تا رخت دل اندر سر زلف تو نهاديم

تا رخت دل اندر سر زلف تو نهاديم شاعر : انوري بر رخ ز غم عشق تو خونابه گشاديم تا رخت دل اندر سر زلف تو نهاديم در راه تو رخ را به وفاراست نهاديم در کار تو جان را به جفا نيست گرفتيم واندر طلب وصل تو از پاي فتاديم در آرزوي روي تو از دست برفتيم در بندگي روي تو اقرار بداديم چون فتنه‌ي ديدار تو گشتيم به ناکام از بند غم عشق تو آزاد مباديم تا بسته‌ي بند اجل خويش نگرديم با عشق تو ميريم که با عشق تو زاديم ني‌ني به اجل هم نرهيم از غم عشقت ...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تا رخت دل اندر سر زلف تو نهاديم
تا رخت دل اندر سر زلف تو نهاديم
تا رخت دل اندر سر زلف تو نهاديم

شاعر : انوري

بر رخ ز غم عشق تو خونابه گشاديمتا رخت دل اندر سر زلف تو نهاديم
در راه تو رخ را به وفاراست نهاديمدر کار تو جان را به جفا نيست گرفتيم
واندر طلب وصل تو از پاي فتاديمدر آرزوي روي تو از دست برفتيم
در بندگي روي تو اقرار بداديمچون فتنه‌ي ديدار تو گشتيم به ناکام
از بند غم عشق تو آزاد مباديمتا بسته‌ي بند اجل خويش نگرديم
با عشق تو ميريم که با عشق تو زاديمني‌ني به اجل هم نرهيم از غم عشقت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط