طبيبي پري چهره در مرو بود شاعر : سعدي که در باغ دل قامتش سرو بود طبيبي پري چهره در مرو بود نه از چشم بيمار خويشش خبر نه از درد دلهاي ريشش خبر که خوش بود چندي سرم با طبيب حکايت کند دردمندي غريب که ديگر نيايد طبيبم به پيش نميخواستم تندرستي خويش که سوداي عشقش کند زيردست بسا عقل زورآور چيردست نيارد دگر سر برآورد هوش چو سودا خرد را بماليد گوش