مجاهدتي به گستره سه ربع قرن(2)
نويسنده:دكتر محمد حسن رجبي
درنگي بر حيات علمي و عملي مرحوم آيت الله سيد ابوالقاسم كاشاني
در7 ارديبهشت 1330، دكترمحمد مصدق كه رهبر فراكسيون اقليت مجلس بود و نقش چشمگيري در تصويب ملي شدن صنعت نفت در مجلس داشت، به نخست وزيري رسيد. آيت الله كاشاني در حمايت از وي اعلام داشت كه دست او را در انتخاب وزيران باز خواهد گذاشت و از دولت او در برابر تهديدها و كارشكني هاي انگلستان حمايت خواهدكرد و بدين منظور در 31 ارديبهشت 1330، در پشتيباني از دولت،مردم را با اجتماع در ميدان بهارستان دعوت كرد و طي اعلاميه اي خطاب به مردم، كارشكني هاي انگلستان را در مورد اجراي قانون ملي شدن صنعت نفت و همراهي و همدستي آمريكا را با آن خاطر نشان ساخت و در جريان همين مبارزه، خريد اجناس خارجي را نيز محكوم نمود.
هنگامي كه دولت مصدق براي تامين كسري بودجه به بخش اوراق قرضه ملي اقدام كرد، آيت الله كاشاني طي فتوايي، مردم را به خريد اوراق مزبور دعوت نمود و آن زمان كه دكتر مصدق براي دفاع از دعاوي ايران بر سر شركت نفت انگليس، عازم دادگاه بين المللي لاهه شد، وي طي پيامي از ملت ايران خواست تا به مساجد بروند و براي پيروزي دكتر مصدق دست به دعا بردارند. پس از ناكامي انگلستان در دادگاه بين المللي لاهه، آن كشور، ايران را به حمله نظامي تهديد كرد و متعاقب آن آيت الله كاشاني اعلام كرد كه خوزستان را جهنم نيروهاي انگليسي خواهد كرد و ضمن پيامي براي ملت عراق از آنان خواست تا با قيام بر ضد انگلستان، برادران مسلمان ايراني خود را در مبارزه استقلال طلبانه و ضداستعماري خويش ياري كنند.
موضعگيري قاطع و انقلابي آيت الله كاشاني در برابر تهديدات انگستان، قدرتهاي استكباري غرب و شرق را به وحشت انداخت. راديو باكو (متعلق به جمهوري آذربايجان شوروي) اعلام كرد كه در صورت صدور حكم جهاد از سوي آيت الله كاشاني، هيچ نيرويي نمي تواند سي ميليون مسلمان اتحاد جماهير شوروي ر از انجام وظيفه ديني خود باز دارد. در غرب نيز روزنامه لوموندفرانسه، ضمن گزارشي طولاني از شرح زندگاني آيت الله كاشاني، اهميت سياسي اعلان جهاد را از طرف وي بيان داشت.
وي در جريان مبارزه سياسي خود، اصل جديدي را در اوج جنگ سرد ميان اردوگاه سرمايه داري و كمونيسم اعلام داشت و آن استقلال از هر دو بلوك سياسي مزبور و طرح شعار«نه شرقي و نه غربي» بود.
با وجود اشتغال فراوان وي به مسائل متعدد سياسي و اقتصادي كشور و تهديدات فزاينده و رنگارنگ انگلستان، او را از سرنوشت سياسي جهان اسلام نيز غافل نبود. در 25 ارديبهشت 1327 كه تاسيس دولت اسرائيل در سرزمين فلسطين اعلام شد. آيت الله كاشاني طي اعلاميه اي، شعارهاي دروغين سازمان ملل را در طرفداري از ملل مظلوم بر ملا و راي آن را در تقسيم سرزمين فلسطين محكوم كرد و نسبت به فسادي كه دولت غاصب اسرائيل در آينده بر پا خواهد نمود، هشدار داد و از آنان خواست تمام كوشش خود را براي ريشه كن كردن آن غده سرطاني به كار گيرند. وي در حمايت از ملت مظلوم فلسطين، مردم ايران را به تظاهرات بر ضد اسرائيل دعوت كرد و به دنبال آن، بيش از سي هزار نفر از مردم تهران در مسجد سلطاني (امام خميني فعلي) اجتماع كردند. بار ديگر در جريان جنگ اول اسرائيل ودولتهاي عربي، در30 ارديبهشت 1327، مردم ايران را به تظاهرات بر ضد اسرائيل و حمايت از ملت فلسطين و همدري با دولتهاي عرب ديگر در جنگ دعوت كرد و خود به ايراد سخنراني پرداخت و از ملت ايران خواست تا از هر گونه كمك در راه آزادي فلسطين دريغ نورزند. متعاقب آن به دعوت فدائيان اسلام، پنج هزار تن از جوانان مسلمان تهران، آماده اعزام به فلسطين و شركت در جبهه هاي نبرد با صهيونيستها شدند. در آبان ماه 1327، آيت الله كاشاني د رمكه با حسن البنا، رهبر سازمان اخوان المسلمين ديدار و گفت وگو كرد. گر چه اندكي پس از اين سفر، حسن البنا ترور شد و به شهادت رسيد، اما روابط ميان آيت الله كاشاني و اخوان، كماكان ادامه يافت. در جريان نهضت ملي ايران، سعيد رمضان، داماد حسن البنا و از رهبران اخوان، براي تبريك پيروزي و ديدار با آيت الله كاشاني به تهران آمد و در مقاله اي كه در مجله معروف المسلمون (ارگان اخوان) نوشت، اعلام كرد كه سازمان اخوان المسلمين، از رهبري آيت الله كاشاني بر آن سازمان، استقبال مي كند، اما آيت الله كاشاني حاضر به پذيرش آن نشد.
در اوايل دولت دكتر مصدق، با اصرار و ابرام آيت الله كاشاني و به رغم ميل بسياري از دولتمردان، سركنسولگري ايران در بيت المقدس بر چيده شد ودولت ايران شناسايي خود را از اسرائيل پس گرفت. در ديداري كه آيت الله كاشاني با هئيت نمايندگي مجلس اوقاف اسلامي دمشق داشت، گفت: « ما شناسايي خود را از دولت يهودي اسرائيل پس گرفتيم.چون حكومت سابق ايران كه يك دولت انگليسي بود، اسرائيل را به رسميت شناخته بود و اكنون همه كشورهاي اسلامي و عربي بايد براي در هم شكستن اسرائيل و برگرداندن شهرهاي غصب شده توسط اسرائيل به صاحبان واقعي آن،هماهنگ شوند.» وي سپس از دولت مصدق خواست تا شوراي امنيت را به تشكيل جلسه اضطراري در آن باره دعوت كند.چند سال بعد نيز حمايت خود را از اقدام جمال عبدالناصر در ملي كردن كانال سوئز اعلام داشت و از ايجاد ترور وحشت استعمار فرانسه در سرزمين تونس و دستگيري رهبران مبارز آن كشور به شدت انتقاد كرد. آيت الله كاشاني در صدد بود تا از موضع رهبر مذهبي و نهضت و نيز رياست مجلس ايران، روابط مستحكمي با كشورهاي اسلامي برقرار نمايد، از اين رو در 1331 و در جريان سفر حج، طي پيامي به رجال و شخصيتهاي مسلمان، تشكيل «كنگره بين المللي اسلامي» را به منظور ايجاد وحدت ميان مسلمانان جهان، حفظ سيادت و استقلال كشورهاي اسلامي و درهم شكستن نقشه هاي استعمار اعلام داشت ودر پاييز آن سال، از آنان براي شركت در كنگره در تهران دعوت كرد. او در ادامه سفرش، به لبنان رفت و در شهر صور با سيدشرف الدين عاملي ملاقات كرد و با انبوه مردم كه به ديدارش شتافته بودند، درباره حوادث جاري ايران وجهان اسلام سخن گفت.
همزمان با اين تلاشها، پس از واقعه 30 تير 1331، فعالتيهاي وسيعي براي تخريب شخصيت سياسي و مذهبي آيت الله كاشاني از سوي دربار، حزب توده و نيز جبهه ملي صورت گرفت. در 25 تيرماه آن سال، دكتر مصدق به دليل اختلاف نظر با شاه بر سر در اختيار گرفتن وزارت جنگ، به طور ناگهاني و بدون مشورت با هيچ كس، استعفايش را به شاه تقديم كرد و خانه نشين شد. شاه كه مترصد چنين فرصتي بود، استعفاي مصدق را پذيرفت و پيشنهاد مجلس شوراي ملي، احمد قوام (قوام السلطنه) را كه از سياستمداران كهنه كار و وابسته به انگلستان بود، به نخست وزيري منصوب كرد. قوام براي كنترل اوضاع، طي اعلاميه اي، همه مخالفان خود، از جمله آيت الله كاشاني را به شدت عمل بدون هر گونه ملاحظه، تهديد كرد و يادآور شد:
«... واي به حال كساني كه در اقدامات مصلحانه من، اخلال نمايند و در راهي كه در پيش دارم مانع بتراشند و يا نظم عمومي را بر هم زنند. اين گونه آشوبگران با شديدترين عكس العمل از طرف من روبرو خواهند شد و چنان كه در گذشته نشان داده ام، بدون ملاحظه از احدي و بدون توجه به مقام و موقعيت مخالفين، كيفر اعمالشان را در كنارشان مي گذارم. حتي ممكن است تا جايي بروم كه با تصويب اكثريت پارلمان، دست به تشكيل محاكم انقلابي بزنم و روزي صدها تبهكار را ازهر طبقه به موجب خشك و بي شفقت قانون، قرين تيره روزي سازم. به عموم اخطار مي كنم كه دوره عصيان سپري شده و روز اطاعت از اوامر و نواهي حكومت فرا رسيده است.»
آيت الله كاشاني كه به خوبي دريافته بود هدف از انتصام قوام، سركوب نهضت و برباد دادن همه دستاوردهاي مردم و در نتيجه،بازگشت مجدد استعمار انگلستان و تثبيت استبداد خواهد بود، طي اعلاميه شديد اللحني به تهديدات قوام پاسخ داد و نوشت: « احمد قوام بايد بداند كه در سرزميني كه مردم رنجديده آن پس از سالها رنج و تعب، شانه از زير بار ديكتاتوري بيرون كشيده اند، نبايد رسما اختناق افكار و عقايد را اعلام و مردم را به اعدام دسته جمعي تهديد نمايد. من صريحا مي گويم كه بر عموم برادران مسلمان لازم است كه در راه جهاد اكبر، كمر همت بربسته و براي آخرين مرتبه به وابستگان به استعمار ثابت كنند كه تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سيطره گذشته، محال است و ملت مسلمان ايران به هيچ يك از بيگانگان اجازه نخواهد داد كه به دست مزدوران آزمايش شده، استقلال آنها پايمال و نام با عظمت و پرافتخاري را كه ملت ايران در اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده است، مبدل به ذلت و سرشكستگي نمايند.» به دنبال آن، اعلاميه اي خطاب به افسران و سربازان نوشت و از آنان خواست تا به حمايت ازملت برخيزند و از دولت غير قانوني قوام پشتيباني نكنند.
شاه براي متقاعد ساختن آيت الله كاشاني حسين علاء، وزير دربار را نزد او فرستاد و از وي خواست تا سكوت نمايد، اما كاشاني ضمن درخواست بازگشت هر چه زودتر دولت دكتر مصدق، شاه را تهديد كرد كه اگر به اين خواسته عمل نشود، حركت انقلابي مردم را متوجه دربار خواهد كرد. روز بعد نيز طي مصاحبه اي با خبرنگاران داخلي و خارجي اعلام داشت كه انتصاب قوام، زير نظر انگليسيها بوده و هدف از آن، بازگشت مجدد سلطه انگلستان بر تاسيسات نفتي كشور است و تهديد كرد كه، « هر گاه قوام السلطنه تا چهل و هشت ساعت استعفا ندهد، شخصا كفن مي پوشم و پيشاپيش صفوف مردم مسلمان، حكومت او را سرنگون خواهم كرد.» روز بعد (30 تير) مردم در تبعيت از سخنان آيت الله كاشاني و در حمايت از دولت دكتر مصدق، به خيابانها ريختند و ماموران نظامي نيز به سوي آنان آتش گشودند. پس از چند ساعت درگيري خونين، شاه كه نگران بود در صورت تداوم درگيري، ماموران نظامي از دستورات سرپيچي كنند و به مردم بپيوندند و موجب سقوط رژيم وي شوند، به ناچار، قوام را از كار بر كنار كرد و بار ديگر دكتر مصدق را بر سر كار آورد.
واقعه 30 تير نقطه اوج تفاهم و همكاري آيت الله كاشاني و دكتر مصدق و آغاز اختلافات و درگيريهايي شد كه سرانجام منجر به جدايي آن دو از يكديگر شد. اندك مدتي پس از اين واقعه،كاشاني در نامه اي به دكتر مصدق، به برخي از انتصابات او اعتراض كرد، از جمله اعتراضات وي، انتصابات سرلشكر وثوق، رئيس ژاندارمري دولت قوام، به معاونت وزارت جنگ بود. به دستور وثوق،تظاهرات طرفداران دكتر مصدق در كاروانسراسنگي به خاك و خون كشيده شده بود. دكترمصدق از آيت الله كاشاني خواست تا، «ازمداخله در امور مدتي خودداري فرمايند، خلاصه اينكه هيچ گونه اصلاحاتي ممكن نيست، مگر اينكه متصدي، مطلقا در كار خود آزاد باشد.»
اعتراض ديگر آيت الله كاشاني به تقاضاي اختيارات فوق العاده شش ماهه دكتر مصدق از مجلس بود. گر چه وي از اين اقدام مصدق ناخشنود بود، اما علنا با اين تقاضا مخالفت نكرد. پس از اعتراضات و انتقادات غيرعلني، به تدريج مطبوعات و گروههاي سياسي طرفدار دكتر مصدق به مخالفت با آيت الله كاشاني پرداختند و بر دامنه اين مخالفتها و اتهامات افزوده شد، اما به رغم ناخشنودي آيت الله كاشاني از برخي از اقدامات دكتر مصدق، تا چند ماه پس از آن، به حمايت از وي ادامه داد. چند روز پس از پاسخ مصدق، آيت الله كاشاني، شايعه هرگونه «اختلافات تازه يا كهنه» بين خود و دكتر مصدق را تكذيب و بر «تفاهم تام و تمام موجود» تاكيد كرد.
اين حمايتهاي مكرر و آشكار تادي ماه 1331 ادامه داشت. در آن ماه، دكتر مصدق تصميم گرفت تا اختيارات فوق العاده خود را براي يك سال ديگر تمديد كند، اما آيت الله كاشاني كه پيش از آن نيز مخالفت خود را با اختيارات فوق العاده شش ماهه، طي نامه اي خصوصي به دكتر مصدق اعلام داشته بود، اين بار طي نامه سرگشاده اي به مجلس شوراي ملي، آن را نقض اصول قانون اساسي دانست. به عقيده وي،تصويب اين لايحه،كشور را به وضع ديكتاتوري بر مي گرداند و از نظر او خلاف مصلحت بود.
در اين ميان روزنامه هاي طرفدار دولت، همصدا با روزنامه هاي حزب توده كه از چند ماه پيش از آن، مخالفت خود را كم و بيش به آيت الله كاشاني ابراز مي داشتند، از اين پس به طور آشكار و با تهمت و افترا به وي، به مخالفت با او برخاستند.دكتر مصدق كه براي پيشبرد اهداف خود به حمايتهاي آيت الله كاشاني نيازمند بود،در اوايل بهمن ماه، با آيت الله کاشاني ملاقات كرد و هر دو كوشيدند تا اختلاف خود را بر طرف سازند و در اعلاميه مشتركي به «تعبيرات نارواي جرايد از نامه اي كه آقاي كاشاني درباره اعتراض به لايحه اختيارات، به مجلس نوشته بود» اشاره كردند.آنان اعلام داشتند كه كماكان «همقدم» با يكديگر گام برخواهندداشت و از هيچ گونه همكاري خودداري نخواهند كرد. به رغم اين تفاهم،آيت الله كاشاني همچنان با لايحه تمديد اختيارات توسط دكتر مصدق، مخالفت كرد. اين اختلاف نظرها موجب شد تا انگلستان توسط طيفي از عوامل مزدور خود و در پوشش طرفداري از آن دو، در صدد جدايي آنها و بر هم زدن ائتلاف سياسي گروههاي ملي و مذهبي بر آيد. به نوشته دكتر عنايت: «ملي گرايان كه عميقا از آنچه كه در جريان بود و آنان آن را همدستي ناشي از سرخوردگي بين رقباي مذهبيشان و عناصر درباري يا هوادار انگليسي تلقي مي كردند، جريحه دار بودند، در آخرين ماههاي حكومت مصدق، مبارزه اي را با آن به راه انداختند و حداكثر استفاده را از كليشه هاي معمول ميان نخبگان سياسي غربي مآب كشورهاي اسلامي به عمل آوردند و مذهبيها را متحدان طبيعي امپرياليسم انگليس قلمداد كردند.»
تهمتها، افتراها و وصله چسبانيهاي جبهه ملي و طرفداران دكتر مصدق به آيت الله كاشاني به حدي بود كه مورد اعتراض علما و روحانيون حوزه هاي علميه قم و نجف واقع شد. در چنان اوضاعي كه دولت، روز به روز حاكميت سياسي خود را بر امور، بيشتر از دست مي داد، دكتر مصدق تصميم گرفت با برگزاري يك رفراندوم، مجلس دوره هفدهم را منحل و انتخابات جديدي را برگزار كند. آيت الله كاشاني در اعلاميه اي كه به همين مناسبت صادر كرد، ضمن انتقاد شديد از دكتر مصدق، او را قدرت طلب ناميد. وي ضمن انتقاد از دكترمصدق (كه مخالفانش را عامل اجنبي مي خواند) هشدار داد كه نخست وزير «راه را براي تحكيم ديكتاتوري و حكومت فردي و خودسري هموار مي سازد» و قصد دارد به زور سر نيزه، رفراندوم ترتيب دهد، او همچنين انحلال مجلس را «خيانت و عين استبداد» دانست و حكومت دكتر مصدق را را «بر خلاف شرع مقدس اسلام» اعلام كرد. اين اعلاميه، اميد هر گونه تفاهم مجدد را ميان آن دو از بين برد. به دنبال آن، آيت الله كاشاني از رياست مجلس استعفا داد و رفراندوم را تحريم كرد. با اين وصف رفراندوم برگزار و مجلس منحل شد.
پس از كودتاي اوليه ناكام رژيم شاه بر ضد مصدق، آيت الله كاشاني در روز 27 مرداد 1332، نامه مهمي به دكتر مصدق نوشت و آن را توسط نوه دختريش براي او ارسال داشت. وي در اين نامه ضمن اظهار گلايه و انتقاد از اعمال خودسرانه مصدق، نسبت به وقوع قطعي كودتا هشدار داد و به او پيشنهاد همكاري كرد و نوشت: «... اگر نقشه مشا نيست كه مانند سي ام تير عقب نشيني كنيد و به ظاهر، قهرمان زمان بمانيد و اگر حدس و نظر من صحيح نيست كه...؟ آمريكا ما را در گرفتن نفت از انگليسي ها كمك كرد و حالا به صورت ملي و دنيا پسندي مي خواهد به دست جنابعالي اين ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعا با ديپلماسي نمي خواهيد كنار برويد، اين نامه من سندي در تاريخ ملت ايران خواهد بود كه من شما را با وجود همه بديهاي خصوصيتان نسبت به خودم، از وقوع حتمي يك كودتا به وسيله زاهدي كه مطابق با نقشه خودشماست، آگاه كردم كه فردا جاي هيچگونه عذر موجهي نباشد...» اين نامه با واكنش منفي و كوتاه دكتر مصدق روبرو شد.
مدتي پس از پيروزي كودتاي28 مرداد 1332، سرلشكر زاهدي به ديدار آيت الله كاشاني رفت و بر تداوم نهضت ملي و مسئله نفت تاكيد كرد. كاشاني نيز از او خواست تا آزاديهاي سياسي را به جامعه برگرداند،دستگيرشدگان را آزاد و مجلس هفدهم را به ادامه كار دعوت كند. اما هنگامي كه دولت زاهدي با كنسرسيومهاي نفتي آمريكايي و اروپايي وارد گفتگو شدو همه تلاشها بر سر ملي شدن صنعت نفت بر باد رفت، آيت الله كاشاني با صدور اعلاميه اي به شدت از زاهدي انتقاد كرد و نوشت، «اگر نمي خواهيد نام شما در رديف خائن ترين افراد ثبت شود، اگر مايل نيستيد عاقد ننگين ترين و بي شرمانه ترين قراردادها باشيد و لعن و نفرين ابدي ملت پشت سرتان باشد، از اين طريق ناصواب خصمانه بازگرديد و برق سرنيزه خفقان را از سر ملت برداريد.» وي در ادامه، به سياستهاي استعماري انگلستان حمله كرد و نوشت،«انگلستان اگر تصور مي كند با تخم نفاقي كه در صف مبارزين ما افشانده و فترتي كه در ادامه مبارزه حق طلبانه و ضد استعماري ما ايجاد نموده، عرصه را جهت تركتازي خود آماده ساخته،سخت در اشتباه است... عوامل استعمار با تبليغات سوئي كه عليه من براي نيل به هدفها و مقاصد پليد خويش در ايران و دنيا مي نمايند، نخواهند توانست مرا از ادامه مبارزه سرسختانه خويش عليه بيدادگريهايشان منصرف سازند، زيرا جان ناقابل من هميشه براي عظمت و استقلال ملتم، كف دست بوده و تا واپسين لحظات زندگي نيز خواهد بود...» و نيز در مصاحبه اي با خبرنگاران داخلي و خارجي، درباره تجديد رابطه سياسي با انگلستان، اظهار داشت، «ملت شريف ايران، هرگز تن به ذلت نخواهد داد و روزي كه دولت، اعلام تجديد رابطه بدهد، روز عزاي ملي است و مردم بايد نوار سياه بر سينه نصب كنند.» وي همچنين همه مصوبات مجلس فرمايشي دوره هجدهم را باطل و فاقد اعتبار دانست. درنامه اي به دبير كل سازمان ملل، نسبت به ايجاد جو ترور و وحشت و برگزاري انتخابات تقلبي در كشور اعتراض كرد.
رژيم شاه كه سكون و خفقان را دركشور ايجاد كرده بود، ديگر حاضر به تحمل انتقادهاي آيت الله كاشاني نبود. از اين رو در دي ماه 1334، او را به بهانه شركت در قتل رزم آرا دستگير كرد و پس از فشارها و شكنجه هاي بسيار، به پاي ميز محاكمه كشاند وتا آستانه اعدام پيش برد كه به دليل اعتراض جامعه روحانيت، به ويژه آيت الله بروجردي، پس از مدتي وي را آزاد كرد، چند سالي بعد وبا ايجاد آزادي سياسي نسبي در كشور،آيت الله كاشاني از انتخابات فرمايشي مجلس در 1339 به شدت انتقاد كرد.
آيت الله كاشاني، سرانجام پس از حدود شصت سال مجاهدت و مبارزه با استعمار و استبداد، در 23 اسفند 1340، در سن هشتاد و پنج سالگي در تهران درگذشت. مردم تهران پيكر او را باشكوه بسيار از خانه اش در پامنار تشييع كردند و در حضرت عبدالعظيم (ع) به خاك سپردند.
منابع:
آيت الله كاشاني: رايت استقلال (اغلب صفحات) ؛ انديشه سياسي در اسلام معاصر، 215،216 ؛ تاريخ و فرهنگ معاصر، س 2، ش 6 و 7 (اغلب صفحات) ؛ دانشنامه جهان اسلام، 646: 6؛ روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت، 5-39 ؛ زندگينامه سياسي امام خميني از آغاز تا تبعيد، ص 140-143 ؛ شرف الدين، 230-231 ؛ طبقات اعلام الشيعه: نقباء البشرفي القرن الرابع عشر، 292: 1-293؛ «اخوان المسلمين و جنبش اسلامي ايران»، علوم سياسي، س 5، ش 17،بهار 1381، 330-331؛ معارف الرجال في تراجم العلما و الادباء، 2: 219؛ 13: 3-17 ؛نقش علماي شيعه در رويارويي با استعمار، 243، 244، 247، 272 ؛ در نهضت روحانيون ايران (چاپ دوم)، 1 و 456: 2-554.
ماهنامه شاهد یاران، شماره 16
در7 ارديبهشت 1330، دكترمحمد مصدق كه رهبر فراكسيون اقليت مجلس بود و نقش چشمگيري در تصويب ملي شدن صنعت نفت در مجلس داشت، به نخست وزيري رسيد. آيت الله كاشاني در حمايت از وي اعلام داشت كه دست او را در انتخاب وزيران باز خواهد گذاشت و از دولت او در برابر تهديدها و كارشكني هاي انگلستان حمايت خواهدكرد و بدين منظور در 31 ارديبهشت 1330، در پشتيباني از دولت،مردم را با اجتماع در ميدان بهارستان دعوت كرد و طي اعلاميه اي خطاب به مردم، كارشكني هاي انگلستان را در مورد اجراي قانون ملي شدن صنعت نفت و همراهي و همدستي آمريكا را با آن خاطر نشان ساخت و در جريان همين مبارزه، خريد اجناس خارجي را نيز محكوم نمود.
هنگامي كه دولت مصدق براي تامين كسري بودجه به بخش اوراق قرضه ملي اقدام كرد، آيت الله كاشاني طي فتوايي، مردم را به خريد اوراق مزبور دعوت نمود و آن زمان كه دكتر مصدق براي دفاع از دعاوي ايران بر سر شركت نفت انگليس، عازم دادگاه بين المللي لاهه شد، وي طي پيامي از ملت ايران خواست تا به مساجد بروند و براي پيروزي دكتر مصدق دست به دعا بردارند. پس از ناكامي انگلستان در دادگاه بين المللي لاهه، آن كشور، ايران را به حمله نظامي تهديد كرد و متعاقب آن آيت الله كاشاني اعلام كرد كه خوزستان را جهنم نيروهاي انگليسي خواهد كرد و ضمن پيامي براي ملت عراق از آنان خواست تا با قيام بر ضد انگلستان، برادران مسلمان ايراني خود را در مبارزه استقلال طلبانه و ضداستعماري خويش ياري كنند.
موضعگيري قاطع و انقلابي آيت الله كاشاني در برابر تهديدات انگستان، قدرتهاي استكباري غرب و شرق را به وحشت انداخت. راديو باكو (متعلق به جمهوري آذربايجان شوروي) اعلام كرد كه در صورت صدور حكم جهاد از سوي آيت الله كاشاني، هيچ نيرويي نمي تواند سي ميليون مسلمان اتحاد جماهير شوروي ر از انجام وظيفه ديني خود باز دارد. در غرب نيز روزنامه لوموندفرانسه، ضمن گزارشي طولاني از شرح زندگاني آيت الله كاشاني، اهميت سياسي اعلان جهاد را از طرف وي بيان داشت.
وي در جريان مبارزه سياسي خود، اصل جديدي را در اوج جنگ سرد ميان اردوگاه سرمايه داري و كمونيسم اعلام داشت و آن استقلال از هر دو بلوك سياسي مزبور و طرح شعار«نه شرقي و نه غربي» بود.
با وجود اشتغال فراوان وي به مسائل متعدد سياسي و اقتصادي كشور و تهديدات فزاينده و رنگارنگ انگلستان، او را از سرنوشت سياسي جهان اسلام نيز غافل نبود. در 25 ارديبهشت 1327 كه تاسيس دولت اسرائيل در سرزمين فلسطين اعلام شد. آيت الله كاشاني طي اعلاميه اي، شعارهاي دروغين سازمان ملل را در طرفداري از ملل مظلوم بر ملا و راي آن را در تقسيم سرزمين فلسطين محكوم كرد و نسبت به فسادي كه دولت غاصب اسرائيل در آينده بر پا خواهد نمود، هشدار داد و از آنان خواست تمام كوشش خود را براي ريشه كن كردن آن غده سرطاني به كار گيرند. وي در حمايت از ملت مظلوم فلسطين، مردم ايران را به تظاهرات بر ضد اسرائيل دعوت كرد و به دنبال آن، بيش از سي هزار نفر از مردم تهران در مسجد سلطاني (امام خميني فعلي) اجتماع كردند. بار ديگر در جريان جنگ اول اسرائيل ودولتهاي عربي، در30 ارديبهشت 1327، مردم ايران را به تظاهرات بر ضد اسرائيل و حمايت از ملت فلسطين و همدري با دولتهاي عرب ديگر در جنگ دعوت كرد و خود به ايراد سخنراني پرداخت و از ملت ايران خواست تا از هر گونه كمك در راه آزادي فلسطين دريغ نورزند. متعاقب آن به دعوت فدائيان اسلام، پنج هزار تن از جوانان مسلمان تهران، آماده اعزام به فلسطين و شركت در جبهه هاي نبرد با صهيونيستها شدند. در آبان ماه 1327، آيت الله كاشاني د رمكه با حسن البنا، رهبر سازمان اخوان المسلمين ديدار و گفت وگو كرد. گر چه اندكي پس از اين سفر، حسن البنا ترور شد و به شهادت رسيد، اما روابط ميان آيت الله كاشاني و اخوان، كماكان ادامه يافت. در جريان نهضت ملي ايران، سعيد رمضان، داماد حسن البنا و از رهبران اخوان، براي تبريك پيروزي و ديدار با آيت الله كاشاني به تهران آمد و در مقاله اي كه در مجله معروف المسلمون (ارگان اخوان) نوشت، اعلام كرد كه سازمان اخوان المسلمين، از رهبري آيت الله كاشاني بر آن سازمان، استقبال مي كند، اما آيت الله كاشاني حاضر به پذيرش آن نشد.
در اوايل دولت دكتر مصدق، با اصرار و ابرام آيت الله كاشاني و به رغم ميل بسياري از دولتمردان، سركنسولگري ايران در بيت المقدس بر چيده شد ودولت ايران شناسايي خود را از اسرائيل پس گرفت. در ديداري كه آيت الله كاشاني با هئيت نمايندگي مجلس اوقاف اسلامي دمشق داشت، گفت: « ما شناسايي خود را از دولت يهودي اسرائيل پس گرفتيم.چون حكومت سابق ايران كه يك دولت انگليسي بود، اسرائيل را به رسميت شناخته بود و اكنون همه كشورهاي اسلامي و عربي بايد براي در هم شكستن اسرائيل و برگرداندن شهرهاي غصب شده توسط اسرائيل به صاحبان واقعي آن،هماهنگ شوند.» وي سپس از دولت مصدق خواست تا شوراي امنيت را به تشكيل جلسه اضطراري در آن باره دعوت كند.چند سال بعد نيز حمايت خود را از اقدام جمال عبدالناصر در ملي كردن كانال سوئز اعلام داشت و از ايجاد ترور وحشت استعمار فرانسه در سرزمين تونس و دستگيري رهبران مبارز آن كشور به شدت انتقاد كرد. آيت الله كاشاني در صدد بود تا از موضع رهبر مذهبي و نهضت و نيز رياست مجلس ايران، روابط مستحكمي با كشورهاي اسلامي برقرار نمايد، از اين رو در 1331 و در جريان سفر حج، طي پيامي به رجال و شخصيتهاي مسلمان، تشكيل «كنگره بين المللي اسلامي» را به منظور ايجاد وحدت ميان مسلمانان جهان، حفظ سيادت و استقلال كشورهاي اسلامي و درهم شكستن نقشه هاي استعمار اعلام داشت ودر پاييز آن سال، از آنان براي شركت در كنگره در تهران دعوت كرد. او در ادامه سفرش، به لبنان رفت و در شهر صور با سيدشرف الدين عاملي ملاقات كرد و با انبوه مردم كه به ديدارش شتافته بودند، درباره حوادث جاري ايران وجهان اسلام سخن گفت.
همزمان با اين تلاشها، پس از واقعه 30 تير 1331، فعالتيهاي وسيعي براي تخريب شخصيت سياسي و مذهبي آيت الله كاشاني از سوي دربار، حزب توده و نيز جبهه ملي صورت گرفت. در 25 تيرماه آن سال، دكتر مصدق به دليل اختلاف نظر با شاه بر سر در اختيار گرفتن وزارت جنگ، به طور ناگهاني و بدون مشورت با هيچ كس، استعفايش را به شاه تقديم كرد و خانه نشين شد. شاه كه مترصد چنين فرصتي بود، استعفاي مصدق را پذيرفت و پيشنهاد مجلس شوراي ملي، احمد قوام (قوام السلطنه) را كه از سياستمداران كهنه كار و وابسته به انگلستان بود، به نخست وزيري منصوب كرد. قوام براي كنترل اوضاع، طي اعلاميه اي، همه مخالفان خود، از جمله آيت الله كاشاني را به شدت عمل بدون هر گونه ملاحظه، تهديد كرد و يادآور شد:
«... واي به حال كساني كه در اقدامات مصلحانه من، اخلال نمايند و در راهي كه در پيش دارم مانع بتراشند و يا نظم عمومي را بر هم زنند. اين گونه آشوبگران با شديدترين عكس العمل از طرف من روبرو خواهند شد و چنان كه در گذشته نشان داده ام، بدون ملاحظه از احدي و بدون توجه به مقام و موقعيت مخالفين، كيفر اعمالشان را در كنارشان مي گذارم. حتي ممكن است تا جايي بروم كه با تصويب اكثريت پارلمان، دست به تشكيل محاكم انقلابي بزنم و روزي صدها تبهكار را ازهر طبقه به موجب خشك و بي شفقت قانون، قرين تيره روزي سازم. به عموم اخطار مي كنم كه دوره عصيان سپري شده و روز اطاعت از اوامر و نواهي حكومت فرا رسيده است.»
آيت الله كاشاني كه به خوبي دريافته بود هدف از انتصام قوام، سركوب نهضت و برباد دادن همه دستاوردهاي مردم و در نتيجه،بازگشت مجدد استعمار انگلستان و تثبيت استبداد خواهد بود، طي اعلاميه شديد اللحني به تهديدات قوام پاسخ داد و نوشت: « احمد قوام بايد بداند كه در سرزميني كه مردم رنجديده آن پس از سالها رنج و تعب، شانه از زير بار ديكتاتوري بيرون كشيده اند، نبايد رسما اختناق افكار و عقايد را اعلام و مردم را به اعدام دسته جمعي تهديد نمايد. من صريحا مي گويم كه بر عموم برادران مسلمان لازم است كه در راه جهاد اكبر، كمر همت بربسته و براي آخرين مرتبه به وابستگان به استعمار ثابت كنند كه تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سيطره گذشته، محال است و ملت مسلمان ايران به هيچ يك از بيگانگان اجازه نخواهد داد كه به دست مزدوران آزمايش شده، استقلال آنها پايمال و نام با عظمت و پرافتخاري را كه ملت ايران در اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده است، مبدل به ذلت و سرشكستگي نمايند.» به دنبال آن، اعلاميه اي خطاب به افسران و سربازان نوشت و از آنان خواست تا به حمايت ازملت برخيزند و از دولت غير قانوني قوام پشتيباني نكنند.
شاه براي متقاعد ساختن آيت الله كاشاني حسين علاء، وزير دربار را نزد او فرستاد و از وي خواست تا سكوت نمايد، اما كاشاني ضمن درخواست بازگشت هر چه زودتر دولت دكتر مصدق، شاه را تهديد كرد كه اگر به اين خواسته عمل نشود، حركت انقلابي مردم را متوجه دربار خواهد كرد. روز بعد نيز طي مصاحبه اي با خبرنگاران داخلي و خارجي اعلام داشت كه انتصاب قوام، زير نظر انگليسيها بوده و هدف از آن، بازگشت مجدد سلطه انگلستان بر تاسيسات نفتي كشور است و تهديد كرد كه، « هر گاه قوام السلطنه تا چهل و هشت ساعت استعفا ندهد، شخصا كفن مي پوشم و پيشاپيش صفوف مردم مسلمان، حكومت او را سرنگون خواهم كرد.» روز بعد (30 تير) مردم در تبعيت از سخنان آيت الله كاشاني و در حمايت از دولت دكتر مصدق، به خيابانها ريختند و ماموران نظامي نيز به سوي آنان آتش گشودند. پس از چند ساعت درگيري خونين، شاه كه نگران بود در صورت تداوم درگيري، ماموران نظامي از دستورات سرپيچي كنند و به مردم بپيوندند و موجب سقوط رژيم وي شوند، به ناچار، قوام را از كار بر كنار كرد و بار ديگر دكتر مصدق را بر سر كار آورد.
واقعه 30 تير نقطه اوج تفاهم و همكاري آيت الله كاشاني و دكتر مصدق و آغاز اختلافات و درگيريهايي شد كه سرانجام منجر به جدايي آن دو از يكديگر شد. اندك مدتي پس از اين واقعه،كاشاني در نامه اي به دكتر مصدق، به برخي از انتصابات او اعتراض كرد، از جمله اعتراضات وي، انتصابات سرلشكر وثوق، رئيس ژاندارمري دولت قوام، به معاونت وزارت جنگ بود. به دستور وثوق،تظاهرات طرفداران دكتر مصدق در كاروانسراسنگي به خاك و خون كشيده شده بود. دكترمصدق از آيت الله كاشاني خواست تا، «ازمداخله در امور مدتي خودداري فرمايند، خلاصه اينكه هيچ گونه اصلاحاتي ممكن نيست، مگر اينكه متصدي، مطلقا در كار خود آزاد باشد.»
اعتراض ديگر آيت الله كاشاني به تقاضاي اختيارات فوق العاده شش ماهه دكتر مصدق از مجلس بود. گر چه وي از اين اقدام مصدق ناخشنود بود، اما علنا با اين تقاضا مخالفت نكرد. پس از اعتراضات و انتقادات غيرعلني، به تدريج مطبوعات و گروههاي سياسي طرفدار دكتر مصدق به مخالفت با آيت الله كاشاني پرداختند و بر دامنه اين مخالفتها و اتهامات افزوده شد، اما به رغم ناخشنودي آيت الله كاشاني از برخي از اقدامات دكتر مصدق، تا چند ماه پس از آن، به حمايت از وي ادامه داد. چند روز پس از پاسخ مصدق، آيت الله كاشاني، شايعه هرگونه «اختلافات تازه يا كهنه» بين خود و دكتر مصدق را تكذيب و بر «تفاهم تام و تمام موجود» تاكيد كرد.
اين حمايتهاي مكرر و آشكار تادي ماه 1331 ادامه داشت. در آن ماه، دكتر مصدق تصميم گرفت تا اختيارات فوق العاده خود را براي يك سال ديگر تمديد كند، اما آيت الله كاشاني كه پيش از آن نيز مخالفت خود را با اختيارات فوق العاده شش ماهه، طي نامه اي خصوصي به دكتر مصدق اعلام داشته بود، اين بار طي نامه سرگشاده اي به مجلس شوراي ملي، آن را نقض اصول قانون اساسي دانست. به عقيده وي،تصويب اين لايحه،كشور را به وضع ديكتاتوري بر مي گرداند و از نظر او خلاف مصلحت بود.
در اين ميان روزنامه هاي طرفدار دولت، همصدا با روزنامه هاي حزب توده كه از چند ماه پيش از آن، مخالفت خود را كم و بيش به آيت الله كاشاني ابراز مي داشتند، از اين پس به طور آشكار و با تهمت و افترا به وي، به مخالفت با او برخاستند.دكتر مصدق كه براي پيشبرد اهداف خود به حمايتهاي آيت الله كاشاني نيازمند بود،در اوايل بهمن ماه، با آيت الله کاشاني ملاقات كرد و هر دو كوشيدند تا اختلاف خود را بر طرف سازند و در اعلاميه مشتركي به «تعبيرات نارواي جرايد از نامه اي كه آقاي كاشاني درباره اعتراض به لايحه اختيارات، به مجلس نوشته بود» اشاره كردند.آنان اعلام داشتند كه كماكان «همقدم» با يكديگر گام برخواهندداشت و از هيچ گونه همكاري خودداري نخواهند كرد. به رغم اين تفاهم،آيت الله كاشاني همچنان با لايحه تمديد اختيارات توسط دكتر مصدق، مخالفت كرد. اين اختلاف نظرها موجب شد تا انگلستان توسط طيفي از عوامل مزدور خود و در پوشش طرفداري از آن دو، در صدد جدايي آنها و بر هم زدن ائتلاف سياسي گروههاي ملي و مذهبي بر آيد. به نوشته دكتر عنايت: «ملي گرايان كه عميقا از آنچه كه در جريان بود و آنان آن را همدستي ناشي از سرخوردگي بين رقباي مذهبيشان و عناصر درباري يا هوادار انگليسي تلقي مي كردند، جريحه دار بودند، در آخرين ماههاي حكومت مصدق، مبارزه اي را با آن به راه انداختند و حداكثر استفاده را از كليشه هاي معمول ميان نخبگان سياسي غربي مآب كشورهاي اسلامي به عمل آوردند و مذهبيها را متحدان طبيعي امپرياليسم انگليس قلمداد كردند.»
تهمتها، افتراها و وصله چسبانيهاي جبهه ملي و طرفداران دكتر مصدق به آيت الله كاشاني به حدي بود كه مورد اعتراض علما و روحانيون حوزه هاي علميه قم و نجف واقع شد. در چنان اوضاعي كه دولت، روز به روز حاكميت سياسي خود را بر امور، بيشتر از دست مي داد، دكتر مصدق تصميم گرفت با برگزاري يك رفراندوم، مجلس دوره هفدهم را منحل و انتخابات جديدي را برگزار كند. آيت الله كاشاني در اعلاميه اي كه به همين مناسبت صادر كرد، ضمن انتقاد شديد از دكتر مصدق، او را قدرت طلب ناميد. وي ضمن انتقاد از دكترمصدق (كه مخالفانش را عامل اجنبي مي خواند) هشدار داد كه نخست وزير «راه را براي تحكيم ديكتاتوري و حكومت فردي و خودسري هموار مي سازد» و قصد دارد به زور سر نيزه، رفراندوم ترتيب دهد، او همچنين انحلال مجلس را «خيانت و عين استبداد» دانست و حكومت دكتر مصدق را را «بر خلاف شرع مقدس اسلام» اعلام كرد. اين اعلاميه، اميد هر گونه تفاهم مجدد را ميان آن دو از بين برد. به دنبال آن، آيت الله كاشاني از رياست مجلس استعفا داد و رفراندوم را تحريم كرد. با اين وصف رفراندوم برگزار و مجلس منحل شد.
پس از كودتاي اوليه ناكام رژيم شاه بر ضد مصدق، آيت الله كاشاني در روز 27 مرداد 1332، نامه مهمي به دكتر مصدق نوشت و آن را توسط نوه دختريش براي او ارسال داشت. وي در اين نامه ضمن اظهار گلايه و انتقاد از اعمال خودسرانه مصدق، نسبت به وقوع قطعي كودتا هشدار داد و به او پيشنهاد همكاري كرد و نوشت: «... اگر نقشه مشا نيست كه مانند سي ام تير عقب نشيني كنيد و به ظاهر، قهرمان زمان بمانيد و اگر حدس و نظر من صحيح نيست كه...؟ آمريكا ما را در گرفتن نفت از انگليسي ها كمك كرد و حالا به صورت ملي و دنيا پسندي مي خواهد به دست جنابعالي اين ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعا با ديپلماسي نمي خواهيد كنار برويد، اين نامه من سندي در تاريخ ملت ايران خواهد بود كه من شما را با وجود همه بديهاي خصوصيتان نسبت به خودم، از وقوع حتمي يك كودتا به وسيله زاهدي كه مطابق با نقشه خودشماست، آگاه كردم كه فردا جاي هيچگونه عذر موجهي نباشد...» اين نامه با واكنش منفي و كوتاه دكتر مصدق روبرو شد.
مدتي پس از پيروزي كودتاي28 مرداد 1332، سرلشكر زاهدي به ديدار آيت الله كاشاني رفت و بر تداوم نهضت ملي و مسئله نفت تاكيد كرد. كاشاني نيز از او خواست تا آزاديهاي سياسي را به جامعه برگرداند،دستگيرشدگان را آزاد و مجلس هفدهم را به ادامه كار دعوت كند. اما هنگامي كه دولت زاهدي با كنسرسيومهاي نفتي آمريكايي و اروپايي وارد گفتگو شدو همه تلاشها بر سر ملي شدن صنعت نفت بر باد رفت، آيت الله كاشاني با صدور اعلاميه اي به شدت از زاهدي انتقاد كرد و نوشت، «اگر نمي خواهيد نام شما در رديف خائن ترين افراد ثبت شود، اگر مايل نيستيد عاقد ننگين ترين و بي شرمانه ترين قراردادها باشيد و لعن و نفرين ابدي ملت پشت سرتان باشد، از اين طريق ناصواب خصمانه بازگرديد و برق سرنيزه خفقان را از سر ملت برداريد.» وي در ادامه، به سياستهاي استعماري انگلستان حمله كرد و نوشت،«انگلستان اگر تصور مي كند با تخم نفاقي كه در صف مبارزين ما افشانده و فترتي كه در ادامه مبارزه حق طلبانه و ضد استعماري ما ايجاد نموده، عرصه را جهت تركتازي خود آماده ساخته،سخت در اشتباه است... عوامل استعمار با تبليغات سوئي كه عليه من براي نيل به هدفها و مقاصد پليد خويش در ايران و دنيا مي نمايند، نخواهند توانست مرا از ادامه مبارزه سرسختانه خويش عليه بيدادگريهايشان منصرف سازند، زيرا جان ناقابل من هميشه براي عظمت و استقلال ملتم، كف دست بوده و تا واپسين لحظات زندگي نيز خواهد بود...» و نيز در مصاحبه اي با خبرنگاران داخلي و خارجي، درباره تجديد رابطه سياسي با انگلستان، اظهار داشت، «ملت شريف ايران، هرگز تن به ذلت نخواهد داد و روزي كه دولت، اعلام تجديد رابطه بدهد، روز عزاي ملي است و مردم بايد نوار سياه بر سينه نصب كنند.» وي همچنين همه مصوبات مجلس فرمايشي دوره هجدهم را باطل و فاقد اعتبار دانست. درنامه اي به دبير كل سازمان ملل، نسبت به ايجاد جو ترور و وحشت و برگزاري انتخابات تقلبي در كشور اعتراض كرد.
رژيم شاه كه سكون و خفقان را دركشور ايجاد كرده بود، ديگر حاضر به تحمل انتقادهاي آيت الله كاشاني نبود. از اين رو در دي ماه 1334، او را به بهانه شركت در قتل رزم آرا دستگير كرد و پس از فشارها و شكنجه هاي بسيار، به پاي ميز محاكمه كشاند وتا آستانه اعدام پيش برد كه به دليل اعتراض جامعه روحانيت، به ويژه آيت الله بروجردي، پس از مدتي وي را آزاد كرد، چند سالي بعد وبا ايجاد آزادي سياسي نسبي در كشور،آيت الله كاشاني از انتخابات فرمايشي مجلس در 1339 به شدت انتقاد كرد.
آيت الله كاشاني، سرانجام پس از حدود شصت سال مجاهدت و مبارزه با استعمار و استبداد، در 23 اسفند 1340، در سن هشتاد و پنج سالگي در تهران درگذشت. مردم تهران پيكر او را باشكوه بسيار از خانه اش در پامنار تشييع كردند و در حضرت عبدالعظيم (ع) به خاك سپردند.
منابع:
آيت الله كاشاني: رايت استقلال (اغلب صفحات) ؛ انديشه سياسي در اسلام معاصر، 215،216 ؛ تاريخ و فرهنگ معاصر، س 2، ش 6 و 7 (اغلب صفحات) ؛ دانشنامه جهان اسلام، 646: 6؛ روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت، 5-39 ؛ زندگينامه سياسي امام خميني از آغاز تا تبعيد، ص 140-143 ؛ شرف الدين، 230-231 ؛ طبقات اعلام الشيعه: نقباء البشرفي القرن الرابع عشر، 292: 1-293؛ «اخوان المسلمين و جنبش اسلامي ايران»، علوم سياسي، س 5، ش 17،بهار 1381، 330-331؛ معارف الرجال في تراجم العلما و الادباء، 2: 219؛ 13: 3-17 ؛نقش علماي شيعه در رويارويي با استعمار، 243، 244، 247، 272 ؛ در نهضت روحانيون ايران (چاپ دوم)، 1 و 456: 2-554.
ماهنامه شاهد یاران، شماره 16
/ج