تا دل ز دست بيفتاد از تو

تا دل ز دست بيفتاد از تو شاعر : عطار تن به اندوه فرو داد از تو تا دل ز دست بيفتاد از تو چشم من چشمه‌ي خون زاد از تو دل من گشت چو دريايي خون نيستم يک نفس آزاد از تو تا دلم بنده‌ي سوداي تو شد طاقتم نيست که فرياد از تو چند در خون دلم گرداني گر زيانيم بود باد از تو ليک فرياد نمي‌دارد سود خامشي از من و بيداد از تو تا ز عمرم نفسي مي‌ماند شرمم آيد که کنم ياد از تو خامشي به به چنين دل که مراست گر نيم من به غمت شاد از تو در ره عشق...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تا دل ز دست بيفتاد از تو
تا دل ز دست بيفتاد از تو
تا دل ز دست بيفتاد از تو

شاعر : عطار

تن به اندوه فرو داد از توتا دل ز دست بيفتاد از تو
چشم من چشمه‌ي خون زاد از تودل من گشت چو دريايي خون
نيستم يک نفس آزاد از توتا دلم بنده‌ي سوداي تو شد
طاقتم نيست که فرياد از توچند در خون دلم گرداني
گر زيانيم بود باد از توليک فرياد نمي‌دارد سود
خامشي از من و بيداد از توتا ز عمرم نفسي مي‌ماند
شرمم آيد که کنم ياد از توخامشي به به چنين دل که مراست
گر نيم من به غمت شاد از تودر ره عشق تو شاديم مباد
کار با درد تو افتاد از توشادمانيم نباشد که مرا
شد درين واقعه بر باد از تودل عطار چو درد تو نيافت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط