کميته مشترک، زندان قصر، زندان اوين و منافقين(4)
گفتگو با حجت الاسلام و المسلمين محسن دعاگو
اصطلاح «زير 8» خيلي بين زندانيان سياسي متداول است. معني اين اصطلاح چيست؟
اگر ممکن است توصيفي هم از بندهاي زندان قصر و ديگر شرايط آن ارائه دهيد؟
گروه هاي سياسي در زندان در چه شرايطي بودند؟
در اين زمان اعضاي سازمان مجاهدين خلق به دوگروه تقسيم شده بودند؛ عده اي معتقد به مواضع اوليه اين سازمان بودند و تعدادي ديگر که تغيير ايدئولوژي داده و از سازمان مجاهدين خلق برگشته بودند، به اپورتونيست معروف بودند. سازمان مجاهدين خلق و گروه اپورتونيست يکديگر را قبول نداشتند؛ زيرا بهرام آرام و تقي شهرام که از گروه اپورتونيست ها بودند، دستور قتل مجيد شريف واقفي و چند نفر از سران سازمان مجاهدين خلق را صادر کرده و از نويسندگان بيانيه تغيير مواضع ايدئولوژيک بودند.
من از نظر صحت ادعا معتقدم که بهرام آرام و تقي شهرام واقعيت را درست فهميده بودند. اپورتونيست ها به سازمان مجاهدين ايراد گرفتند و به آنها مي گفتند: «عقايد شما اسلامي نيست، بلکه عقايد مارکسيستي است که روي آن پوششي از آيات قرآن گذاشته ايد.» اعضاي سازمان در جوابشان مي گفتند: «اسلام همين است. شما تجديدنظر طلب هستيد و هنوز خصلت هاي خودتان را حل نکرده ايد.» واقعيت اين است که کساني چون مجيد شريف واقفي، افراد معتقد و مومني بودند، اما شايد در محتواي مواضع ايدئولوژيک سازمان دقت نکرده بودند يا آنها را گذرا مي دانستند. در اعتقاد تعدادي از سران اوليه مجاهدين خلق به خدا و قيامت هيچ مشکلي وجود نداشت، اما در مسايل سياسي، مبارزاتي و اقتصادي، ديدگاه هاي آنان براساس اصول مارکسيسم شکل گرفته بود و درباره موتور تاريخ و تحولات آن، مارکسيستي فکر مي کردند.
اپورتونيست ها بيشتر با اعضاي چريک هاي فدايي خلق و مائوئيست ها زندگي مي کردند، ولي اعضاي سازمان مجاهدين خلق و مائوئيست ها با هم بودند. آنها در اواخر دوره زندان، با چريک هاي فداي خلق رابطه خوبي پيدا کرده بودند. محسن سياه کلا، مهدي خدايي صفت، زنجيره فروش، سيف الله کاظميان، حشمت جوادي، عليرضا باباخاني، مهدي باباخاني، حميد لولاچيان، حسين فيض، از اعضاي برجسته سازمان مجاهدين خلق در بند1 زندان قصر بودند. به غير از من، پنج نفر روحاني ديگر نيز در اين بند به سر مي بردند.
مواجهه سازمان با مذهبي ها چگونه بود؟
ماجراي فتواي علما مبني بر نجس بودن کمونيست ها چه بود و واکنش سازمان مجاهدين به آن چگونه بود؟
در داخل زندان بين من و اعضاي سازمان مجاهدين خلق بر سر ارتباط با مائوئيست ها اختلاف پيش آمد. من به آنها گفتم: «به اعتقاد من مائوئيست ها کافر هستند و هيچ فرقي با بقيه کمونيست ها ندارند. به همين دليل آنها نبايد وارد جمع ما شوند.»؛ ولي مجاهدين خلق استدلال مي کردند که درست است که آنها اسم خدا را نمي برند و اعتقاد به خدا ندارند، ولي از لحاظ تفکر، به ما نزديک هستند و خوي استکباري که در بقيه کمونيست ها ديده مي شود، در آنها وجود ندارد و چون مائوئيست ها از اين خوي طاغوتي عاري هستند، ما بايد از آنها حمايت کنيم.
اعضاي سازمان برنامه ريزي هايي کردند تا مائوئيست ها را در جمع خود بپذيرند. من همراه آقاي جنتي و روحانيون ديگر زير بار نرفتيم و مقاومت کرديم. چند روز با هر يک از آنها صحبت کرديم تا بتوانيم در بين مجاهدين و مائوئيست ها جدايي ايجاد کنيم. با تلاش هاي ما، جو عمومي بند عوض شد. پس از اين قضيه، ما جمع مستقلي را تشکيل داديم و خرج هايمان را هم جدا شد. رضازاده و هادي هاشمي توجهي به فتواي علما نکردند. آنها در مقابل چشمان ما با مجاهدين و مائوئيست ها غذا مي خوردند و به طور مشترک با آنها زندگي مي کردند؛ ولي ما سعي کرديم مرزها را حفظ کنيم.
در زندان، هادي هاشمي و بعضي از سران سازمان مجاهدين و اعضاي آنها نماز مي خواندند. يکي از سران سازمان مجاهدين - حشمت جوادي - در ماه رمضان چند نوبت براي نماز خواندن سرپا ايستاد و حالت کسي را به خود گرفت که مي خواهد نماز بخواند، ولي لب هاي او مطلقا تکان نخورد. تعدادي از اعضاي مجاهدين خلق چندان پاي بند به نماز نبودند و براي حفظ ظاهر نماز مي خواندند و تعداد زيادي از آنها اصلا مقيد به نماز نبودند. آنها حتي نظريه فقهي فقها (فتوا) را در مسايل مختلف اصلا قبول نداشتند و آن را مسخره مي کردند.
من قبل از انتقال به زندان قصر، در بند عمومي کميته مشترک با سيد هادي هاشمي، هم بند بودم. قبل از دستگيري، با آيت الله منتظري ارتباط داشتم و دامادش را خوب مي شناختم و در زندان مسايلي را با هم مطرح مي کرديم که بخشي از آن مربوط به ديدگاه هاي ايشان درباره نهضت و فتاواي آقايان بود. هادي هاشمي با اين که طلبه بود، فتواي آقايان علما مبني بر نجاست کفار را مسخره مي کرد و اعتقادي به آن نداشت. به نظر من، او به فقه و اجتهاد و استنباط و تقليد، اعتقاد قلبي نداشت. در مدتي که با هم در زندان قصر بوديم، ديدگاه قبلي خود را دنبال مي کرد هادي هاشمي حتي به آيت الله منتظري هم اعتقادي نداشت و او را مرد ساده اي مي دانست. او افکار به اصطلاح روشن فکرانه ويژه اي داشت و مي گفت من اين حرف ها را قبول ندارم. درباره اين موضوع خيلي با او بحث کردم و برايش توضيح دادم که نجاست کفار جنبه سياسي دارد، چون کافر موجود خطرناکي است که اگر وارد جامعه اسلامي شود و شما به او اعتماد بکنيد، از فرصت ها براي ضربه زدن و خيانت به اسلام استفاده مي کند. هدف اسلام اين است که مرزي بين مسلمانان و آنان قائل شود تا اينها وارد جامعه اسلامي نشوند و جامعه آسيب پذير نگردد. نجاست آنان به گونه اي نيست که بگوئيم ميکروب دارد و به مسلمانان سرايت مي کند. شما در مقام يک مسلمان، موظف هستيد که اين فتوا را محترم بشماريد.
برخي معقتدند که در قضيه نقل فتوا، اگر بهتر عمل مي شد امکان داشت که برخي از کساني که تغيير ايدئولوژي داده بودند، باز مي گشتند. بعد از بيش از سه دهه از آن سال ها، وقتي از دور به آن روزها مي نگريد، به نظر شما اين برخورد، روش هاي درستي بود يا مي توانست طور ديگري مواجهه شود يا حتي بايد شديدتر مي بود؟
تعبيري در قرآن داريم در مورد جمعي از منافقين که اساسا آنها دل هايشان نرم نمي شد، گوش شنوا نسبت به مطالب حق نداشتند و به شکلي توجيه مي شدند که بدون هيچ گونه تأملي، ديدگاه بقيه را رد مي کردند. با اين موضع اساسا بحث منطقي با منافقين داراي تاثير کافي نبود، يعني اين طور نبود که يک فردي را که در مجموعه تشکيلات منافقين عضو بود، مي شد جذب کرد، چون از ابتدا با اين پيش داوري که شما اشتباه مي کنيد و انديشه خودش صددرصد درست است با شما بحث مي کرد. وقتي نگاه اين باشد و با اين ديدگاه با شما برخورد کنند، به هيچ عنوان انعطاف پذيري از خودشان نشان نمي دهند و تصور من اين است که نگاه سازمان منافقين به مسائل فکري و حتي مسائل اقتصادي- اجتماعي، نگاه مارکسيستي بود و به هيچ عنوان يک نگاه اسلامي نبود. يک پوششي از آيات قرآن و گاهي روايات در گفتارشان وجود داشت، ولي نگاهشان کاملا مارکسيستي بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 39