انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد شاعر : سعدي زيرا که نه روييست کز او صبر توان کرد انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد کز عالم جان اين همه دل با تو روان کرد امروز يقين شد که تو محبوب خدايي هرگز نشنيدم که کسي صبر ز جان کرد مشتاق تو را کي بود آرام و صبوري چندان بچکانيد که بر سنگ نشان کرد تا کوه گرفتم ز فراقت مژهاي آب چون رايت منصور چه دلها خفقان کرد زنهار که از دمدمه کوس رحيلت ابر اين همه تأخير که کرد از پي آن کرد باران به بساط اول اين سال...