چه بادست اينکه مي‌آيد که بوي يار ما دارد

چه بادست اينکه مي‌آيد که بوي يار ما دارد شاعر : خواجوي کرماني صبا در جيب گوئي نافه‌ي مشک ختا دارد چه بادست اينکه مي‌آيد که بوي يار ما دارد مدام ار مي نمي‌نوشد قدح بر کف چرا دارد بطرف بوستان هرکس بياد چشم مي‌گونش شود جانان خويش آنکس که جاني آشنا دارد چو يار آشنا از ما چنان بيگانه مي‌گردد که هرتاري ز گيسويش رگي با جان ما دارد از آن دلبستگي دارد دل ما با سر زلفش ولي روشن نمي‌دانم که او منزل کجا دارد من از عالم بجز کويش ندارم منزلي ديگر حديث...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چه بادست اينکه مي‌آيد که بوي يار ما دارد
چه بادست اينکه مي‌آيد که بوي يار ما دارد
چه بادست اينکه مي‌آيد که بوي يار ما دارد

شاعر : خواجوي کرماني

صبا در جيب گوئي نافه‌ي مشک ختا داردچه بادست اينکه مي‌آيد که بوي يار ما دارد
مدام ار مي نمي‌نوشد قدح بر کف چرا داردبطرف بوستان هرکس بياد چشم مي‌گونش
شود جانان خويش آنکس که جاني آشنا داردچو يار آشنا از ما چنان بيگانه مي‌گردد
که هرتاري ز گيسويش رگي با جان ما دارداز آن دلبستگي دارد دل ما با سر زلفش
ولي روشن نمي‌دانم که او منزل کجا داردمن از عالم بجز کويش ندارم منزلي ديگر
حديث چشم سيل افشان نراند گر حيا داردبرآنم کابر گرينده از اين پس پيش اشک من
که چون سروي برقص آيد مرا از رقص وا داردمرا در مجلس خوبان سماع انس کي باشد
که از بلبل عجب دارم اگر برگ و نوا دارداگر برگ گلت باشد نوا از بينوائي زن
بجاي خود بود گر باز آهنگ سبا داردوگر مرغ سليمانرا بجاي خود نمي‌بينم
بدين بيچاره رحم آور که در عالم ترا دارداگر چون من بسي داري بدلسوزي و غمخواري
اگر دوري روا داري خدا آخر روا داردز خواجو کز جهان جز تو ندارد هيچ مطلوبي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط