نه راي آنکه ز عشق تو روي برتابم شاعر : خاقاني نه جاي آنکه به جوي تو بگذرد آبم نه راي آنکه ز عشق تو روي برتابم مگر وصال تو را يابم و نمييابم به جستجوي تو جان بر ميان جان بندم ز سوز سينه چو آتشکده است محرابم ز بس که از تو فغان ميکنم به هر محراب براي پاس خيال تو دشمن خوابم براي بوي وصال تو بندهي بادم مکن جفا که جفاي تو برنميتابم اگر به جان کنيم حکم برنتابم سر شکسته چون دل خاقاني است اسبابم کجا توانم پيوست با تو کز همه روي ...