی یک انسان تمام شود.
 

سفر به تاریکی: دوازده گام سقوط با لقمه‌ی حرام

پیامدهای زیانبار حرام خوری

کسب روزی و طریقه‌ی مصرف آن، یکی از مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین جنبه‌های زندگی یک انسان مؤمن است. خداوند متعال که خالق و روزی‌دهنده‌ی تمام مخلوقات است، راه‌های کسب حلال را برای بندگانش هموار ساخته و آنان را از نزدیک شدن به اموال حرام و نامشروع به شدت بر حذر داشته است.
 
 انتخاب مسیر حرام، نه یک ضرورت، بلکه یک انتخاب آگاهانه است که روح و روان، و همچنین دنیا و آخرت فرد را با پیامدهای زیان‌بار و ویرانگری مواجه می‌سازد. این آثار نامطلوب، همچون سمی مهلک، به تدریج برکت را از زندگی می‌زداید و انسان را در تاریکی معنوی فرو می‌برد.
 
در قرآن کریم، خداوند با بیانی قاطع، هرگونه تصرف نامشروع در اموال دیگران را ممنوع اعلام می‌کند:«وَلَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ» [۱]و اموال یکدیگر را به ناحق و باطل در میان خود نخورید.
 
این آیه شریفه یک اصل کلی را بیان می‌کند که هر نوع کسب و مصرفی که از راه باطل و غیرقانونی باشد، ممنوع است و زمینه‌ساز عواقب وخیم بعدی خواهد بود.
 

اوّل: قرار گرفتن در معرض لعن فرشتگان

یکی از تکان‌دهنده‌ترین آثار فردی لقمه‌ی حرام، واکنش موجودات پاک و مقرب الهی، یعنی فرشتگان، نسبت به این عمل است. فرشتگان که مجری اوامر الهی و واسطه‌ی فیض او هستند، ذاتاً از هرگونه پلیدی و نافرمانی بیزارند.
 
 هنگامی که انسانی با اختیار خود، جسمی را که باید معبد روح الهی باشد، به لقمه‌ی حرام آلوده می‌کند، خود را از ساحت رحمت الهی دور ساخته و مستحق نفرین و لعنت فرشتگان می‌گردد. این لعنت به معنای درخواست آنان از خداوند برای دور شدن رحمت و برکت از آن شخص است.
 
رسول گرامی اسلام، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، در این باره با بیانی هشداردهنده می‌فرمایند: «إِذَا وَقَعَتِ اللُّقْمَةُ مِنْ حَرَامٍ فِی جَوْفِ الْعَبْدِ لَعَنَهُ کُلُّ مَلَکٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَ فِی الْأَرْضِ» [۲]هرگاه لقمه‌ای از حرام در شکم بنده‌ای قرار گیرد، هر فرشته‌ای که در آسمان‌ها و زمین است، او را لعنت می‌کند.
 
تأمل در این روایت عمق فاجعه را آشکار می‌سازد. اینطور نیست که تنها یک یا چند فرشته او را لعنت کنند؛ بلکه «تمام» فرشتگان آسمان و زمین برای او طلب دوری از رحمت الهی را می‌کنند. این یعنی قطع شدن ارتباط معنوی انسان با تمام قوای خیر در عالم هستی و قرار گرفتن در یک انزوای روحانی وحشتناک.
 

دوّم: عدم استجابت دعا

اثر مستقیم دیگر حرام‌خواری که با لعنت فرشتگان نیز در ارتباط است، ایجاد یک مانع بزرگ بر سر راه استجابت دعاست. دعا، سلاح مؤمن و ریسمان اتصال بنده به پروردگار است. حال چگونه می‌توان انتظار داشت که از یک سو با نافرمانی از طریق حرام‌خواری به جنگ با اوامر الهی رفت و از سوی دیگر، انتظار پاسخ و اجابت از درگاه او را داشت؟
 
در روایتی بسیار تأمل‌برانگیز از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است که ایشان به مردی اشاره کردند که در سفری طولانی، با حالتی ژولیده و غبارآلود، دست‌های خود را به سوی آسمان بلند کرده و خالصانه «یَا رَبِّ، یَا رَبِّ» می‌گوید، اما دعایش مستجاب نمی‌شود. سپس پیامبر دلیل آن را اینگونه بیان می‌فرمایند:
 
«مَطْعَمُهُ حَرَامٌ وَ مَشْرَبُهُ حَرَامٌ وَ مَلْبَسُهُ حَرَامٌ وَ غُذِیَ بِالْحَرَامِ فَأَنَّى یُسْتَجَابُ لِذَلِکَ؟» [۳] خوراکش حرام، نوشیدنی‌اش حرام، لباسش از حرام تهیه شده و با حرام تغذیه گشته است؛ پس چگونه دعای چنین کسی مستجاب شود؟
 
این حدیث به وضوح نشان می‌دهد که حتی اگر تمام شرایط ظاهری استجابت دعا مانند اضطرار و حالت تضرع فراهم باشد، آلودگی به حرام می‌تواند به تنهایی تمام راه‌ها را بسته و دعا را بی‌اثر سازد.
 

سوم: قساوت قلب و مرگ معنوی

اگر حرام‌خواری در مرحله‌ی اول، انسان را از دعای فرشتگان محروم می‌سازد، در مرحله‌ی بعد، ضربه‌ای مهلک‌تر بر مرکز ادراک و معنویت او، یعنی «قلب»، وارد می‌کند.
 
 در فرهنگ قرآن و حدیث، قلب صرفاً یک عضو صنوبری شکل در بدن نیست، بلکه مرکز فرماندهی وجود انسان، جایگاه ایمان، محبت، معرفت و تشخیص حق از باطل است. سلامت این قلب، ضامن سعادت ابدی است و بیماری آن، سرآغاز شقاوت و بدبختی. یکی از شوم‌ترین و خطرناک‌ترین آثاری که لقمه‌ی حرام بر این مرکز حساس می‌گذارد، ایجاد «قساوت» و سنگدلی است.
 
قساوت قلب، یک بیماری معنوی است که در آن، دل انسان نرمی و انعطاف خود را در برابر حقایق، مواعظ و نشانه‌های الهی از دست می‌دهد.
 
همچون زمینی سخت و شورهزار که پذیرای بذر نیست، قلب قسی نیز از پذیرش نور هدایت و رحمت الهی امتناع می‌کند. این حالت، انسان را به تدریج در ورطه‌ی هولناک شقاوت فرو می‌برد، زیرا کسی که قلبش سخت شده، دیگر از گناه خود پشیمان نمی‌شود، از یاد مرگ متأثر نمی‌گردد، از شنیدن آیات الهی به وجد نمی‌آید و نسبت به درد و رنج دیگران بی‌تفاوت می‌شود.
 
قرآن کریم این حالت را نتیجه‌ی انباشت گناهان بر روی قلب می‌داند و از آن با تعبیر «زنگار» یاد می‌کند:«کَلَّا ۖ بَلْ ۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ» [4]
 
چنین نیست که می‌پندارند، بلکه اعمال ناپسندی که همواره مرتکب می‌شدند، بر دل‌هایشان زنگار بسته است.«رَین» یا زنگار، لایه‌ای از چرک و کثیفی است که به تدریج بر روی یک شیء شفاف (مانند آینه) می‌نشیند و جلوی بازتاب نور را می‌گیرد.
 
 لقمه‌های حرام، دقیقاً همین نقش را برای قلب ایفا می‌کنند؛ هر لقمه، لایه‌ای از تاریکی و زنگار بر آینه‌ی دل می‌نشاند تا جایی که این آینه به کلی کدر شده و توانایی بازتاباندن نور حقیقت را از دست می‌دهد.
 
تراژدی کربلا، بزرگترین و ملموس‌ترین مصداق تاریخی برای این حقیقت تلخ است. در روز عاشورا، امام حسین علیه‌السلام، که تجسم کامل حق و کلامش چشمه‌ی زلال هدایت بود، در مقابل سپاهی قرار گرفت که گوش‌هایشان از شنیدن و قلب‌هایشان از پذیرفتن حقیقت ناتوان بود.
 
 هرگاه آن حضرت اراده می‌کردند تا با منطق، موعظه و یادآوری حجت‌های الهی، آنان را از گمراهی نجات دهند، با هلهله، جنجال و تمسخر مواجه می‌شدند.
 
در آن لحظات حساس، امام که می‌دیدند کلام نورانی‌شان در آن دل‌های سخت‌تر از سنگ نفوذ نمی‌کند، به ریشه‌یابی این بیماری پرداختند و علت اصلی این سنگدلی و عدم کرنش در برابر حق را با جمله‌ای تاریخ‌ساز بیان فرمودند:
 
«وَیْلَکُمْ مَا عَلَیْکُمْ أَنْ تُنْصِتُوا إِلَیَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلِی... فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِکُمْ» [5] وای بر شما! چه می‌شود شما را که به من گوش فرا نمی‌دهید تا سخنم را بشنوید؟... (علت این است که) شکم‌هایتان از حرام پر شده و بر قلب‌هایتان مُهر زده شده است.
 
این تشخیص الهی از جانب طبیب حقیقی دل‌ها، عمق فاجعه را نشان می‌دهد. امام نمی‌فرمایند «لقمه‌ای حرام خورده‌اید»، بلکه می‌فرمایند «شکم‌هایتان از حرام پر شده است» (مُلِئَتْ). این عبارت نشان‌دهنده‌ی یک عمر تغذیه از مال نامشروع، جوایز و صله‌های حاکمان ظالم و غصب حقوق دیگران است.
 
 این انباشت حرام، خاصیت قلب را از آن گرفته و آن را به عضوی مُهر و موم شده (طُبِعَ) تبدیل کرده است؛ ظرفی که دیگر هیچ محتوای جدیدی را نمی‌پذیرد.
 
به همین دلیل بود که آن لشکر، نوه‌ی پیامبرشان را می‌دیدند، سخن حق او را می‌شنیدند، اما قادر به درک و پذیرش آن نبودند و به راحتی بزرگترین جنایت تاریخ را رقم زدند.
 
رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز در بیانی دیگر، به این فرآیند تدریجیِ زنگار گرفتن قلب اشاره کرده و راه درمان آن را نیز بیان می‌فرمایند:
 
«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ لَتَصْدَأُ کَمَا یَصْدَأُ الْحَدِیدُ إِذَا أَصَابَهُ الْمَاءُ. قِیلَ: وَ مَا جَلَاؤُهَا؟ قَالَ: کَثْرَةُ ذِکْرِ الْمَوْتِ وَ تِلَاوَةُ الْقُرْآنِ» [6] همانا این دل‌ها زنگار می‌گیرند، همان‌گونه که آهن هرگاه به آن آب برسد، زنگ می‌زند. سؤال شد: صیقل دادن آن به چیست؟ فرمودند: بسیار یاد کردن مرگ و تلاوت قرآن.
 
بنابراین، حرام‌خواری نه تنها یک گناه، بلکه یک عامل زمینه‌ساز برای بزرگترین گناهان است، زیرا با سخت کردن قلب، انسان را در برابر هرگونه دعوت به خیر و صلاح، نفوذناپذیر می‌سازد و او را برای سقوط در ورطه‌ی شقاوت ابدی آماده می‌کند.
 

چهارم: تباهی عبادات و پوچ شدن اعمال صالح

پس از آنکه حرام‌خواری، سدّی میان انسان و دعای خیر فرشتگان کشید و مرکز ادراک معنوی او، یعنی قلب را، به ورطه‌ی قساوت و سنگدلی سوق داد، اکنون نوبت به سومین و شاید ملموس‌ترین پیامد ویرانگر آن می‌رسد:
 
به آتش کشیدن خرمن اعمال و بی‌اثر ساختن عبادات. عبادات و اعمال صالح، ستون‌های خیمه‌ی ایمان و سرمایه‌هایی هستند که انسان برای حیات ابدی خود ذخیره می‌کند.
 
اما این ستون‌ها باید بر زمینی پاک و استوار نصب شوند و این سرمایه‌ها باید در خزانه‌ای امن نگهداری شوند. لقمه‌ی حرام، آن زمین را به شوره‌زاری بی‌ثبات و آن خزانه را به انباری سوراخ بدل می‌کند.
 
در اینجا باید میان دو مفهوم کلیدی و دقیق، یعنی «صحت فقهی» و «قبول الهی» تمایز قائل شد. ممکن است فردی که از مال حرام تغذیه می‌کند، نمازی بخواند که از نظر ظاهری و بر اساس قوانین شرعی، تمام ارکان و شرایط آن صحیح است.
 
 چنین نمازی وظیفه‌ی دنیوی را از دوش او ساقط می‌کند و قضای آن بر او واجب نیست. اما این «صحت ظاهری» هرگز به معنای «قبول باطنی» و راه یافتن آن عمل به درگاه خداوند نیست.
 
 لقمه‌ی حرام، روح عبادت را می‌سوزاند و آن را به جسدی بی‌جان و حرکاتی بی‌محتوا تبدیل می‌کند که فاقد هرگونه اثر معنوی و پاداش اخروی است.
 
این حقیقت تلخ و هشداردهنده در کلام نافذ پیامبر اکرم، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، با دقتی تکان‌دهنده بیان شده است. ایشان در روایتی که عمق فاجعه را به تصویر می‌کشد، می‌فرمایند:
 
«مَنْ أَکَلَ لُقْمَةَ حَرَامٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً، وَ لَمْ تُسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً وَ کُلُّ لَحْمٍ یُنْبِتُهُ الْحَرَامُ فَالنَّارُ أَوْلَى بِهِ» [۷]
نماز کسی که لقمه‌ای حرام بخورد تا چهل شبانه‌روز پذیرفته نمی‌شود، و تا چهل صبح دعای او مستجاب نمی‌گردد، و هر گوشتی که حرام آن را رویانده باشد، آتش به آن سزاوارتر است.
 
تأمل در اجزای این روایت، عمق فاجعه را چند برابر می‌کند:
1- یک لقمه‌ی حرام
 تأکید بر «یک لقمه» نشان می‌دهد که نیازی به استمرار یا حجم بالای حرام‌خواری نیست. تنها یک لقمه‌ی آلوده کافی است تا یک اختلال معنوی عظیم ایجاد کند و انسان را برای مدتی طولانی از مدار رحمت الهی خارج سازد.
 
2- قرنطینه‌ی چهل روزه
 محرومیت از قبولی نماز و استجابت دعا به مدت چهل روز، نمادی از یک دوره‌ی کامل تأثیرگذاری سمّ حرام در وجود انسان است. در این چهل روز، ارتباطات معنوی فرد با عالم بالا دچار اختلال شدید شده و او در یک انزوای روحانی وحشتناک به سر می‌برد.
 
3- هم‌سنخی جسم با آتش
عبارت پایانی «فَالنَّارُ أَوْلَى بِهِ» (آتش برای آن سزاوارتر است)، صرفاً یک مجازات نیست؛ بلکه بیان یک حقیقت تکوینی است. جسمی که از ماده‌ی حرام و نجس (از نظر معنوی) روییده، با عالم نور و پاکی بهشت سنخیت و تناسبی ندارد. این جسم، خود به خود، هم‌جنس و هم‌سرشت آتش می‌شود و به سوی آن کشیده می‌شود.
 
این اصل آنچنان زیربنایی است که وقتی شخصی برای مهم‌ترین نیاز خود، یعنی استجابت دعا، از پیامبر راهنمایی خواست، ایشان او را به کلیدی‌ترین و اساسی‌ترین شرط رهنمون شدند.
 
 آن شخص به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: «دوست دارم دعایم مستجاب شود. چه کنم؟» پیامبر خدا در پاسخی کوتاه، جامع و ابدی فرمودند:
 
«طَهِّرْ مَأْکَلَکَ وَ لَا تُدْخِلْ بَطْنَکَ الْحَرَامَ» [۸]خوراکت را پاکیزه گردان و هیچ نوع حرامی را به شکم خود وارد مکن.
 
پاسخ پیامبر، یک شاه‌کلید است: پاکسازی ورودی‌های وجود. تا زمانی که ورودی جسم (دهان) به حرام آلوده باشد، خروجی روح (دعا و عبادت) به آسمان راه نخواهد یافت.
 
این اصل ویرانگر، محدود به نماز و دعا نیست و حتی عظیم‌ترین مناسک عبادی مانند حج را نیز به یک نمایش بی‌روح بدل می‌کند. در روایات آمده است حاجی که با مال حرام به سفر حج رفته، هنگامی که در لباس احرام، با ظاهری پاک، فریاد برمی‌آورد:
 
«لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْک» (خدایا، دعوتت را اجابت کردم)، از جانب ملکوت به او پاسخ داده می‌شود:«لَا لَبَّیْکَ وَ لَا سَعْدَیْکَ، حَجُّکَ مَرْدُودٌ عَلَیْکَ» [۹]نه لبیکی برای توست و نه سعادتی، حج تو به خودت بازگردانده شد.
 
در نهایت، حرام‌خواری از انسان یک «عابد ورشکسته» می‌سازد؛ شخصی که ظاهراً تلاش می‌کند، عبادت می‌کند و زحمت می‌کشد، اما در باطن، به دلیل آلودگی به حرام، هیچ محصولی درو نمی‌کند و با دستانی خالی و پرونده‌ای تباه‌شده، به پیشگاه خداوند حاضر خواهد شد.
 

پنجم: شراکت شیطان در مال و نسل و تباهی ذریه

اگر آثار پیشین حرام‌خواری، به تخریب ارتباط فرد با ملکوت (محرومیت از دعای فرشتگان)، ویرانی مرکز معنویت او (قساوت قلب) و تباهی سرمایه‌های اخروی‌اش (عدم قبولی عبادات) می‌پرداخت، اثر چهارم، فاجعه را از محدوده‌ی فردی خارج کرده و آن را به خصوصی‌ترین و عزیزترین ابعاد زندگی او، یعنی «اموال» و «فرزندان»، تسرّی می‌دهد.
 
 این مرحله، تحقق عینی وعده‌ی قرآن کریم است که به شیطان اجازه‌ی نفوذ و شراکت در اموال و اولاد انسان‌های غافل را داده است. حرام‌خواری، دروازه‌ی این شراکت شوم را به روی ابلیس می‌گشاید.
 
۱. شراکت در اموال: تبدیل نعمت به ابزار شیطان
اولین بُعد این شراکت، در اموال و دارایی‌های انسان رخ می‌دهد. امام باقر علیه السلام با بیانی کوتاه و گویا، یک قانون کلی را در این زمینه وضع می‌کنند:
 
«مَا کَانَ مِنْ مَالٍ حَرَامٍ فَهُوَ شَرِیکُ الشَّیْطَانِ» [۱۰] هر چیزی که از مال حرام به دست آید، شیطان در آن شریک است.این «شراکت»، یک قرارداد حقوقی نیست، بلکه یک تسلط معنوی و تسخیری است که ابعاد مختلفی دارد:
 
شراکت در تصرف:
 مالی که از راه حرام به دست آمده، از برکت و نورانیت الهی تهی است. در نتیجه، این مال به طور ناخودآگاه در مسیرهایی هزینه می‌شود که مورد رضایت شیطان است. چنین پولی صرف گناه، اسراف، تجمل‌گرایی پوچ، فخرفروشی، کمک به ظالمان یا اموری می‌شود که انسان را از یاد خدا غافل‌تر می‌کند. در واقع، فرد با دست خود، ابزار لازم برای تحقق اهداف شیطان را فراهم می‌کند.
 
شراکت در نتیجه:
 انسان زحمت گناه و کسب حرام را به دوش می‌کشد و وبال و عذاب آن را تحمل می‌کند، اما «سود» معنوی این گناه، یعنی دور شدن یک انسان از خدا، به حساب شیطان واریز می‌شود. مال حرام، به جای آنکه وسیله‌ی آسایش و قرب الهی باشد، به ابزاری برای سقوط و تباهی خود فرد و دیگران تبدیل می‌گردد.
 
۲. سرایت به نسل: میراثی از ظلمت برای آیندگان
هولناک‌تر از شراکت در مال، شراکت در نسل و فرزندان است. این اثر، عمق فاجعه‌ی حرام‌خواری را نشان می‌دهد که چگونه یک گناه می‌تواند سرنوشت نسل‌های بعدی را تحت تأثیر قرار دهد. امام صادق علیه السلام در این باره هشداری تکان‌دهنده می‌دهند:
 
«کَسْبُ الْحَرَامِ یَبِینُ فِی الذُّرِّیَّةِ» [۱۱] آثار کسب حرام در نسل‌های بعد آشکار می‌شود.کلمه‌ی «یَبِینُ» (آشکار می‌شود) بسیار پرمعناست. این بدان معناست که تأثیر لقمه‌ی حرام، یک سمّ معنوی است که در نطفه و وجود فرزند تأثیر می‌گذارد و آثار آن ممکن است در کودکی، نوجوانی یا جوانی او خود را نشان دهد. این تأثیر را می‌توان در دو جنبه تحلیل کرد:
 
وراثت معنوی: همان‌طور که خصوصیات جسمی از طریق ژن‌ها منتقل می‌شود، یک بستر و زمینه‌ی روحی نیز از والدین به فرزند منتقل می‌گردد. نطفه‌ای که از غذای حرام منعقد شده، نطفه‌ای آلوده و ظلمانی است.
 
 فرزندی که از چنین نطفه‌ای به وجود می‌آید و در دوران جنینی و شیرخوارگی از جسمی تغذیه می‌کند که با حرام پرورش یافته، از همان ابتدا با یک «استعداد منفی» و گرایش به پلیدی پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارد. او برای پذیرش حق و حرکت در مسیر خیر، با موانع درونی بیشتری روبرو خواهد بود.
 
تربیت فاسد: پدری که ابایی از کسب حرام ندارد، نمی‌تواند الگوی مناسبی برای فرزندش باشد. فضای خانه‌ای که بر پایه‌ی مال حرام بنا شده، فضایی مسموم و فاقد معنویت است. در چنین محیطی، مفاهیم حلال و حرام، حق و باطل و تقوا و پرهیزکاری، بی‌رنگ و بی‌اهمیت جلوه می‌کند و فرزند به طور طبیعی، ارزش‌های فاسد والدین را جذب کرده و در آینده همان مسیر را ادامه خواهد داد.
 
۳. توهّم شفاعت: بزرگترین فریب حرام‌خواران
در این میان، یکی از بزرگترین دام‌های شیطان برای عادی‌سازی گناهان بزرگی چون حرام‌خواری، ایجاد یک «امید کاذب» به شفاعت است. فرد با تکیه بر این توهّم که محبت اهل‌بیت یا شفاعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، مجوز و چراغ سبزی برای عبور از هر خط قرمزی است، با خیالی آسوده به گناه خود ادامه می‌دهد.
 
روایت برخورد شدید امام باقر علیه السلام با این تفکر انحرافی، خط بطلانی بر این پندار می‌کشد. هنگامی که شخصی به نام «ابواَیْمَن» از این باور غلط مردم سخن گفت، امام به شدت خشمگین شدند و فرمودند:
 
«وای بر تو ای اباایمن! چگونه این مردم فکر می‌کنند که مرتکب هر منکری شده و شهوات خود را انجام دهند و هر لقمه حرامی را خورده و دست‌درازی به اموال و نوامیس دیگران بکنند، (باز می‌توانند) چشم به شفاعت پیغمبر صلی الله علیه و آله داشته باشند.» [۱۲]
 
این بیان غضب‌آلود امام نشان می‌دهد که شفاعت، پاداش مؤمنان گناهکاری است که در مسیر حق حرکت کرده ولی دچار لغزش شده‌اند و اکنون پشیمانند؛ نه مجوزی برای کسانی که با علم و عمد، به صورت سیستماتیک به شکستن حریم‌های الهی، به خصوص حرمت «لقمه‌ی حرام»، مشغولند. چنین فردی با عمل خود، عملاً از ولایت خدا و رسولش خارج شده و به ولایت و شراکت شیطان تن داده است و دیگر موضوعی برای شفاعت باقی نمی‌گذارد.
 

ششم: معماری عبادت بر پرتگاه جهنم

اثر پنجم حرام‌خواری، یکی از هوشمندانه‌ترین و دقیق‌ترین تشبیهات را برای نشان دادن عمق بیهودگی اعمال انسان به کار می‌گیرد. این اثر، به «معماری» و «هندسه‌ی» عبادت می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه لقمه‌ی حرام، شالوده و پیِ تمام بناهای معنوی انسان را ویران می‌کند و آن را به یک سازه‌ی پوشالی و محکوم به فنا تبدیل می‌نماید.
 
الف: بنای سست بر شن‌زار: تشبیه نبوی از عبادت بی‌اساس
نقطه‌ی شروع این تحلیل، کلام کوتاه و بی‌نهایت پرمغز رسول خدا صلی الله علیه و آله است که این حقیقت را این‌گونه به تصویر می‌کشند:«الْعِبَادَةُ مَعَ أَکْلِ الْحَرَامِ کَالْبِنَاءِ عَلَی الرَّمْلِ» [۱۳]عبادتِ کسی که حرام‌خواری می‌کند، مانند ساختمانی است که بر روی شن‌زار بنا شده است.
 
این تشبیه ساده، به ظاهر، اما عمیق، ابعاد مختلف فاجعه را روشن می‌کند:
1. ظاهر فریبنده و باطن پوشالی
ساختمانی که بر روی شن بنا شده، ممکن است از دور، ساختمانی زیبا، کامل و استوار به نظر برسد. به همین ترتیب، فرد حرام‌خوار ممکن است در ظاهر، تمام عبادات را به جا آورد؛ نماز بخواند، روزه بگیرد و در صفوف جماعت حاضر شود. اما همان‌طور که آن بنای ظاهری هیچ پیوند و اتصالی با زمین سخت و قابل اتکا ندارد، عبادات این شخص نیز هیچ ریشه و اتصالی به عالم معنا و منبع قبول الهی، یعنی «تقوا»، ندارد.
 
2. بیهودگی تلاش و اتلاف سرمایه
 ساختن بنا بر روی شن، نهایت بیهودگی و اتلاف وقت، انرژی و مصالح است. هر تلاشی برای بالا بردن این بنا، در نهایت به هدر می‌رود. عبادت همراه با حرام‌خواری نیز دقیقاً اتلاف گران‌بهاترین سرمایه‌ی انسان، یعنی «عمر» و «اعمال» اوست. فرد عمری را صرف اعمالی می‌کند که هیچ ذخیره‌ای برای آخرت او نخواهد شد.
 
3. فروریزی حتمی و ناگهانی
 سرنوشت محتوم چنین ساختمانی، فروریختن است. این بنا برای فروپاشی نیازمند زلزله‌ای بزرگ نیست؛ نسیمی تند یا موجی کوچک کافی است تا تمام آن را در هم بکوبد. عباداتِ بی‌اساس فرد حرام‌خوار نیز در برابر اولین نسیم‌های حوادث سهمگین پس از مرگ، مانند سؤال قبر و مواقف قیامت، به سرعت فرو می‌ریزد و چیزی از آن باقی نمی‌ماند.
 
ب. سقوط در آتش: تصویر قرآنی از عاقبت بنا و بنّا
قرآن کریم این تشبیه را یک گام هولناک فراتر برده و آن را از یک «بیهودگی منفعل» به یک «سقوط فعال و فاجعه‌بار» تبدیل می‌کند. خداوند در مقایسه‌ی دو نوع بنای معنوی، وضعیت فرد حرام‌خوار را نه ساختن بر روی شن، که ساختن بر لبه‌ی پرتگاهی در حال فروریختن توصیف می‌کند:
 
«أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَىٰ تَقْوَىٰ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَیْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ» [۱۴] آیا کسی که شالوده‌ی آن [بنای خود] را بر پایه‌ی تقوای الهی و خشنودی او بنا کرده بهتر است، یا کسی که شالوده‌ی آن را بر لبه‌ی پرتگاهی سست و در حال فروریختن بنا نهاده که آن بنا با بناکننده‌اش در آتش جهنم سقوط می‌کند؟
 
این آیه‌ی شریفه، تحلیل را به اوج خود می‌رساند و نکات تکمیلی و وحشتناکی را به تصویر نبوی اضافه می‌کند: •شَفَا جُرُفٍ هَارٍ (لبه‌ی پرتگاهی در حال فروریختن): این تعبیر از «شن‌زار» بسیار دهشتناک‌تر است.
 
 شن‌زار، یک بستر سستِ «منفعل» است، اما پرتگاه در حال فروریختن، یک خطر «فعال» و پویاست. حرام‌خواری نه تنها یک پی مستحکم ایجاد نمی‌کند، بلکه خود به صورت مداوم در حال تخریب و فروریختن زمین زیر پای انسان است.
 
•فَانْهَارَ بِهِ (با بناکننده‌اش سقوط می‌کند): این نکته‌ی کلیدی آیه است. در اینجا فقط «بنا» (عبادت) سقوط نمی‌کند، بلکه «بنّا» (شخص عابد) نیز همراه با آن به قعر جهنم پرتاب می‌شود.
 
 این یعنی عمل و عامل، سرنوشتی یکسان پیدا می‌کنند. فرد نمی‌تواند خود را از عملش جدا کند و بگوید «من تلاش خود را کردم ولی عبادتم مقبول نشد». خیر، این تلاشِ نابجا، خودِ عاملِ سقوط اوست.
 
•فِی نَارِ جَهَنَّمَ (در آتش جهنم): آیه مقصد نهایی این سقوط را نیز به صراحت مشخص می‌کند. این فروریختن، یک نابودی ساده در همین دنیا نیست، بلکه یک سقوط مستقیم به درون آتش دوزخ است.
 
بنابراین، با کنار هم گذاشتن حدیث نبوی و آیه‌ی قرآن، به این نتیجه‌ی هولناک می‌رسیم که عبادتِ آمیخته با حرام، نه تنها یک عمل بی‌فایده و بی‌نتیجه است، بلکه یک «خودکشی معنوی» تدریجی است. فرد با دست خود، خانه‌ی اعمالش را بر لبه‌ی دره‌ای بنا می‌کند که به جهنم منتهی می‌شود و با هر عبادتِ آلوده، یک قدم به سقوط نهایی خود نزدیک‌تر می‌شود.
 

هفتم: کیمیای معکوس؛ تبدیل حسنات به سیئات

تا به اینجا، دیدیم که حرام‌خواری عبادات را بی‌اثر (کالْبَنٰاءِ عَلیَ الرَّمْلِ) و غیرقابل قبول (لَا یُقْبَلُ لَهُ صَلَاةٌ) می‌سازد. اما اثر ششم، فاجعه را به مرحله‌ای غیرقابل تصور و به مراتب هولناک‌تر می‌رساند.
 
در این مرحله، حرام‌خواری همچون یک «کیمیای معکوس» عمل می‌کند؛ اگر کیمیا فلز بی‌ارزش را به طلا تبدیل می‌کند، حرام‌خواری، طلای اعمال صالحه را به گناه و سیئه مبدل می‌سازد. عمل نیکی که باید موجب قرب و پاداش شود، خود به سندی برای عذاب و دوری از خدا تبدیل می‌گردد.
 
این حقیقت تکان‌دهنده در کلام جامع رسول خدا صلی الله علیه و آله این‌گونه بیان شده است: «مَنِ اکْتَسَبَ مَالًا حَرَاماً لَمْ یَقْبَلِ اللّٰهُ مِنْهُ صَدَقَةً وَ لَا عِتْقاً وَ لَا حَجّاً وَ لَا اعْتِمَاراً وَ کَتَبَ اللّٰهُ بِعَدَدِ أَجْزَاءِ ذٰلِکَ أَوْزَاراً وَ مَا بَقِیَ مِنْهُ بَعْدَ مَوْتِهِ کَانَ زَادَهُ إِلَی النَّارِ» [۱۵]
 
کسی که مالی از حرام به دست آورد، خداوند هیچ کار خیری را از او نمی‌پذیرد؛ نه صدقه، نه آزاد کردن بنده، نه حج و نه عمره. و خداوند به تعداد اجزای آن [عمل خیر]، برایش گناه ثبت می‌کند و آنچه از آن مال پس از مرگش باقی بماند، توشه‌ی او به‌سوی آتش خواهد بود.
 
تحلیل دقیق این روایت، سه مرحله از این سقوط معنوی را آشکار می‌سازد:

۱. بطلان جامع؛ از صدقه تا حج
اولین بخش روایت، بر بطلان و عدم پذیرش فراگیر اعمال خیر تأکید می‌کند. نکته‌ی مهم، مثال‌هایی است که پیامبر اکرم (ص) ذکر می‌کنند: «صدقه، آزاد کردن بنده، حج و عمره». این‌ها اعمالی عادی نیستند، بلکه قله‌های انفاق مالی و عبادت بدنی-مالی محسوب می‌شوند.
 
 انتخاب این موارد حامل این پیام است که وقتی حتی این اعمال بزرگ و پرفضیلت با مال حرام باطل می‌شوند، تکلیف اعمال کوچک‌تر و ساده‌تر مشخص است.
 
منطق این عدم پذیرش روشن است: نمی‌توان با ابزاری نجس و آلوده، به تطهیر و تقرب دست یافت. انفاق از مال حرام، مانند تلاش برای شستن یک لباس پاک با آب آلوده است؛ نتیجه‌ای جز آلوده‌تر شدن ندارد. این عمل، در باطن خود نوعی اهانت به ساحت قدس الهی است، زیرا فرد مال غصبی و دزدی را به عنوان هدیه به پیشگاه صاحب اصلی آن (خداوند) تقدیم می‌کند!
 
۲. واژگونی هولناک؛ ثبت پاداش به عنوان گناه
بخش دوم روایت، پرده از فاجعه‌ی اصلی برمی‌دارد: «وَ کَتَبَ اللّٰهُ بِعَدَدِ أَجْزَاءِ ذٰلِکَ أَوْزَاراً» (و خداوند به تعداد اجزای آن، گناه ثبت می‌کند). اینجاست که «کیمیای معکوس» رخ می‌دهد. عمل دیگر صرفاً «باطل» یا «بی‌اثر» نیست، بلکه به ضد خود تبدیل شده و به عنوان «گناه» (وزر) در پرونده‌ی فرد ثبت می‌شود.
 
چرا؟ زیرا تصرف در مال حرام، خود یک گناه مستمر است. وقتی فردی با پول حرام صدقه می‌دهد یا برای حج هزینه می‌کند، در واقع در حال ارتکاب گناه «تصرف در مال غیر» است.
 
این عمل، ادامه‌ی همان گناه اولیه (کسب حرام) است، اما در لباسی فریبنده از تقدس و خیرخواهی. خداوند با این قانون، این نقاب ریاکارانه را کنار می‌زند و ماهیت واقعی عمل را که همان «تصرف غاصبانه» است، به نمایش می‌گذارد.
 
عبارت «بِعَدَدِ أَجْزَاءِ ذٰلِکَ» (به تعداد اجزای آن) نیز نشان‌دهنده‌ی دقت و موشکافی در این محاسبه است؛ گویی هر ریال از آن پول حرام که در مسیر این «عمل خیرنما» خرج می‌شود، گناهی مستقل و جداگانه ثبت می‌گردد.
 
۳. میراث آتشین؛ توشه‌ای برای دوزخ
بخش پایانی روایت، سرنوشت این مال آلوده را حتی پس از مرگ صاحبش مشخص می‌کند: «وَ مَا بَقِیَ مِنْهُ بَعْدَ مَوْتِهِ کَانَ زَادَهُ إِلَی النَّارِ» (و آنچه از آن پس از مرگش باقی بماند، توشه‌ی او به‌سوی آتش خواهد بود).
 
 این عبارت، اوج تباهی و خسران است. مالی که انسان عمری برای انباشتن آن تلاش کرده تا مایه‌ی رفاه خود و وارثانش باشد، پس از مرگ به «زاد» و «توشه»ی او برای سفر به دوزخ تبدیل می‌شود.
 
 این مال، نه تنها در دنیا وبال گردن او بود و اعمالش را تباه کرد، بلکه در آخرت نیز به هیزم و آتش‌گیره‌ای برای شعله‌ورتر شدن عذاب او تبدیل می‌گردد. این یک عدالت کامل و آیینه تمام‌نمای تجسم اعمال است: مالی که از آتش حرص و طمع به دست آمده، در نهایت به آتش حقیقی دوزخ مبدل خواهد شد.
 

هشتم: قطع آخرین ریسمان امید؛ محرومیت از شفاعت

پس از آنکه حرام‌خواری، باطن انسان را فاسد کرد، عباداتش را بی‌اثر نمود و حتی اعمال نیک او را به گناه تبدیل کرد، آخرین و شاید دردناک‌ترین ضربه را در حساس‌ترین بزنگاه حیات ابدی، یعنی در صحنه‌ی قیامت، وارد می‌آورد.
 
این اثر، محرومیت از بزرگترین سرمایه‌ی امید مؤمنان، یعنی «شفاعت» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت طاهرینش است. حرام‌خواری، انسان را به نقطه‌ای از بیگانگی معنوی می‌رساند که دیگر لیاقت و قابلیت قرار گرفتن زیر چتر رحمت شفاعت را از دست می‌دهد.
 
۱. سوگندهای سه‌گانه‌ی امیرالمؤمنین: تأکیدی بر قطعیّت فاجعه
عمق این فاجعه به قدری است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام در وصیت‌نامه‌ی خود به فرزندشان امام حسن مجتبی علیه السلام، با لحنی بی‌سابقه و با تکرار سوگند، بر حتمی بودن آن تأکید می‌ورزند. این تأکید سه‌گانه، برای زدودن هرگونه شک و تردید یا امید کاذب از ذهن کسانی است که به گناه حرام‌خواری آلوده شده و به شفاعت دل بسته‌اند:
 
«وَ لَا یَرِدُ عَلَی رَسُولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله مَنْ أَکَلَ مَالًا حَرَاماً، لَا وَ اللّٰهِ لَا وَ اللّٰهِ لَا وَ اللّٰهِ، وَ لَا یَشْرَبُ مِنْ حَوْضِهِ وَ لَا یَنَالُ شَفَاعَتَهُ» [۱۶]
 
به خدا سوگند، به خدا سوگند، به خدا سوگند، کسی که مالی از حرام بخورد، بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد نخواهد شد و از حوض او (کوثر) نخواهد نوشید و به شفاعت او نخواهد رسید.
 
تکرار قسم جلاله، نشان می‌دهد که این یک قانون تخلف‌ناپذیر الهی است. این بیان، هشداری است به کسانی که گمان می‌کنند می‌توان با آلودگی به حرام، در صف محبان و شیعیان اهل بیت باقی ماند. امام با این سوگندهای غلیظ، اعلام می‌کنند که میان «حرام‌خواری» و «ورود بر رسول خدا» یک تضاد ذاتی و آشتی‌ناپذیر وجود دارد.
 
۲. محرومیت سه‌گانه در قیامت: ابعاد مختلف طرد شدن
این روایت، سه مرحله از محرومیت نهایی را به تصویر می‌کشد که هر یک، بعدی از ابعاد این طردشدگی را نمایان می‌سازد:
 
مرحله اول: عدم ورود بر رسول خدا
اولین مرحله، عدم امکان نزدیک شدن به ساحت مقدس پیامبر رحمت است. این صرفاً یک دوری مکانی نیست، بلکه یک بیگانگی هویتی است. وجودی که با حرام عجین شده، سنخیتی با طهارت و قداست وجود پیامبر اکرم (ص) ندارد و از حضور در محضر ایشان که کانون رحمت الهی در قیامت است، رانده می‌شود.
 
مرحله دوم: محرومیت از حوض کوثر
دومین مرحله، ننوشیدن از حوض کوثر است. کوثر، چشمه‌ی حیات و طهارت اخروی است که تشنگی روز محشر را برطرف کرده و مؤمنان را برای ورود به بهشت پاک می‌گرداند.
 
 دهان و گلویی که در دنیا به لقمه‌ی حرام آلوده شده، در آخرت لیاقت چشیدن آب پاک و طهور کوثر را نخواهد داشت. این یک تجسم عمل کامل است: آلودگی در دنیا، به تشنگی و حسرت در آخرت می‌انجامد.
 
مرحله سوم: نرسیدن به شفاعت
 این مرحله، تیر خلاص به امید حرام‌خوار است. شفاعت، آخرین ریسمان نجاتی است که گناهکاران مؤمن به آن چنگ می‌زنند. اما حرام‌خواری، این ریسمان را نیز قطع می‌کند.
 
 این محرومیت نه به معنای عدم تمایل شفیعان، بلکه به معنای «عدم قابلیت» شفاعت‌شونده است. فرد با حرام‌خواری، خود را از دایره و قلمرو ولایت اهل بیت خارج کرده و دیگر پیوندی باقی نگذاشته است که شفیع بتواند با آن ارتباط برقرار کرده و او را نجات دهد.
 
۳. مُهر پایانی بر یک حقیقت: «بدترین خوراک»
در نهایت، امیرالمؤمنین علیه السلام تمام این فجایع را در یک جمله‌ی کوتاه و کوبنده خلاصه می‌کنند که به تنهایی گویای همه‌چیز است:«بِئْسَ الطَّعَامُ الْحَرَامُ» [۱۷] بدترین خوراک‌ها، خوراک حرام است.
 
کلمه‌ی «بِئْسَ» در زبان عربی، نهایت مذمت و سرزنش را می‌رساند. این جمله نمی‌گوید حرام، خوراک «بدی» است، بلکه آن را «بدترین» و «نکوهیده‌ترین» خوراک معرفی می‌کند. چرا؟
 
زیرا هیچ خوراکی به اندازه‌ی آن، آثار ویرانگر معنوی ندارد؛ هیچ طعامی انسان را از خدا دور نمی‌کند، عباداتش را تباه نمی‌سازد، اعمال نیکش را به گناه تبدیل نمی‌کند و در نهایت، او را از شفاعت اولیای خدا محروم نمی‌نماید، مگر «لقمه‌ی حرام». این جمله، مُهر تأییدی بر تمام آثار پیشین و هشداری نهایی برای پرهیز از این پرتگاه هولناک است.
 

نهم: خلع لباس ولایت و مهر و موم دروازه‌های بهشت

پس از آنکه تمام پل‌های بازگشت و جبران، از جمله قبولی عبادات، ارزش اعمال صالحه و امید به شفاعت، به واسطه‌ی حرام‌خواری ویران شد، اثر هشتم، پرده از دو خسران نهایی و مطلق برمی‌دارد:
 
از دست دادن هویت شیعی و محرومیت ابدی از بهشت. در این مرحله، فرد نه تنها از پاداش‌ها محروم می‌شود، بلکه از دو سرمایه‌ی اصلی وجودی خود، یعنی «رابطه‌ی ولایی با امیرالمؤمنین (ع)» و «مقصد نهایی یعنی بهشت» نیز طرد می‌گردد.
 
۱. اخراج از دایره ولایت: نفی دوستی از زبان امیرالمؤمنین (ع)
مهم‌ترین سرمایه و شاخصه‌ی هویتی یک شیعه، پیوند قلبی و عملی او با امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که از آن با عنوان «ولایت» یاد می‌شود. ولایت، صرفاً یک دوستی ساده نیست، بلکه پیوندی عمیق از محبت، معرفت، اطاعت و سرپرستی‌پذیری است. حال، امام علی علیه السلام با قاطعیت تمام، خط بطلانی بر ادعای ولایتمداری فرد حرام‌خوار می‌کشند:
 
«لَیْسَ بِوَلِیٍّ لِی مَنْ أَکَلَ مَالَ مُؤْمِنٍ حَرَاماً» [۱۸] کسی که مال مؤمنی را به حرام بخورد، ولیّ (دوست و پیرو) من نیست.
 
تحلیل این کلام کوتاه، عمق فاجعه را آشکار می‌کند:
نفی کامل هویت: امام نمی‌فرمایند "ولایتش ضعیف است" یا "از دوستان خوب ما نیست"، بلکه با «لَیْسَ» که از ادات نفی قطعی است، اساساً این نسبت را منکر می‌شوند. این به معنای «خلع لباس ولایت» است. فردی که مال مؤمن را می‌خورد، با این عمل خود، رسماً از اردوگاه پیروان و محبان علی (ع) خارج می‌شود.
 
تضاد ذاتی با عدالت علوی: این حکم، یک نتیجه‌ی منطقی و طبیعی است. امام علی علیه السلام، مظهر تام و تمام عدالت و احقاق حق مظلومان هستند. چگونه ممکن است کسی که با پایمال کردن حق یک مؤمن، دقیقاً در نقطه‌ی مقابل سیره‌ی علوی حرکت می‌کند، بتواند خود را پیرو و دوستدار ایشان بداند؟
 
این یک تناقض آشکار و یک ادعای دروغین است که خود امام آن را رسوا می‌کنند. حرام‌خواری مال مؤمن، اعلام جنگ با اصل «عدالت» است و اعلام جنگ با عدالت، اعلام جنگ با هویت امیرالمؤمنین (ع) است.
 
۲. جسم حرام، بهشت حرام: قانون تخلف‌ناپذیر نبوی
پس از آنکه ارتباط با «راهنمای بهشت» (امام علی ع) قطع شد، نوبت به بسته‌شدن درب‌های خود «مقصد» (بهشت) می‌رسد. رسول خدا صلی الله علیه و آله این قانون نهایی را به شکلی فیزیکی و غیرقابل انکار بیان می‌کنند تا هیچ راه توجیهی باقی نماند:
 
«إِنَّ اللّٰهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ أَنْ یَدْخُلَهَا جَسَدٌ غُذِّیَ بِحَرَامٍ» [۱۹] همانا خداوند ورود بدنی را که از حرام تغذیه شده، به بهشت حرام کرده است.
 
این حدیث، یک قانون تکوینی و یک اصل بنیادین در نظام خلقت را بیان می‌کند:عدم سنخیت وجودی: بهشت، «دارالسلام» و جایگاه طهارت و پاکی مطلق است.
 
جسم و بدنی که گوشت و خون آن از منبعی نجس و آلوده (حرام) روییده، هیچ سنخیت و تناسبی با محیط پاک بهشت ندارد. همان‌طور که یک شیء آلوده را به مکانی استریل وارد نمی‌کنند، ورود جسمی که با حرام پرورش یافته نیز به ساحت قدسی بهشت ممنوع است.
تجسم عمل: این حدیث، نمونه‌ی بارز «تجسم اعمال» است. لقمه‌ی حرامی که در دنیا خورده می‌شود، در آخرت به مانعی فیزیکی برای ورود به بهشت تبدیل می‌گردد. آن حرام، خود تبدیل به دیواری در برابر بهشت می‌شود. عبارت «جَسَدٌ غُذِّیَ» (بدنی که تغذیه شده) نشان می‌دهد که این آلودگی سطحی نیست، بلکه به تار و پود و سلول‌های بدن نفوذ کرده و ماهیت آن را تغییر داده است.
 
حکم قطعی الهی: عبارت «إِنَّ اللّٰهَ حَرَّمَ» (همانا خدا حرام کرده) جای هیچ شک و شبهه‌ای باقی نمی‌گذارد. این یک محرومیت قطعی و یک فرمان الهی است، نه یک توصیه‌ی اخلاقی.
 
در نتیجه، حرام‌خواری با یک حرکت گازانبری، هم «راه» را با قطع ولایت امیرالمؤمنین (ع) می‌بندد و هم «مقصد» را با حرام کردن بهشت بر جسم آلوده، دست‌نیافتنی می‌سازد و پرونده‌ی سعادت ابدی انسان را برای همیشه مختومه می‌کند.
 

دهم: فرسایش امنیت اجتماعی؛ وقتی حرام، جامعه را از درون می‌پوساند

تاکنون، آثار حرام‌خواری را در بُعد فردی و معنوی، از فساد باطن گرفته تا تباهی اعمال و محرومیت از بهشت، بررسی کردیم. اما اثر نهم، این ویرانی را از محدوده‌ی جان فرد فراتر برده و به قلب اجتماع می‌کشاند. حرام‌خواری همچون یک بیماری مسری، از فرد آغاز شده و به سرعت به یک اپیدمی تبدیل می‌شود که «امنیت روانی و اقتصادی» جامعه را متلاشی می‌کند. این اثر نشان می‌دهد که لقمه‌ی حرام، تنها یک گناه شخصی نیست، بلکه یک جرم اجتماعی با پیامدهای ویرانگر است.
 
۱. پوسیدگی ریشه‌های اعتماد: از بین رفتن صفا و صمیمیت
اساس یک جامعه‌ی سالم، شبکه‌ای از روابط است که بر پایه‌ی «اعتماد متقابل» بنا شده است. حرام‌خواری، این ریشه‌ی حیاتی را هدف گرفته و آن را می‌خشکاند. زمانی که کسب درآمد حرام در جامعه رواج یابد، اولین قربانی، «حسن ظن» و «اطمینان» افراد به یکدیگر است.
 
ایجاد کینه و دشمنی: هر معامله‌ی حرام، یک طرف «ظالم» و یک طرف «مظلوم» دارد. فردی که مالش به ناحق خورده شده، به طور طبیعی حس کینه و نفرت نسبت به طرف مقابل و حتی نسبت به سیستمی که اجازه‌ی چنین ظلمی را داده، پیدا می‌کند. این کینه‌ها روی هم انباشته شده و فضای عمومی جامعه را از صفا و برادری به سمت بدبینی، دشمنی و تقابل سوق می‌دهد.
 
نابودی صلاح و صفا: در چنین فضایی، دیگر کسی به کسی اعتماد نمی‌کند. خریدار به فروشنده، کارگر به کارفرما، و شریک به شریک خود با دیده‌ی تردید می‌نگرد. تعاملات اقتصادی که باید مایه‌ی رشد و همکاری باشند، به میدان جنگی برای کلاه گذاشتن بر سر یکدیگر تبدیل می‌شوند. این همان مرگ «صلاح و صفا» و حاکمیت یک بی‌اعتمادی فراگیر است.
 
۲. شکستن حریم‌ها: از لقمه‌ی حرام تا هرج و مرج اجتماعی
خطرناک‌ترین جنبه‌ی رواج حرام‌خواری، «عادی‌سازی گناه» و «شکستن قبح آن» است. مرز میان حلال و حرام، اساسی‌ترین خط قرمز در زندگی اقتصادی یک مسلمان است. وقتی این مرز اصلی به سادگی نادیده گرفته شود، دیگر هیچ حریم و مرز دیگری در امان نخواهد بود.
 
این یک سقوط دومینو وار است: کسی که برایش تفاوتی میان لقمه‌ی حلال و حرام نیست، به زودی تفاوتی میان راستگویی و دروغ، امانت‌داری و خیانت، انصاف و کم‌فروشی، و در نهایت قانون‌مداری و جرم نخواهد دید.
 
 مفاهیمی چون «دزدی»، «کلاهبرداری»، «گران‌فروشی» و «رشوه» در ذهن او بازتعریف شده و به عناوینی موجه مانند «زرنگی»، «فرصت‌طلبی» یا «حق‌الزحمه» تغییر نام می‌دهند. این همان نقطه‌ای است که جامعه دچار «هرج و مرج» و «بی‌بند و باری» می‌شود و امنیت، که بزرگترین نعمت اجتماعی است، از بین می‌رود.
 
۳. عمیق‌ترین ترس پیامبر (ص): چرا «مکاسب حرام»؟
با درک این پیامدهای اجتماعی است که عمق نگرانی و ترس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مشخص می‌شود. ایشان در هشداری بی‌نظیر، این خطر را بزرگترین تهدید برای امت پس از خود معرفی می‌کنند:
 
«إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَی أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی هٰذِهِ الْمَکَاسِبُ الْحَرَامُ» [۲۰] همانا بیمناک‌ترین چیزی که پس از خود بر امّتم از آن می‌ترسم، این درآمدهای حرام است. اینکه چرا از میان تمام گناهان، «کسب حرام» به عنوان «بیمناک‌ترین» (أَخْوَفَ) چیز معرفی شده، دلایل عمیقی دارد:
 
فریبندگی و پنهان‌کاری: بسیاری از گناهان، ظاهری آشکار و زشت دارند، اما کسب حرام می‌تواند در پوشش یک معامله‌ی قانونی و موجه پنهان شود. این ماهیت پنهان، آن را خطرناک‌تر و فراگیرتر می‌کند.
 
تخریب زیربنایی: کسب حرام، مستقیماً به شالوده‌ی اقتصادی و عدالت اجتماعی حمله می‌کند. اگر اقتصاد یک جامعه که مانند خون در رگ‌های آن است، مسموم شود، تمام ارکان دیگر از جمله فرهنگ، سیاست و اخلاق نیز فاسد خواهند شد.
 
فراگیری و تأثیر عمومی: یک گناه فردی ممکن است تنها به خود فرد آسیب بزند، اما کسب حرام به طور قطع حقوق دیگران را ضایع کرده و تأثیری مستقیم بر کل جامعه می‌گذارد.
 
ترس پیامبر (ص)، ترس از فروپاشی مدل یک «جامعه‌ی ایمانی» بود؛ جامعه‌ای که قرار بود بر پایه‌ی عدالت، برادری و اعتماد بنا شود و کسب حرام، دقیقاً تیشه‌ای است که بر ریشه‌ی تمام این اصول زده می‌شود.
 

یازدهم: پیمان نهایی؛ ثبت‌نام در فهرست دوستان ابلیس

پس از آنکه حرام‌خواری، رابطه‌ی انسان را با خدا (عدم قبولی عبادات)، با اعمال نیک خودش (تبدیل حسنات به سیئات)، با اولیای الهی (محرومیت از شفاعت و ولایت) و با بهشت (حرام شدن ورود) به کلی قطع کرد، تنها یک مقصد و یک هم‌پیمان برای او باقی می‌ماند:
 
 شیطان. اثر دهم، پرده از این حقیقت هولناک برمی‌دارد که حرام‌خواری، به ویژه در ابعاد اقتصادی، سریع‌ترین و مطمئن‌ترین مسیر برای پیوستن به لشکر ابلیس و درآمدن در زمره‌ی دوستان قسم‌خورده‌ی اوست.
 
این حقیقت در گفتگویی تکان‌دهنده میان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ابلیس آشکار می‌شود. وقتی پیامبر از او درباره‌ی دوستانش در میان امت اسلام سؤال می‌کنند، شیطان با افتخار، از یک فهرست نُه گروهی رونمایی می‌کند:
 
۱. فرمانروای ظالم
۲. ثروتمند متکبّر
۳. آن کس که باکی ندارد از چه راهی مال به دست می‌آورد و در چه راهی خرج می‌کند.
۴. دانشمندی که بدکاری حاکم را تأیید کند.
۵. تاجر خائن
۶. محتکر
۷. زناکار
۸. رباخوار
۹. بخیل [۲۱]
 
تحلیل این فهرست، به ویژه از منظر اقتصادی، استراتژی کلان شیطان برای به انحراف کشاندن بشر را به وضوح نشان می‌دهد.
 
۱. محور اقتصادی سپاه ابلیس: چرا مال، بهترین دام است؟
نکته‌ی شگفت‌انگیز و بسیار قابل تأمل در این فهرست، همان‌طور که اشاره شد، این است که از نُه گروهی که به عنوان دوستان طراز اول شیطان معرفی شده‌اند، شش گروه مستقیماً با گناهان مالی و اقتصادی درگیر هستند:
 
 ثروتمند متکبر، تاجر خائن، محتکر، رباخوار، بخیل و از همه مهم‌تر، کسی که به حلال و حرام مال بی‌تفاوت است. این تمرکز ویژه بر اقتصاد، اتفاقی نیست و نشان‌دهنده‌ی شناخت عمیق شیطان از بزرگترین نقطه ضعف انسان، یعنی «حب دنیا» و «طمع به مال» است.
 
شیطان دریافته است که گناهان اقتصادی:
بسیار فریبنده‌اند: می‌توان آن‌ها را در پوشش «تجارت»، «زرنگی» و «مدیریت مالی» توجیه کرد.
آثاری فراگیر دارند: یک رباخوار یا محتکر، می‌تواند زندگی هزاران نفر را تحت تأثیر قرار داده و یک جامعه را به فساد بکشاند. (همان‌طور که در اثر نهم دیدیم)
ریشه‌ی گناهان دیگرند: ثروت حرام، خود زمینه‌ساز تکبر، فساد اخلاقی (زنا)، ظلم و بسیاری گناهان دیگر می‌شود.
بنابراین، شیطان با تمرکز بر این حوزه، با یک تیر چندین نشان می‌زند و به صورت زیربنایی، فرد و جامعه را فاسد می‌کند.
 
۲. شاخص‌ترین دوست شیطان: بی‌تفاوتی نسبت به حلال و حرام
در میان این شش گروه اقتصادی، گروه سوم از همه جامع‌تر و کلیدی‌تر است: «آن کس که باکی ندارد از چه راهی مال به دست می‌آورد و در چه راهی خرج می‌کند». این فرد، شاید کامل‌ترین و ایده‌آل‌ترین دوست برای شیطان باشد. چرا؟
 
زیرا گناه او یک گناه موردی (مانند یک معامله‌ی ربوی یا یک احتکار خاص) نیست؛ گناه او یک «فلسفه‌ی زندگی» است. او اصلِ مرزبندی الهی میان «حلال» و «حرام» را به کلی از زندگی خود حذف کرده است.
 
چنین فردی، دیگر نیازی به وسوسه‌ی شیطان در هر معامله ندارد؛ او خود، یک «شیطان متحرک» در بازار و اقتصاد است. او با این بی‌تفاوتی، رسماً اعلام می‌کند که «قانون من، منفعت من است، نه فرمان خدا». این دقیقاً همان منطق ابلیس در برابر پروردگار است: «من بهترم» و «من تبعیت نمی‌کنم».
 
این بی‌تفاوتی، ریشه‌ی تمام آثار نُه‌گانه‌ی قبلی است. کسی که به منبع مال خود بی‌تفاوت است، همان کسی است که:
دعایش مستجاب نمی‌شود.
عبادتش بر روی شن بنا شده است.
صدقه‌اش به گناه تبدیل می‌شود.
از شفاعت و ولایت محروم می‌گردد.
بهشت بر جسمش حرام می‌شود.
و امنیت جامعه را نابود می‌کند.
 
در واقع، این گروه سوم، مادر و ریشه‌ی تمام مفاسد اقتصادی دیگر است و به همین دلیل، عزیزترین دوست برای ابلیس به شمار می‌آید. پیوستن به این گروه، به معنای امضای پیمان دوستی ابدی با شیطان و تکمیل فرآیند سقوط انسان است.
  

دوازدهم: تجسم عمل؛ وقتی پول حرام در عالم معنا به مار تبدیل می‌شود

تا به اینجا، آثار حرام‌خواری را از منظر آیات و روایات بررسی کردیم. اما اثر یازدهم، پرده از «حقیقت ملکوتی» و «صورت باطنی» پول حرام برمی‌دارد.
 
 این اثر به ما می‌آموزد که حرام، تنها یک مفهوم اعتباری و فقهی نیست، بلکه یک واقعیت زنده، خطرناک و مسموم در عالم معناست. حکایت شگفت‌انگیز عارف بزرگ، حضرت آیت‌الله آخوند ملاعلی معصومی همدانی (ره)، این حقیقت را به بهترین شکل به تصویر می‌کشد.
 
ایشان نقل می‌کنند: شبی در خواب دیدم مردی عبا به دوش وارد شد و یک مار را درآورد و به جان من انداخت. مار از طرف چپ سینه‌ی من گرفت در حالی که می‌ترسیدم. به آن مرد گفتم: بیا این مار را بردار.
 
 ولی او گفت که پنج تای دیگر دارم و می‌خواهم به جانت بیندازم. گفتم: من می‌ترسم، بیا این را بردار و با آن پنج تای دیگر ببر و به جان فلان آقا (اسم یکی از علمای شهر را بردم) بینداز. قبول کرد و آن مار را برداشت و رفت.
 
فردا صبح وقتی از خانه به مقصد مدرسه بیرون آمدم، دیدم یک عبا به دوش آمد و سلام کرد (همان مردی که در خواب دیده بودم) ولی من خواب را فراموش کرده بودم. گفتم: اگر فرمایشی دارید به منزل برگردم. گفت: لازم نیست.
 
 همین‌طور صحبت‌کنان برویم. در بین راه پنج تومان درآورد و به من داد و من آن را در جیب بغل سمت چپ گذاشتم. مقداری راه که رفتیم، آن مرد گفت: پنج تومان دیگر دارم و می‌خواهم به شما بدهم.
 
من به او گفتم: بیا این پنج تومان را بگیر و با آن پنج تومان دیگر، به فلان آقا که خیلی وقت است خدمت او نرسیده‌ام بده. آن مرد قبول کرد و خداحافظی نمود. همین که از او جدا شدم، به یاد خواب افتادم. فهمیدم همین قضیه، آن است که در خواب دیدم. [۲۲]
 
این حکایت، صرفاً یک داستان پندآموز نیست، بلکه یک درس عمیق در باب «تجسم اعمال» است که می‌توان آن را در چند لایه تحلیل کرد:
 
۱. خواب به مثابه پنجره‌ای به عالم ملکوت
برای اولیای الهی و کسانی که به واسطه‌ی تقوا، چشم برزخی و بصیرت باطنی یافته‌اند، خواب تنها مجموعه‌ای از تصاویر بی‌معنا نیست، بلکه پنجره‌ای است برای دیدن حقایق آن‌گونه که هستند.
 
 در این مکاشفه‌ی صادقه، خداوند صورت حقیقی و ملکوتی «پول حرام» یا «مال شبهه‌ناک» را به این عالم ربانی نشان داد. آن پنج تومان، در عالم مُلک (دنیای مادی) به شکل اسکناس بود، اما در عالم ملکوت (دنیای باطن)، به شکل یک مار گزنده و خطرناک. این رؤیا، یک هشدار پیشگیرانه از جانب خداوند بود.
 
۲. مار؛ بهترین تجسم برای پول حرام
چرا پول حرام به شکل «مار» ظاهر شد؟ زیرا مار دارای ویژگی‌هایی است که دقیقاً با ماهیت مال حرام تطابق دارد:
 
خطر پنهان: مار اغلب در جایی پنهان می‌شود و به صورت ناگهانی حمله می‌کند. پول حرام نیز ممکن است ظاهری فریبنده و قانونی داشته باشد، اما خطری پنهان و سمی برای دین و ایمان انسان است.
 
سمّ کشنده: زهر مار، خون را مسموم کرده و حیات را از بین می‌برد. پول حرام نیز روح انسان را مسموم می‌کند، قلب را می‌میراند و حیات معنوی او را نابود می‌سازد.
 
گزش در قلب: در این رؤیا، مار دقیقاً «طرف چپ سینه» را می‌گزد؛ محل قرارگیری قلب. این اشاره‌ای دقیق به این حقیقت است که اولین و اصلی‌ترین قربانی لقمه‌ی حرام، «قلب» انسان است که مرکز ایمان، محبت الهی و معنویت است.
 
۳. فطرت پاک؛ دافع سموم معنوی
نکته‌ی کلیدی در این حکایت، واکنش آیت‌الله همدانی است. ایشان در عالم خواب، از مار «می‌ترسند» و آن را از خود دفع می‌کنند. این ترس، یک ترس غریزی و فطری است.
 
روح پاک و لطیف ایشان، به طور ناخودآگاه از ماهیت پلید و سمی آن شیء (که در واقع همان پول بود) منزجر بود، حتی قبل از آنکه عقل مادی‌اش بداند که این پول شبهه‌ناک است.
 
 در عالم بیداری نیز، همین دافعه‌ی باطنی باعث شد ایشان بدون دلیل خاصی، پول را به شخص دیگری حواله دهند و خود را از شر آن خلاص کنند. این نشان می‌دهد که تقوا، یک سیستم ایمنی روحی ایجاد می‌کند که به طور خودکار، سموم معنوی را شناسایی و دفع می‌نماید.
 
این حکایت به ما می‌آموزد که هر مالی که به دست ما می‌رسد، دارای دو صورت است: یک صورت ظاهری دنیوی و یک صورت باطنی اخروی.
 
اگرچه ممکن است ما با چشمان سرمان آن مارها، عقرب‌ها و آتش‌ها را نبینیم، اما این حقایق وجود دارند و بر روح و سرنوشت ابدی ما اثر می‌گذارند. این داستان، دعوتی است به کسب بصیرتی که بتوان فراتر از ظاهر فریبنده‌ی پول، حقیقت باطنی آن را نیز مشاهده کرد.
 
تیجه‌گیری:
در انتهای این مسیر ظلمانی و پس از پیمودن دوازده گام سقوط، کارنامه‌ی کامل انسان حرام‌خوار آشکار می‌گردد. این سفر که با بی‌اعتنایی به مرز مقدس حلال و حرام آغاز شد، به بهای از دست رفتن تمام سرمایه‌های وجودی انسان تمام گشت:
 
رابطه‌اش با آسمان از طریق دعا و عبادت قطع شد، ساختار اخلاقی و امنیتی جامعه‌اش را با دستان خود ویران ساخت و سرنوشت ابدی خویش را با محرومیت از بهشت و ولایت اولیای الهی، به تباهی کشاند.
 
 نقطه‌ی اوج این تراژدی، نه فقط انجام گناه، بلکه «تبدیل هویت» است؛ جایی که انسان از مقام بندگی خداوند به جایگاه دوستی با شیطان تنزل می‌یابد و درمی‌یابد که آن درهم و دینار فریبنده، در حقیقتِ خود، ماری گزنده و آتشی سوزان بوده است.
 
از این رو، روشن می‌شود که مراقبت از پاکی لقمه، یک احتیاط فقهیِ صرف نیست، بلکه حیاتی‌ترین و بنیادی‌ترین سنگر برای حراست از تمامیت «انسانیت» در برابر بزرگترین و فریبنده‌ترین دام ابلیس است؛ دامی که دنیا و آخرت را یکجا به آتش می‌کشد.
 
ارجاعات:
1.قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۸۸.
2.طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص ۱۵۰.
3.مستنبط المسائل، ج ۵، ص ۲۱۷؛
4.قرآن کریم، سوره مطففین، آیه ۱۴.
5.الکافی، ج۵، ص۱۲۴،
6.نهج الفصاحه ، حدیث شماره ۶۵۴.
۷. ابن فهد حلی، عدة الداعی و نجاح الساعی، ص ۱۳۹.
۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج ۶۳، ص ۳۱۴.
۹. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۲۲۴ (مضمون روایت).
۱۰. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج ۲، ص ۲۹۹.
۱۱. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۵۳؛ و کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۵، ص ۱۲۴.
۱۲. موسوی غروی، سید محمد، تفسیر جامع، ج ۵، ص ۴۱۳.
۱۳. ابن فهد حلی، عدة الداعی و نجاح الساعی، ص ۱۵۳.
۱۴. قرآن کریم، سوره توبه، آیه ۱۰۹.
۱۵. شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص ۲۸۲.
۱۶. نامه ۳۱ نهج‌البلاغه
۱۷.  دعائم الاسلام، ج2، ص351.
۱۸. مجموعه ورام، ج ۱، ص ۱۶.
۱۹. همان، ص ۶۱.
۲۰. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۵، ص ۱۲۴.
۲۱. برگرفته از مباحث اخلاقی آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) در باب مناظره رسول اکرم (ص) با شیطان.
۲۲. کتاب همچو سلمان، ص ۸۴.
 
منبع:
با اقتباسی از اثر (عبدالرضا جمالى، اسرارخوشبختی. نشر:بیرجند : پیامبر  رحمت ،1403.)
تهیه و تنظیم : نحریریه راسخون


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
پوستر سلام بر فاطمه به خط رقاع و ثلث
پوستر سلام بر فاطمه به خط رقاع و ثلث
در جواب تعریف دیگران چه بگوییم
در جواب تعریف دیگران چه بگوییم
لایه‌ بردار چقدر روی پوست بماند؟
لایه‌ بردار چقدر روی پوست بماند؟
در جواب تعریف از زیبایی چه بگوییم
در جواب تعریف از زیبایی چه بگوییم
آیین اختتامیه چهل و هشتمین دوره مسابقات معارفی قرآن کریم در قم | بیانات سخنرانان مراسم و اسامی برگزیدگان
آیین اختتامیه چهل و هشتمین دوره مسابقات معارفی قرآن کریم در قم | بیانات سخنرانان مراسم و اسامی برگزیدگان
برگزاری کرسی تلاوت فاطمی و کرسی تلاوت مهدوی همزمان با بخش معارفی چهل و هشتمین دوره مسابقات قرآن کریم در حرم حضرت معصومه و جمکران
برگزاری کرسی تلاوت فاطمی و کرسی تلاوت مهدوی همزمان با بخش معارفی چهل و هشتمین دوره مسابقات قرآن کریم در حرم حضرت معصومه و جمکران
چند نما زیبا از چهل و هشتمین دوره مسابقات قرآن کریم بخش معارف قرآن کریم و صحیفه سجادیه و نهج البلاغه به میزبانی قم
چند نما زیبا از چهل و هشتمین دوره مسابقات قرآن کریم بخش معارف قرآن کریم و صحیفه سجادیه و نهج البلاغه به میزبانی قم
جدول تعهدات بیمه تکمیلی دی ۱۴۰۴: پوشش‌ها و جزئیات کامل را ببینید
جدول تعهدات بیمه تکمیلی دی ۱۴۰۴: پوشش‌ها و جزئیات کامل را ببینید
در جواب تشکر از هدیه چه بگوییم
در جواب تشکر از هدیه چه بگوییم
نگاهی متفاوت به فیلم سینمایی "مجنون"
نگاهی متفاوت به فیلم سینمایی "مجنون"
سیره عبادی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ اسوه بندگی و عرفان عملی
سیره عبادی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ اسوه بندگی و عرفان عملی
بالاخره اسفناج را خام بخوریم یا پخته؟
بالاخره اسفناج را خام بخوریم یا پخته؟
اهل بیت علیهم السلام در مرکز توجه قرآن
اهل بیت علیهم السلام در مرکز توجه قرآن
زن در منظومه فکری رهبر انقلاب؛ از الگوی فاطمی تا اقتدار خانواده شهید و نقد تمدن غرب
زن در منظومه فکری رهبر انقلاب؛ از الگوی فاطمی تا اقتدار خانواده شهید و نقد تمدن غرب
افتتاح پروژه انتقال آب دریا به صنایع اصفهان توسط رئیس‌جمهور
play_arrow
افتتاح پروژه انتقال آب دریا به صنایع اصفهان توسط رئیس‌جمهور