نگاهى به آفرینش زن با توجه به داستان آدم و حوا در قرآن
زن در اسلام(حقوق زنان)
قرآن کریم درباره خلقت حوا مى فرماید:
«هو الذى خلقکم من نفس واحدْ و جعل منها زوجها لیسکن الیها»(اعراف، 7 . 179)
اوست آن کس که شما را از نفس واحدى آفرید، و جفت وى را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد.
«خلقکم من نفس واحدْ ثم جعل منها زوجها» (زمر، 39 . 6)
شما را از نفسى واحد آفرید، سپس جفتش را از آن قرار داد.
با توجه به آیات یاد شده ، قرآن مجید سه بار خطاب به آدمیان فرموده است که: « خدا شما را از نفسى واحد آفرید ، و همسرش را از وى پدید آورد» ، بدون اینکه از چگونگى خلقت وى به طور صریح خبر دهد.
ماده اولیه خلقت حوا در قرآن
الف) از دندههاى پهلوى آدم
چون بیدار شد و بالاى سر خود زنى را یافت از وى پرسید که«تو کیستى؟» گفت: زنى .گفت: تو را براى چه آفریدند؟ گفت: براى این که تو به من آرامگیرى. فرشتگان[ به آدم] گفتند: نامش چیست؟ گفت: حوا. گفتند: چرا حوایش نامیدند؟ گفت: چون او را از چیز زنده آفریدند.
حسن بصرى از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت کرده که فرمودند:
فخر رازى درباره خلقت حوا از آدم با توجه به آیات سوره نسأ و اعراف - که در آغاز این بخش ذکر شد - ادعاى اجماع کرده است.
درباره نظریه فوق باید بگوییم که آیات قرآن در این باره صراحتى ندارند و چنین بینشى به احتمال قوى نشأت گرفته از تورات تحریف شده و اسرائیلیات است.
علامه طباطبایى در رد این قول مى نویسد:
مسأله آفریده شدن حوا از پهلوى آدم، چیزى است که قرآن درباره آن صراحتى ندارد؛ و عبارت« و خلق منها زوجها» را نیز نباید بر آن معنى حمل کرد، به گونهاى که گزارش قرآن همسان گزارش تورات گردد، توراتى که در دست مردم است و آفرینش آدم را یکسان یک داستان تاریخى نقل مى کند.
ب) از باقى مانده گل آدم
از امام باقر علیهالسلام روایت شده که:
علامه طباطبایى معتقد است که مراد از« و خلق منها زوجها» این است که زوج آدم هم مثل خودش از همین نوع(گل) است و این همه افراد پراکنده، به دو فرد همانند بر مىگردد.
صاحب المنار با توجه به آیات مربوط به آفرینش حوا و به ویژه آیه« خلق لکم من أنفسکم ازواجاً »(روم، 30 .21)« از[نوع]خودتان همسرانى براى شما آفرید»، مى گوید:
مقصود این است که خدا زن را از جنس آدم آفرید، و روشن است که مراد این نیست که هر زنى را از پیکر همسرش آفریده باشد.
علت خلقت حوا در قرآن
طبرى به نقل از ابن عباس و ابن مسعود مى نویسد: آدم در حالت بهت ترس آورى در بهشت گردش مى کرد و هیچ همدوش و رفیق نداشت. این برداشت تا حدودى با نظر تورات موافق است.
همگامى حوا با آدم
« و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنْ و کلا منها رغدا حیث شئتما» (بقره، 2 . 35) و گفتیم اى آدم، خود و همسرت در این باغ سکوت گیر[ ید]؛ و از هر کجاى آن خواهید فراوان بخورید.
« و یا آدم اسکن انت و زوجک الجنْ فکلا من حیث شئتما»(اعراف، 7 . 19)
و اى آدم! تو با جفت خویش در آن باغ سکونت گیر، و از هر جا که خواهید بخورید.
اشتراک در عهد و پیمان
و به یقین پیش از این با آدم پیمان بستیم ، و[ لى آن را] فراموش کرد، و براى او عزمى استوار] نیافتیم.
عهد آدم در قرآن
در این باره چندین احتمال داده شده است:
فخر رازى در این باره مىگوید: بدون شک مراد از عهد، امر یا نهى یى از جانب خداوند است. در ادامه مى افزاید: مفسران بر آن اند که مراد از عهد، همان دستور نزدیک نشدن به درخت است.
عهد و پیمان خداوند از آدم ، خوردن از میوه تمام درختان، به جز درخت واحدى بود.
ب) مراد از عهد، اعلام دشمنى ابلیس با آدم و همسرش و بر حذر داشتن آن دو از پیروى ایشان بوده است.« ان هذا عدولک و لزوجک»(طه، 20 . 117)
طبرى در تفسیر آیه« و لقد عهدنا الى آدم من قبل...»(طه، 20 . 115) مى نویسد:«و لقد وصینا آدم و قلنا له« ان هذا عدولک و لزوجک»» به او سفارش کردیم و گفتیم که این(ابلیس) دشمن تو و همسرت است.
علامه طباطبایى مى نویسد: اما اینکه مقصود از آن عهد چه بوده به طورى که از داستان آن جناب در چند جاى قرآن بر مى آید، عبارت بوده از نهى از خوردن درخت. که در آیه«و لا تقربا هذه الشجرْ» (اعراف، 7 . 19) بدان اشاره شده است.در ادامه نهى سوره طه، آیه 115، مى فرماید:« ان هذا عدولک و لزوجک» یعنى بدانید پس از این امر و عهد که«او» دشمن تو و همسرت است.
منظور از این عهد و میثاق، همان پیمان و میثاق عمومى است که از تمام افراد انسان به خصوص پیامبران گرفته شده است. قرآن کریم به صورت عام خطاب به همه زن و مرد مى فرماید:« و من أعرض عن ذکرى فان له معیشْ ضنکاً» (طه، 20 . 124) - هر کس ازیاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگى تنگ[ و سختى] خواهد داشت. بنابر این زن در پیمان الهى با مرد شریک است و این اشتراک نمایانگر انسانیت و مسؤلیت پدیرى اوست.
بر خلاف آنچه براى زن مى پنداشتند و او را پایینتر از انسان مى دیدند و علوم و معارف را در خور او نمىدانستند، باید گفت که زن در خلقت الهى آن است که زهرا علیهالسلام بود؛ همگام خلیفْ الله بر روى زمین ، زنى است با خصوصیات فاطمه علیهالسلام زیر اتمام ابعادى که براى زن متصور است و براى یک انسان متصور است در فاطمه زهرا علیهالسلام جلوه کرده و بوده است. یک زن معمولى نبوده است، یک زن روحانى ، یک زن ملکوتى، یک انسان به تمام معنا انسان ، تمام نسخه انسانیت، تمام حقیقت زن، تمام حقیقت انسان. معنویات ، جلوههاى ملکوتى ، جلوههاى الهى ، جلوههاى جبروتى ، جلوههاى ملکى و ناسوتى ، همه در این موجود - زهرا علیهالسلام - جمع است.
دشمن مشترک
« فقلنا یا آدم ، ان هذا عدولک و لزوجک فلا یخرجنکما من الجنْ فتشقى»(طه، 20 . 117)
پس گفتیم:« اى آدم ، در حقیقت، این[ ابلیس] براى تو و همسر دشمنى[ خطرناک] است، زنها تا شما را از بهشت به در نکند تا تیره بخت گردى.»
« ان هذا عدو لک و لزوجک»(طه، 20 . 117) این براى تو و زوجت دشمن است.
چنانکه مشاهده مى شود در هر دو آیه، دشمن هر دو یکسان اعلام شده و چنین نیست که زن فقط تحت وسوسههاى شیطان باشد و مرد از آن مبرا باشد.
اشتراک در اوامر و نواهى الهى
درخت ممنوعه چه بود؟
مجاهد و سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کردهاند که گندم و سنبله بود و روایت کردهاند که ابوبکر از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از این درخت پرسید و آن حضرت فرمود: آن شجره مبارکه، گندم بود.
ازحضرت على علیهالسلام روایت شده که درخت کافور بوده است. کلبى گفته: درخت معرفت نیک و بد بود.مفسران اسلامى درباره درختى که خداوند آدم و حوا را از خوردن آن منع فرمود، اختلاف کردهاند: گندم، جو، انگور، انجیر، حسد، کافور، درخت معرفت نیک و بد، درختى که فرشتگان از آن براى جاودانه شدن در بهشت خورده بودند، زیتون، درخت خرما، درخت خرما، درخت محبت، درخت هوى و هوس و...، برخىاز مواردى است که نقل شده است.
به طور کلى در معنى شجر مى توان گفت: کلمه شجر، یک اصل بیشتر ندارد و آن عبارتست از هر چیزى که رشد کند و بزرگ شود و شاخ و برگ از او ظاهر گردد، خواه مادى باشد یا معنوى.
اثر نزدیک شدن به درخت ممنوعه را قرآن کریم چنین بیان مى فرماید:«فتکونا من الظالمین» پس از ستمکاران خواهید بود، یعنى بهره جستن از درخت و اطاعت نکردن از امر الهى، موجب گمراهى و لغزش و هبوط است.
اشتراک در گمراه شدن
« فدلّیهما بغرور»(اعراف، 7 . 22) پس(شیطان) آن دو را با فریب به سقوط کشانید.
« فازلّهما الشیطان عنها»(بقره، 2 . 36) پس شیطان هر دو را از آن بلغزانید.
چنانکه مشاهده مى شود، زن و مرد در مسأله گمراه شدن و وسوسه شدن، دو خطر یکسان قرار دارند.
سپس قرآن کریم مى فرماید:« فأکلا منها...»(طه، 20 . 121) از آن(درخت) خوردند، مشاهده مى شود که حوا و همسرش با هم مرتکب عمل نهى شده، شدند و اختلافى در جایگاه و موقعیتشان نبود.
امام(رحمة الله علیه) در این باره مى فرماید:
همان طورى که مرد باید از فسادا اجتناب کند، زن هم باید از فساد اجتناب کند. زنها نباید ملعبه دست جوانهاى هرزوه بشوند، زنها نباید مقام خودشان را منحط کنند، زنها باید انسان باشند، زنها باید تقوا داشته باشند. خداوند همان طورى که قوانین براى محدودیت مردهها در حدود اینکه فساد بر آنها راه نیابد دارد، در زن هم دارد، زنها نباید گول بخورند.منزلت زن مسلمان بالاتر از غرق شدن و پرداختن به امور بى ارزش است، لذا زنان مسلمان و انقلابى باید مراتب دستهاى پنهان و پلید شیطانها و دشمنان باشند.
اشتراک در نتیجه نافرمانى
طبرى گوید: زمانى که آدم و حوا از میوه آن درخت خوردند، شرمگاه هایشان بر آن دو آشکار گردید چون خداوند آن دو را پوششى که قبل از ارتکاب خطیئه داشتند عارى ساخته بود، و شروع به پوشاندن آنها با برگ جنت کردند.
سید قطب مى نویسد: کشف سوآت و عریانى و بر گرفتن از ورق جنت نتیجه خطیئه آنها یعنى خوردن از شجره منهیه بود.
اشتراک در ظاهر و شخصیت
اشتراک در انتخاب و اختیار
عبده گوید: نشان دادن درخت و بر حذر داشتن آدم از آن، رمز شر و مخالفت است، چنانکه در جاى دیگر، خداوند سخن پاک را به درخت پاک و سخن ناپاک را به درخت ناپاک تشبیه کرده است. فرمان دادن به آدم که از همه نعمتهاى بهشت بخورد، مثالى براى این است که انسان مى تواند خوبیها را بشناسد و از همه نعمتهاى پاک این جهان برخوردار گردد.
نهى از درخت ممنوع، کنایه از الهام شناخت بدى است و این که فطرت به زشتى پى برد و از آن بپرهیزد. وسوسه و لغزاندن شیطان، گویاى آن روح ناپاکى است که همراه نفوس بشرى است و انگیزه بدکارى را در آدمى نیرو مى بخشد؛ به بیان دیگر الهام تقوا و خیر در سرشت آدمى قوىتر و اصل است و از این رو آدمى مرتکب بدى نمىشود، مگر با همکارى و وسوسه شیطان.
خوردن انسان از درخت ممنوعه، نشانه این است که استعداد این را داشته که بر خلاف نظم جهانى، که تجلى سنت و امر پروردگار است عمل کند، این مسأله براى زن و مرد در بیان قرآن یکسان است. از اینجا مسأله اختیار انسان نه تنها در برابر قوانین طبیعى بلکه در برابر امر الهى و اراده الهى هم استنباط مى شود. همچنین از این مطلب نتیجه گرفته که انسان مى تواند در برابر اراده خدا از خودش انتخاب دیگرى بکند. شجره ممنوعه، خود آگاهى عقلى و پى بردن به استعداد عشق در ذات انسان را به انسان اضافه کرده است.
« زنها اختیار دارند همان گونه که مردها اختیار دارند، خداوند زن را با کرامت خلق کرده و آزاد خلق کرده است.»
اشتراک در کیفر
منظور از شقاوت، تعب و رنج است، چون زندگى در غیر بهشت که لا جرم همان زمین خواهد بود ، زندگى آمیخته با رنج و تعب است زیرا در آنجا احتیاجات فراوان است و براى رفع آن فعالیت بسیار لازم است، یعنى در آنجا به خوردنى، نوشیدنى، مسکن و امور دیگر نیاز است. دلیل ما بر اینکه مراد از شقاوت، تعب و رنج بوده آیات بعد از آن است که مى فرماید:« فلا یخرجنکما من الجنْ فتشقى. ان لک الا تجوع فیها و لا تعرى. و انک لا تظمؤ فیها و لا تضحى»(طه، 20 . 117 - 119)«زنهار تا شما را از بهشت به در نکند تا تیره بخت گردمى. در حقیقت براى تو در آن جا این[ امتیاز] است که نه گرسنه مى شوى و نه برهنه مى مانى.و[ هم] اینکه در آن جا نه تشنه مى شوى و نه آفتاب زده.» بنابر این شقاوت نتیجه هبوط است.
عبده که تفسیرى تمثیلى از داستان آدم ارایه مى دهد در رابطه با این مرحله مى گوید:
بیرون رفتن از بهشت کنایه از این است که انسان در اثر خروج از اعتدال فطرى، دچار درد و رنج مى گردد.
بنابر این کیفر گناه آن دو از نظر قرآن هبوط و خروج از بهشت است و نتیجه این هبوط، شقاوت و درد و رنج زندگى زمینى است. به عبارت دیگر کیفر گناه آدم، همان دچار درد و رنج زندگى زمینى شدن است، که یکى از آن رنجها مرگ است. اما مسیحیان مرگ را کیفر اصلى گناه آدم مى دانند. در منابع اسلامى کیفر مرگ در مقابل گناه آدم یا مطرح نشده و یا به صورت ضمنى و به عنوان یکى از لوازم کیفر اصلى بیان شده است. چنانکه ملاحظه مىشود، آدم و همسرش در نوع سزاى نافرمانیشان، یعنى هبوط، موقعیتى یکسان دارند همان گونه که قرآن کریم مى فرماید:
که قرآن از اشتراک معنوى زن و مرد و رویکرد آنها به خدا، یکسان سخنى مى گوید و جایگاهشان را در نافرمانى، طاعت و مقامات معنوى یکسان مى داند، زن را همچو مرد صاحب اختیار و آزداى به حساب مى آورد و در نهایت مى فرماید:«آن اکرمکم عند الله اتقیکم»(حجرات، 49 . 13). با کرامتترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. بنابراین باید بدانیم که با این بیانات قرآنى، دیگر حق نداریم، زن را موجودى پستتر از مرد بدانیم مگر به سبب مقامات معنوى ایشان.
زن باید داراى آرمانها و اهداف تکاملى باشد و به امور کوچک و حقیر سرگرم نشود
منبع: www.porsojoo.com
ارسالي از طرف کاربر محترم : soheila_hk110
/خ