تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد

تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد شاعر : عطار دل را به عشق خويش ز جان بي نياز کرد تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد از جان بشست دست و به جانان دراز کرد دل از شراب عشق چو بر خويشتن فتاد بيخود شد و ز ننگ خودي احتراز کرد فرياد برکشيد چو مست از شراب عشق تکبير کرد بر دل و بر وي نماز کرد چون دل بشست از بد و نيک همه جهان اين ديده چون فراز شد آن ديده باز کرد بر روي دوست ديده چو بر دوخت از دو کون ادريس وقت گشت که جان چشم باز کرد پيش از اجل بمرد و...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد
تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد
تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد

شاعر : عطار

دل را به عشق خويش ز جان بي نياز کردتا دوست بر دلم در عالم فراز کرد
از جان بشست دست و به جانان دراز کرددل از شراب عشق چو بر خويشتن فتاد
بيخود شد و ز ننگ خودي احتراز کردفرياد برکشيد چو مست از شراب عشق
تکبير کرد بر دل و بر وي نماز کردچون دل بشست از بد و نيک همه جهان
اين ديده چون فراز شد آن ديده باز کردبر روي دوست ديده چو بر دوخت از دو کون
ادريس وقت گشت که جان چشم باز کردپيش از اجل بمرد و بدان زندگي رسيد
در هر قدم هزار حقيقت مجاز کردچندان که رفت راه به آخر نمي‌رسيد
آن نيکويي که با دل او دلنواز کردعطار شرح چون دهد اندر هزار سال


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط