معرفی کتاب«با خود سازش نکردن»
نويسنده: دکتر سيدحسن اسلامي
آيين بودا براي امروز: تعبيري نو از سورة سهگانه نيلوفر
عصارة آموزههاي بودايي
افزون بر آن، تعليمات اين سوره همة جانداران عالم را هدف قرار ميدهد تا سرشت بودا شدن را در آنها بشکوفاند. بودا در اين سوره از سه شيوه براي تعليم استفاده ميکند: نظريهپردازي يا تعليم از راه نظريه؛ تحليل علل يا تعليم از راه عليت؛ و تمثيل و داستانپردازي. بهويژه انواع تمثيلها در اين سوره جايگاهي اساسي دارند و در سنت بودايي از آنها بهعنوان دستاويزهاي خوب يا ماهرانه نام برده ميشود.
با اين همه، فهم مقاصد اين سوره به دليل داستانهاي متنوع، عبارات گاه مبهم، اصطلاحات فني، ترجمههاي پياپي از زباني به زبان ديگر[1] و از همه مهمتر فاصلة زماني و فرهنگي، براي بيشتر مردم دشوار است و اين دشواري اولين دليلي است که نيکيو نيوانو، استاد بودايي ژاپني و مروج اين آيين، را به شرح آن برانگيخته است. دومين دليلي که مؤلف را به چنين کار مفصلي واداشته است ربط دادن مفاهيم سنتي آيين بودا به زندگي روزمره و صنعتي معاصر ما و بازسازي آن در قالبي امروزي است. اما علت انتخاب اين سوره، از نظر مؤلف، آن است که اين سوره در پي ترويج حرمت نهادن به انسان، کمالجويي و صلح است و ميتوان آن را عصارة انسانگرايي دانست.
مؤلف با اين پيشداشت که بودا خود سورهاي را جمع نکرد، و اين کار بعدها به دست پيروانش انجام گرفت، کار خود را ميآغازد، و در پي آن است تا به ما بگويد که هنگام مواجهه با داستانها و تعبيرات شگفت متعددي که در اين سوره با آنها مواجه ميشويم، بکوشيم تا از لاية الفاظ گذر کنيم و به مقصود اصلي آنها دست يابيم. براي مثال در اين سوره بارها سخن از اعداد و ارقام به ميان آمده است، مانند آنکه آموزههاي بودا به 84000 آموزه ميرسد؛ اما نبايد اين اعداد را به معناي عددي و رياضيشان گرفت، بلکه آنها نوعي اغراق ادبي و بيانگر انبوهي هستند. بنابراين هنگامي که در جايي سخن از دوازده هزار بيکشو، يا رهرو بودايي، به ميان ميآيد، بايد آن را به معناي تعداد فراوان دانست، نه تعيين عددي خاص.
اين سوره خودْ متشکل از سه سورة بههمپيوسته است: نخست، سورة معاني بيشمار؛ دوم، سورة گل نيلوفر درمة شگفتانگيز؛ و سرانجام، سورة مراقبه عمل درمة بوذاسف ارجمند. سورة نخست در واقع مقدمة آن به شمار ميرود و به اختصار حاوي تعليمات بودا در شاهينکوه است. سورة نيلوفر درمة شگفتانگيز، که به گونهاي مختصر سورة نيلوفر خوانده ميشود، بيست و هشت فصل دارد. سورة مراقبه عمل درمة بوذاسف ارجمند عالم، نيز دربردارندة سخنان شاکيهموني يا همان بوداي خودمان، در دير جنگل بزرگ ويشالي است و نحوة عمل به آموزههاي سورة نيلوفر درمة شگفتانگيز را تعليم ميدهد. اين سوره که نوعي مکمل يا پيگفتار سورة دومي يا درمة شگفتانگيز است، به سورة توبه نيز شناخته شده است. مؤلف نيز کتاب خود را در سه بخش سازمان داده است و پا به پاي سوره پيش ميرود تا همة نکات پيدا و پنهان آن را شرح دهد و گاه از تکرار برخي گفتهها، به دلايل تعليمي، نپرهيزد.
اولين نکتهاي که خوانندة ناآشنا با مفاهيم بودايي را درگير خود ميکند، نام اين سوره است؛ چرا اين سوره نيلوفر ناميده شده است. گل نيلوفر، نمادي است از سرشت و جايگاه انسان در عالم. نيلوفر در لاي و لجن ريشه دارد و در مرداب و گنداب ميرويد، با اين همه از آن سر بر ميکشد، ميشکوفد و گلي پاک و دور از هر لاي و لجني عرضه ميکند؛ انسان نيز چنين است از لاي و لجن زاده ميشود، ليکن ميتواند چون نيلوفر زندگي کند و خود را از همة پلشتيها پاک نمايد و در دل همين دنياي آلوده، دنيايي پاکيزه بيافريند. همچنين تعبير سوره، با بار معنايي ديني خاصي که دارد، در اصل واژهاي آرامي است و به معناي ديوار يا حايل است. مترجم به جاي واژة سوترَه، آن را برگزيده و بدين ترتيب به آشناتر کردن بحث ياري رسانده است؛ هرچند که سوتره، به معناي «نخ يا تار بافندگي است» و شايد انتخاب معادلي مانند «به نظم کشيده» يا «منظوم» گوياتر باشد.
در اينجا بي آنکه از روند بحث نيوانو، پيروي کنيم و يا از آن چندان دور گرديم، ميتوانيم برشهايي به نوشتة او بزنيم و برخي از نکات اساسي او را بازخواني کنيم.
زندگي در شش عالم
نکتهاي که در اين سوره و در اين کتاب بر آن بارها تأکيد ميشود، آن است که راه رستگاري و کمال، براي همگان فراهم است، نه جنس يا گروهي خاص. از اين منظر، همة انسانها، حتي جانيان، سرشتي بودايي دارند، به اين معنا که هيچ انساني از امکان بودا شدن يا دستيافتن به کمال نهايي محروم نيست و ميتواند اگر بخواهد بودا شود. نتيجه اين تعليم آن است که هرگز فراموش نکنيم که احترام به بدکاران، در واقع احترام به سرشت بودايي آنان است. نه تنها همة انسانها ميتوانند بودا شوند، بلکه اين مسير بر همة موجودات زندة عالم گشوده است.
سعادتمند واقعي کسي است که خود را از عوالم پنجگانه برهاند و به عالم آسمان برساند و همواره در آن مقيم گردد. براي رسيدن به اين عالم يا حالت، بايد دَرمَهها يا قوانين حاکم بر جهان مادي را شناخت: رنج، تُهيّت، نپايندگي، و نداشتن خودي مستقل. اولين قانون آن است که سراسر زندگي انسان رنج است. نداشتن چيزي رنجمان ميدهد و هنگام به دست آوردنش، تلاش براي حفظ يا هراس از فقدانش باز ما را رنج ميدهد. اين رنج در سراسر عالم گسترده است و در همة رفتارهاي ما آشکار. تلاش ميکنيم تا از رنجي برهيم، ليکن از رنج ديگري سر در ميآوريم. قانون تهيَّت به ما ميگويد که بر خلاف تصور رايج، نميتوان مرزي قاطع و هميشگي ميان اشيا کشيد و طبقهبندي سفت و سختي از اجزاي عالم به دست داد، بلکه همة پديدهها به نحوي با هم مرتبط هستند و با يکديگر همپوشاني دارند. همچنين طبق قانون سوم متوجه ميشويم که در اين عالم هيچ چيز پاينده و ثابت نيست و تنها قانون ثابت همين نپايندگي است. و سرانجام آنکه ما خودي مستقل از عالم، چونان جزيرهاي منفرد، نداريم. پس نبايد براي خودمان سفرهاي جداگانه بياندازيم و تنها حليم خود را هم بزنيم.
حال که چنين است، به گفته سعدي «آن چه نپايد، دلبستگي را نشايد»؛ ليکن نبايد نتيجه گرفت که بهترين گزينه دست شستن از عالم و به گوشهاي نشستن است. نکتة اصلي آن است که به مقامي از آزادگي و وارستگي جان برسيم که در عين داشتن دنيا، به آن وابسته نباشيم و بتوانيم هر گاه لازم شد از آن دست بشوييم. اين حالت به ما کمک ميکند تا دلي بخشنده داشته باشيم و از خودمحوري و خويش را محور عالم ديدنْ رها شويم.
در واقع اصليترين آموزة سورة اول، يا سورة معاني بيشمار، که مقدمة سورة دوم است، تعليم همين نکته است که اگر به حقيقت درمه يا سرشت حاکم بر عالم پي نبريم، بنديِ گردونة رنج خواهيم ماند، حال آنکه فهم آن به ما جاني آزاده عطا ميکند.
رنج عام جهاني ما را به فهم و تعلمِ چهار حقيقت که بودا آن را تعليم داده است، ميکشاند. چهار حقيقتي که هر يک مقدمة ديگري است تا نردباني براي بالا رفتن ما گردد. حقيقت اول آنکه همة عالم رنج است. دومين حقيقت آنکه اين رنجزادة خواست ما است. سوم آنکه راهي براي غلبه بر اين رنج وجود دارد که تنها با اصلاح خواست ما شدني است، و چهارمين حقيقت تعليم اين راه است. گوهر اين چهار حقيقت ساده است. نخست بايد بدانيم که کل زندگي رنج است و اين واقعيت را انکار نکنيم. دوم آنکه در پي علت رنج برآييم و بدانيم که ريشه در آزمندي، نفرت، و ناداني ما دارد. سرانجام آنکه بکوشيم علل اين رنج را در نهاد خود خاموش کنيم و براي اين کار از راههاي هشتگانهاي که بودا تعليم داده است و شش کمال مکمل آن، پيروي کنيم. اگر راه هشتگانه را شرطکمال فرديبدانيم، ششکمال در واقعگسترش اين کمال به جامعه و دعوت فرد به انجام مسئوليتهاي اجتماعي خويش است. آرمان سورة نيلوفر، دعوت سالک به جدا شدن از جامعه نيست، بلکه گستردن زيبايي در همة سطوح آن است.
مقصود از نپايندگي همه چيز، که در آيين بودا بر آن بارها انگشت گذاشته ميشود، آن است که از سرشت واقعي عالم و حوادث آن باخبر گرديم. اين باخبري به ما آرامشي ميدهد که از خوش و ناخوش روزگار رنجور نميشويم و فراز و فرود عالم را به يک چشم مينگريم. اگر مجاز به مقايسه باشيم، چه بسا بتوان اين آموزه را با اين تعليم قرآني سنجيد که ميآموزد: «تا بر آن چه از دست رفته است اندوهگين مشويد و بدان چه داريد، شادمان نباشيد» (حديد: 23).
شايد کساني تصور کنند که کمالطلبي بودايي آرماني است دشوار و براي همگان ناممکن. ليکن مؤلف نظر ديگري دارد و بر آن است که در سرشت همة ما حالت انسان آرماني و کمالجويي يا بوداگي يا بوداشدن وجود دارد. بنابراين، همانگونه که هر دانة گندم به طور طبيعي آمادة تبديلشدن به خوشة گندم است و هر گياهي به سوي بالا ميرود، طبيعيترين حالت انسان حرکت به سمت تحقق اين آرمان در وجود خويش است. هدف نهايي حرکت هر انسان يا هر بوداي بالقوه رسيدن به مرحلهاي است که از آن به «نيروانه» تعبير ميشود. اين نيروانه، بر خلاف تصور عاميانه، نه مرگ است و نه بيکنشي. بلکه آرامشي است که در نتيجة فهم حقيقت عالم و بر طرف شدن توهمات به شخص واصل دست ميدهد و اين رسيدن نيز در همين زندگي دنيوي شدني است. اساساً مفاهيم ديني، همواره در معرض تفسير نادرست و حداقل غيردقيق هستند و مؤلف در سراسر کتاب خود ميکوشد تا مفاهيم رايج بودايي را چنان تفسير و تبيين کند که به بيعملي و گسستن از زندگي اجتماعي نينجامد. از نظر او، به معنايي، ميتوان کل آيين بودا را در سه قانون گنجاند: همه چيز ناپايدار است، هيچ چيز خودي مستقل از ديگران ندارد، و نيروانه آرامش است. اين قوانين به ما راه درست نگريستن به عالم و در آن زيستن، نه بنديِ آن شدن را ميآموزد. بدين ترتيب، اين قوانين بيش از آنکه آموزههايينظري يا متافيزيکي باشند، حاوي بذر تعليمات اخلاقيبراي زيستن در جامعه به شمار ميروند؛ قوانيني که همانند آنها را در اديان ديگر ميتوان بهروشني يافت.
راههشتگانه
با اين حال، مؤلف يکايک اين هشت راه را به دقت وصف ميکند. مقصود از شناخت درست، ترک خودمحوري، کسب نظر و ديدگاه مناسب نسبت به ماهيت عالم و به تعبير متدينان بودايي، «پناه گرفتن در بودا است». غالب ما شناختهايي ناقص داريم و علت اين نقصْ جهل، نفرت و يا حرص است. بيخبري از حقيقتِ ساز و کار عالم، مانع شناخت درست است، دلبستگي به متعلقات خود، مانع شناخت درست است و سرانجام آنکه نفرت نسبت به ديگران مانع شناخت درست است.
انديشة درست هنگامي در ما پا ميگيرد، که ريشة سه رذيلت، يا سه زهر يا سه آتش، را در خود بخشکانيم: آزمندي، خشم، و بدانديشي. در برخي از تمثيلات و نقاشيهايي بودايي، اين سه رذيلت در قالب سه حيوان به تصوير کشيده ميشوند، که از يکديگر تغذيه ميکنند و همواره فربهتر ميشوند: خروس که نماد آز و خواهش دل است، مار که نماد نفرت و دشمني است، و خوک که نمايانگر جهالت است. ما به دليل جهالت، خود را مستقل از عالم ميدانيم و لذات را پايدار ميشماريم. در نتيجه، در پي لذات هميشگي هستيم و منافع خود را مقدم بر ديگران قرار ميدهيم و چون برخي از خواهشهاي ما برآورده نميشود، دچار خشم و نفرت ميشويم. بر اثر شهوت و نفرت قدرت ديدن حقيقت عالم را نداريم و دست به اعمالي ميزنيم که رنج و نفرت ما را فزون ميکند و بدين ترتيب، در چرخهاي بيپايان، گير ميکنيم.
لازمة داشتن گفتار درست، پرهيز از چهار رذيلت يا بدي دهان است: دروغگويي، دوپهلوگويي، غيبت و افترا، و بيدقتي در کلام. گفتار درست، نه تنها مستلزم دوري از دروغ و تهمت است، بلکه بايد از سخنان بيحاصل و ناسنجيدهگويي نيز بپرهيزيم. مقصود از کردار درست، رفتار در زندگي روزمره بر اساس تعاليم بودا است که عمدتاً شامل پرهيز از سه رذيلت بدني است: قتل نفس، دزدي، و رفتارهاي جنسي نادرست. رفتار درست هنگامي کارآيي کامل را خواهد داشت که سه شرط حاصل شود: عمل خوب، سلوک قلبي، و مداومت بر عمل. زيست درست هنگامي حاصل ميشود که مايحتاج روزانة خود را از راهي درست به دست آوريم. به اين معنا که شغلي مناسب و مشروع براي خود داشته باشيم و نان خود را در خون ديگران نزنيم و با فريب ديگران معاش خود را تأمين نکنيم و از اعمالي چون سرقت، اختلاس، داشتن پيشهاي که
با نابودي مردم يا محيط زيست سر و کار دارد، مانند کار در عرصة تسليحات، دوري بجوييم.
آگاهي درست، يعني واقعيت را از منظري بيطرفانه، نه خودمحورانه، بنگريم و همواره خود را حقبهجانب ندانيم. مقصود از مراقبه آن است که همواره هدف خود را که عمل به آموزههاي بودا باشد، مد نظر داشته باشيم و از هيچ تغييري پريشان و آشفته نشويم. مراقبه، لزوماً، به معناي گوشهاي نشستن و هيچ کاري نکردن نيست. در واقع، دل آرام و نياشفتة خود را در هر شرايطي حفظ کردن، مراقبه است. تأمل در رفتار گذشتة خويش و ارزيابي خويشتن، خود نيز نوعي مراقبه است.
شش فضيلت
چراغ خود بودن
مسير روشنشدگي، مسيري است نيازمند ثبات قدم و پشتکار. سالک بايد فارغ از نفرت و تحقير ديگران راه خود را بپويد و در عين دلسوزي بر ديگران، از راه باز نماند و بداند که اگر دري را يکسره بکوبد، عاقبت آن در بر او گشوده خواهد شد. داستان پشتکار رهرويي بودايي به نام ذِنکايي در نيمة قرن هيجدهم، نمونهاي از اين سلوک را نشان ميدهد. وي به قصد آنکه روستاييان از تنگة ياباکي به سلامت بگذرند، يک تنه مدت سيسال را به حفر نقبي در دل تپه سنگي مشغول شد و موفق شد تا سرانجام اين نقب را که 185 متر طول داشت ايجاد کند. نخست انديشه و عمل او به مسخره گرفته شد؛ اما پشتکار او بهتدريج شگفتي، سپس سکوت، در پي آن همدلي، و سرانجام همکاري مشتاقانة مسخرهکنندگان را در پي داشت.
نکتة اصلي آن است که ما نبايد انتظار نجات از بيرون را داشته باشيم، به تعبير بودا هر کسي بايد چراغ خودش باشد؛ يعني در اين مسير در درجة اول به خودش، نه عوامل بيروني، متکي باشد. اين نگرش و سلوکِ زادة آن، به تعبير مولانا به انسان ديدهاي سبب «سوراخکن» ميدهد و به تعبير بودايي، سالک مانند بودا به عالم مينگرد و چشم او بودايي خواهد شد. بودا با چشماني باز به همة لايههاي عالم نفوذ و همه چيز را درک ميکند، پيرو وي نيز از پنچ چشم يا پنج نوع نگرش به عالم سود ميجويد: چشم حسي يا جسمي، چشم علمي يا آسماني، چشم فلسفي يا فرادانشي، چشم هنري يا درمه و چشم حقيقي يا چشم بودا.
ميانهروي
«از چنگ صدايي در نميآيد، اگر سيمها خيلي کشيده باشند. همچنين هيچ صدايي نميدهد، اگر سيمها خيلي کم کشيده باشند. فقط وقتي که سيمها را درست کشيده باشند، تمام موسيقي موزون است».
در ميان مردم بودن و نبودن
با خود سازش نکردن
در نتيجه، هر کس بايد خود بودا شود. با اين همه، چه بسا آرمان بودايي که در اين سوره به تفصيل آمده است، براي همگان دنبالکردني نباشد، ليکن اين نکته نبايد مايه دلسرديگردد. تمثيلي بوداييکه مضمونآن در ادبيات فارسيرايج است، ما را از هرگونه افراط و تفريطي باز ميدارد: آب دريا را اگر نتوان کشيد هم بهقدر تشنگي بايد چشيد.
پيوستگي همه جانداران
پديدآورندگان
وي خود بودايي و فردي متعبد به همة آموزهها و عبادات بودايي است و اين را پنهان نميکند و ميکوشد به ياري دانستههاي گستردة مدرن خود گوهر اين آموزهها را مدلل و ترويج کند. در اين راه از ياري گرفتن از فيزيک تا داوري بوداشناساني غربي چون کريسمس همفريز، خودداري نميکند. در اين نوشته زباني روشن و گاه تمثيلاتي بسيار ساده به کار ميگيرد و از زباني مردمپسند، نه لزوماً آکادميک، بهره ميبرد. وي در عين حالي که بر گوهر آموزههاي واقعي بودا، نه ظاهرپرستي، تأکيد دارد، تشريفات رسمي و صوري و حرمت نهادنهاي متداول ميان متدينان به اين آيين را موجه ميشمارد و آن را لازمة کمال و حقشناسي نسبت به اين منجي بزرگ ميداند.
انتشارات دانشگاه اديان و مذاهب، در آيندة نزديک ترجمة اين کتاب را منتشر خواهد کرد. مترجم کتاب ع. پاشايي است که پس از سالها کار ترجمه و کلنجار رفتن با متون مختلف انگليسي و پرورش آگاهي و حساسيت زباني در خود، به زباني راحت و بيدستانداز دست يافته که آرزويِ ناکام بسياري از قلمزنان است. وي چنان تعبيرات و واژههاي عاميانه را در اين متن بودايي مينشاند که چه بسا مؤلف نيز در اثر اصلي خود موفق به اين حد از عموميسازي نشده باشد. بهخصوص بايد به برخي از معادلگذاريهاي مترجم دستخوش گفت، و اميد بست تا جا بيفتند، مانند «هنرينه» به جاي اثر هنري work of art، «يکدلي» در مقابل سمادي، «بوداگي» در مقابل buddhahood، «پاکبوم» در مقابل pure land، و «بومْ نور هميشه آرام» در مقابل the Land of Eternally Tranquil Light.
همچنين عليرضا شجاعي، که حوزة کار وي آيين بودا است، با وسواس و دقت ستودنياش، بررسي اين ترجمه و مقابله آن را با متن اصلي به عهده گرفته و بر آن است تا زبان پيراستة مترجم را با محتواي گاه فني متن همخوان سازد.
پي نوشت ها :
[1]. براي توضيح بيشتر در اين باب، نک: سوره نيلوفر: يک متن بودايي مهايانه، بر پايه برگردان چيني کوماره جيوَه، ترجمة ع. پاشايي، تهران: فراروان، 1386، مقدمة کتاب.