بودا و بوداييان (2)
نويسنده: تهيه كننده: محمود كريمي شروداني
گسترش بودا
1 ـ وى باشيكا؛ يعنى جدايى طلبان، كه داراى شاخههاى بسيارى است.
2 ـ سوترانيتكا؛ يعنى پايبندان به قواعد اصيل.
گفتنى است، گسترش آيين بودا مديون شخصى است، به نام «آشوكا» كه نزديك دو قرن و نيم پس از ظهور بودا مىزيست. علت انتشار بودا ـ آن گونه كه در دايره المعارف بستانى آمده است ـ به هجوم اسكندر مقدونى به سرزمين هند برمىگردد. او توانست بر قسمت اعظمى از هند تسلط يابد. در اين بين، در سال 1321 ق. م. يكى از اميران هندى به نام «شاندارگوبتا» قيام كرد و قبائل زيادى را دور خود گرد آورد و توانست، يونانيان را از كشور خود بيرون براند و تمام هند را يكپارچه تحت فرمان خود درآورد. او، «شودرى» بودن خود ـ پايينترين طبقه جامعه هند ـ و نيز حملةمقدونيان به هند را بهانهاى براى از بين بردن قدرت برهمنان قرار داد.
پس از او، پسرش «بندوسارا» به حكومت رسيد و «ميگشينس» تاريخنويس يونانى را به دربار خودپذيرفت؛ تا خوى فضولى وى را سيراب نمايد.
بندوسارا، پسرش «دارما سوكا» يا «شوكا» را ـ بنابر بعضى منابع ـ به جانشينى خود در دولت مورياتعيين كرد. شوكا حكومت خود را گسترش داد و سياست خشونت و سلطه بر ديگران را از راه نظامى در پيش گرفت؛ اما وى و بنا به گفته «ويل دورانت» طولى نكشيد كه از جنگ و قدرت بيزار شد، و به آيين بودا گرايش پيدا كرد و گمشده خود را در آن يافت. او به آيين بودا درآمد و به نشر آن پرداخت، و اعلان كرد، كه از اين پس فتوحات او در راه دين خواهد بود. بستانى مىگويد او با لقب «بياداسى» (محبّ پرهيزكار) قانونهاى صبورانه و شفقتآميزى را رواج داد؛ كه آثار آن به صورتكنده كارى شده بر روى ستون هايى در دهلى و اللهآباد و نيز بر روى صخرههايى نزديك پيشاور درغزاره و اوريسا و غير آن پيدا شد ؛ اما به زبان «بركليت» يعنى عاميانه بود، نه به زبان برهمنان؛ يعنى سانسكريت. اين قوانين، به انجام كارهاى نيك، حفر چاه، درختكارى، ساختن راه وبيمارستان و پاركهاى عمومى و جنگل امر مىكنند، و از قصاص كردن به صورت قتل بازمىدارد.
او همچنين هيأتهايى دينى به كشمير، سيلان (سرىلانكا)، امپراتورى يونان و كوههاى هيماليا فرستاد و بدين ترتيب، بودا كه مذهبى از مذاهب هند بود، به يك دين جهانى تبديل شد. اينمطلب را بستانى و شلبى نيز تأييد مىكنند.
بودا در عصر نوين
اين دين از همان روزهاي نخستين پيدايش خويش در سرزمين هند تا كشورهايي كه امروزه پيرو مرام تراوادا مي باشند همواره به صورت نيروي متحد كنندة حيات اجتماعي پيروان خود، در همة ابعاد و شاخه هاي آن عمل كرده است. در حال حاضر دين بوديسم در چين و ژاپن پيروان بسياري دارد. در هند و چين فرانسوي، مذهب تازه اي تحت عنوان آئين بودايي جديد ظهور نموده كه تمام موجودات مقدس اديان بزرگ ديگر را براي تقديس در اطراف بودا جمع مي كند كه بعضي از اروپائيان نيز مجذوب كيش بودا گشته اند. و عبادتگاه بودائي و كتابخانة آن در سالن (جمعيت دوستداران دين بودا) در پاريس نمونه اي از اين علاقه مندي است.
در كشور تبت دين بوديسم در اطراف سلسله مراتب روحانيان و رهبانان تمركز يافته و صورتي به خود گرفته است كه از آن به آئين (لاما) تعبير مي كنند اين شعبه ي دين بودايي نه تنها در آن سرزمين ريشه گرفته و انتشار يافته بلكه از آنجا به خارج سرايت كرده است. هم اكنون دين بودايي (لاما) آنچنان در زندگاني مردم ديار تبت نفوذ و رسوخ كرده است كه يك پنجم كل ساكنان آن كشور در ديرها و صومعه ها بودائي لاما منزل دارند و معتقدند كه لااقل يك پسر از هر خانواده بايد در خدمت، روحاني و رهباني در آيد. اين ديرها نه تنها موسسات ديني و مذهبي هستند بلكه اكنون مركز قدرتهاي سياسي و مهد تحقيقات و تدرسات علمي نيز مي باشد.
دين بودايي ماهايانا در كشورهاي پيرو آن به اندازه كافي شبيه به هم مي باشد.
برجسته ترين مثال تفكر حيات ماهايانايي در جهان معاصر را بايد در ژاپن ملاحظه نمود. مدارس مهم هنوز در آنجا فعال مي باشند. چندين دانشگاه بودايي كاملا شناخته شده هستند و حيات دين بودايي نيز چه در معابد و چه در منازل بودائيان جريان دارد.
كشور چين در ثلث اول قرن حاضر صحنة يك حركت اصلاح طلبانه بودايي بوده كه با تهاجم ژاپن به آن كشور در سال 1937 ميلادي و هشت سال جنگ متعاقب آن قطع گرديد.
بنيانگذار و رهبر اين نهضت يك كشيش بودايي به نام (ت آي هسي) بود.
در ماجراي انقلاب فرهنگي چين در سال 1966 م تمام معابد بودايي بسته شد به نحوي كه ديگر هيچ نشان مشهوري از فعاليت هاي بودايي در هيچ كجاي چين به چشم نمي خورد.
در سالهاي اخير بودائيان آسيا از ژاپن و آسياي جنوب شرقي تا سرزمين آمريكا پيش آمده تبعيت و پيروي تعداد زيادي از امريكائيان و اروپائيان را به دست آورده اند، مراكز تفكر و مراقبه بودايي در همه جا بوجود آمده است.
در حال حاضر تعداد بي شماري كتاب و جزواتي كه در آنها امريكائيان و اروپائيان كه به دين بودايي درآمده و از ارزشها و تعاليم آن سخن مي گويند در دسترس عموم قرار دادند. و حتي دانشگاه هايي نظير دانشگاه دارماريلم در ايالت كاليفرنيا تاسيس يافته است.
در سالهاي اخير كنفرانسهاي جهاني متوالي و متعددي از پيروان دين بودايي تشكيل گرديده كه از همه قابل ذكرتر كنفرانسي است كه در سال 1956 ميلادي در رانگون پايتخت برمه به مناسبت دوهزار و پانصدمين سال تولد بودا برگزار گرديد. اين كنفرانس كه به ابتكار بودايي هاي برمه برگزار گرديد و بخش اعظمي از هزينة آنرا نيز دولت برمه پرداخت نمود، نه تنها صاحب نظران بودايي را از كليه سرزمينهاي مربوطه به اين دين گرد هم آورد، بلكه دستاوردهاي ديگر مهمي نيز داشت.
بودا كه با لهجة هند باستان سخن مي گفت و دامنة راه ميانه اش در زمان هاي مختلف به اقصي نقاط آسيا گسترش پيدا كرده بود اكنون از كانون هاي اصلي ايمان و اعتقاد مذهبي در دنياي جديدمي باشد. امروزه او كسي است كه در سرتاسر جهان مورد تعظيم و تكريم بوده و در عميقرين سطح احساسي پيروان خويش جاي گرفته است.
مي توان گفت كه در قرن بيستم گروه ها و معابد بودايي را مي توان تقريبا در تمام شهرهاي مهم اروپا و آمريكايي شمالي ملاحظه نمود.
در پايان بايد متذكر مي شويم كه گسترش بودا در جهان عامل مهمي هم دارد كه معمولا از كنار آن به راحتي مي گذريم. اين عامل توسط نظام سرمايه داري غرب به وجود آمده كه آن را بايد عامل تبليغاتي رسانه اي دانست. نظام سرمايه داري غرب به خوبي دريافته است كه دين اسلام مهم ترين مانع گسترش اين نظام در جهان است و يكي از ترفندهاي مبارزاتش بر عليه اين دين استفاده از اديان خنثي مي باشد چرا كه آيين بوديسم و هندوئيسم كه هيچ نوع ايدئولوژي منسجم و سازمان يافته اي ندارد، ابزاري مناسب براي تحقيق و رام كردن توده هاي مردم مي باشند و مي توانند به صورت كاذب نيازهاي معنوي انسان را اشباع كنند و حتي آنان را آماده پذيرش سرمايه داري ليبراليسم هم بكنند امري كه امروزه در ژاپن، چين و كشورهاي جنوب شرقي آسياي يعني حوزة نفوذ بوديسم صورت تحقق به خود مي گيرد و آنان را به ابزار دست نظام سرمايه داري غرب تبديل مي كند.
اصول آیین بودا
اصل اول: شرّ و درد و رنج بودن عالم هستی و مایهی اندوه دانستن هر آنچه انسانها به آن دل میبندند و از آن به زندگی تعبیر میکنند.
اصل دوم: تنها راه نجات از رنج و شرّ عالم و اندوه زندگی، پیوستن به «نیروانا» است که میتوان آن را نوعی عدم و رها شدن از قید وجود دانست.
با توجه به مطالب فوق باید گفت: درست است که بر اساس تعریفی که میگوید: «دین الهی مجموعهی عقاید و اخلاق و قوانین و مقرراتی اجرایی است که خداوند آن را برای هدایت بشر فرستاده است...»، آیین بودیسم یک دین به معنای واقعی نیست، ولی چون طرفداران آن تلقی دین از آن را دارند و میخواهند با ایمان به آن به رستگاری برسند، میتوان انتقادهای کلی زیر را بر آیین بودا وارد دانست.
1. انکار مباحث نظری و اعتقادی
بودیسم در مباحث اعتقادی و نظری کم همت و بی رونق است و مبادی لاهوت و فلسفه ی فوق الطبیعه و امثال آن و مباحث عقلانی نزد بودا وزنی ندارد. وی گفته است:
من در باب قدمت عالم و ازلیت جهان توضیحی ندادم و همچنین در باب محدودیت و تناهی وجود تفسیری نکردم و... .
با این همه، این ادعا که نمیخواهد در امور نظری و اعتقادی سخنی بگوید، در عمل به فراموشی سپرده شده و در دام نوعی ماتریالیسم گرفتار میآید و با ابدی و ازلی دانستن ماده و عالم به انکار صانع میپردازد; گویا آنگاه که لازم است به سؤال مهم از کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت پاسخ دهد، میگوید: من در مباحث نظری کاری ندارم، ولی آن گاه که نوبت به انکار صانع عالم و معاد میرسد، وعده ی خود را از یاد میبرد و به انکار مبدأ و معاد میپردازد. به همین دلیل میتوان گفت: بودیسم تبیین روشنی برای مباحث عقیدتی ندارد و گرفتار تناقض است و چون مبادی نظری گویا و روشنی ندارد، در مرحله ی عمل هم چندان موفق نیست و برنامه های عملی اش نیز بیشتر به توصیه های اخلاقی مبهم و نارسا میماند که هر کس برداشت متناسب با میل خود را میتواند از آن داشته باشد; به همین دلیل، در طول تاریخ که دین بودا در نواحی خارج از هند گسترش مییافت، در برخورد با اساطیر و معتقدات محلی با آنها تطبیق مییافت و تغییر میکرد.
2. انکار خداوند
صفات و ویژگی های خداوند در آئین بودا
راه اول: روش سکوت:
راه دوم: روش انکار:
در جمع بندی دو روش فوق می توان چنین نتیجه گرفت که بودا به عنوان موسس آیین بودیسم هرگز نخواسته در مورد آفرینندة جهان و خالق هستی سخن بگوید او نه به این که عالم چگونه به وجود آمده توجه دارد و نه آفرینش و آفریننده را مورد کنکاش قرار می دهد او تنها چهار حقیقت از دیدگاه خود را که رکن اصلی آنها درد و رنج بودن زندگی دنیا است. محور اصلی آیین خود قرار می دهد و با معرفی هشت راه می خواهد انسان را از این درد و رنج رهایی دهد و غیر از این سخنی دربارة آفرینندة جهان معرفی نمی کند. بنابراین بایدگفت: در آیین بودا موجودی به عنوان خدا که آفریینده و خالق جهان باشد معرفی نشده و در اصول تعلیمی وی پرستش هیچ موجودی تعلیم داده نشده، هر چند واقعیت غیر از این است و در عمل برخی از فرقه های بودایی انسان هایی را که به عقیدة آنها روح بودا در آنها نسخ پیدا کرده و بوداهای زمان خود هستند می پرستند و برخی دیگر در معابد خود خاکستر تن بودا، درخت بدی (درخت بیداری) که به یاد درختی که بودا در زیر آن به مقام نوریافتگی و بیداری نائل شد و تندیس و مجسمة بودا را تقدیس کرده و در حقیقت می پرستند.
مفهوم خداوند در آیین بودا
انسان محوری بودن تعالیم بودا
رسیدن به نیروانا، هدف مهم و اصلی آیین بودا
آنچه بودائیان راجع به «نیروانا» بیان داشته و از او توصیف کرده است تقریبا شبیه به اوصاف خداوندی است که ادیان توحیدی در مورد خالق و آفرینندة جهان بیان می کنند. و اگر چنین باشد می توان گفت که آیین بودا خداوند را قبول دارد ولکن نسبت به آن مانند ادیان دیگر توجه نشده است. چون این آیین و مسلک بیش از آنکه به یک دین شباهت داشته باشد به یک فلسفه شبیه است ولی پیروان او تدیجا آیین او را به صورت یک آیین مذهبی درآوردند و خود او را که منکر عبادت و پرستش خدایان بود تا حد یک معبود بالا بردند و معابد ساختند و مجسمه بودا را در معابر برپا کردند و گفته های او را پس از خودش گرد آوردند».
نتیجه:
اما سؤال این است که اولاً، آیا بدون داشتن اعتقاد میتوان به مرحله ی عمل رسید و آیا بدون تبیین جهان هستی میتوان راه سعادت را هموار کرد؟ ثانیاً، در آیین بودیسم دو پیش فرض اعتقادی، یعنی حقیقت تألّم و تناسخ، وجود دارد که بدون پذیرفتن آنها نمیتوان از روشهای بودا برای سعادتمند شدن پیروی کرد و با قبول آنها، برخلاف خواسته ی وی، وارد مباحث اعتقادی میشویم که بودیسم آن را خط قرمز و خارج از توان انسان دانسته است; بنابراین آیین بودیسم یا باید جوابگوی مباحث اعتقادی باشد و به تبیین مبدأ و معاد عالم بپردازد و یا از دادن برنامه ی عملی بپرهیزد، والّا دچار سفسطه و مغالطه خواهد شد. همچنان که در طول تاریخ دچار آن شده و با آنکه ادعای مبارزه با تعدد الهه در آیین هندو را داشت، در طول زمان گرفتار بت پرستی شد و به جای خدایان متعدد هندوان، تماثیل و مجسمه های بودا را بت قرار داد و بت پرستی شرک آلود هندوها را به بت پرستی کفرآمیز بودایی تبدیل کرد.
چرا در دين بودا با گذشت قرن هاي بسيار، بت به عنوان خدا مورد ستايش است؟
پاسخ به سؤال بالا مستلزم كنكاش در مورد معبود آيين بودا و اثبات بت پرستي آنان است، براي همين بايد بين دو امر يعني ادعاي بودائيان و عملكرد آنان فرق گذاشته شود؛ چرا كه آنان ادعا مي كنند كه بودا در زمينه خدا و خالق هستي سخني به ميان نياورده و به گفته ويل دورانت بودا الهياتي بدون خدا عرضه كرده است.
در منابع بودايي از وي نقل كرده اند كه بودا مي گفت: «من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي نداده و هم چنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكرده ام... زيرا بحث در اين امور فايدتي را متضمن نيست و اين مسائل پايه و بنيان دين نمي باشد...» و حتي در برخي ديگر از منابع گفته شده كه وي نه تنها در مورد خدا سخني نگفته بلكه منكر خدا و خالق و معبود هم بوده است، چنان كه نقل مي كنند وي در جواب اين سؤال كه «جهان ساختة كيست؟ پاسخ داده به نظر من جهان ابدي است و آغاز و انجامي ندارد.»
بنابراين طرفداران آيين بودا بر طبق آيين خود خدايي ندارند كه آن را پرستش كنند، آيين آنها نه خدايي معرفي كرده و نه معبودي كه بتوان براي آن بت ساخت و نه نحوه پرستش خدا يا بتي را بيان كرده است.
اما عملكرد بودائيان برخلاف چيزي است كه از بودا نقل شده و آنان در عمل نه تنها خداياني براي خود ساخته اند، بلكه به پرستش انسان هاي خدانما رو آورده و در دام شرك و بت پرستي خاصي گرفتار آمده اند.
براساس منابع موجود، آغاز پرستش معبود ساختگي از زمان خود بودا آغاز مي شود و به تعبير ويل دورانت «پيروان استاد (بودا) در پايان عمر دراز او كم كم به خدا كردن او رو آورده بودند.» بعد از مرگ بودا اين خدا كردن بودا ادامه يافت و با ساختن مجسمه هاي بودا پرستش بودا و مجسمه هاي او متداول گشت و معابد را كه هر روز به تعداد آنها افزوده مي شد به بت خانه هاي بزرگ تبديل كردند. اين گرايش به بوداپرستي و بت پرستي خاص بوديسم علل و عوامل متعددي مي تواند داشته باشد كه در ذيل به ذكر دو مورد اكتفا مي شود.
1. فطرت:
از ديدگاه انسان شناسي اسلامي انسان فطرتاً موجودي خداپرست است و از بدو خلقت سعي در شناخت خدا و پرستش آن دارد چنان كه قرآن مي فرمايد: «پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتي است كه خداوند انسان ها را بر آن آفريده؛ دگرگوني در آفرينش الهي نيست...»
بنابراين اموري چون بت پرستي. شرك، الحاد و... همگي انحرافاتي هستند كه به دليل تبعيت از هوا و هوس هاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني به وجود آمده اند و الا در حقيقت حتي بت پرستان هم منكر و جود خدا نبودند چنان كه قرآن مي گويد: «آگاه باشيد كه دين خالص از آن خداست و آنها كه غير خدا را اولياي خود قرار دادند (دليلشان اين بود كه) اينها را نمي پرستيم مگر به خاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند...»
پس مي توان نتيجه گرفت كه حتي بر فرض اين كه بودا سخني در مورد خدا و معبود نگفته و آدابي براي پرستش خدا بيان نكرده است باز پيروان وي براساس فطرت خود به پرستش معبود رو آورده و معبودي براي خود جستجو كرده هر چند در اين كار به خطا رفته و دچار پرستش بودا و مجسمه هاي او شده اند.
2. تأثيرپذيري از ديگر اديان:
پيروان بودا كه قبل از ايمان آوردن به وي پيرو آيين هندوئيسم بود و در آن فرهنگ تربيت يافته بودند. به سادگي نمي توانستند از پرستش معبودهاي خود دست بردارند و تنها تأثيري كه بودا مي توانست داشته باشد تغيير نام اين معبودها از خدايان فراوان به بودا، بود و مريدان وي به جاي الهه هاي هندوئيسم به پرستش بودا و مجسمه هاي وي رو مي آوردند.
نتيجه اين كه انسان فطرتاً خداپرست است لكن در اين راه دچار انحراف مي شود و اگر راه راست به او نشان داده نشود هر چند از الهه ها و بت هاي هندوئيسم هم دست بردارد دچار صنم پرستي بودايي مي شود بنابراين تنها راه نجات از اين انحرافات چنگ زدن به ريسمان الهي و دين راستين اسلام است.
3. انکار معاد و اعتقاد به تناسخ
نام این بازگشت مجدد به دنیا سَمسارا به معنای تناسخ است.
هندوان معتقدند آدمی همواره در گردونه ی تناسخ و تولدهای مکرر در جهان پررنج گرفتار است و تنها راه رهایی انسان از گردونه ی تناسخ و تولدهای مکرر در جهان پردرد و بلا، پیوستن به نیروانا است که مورد توجه بوداییان واقع شده است. برای روشنتر شدن این بحث لازم است ابتدا معنای تناسخ و اقسام آن بازگو شود.
معناو اقسام تناسخ
اقسام تناسخ
نسخ (حلول روح شخص متوفی در انسانها)، یا مسخ (حلول روح شخص متوفی در حیوانها)، یا رسخ (حلول روح شخص متوفی در جمادات) و یا فسخ (حلول روح شخص متوفی در نباتات).
تناسخهای باطل
دلایل عقلی بطلان تناسخ
حکمای الهی در ابطال تناسخ فرموده اند:
1. وقتی بدن مستعد حدوث نفس (روح) شد، از مبدأ أعلی به او افاضه میشود; چون جود خدا تام و فیض او عام است و شرط صلاحیت قبول افاضه از جانب قابل (انسان) هم حاصل است. حال اگر روحی که از بدن مرده ای جدا شده به همین بدنی که آماده ی افاضه ی نفس است تعلق بگیرد، لازمه اش اجتماع دو نفس در یک بدن خواهد بود و چنین چیزی باطل است; زیرا هر انسانی با مراجعه به وجدان خویش درمی یابد که یک ذات بیشتر نیست.
2. نفس (روح) از دیدگاه تناسخی از دو حال خارج نیست: یا منطبع در ابدان است یا از بدنها جداست و هر دو قسم باطل است. اما قسم اول (نفس منطبع در ابدان) در عین محال بودن، با مبنای خود قایلان به تناسخ منافات دارد; زیرا انتقال صور و اعراض از محلی به محل دیگر ممتنع است; چون انطباع با انتقال منافات دارد، زیرا لازمه اش این است که نفس در حال انفصال از بدن، یک موجود بدون موضوع و محل باشد.
و اما قسم دوم (نفس مجرد از ابدان) محال است; چون عنایت خدا مقتضی رساندن هر صاحب کمالی به کمال لایق خودش است و کمال نفس مجرد، یا علمی است (که به عقل مستفاد میرسد)، یا عملی (آراستن به مکارم اخلاق و دوری از رذایل). حال اگر نفس، بدون رسیدن به عالم انوار و عقول، دایم در حال تردد از این بدن به آن بدن باشد، در این صورت از کمال لایق خود ممنوع شده است، حال آن که عنایت الهی غیر از این است.
دلیل نقلی بر بطلان تناسخ
خدای متعال میفرماید:
(کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ); چگونه به خداوند کافر میشوید؟! در حالی که شما مردگان (و اجسام بی روحی) بودید و او شما را زنده کرد سپس شما را میمیراند و بار دیگر شما را زنده میکند، سپس به سوی او بازگردانده میشوید.
آیه ی فوق صریحاً عقیده به تناسخ را نفی میکند و می فرماید: بعد از مرگ، یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان رستاخیز و قیامت است و انسان مجموعاً دو حیات و مرگ دارد. اگر تناسخ صحیح بود تعداد حیات و مرگ بیش از دو تا بود; بنابراین عقیده به تناسخ که گاهی نام آن را تغییر داده و عود ارواح مینامند، از نظر قرآن، باطل و بیاساس است.
يك دليل ساده
اگر ما قانون تناسخ را قبول کنیم، باید منکر افزایش جمعیت جهان باشیم و در طول هزاران سال که انسان بر کره ی خاکی زندگی میکند، باید تعداد اشخاص وفات یافته با تعداد انسانهای متولد شده برابر باشد، تا تناسخ معنا دهد، والّا باید بپذیریم که بعضی از اجسام بشری روح ندارند و بعضی از ارواح هم بدون جسم میمانند که هر دو گزاره مبطل قانون تناسخ است.
4. فردگرایی
در سراسر تعالیم بودا... یک وظیفه ی ثابت و همیشگی برای هر فرد تعیین شده که خود درباره ی امور خودش بیندیشد و خود تصمیم بگیرد و آن را با رعایت جوانب اخلاقی به اجرا درآورد... .
و دیگر، دستوری برای راهنمایی دیگران و مبارزه با نظامها و قوانین ظالمانه ی اجتماعی وجود ندارد و همین فردگراییِ افراطی باعث میشود که آیین بودا نتواند برنامه ای عملی برای زندگی انسان داشته باشد. شاید نام «برنامه ای برای نیکو مردن و پیوستن به نیروانا» زیبنده ترین نام برای آیین بودا باشد.
5. آمیختگی با افسانه
6. انكار نبوت
منابع:
bayynat.ir
tahoordanesh.com
hawzah.net
andisheqom.com
www.bashgah.net
دانشنامه حوزه نت
ویکیپدیا
كتب:
تاريخ مختصر اديان بزرگ، تأليف فليسين شاله
مقارنة الاديان، تأليف دكتر احمد شلبي
عالم الاديان، تأليف محمد حميد فوزي
جهان مذهبي، ج1، تأليف ريچارد بوش
غلامعلي، آريا، آشنايي با تاريخ اديان
رابرت اهيوم، اديان زندة جهان
جان بيناس، تاريخ جامع اديان
توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ
مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران
ويل دورانت، تاريخ تمدن
شلبي، احمد، مقارنه الاديان
اديان ابتدايي، رباني گلپايگاني
نبوّت، محسن قرائتي
تفسير نمونه
معين، محمد، فرهنگ فارسي (معين)
سعيديان، عبدالحسين و..، تاريخ مختصر مصور جهان
چنين گفت بودا، بر اساس متون بودايي، ترجمة دكتر هاشم رجب زاده
بودا و انديشه هاي او، تأليف سادهاتيسا، ترجمه محمد تقي بهرامي حرّان.
اديان هند كبري، تاليف احمد شلبي
انسان و اديان، تاليف محمد كمال جعفر
جهان مذهبي اديان در جوامع امروز ج يك، تاليف ريچارد بوش، ترجمه عبدالكريم گواهي
جعفري، محمد تقي، عرفان اسلامي
طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان
جعفري، محمدتقي، تفسير و نقد و تحليل مثنوي
رنجبر، در جستجوي ريشههاي آسماني بودا
تاريخ مختصر اديان بزرگ، فليسين شاله، ترجمة منوچهر خدايار محبّي.
اديان و مكتبهاي فلسفي هند، داريوش شايگان
مبلغي آباداني، عبدالله، تاريخ اديان و مذاهب جهان
گروه مؤلفان، جهان مذهبي «اديان در جوامع امروز»
اختصاصي راسخون
ادامه دارد...
/ع