رابطه ي دنيا و آخرت (1)
آيا صرف دانستن اينكه زندگي ابدي داريم، كافي است كه در افعال اختياري ما در اين جهان تأثيربگذارد؟ يا هنگامي مؤثر است كه بين اين زندگي و زندگي ابدي، رابطه اي موجود باشد؟ اگر كسي معتقد باشد كه آدمي يک دوره زندگي در اين جهان دارد با پرونده ي مشخص كه با مرگ او تمام مي شود و يک دوره دوباره زنده مي شود و زندگي جديدي مي آغازد كه رابطه اي با زندگي گذشته ندارد، باور صرف به چنين حيات مجددي بركردار او در زندگي نخستين اثرنخواهد گذارد.
اكنون سؤال اين است كه آيا به راستي رابطه اي هست؟ برخي از معتقدان به معاد مي پنداشتند كه نظام آخرت نيز چون نظام زندگي دنياست. اگر اينجا طلا و نقره اندوختي در آن سو آن را همراه خواهي برد و اگر در اين سو فقر بردي، در آن سو نيز مسكين برانگيخته خواهي شد؛ يعني رابطه را مثبت و مستقيم و بين مزاياي زندگي دنيا و مزاياي زندگي آخرت مي ديدند. هنوز هم گاهي چون قبرهاي باستاني كشف مي شود،
زينت، پول، جواهر و حتي غذا و وسايل در كنار تابوت ها به دست ميآيد. بي گمان رابطه اي كه قرآن نقل مي كند از اين نوع نيست.
برخي نيز به عكس پنداشته اند هر خوشي دردنيا باعث ناخوشي در آخرت خواهد بود و رنج ها و محروميت هاي دنيا موجب سعادت و برخورداري آخرت خواهد شد. گويي مي پندارند ما دو زندگي داريم و يک «روزي و رزق». اگر از اين رزق در دنيا بهره ببريم، در آخرت نخواهيم داشت و اگر در دنيا استفاده نكنيم، براي آخرت ذخيره خواهد شد!
اين گرايش بين اصحاب اديان و متدينان به چشم مي خورد. اما حقيقت امر، غير از اين است. اين چنين نيست كه محروميت دنيا علت سعادت آخرت باشد. قرآن كساني را ذكر مي فرمايد كه در دنيا بهره هاي فراواني داشتند و درآخرت هم سعادت مند هستند و نيز كساني كه در دنيا بدبخت و محروم و مبتلا به عذاب هاي گوناگون بوده اند و در آخرت هم عذاب هاي سخت تري در پيش دارند: خسرالدّنيا والآخرة ذلک هو الخسران المبين (2)؛ «در دنيا و آخرت زيان كردند و اين زيان كاري آشكار است». دسته ي اول چون سليمان بن داوود و برخي ديگر از ملوک بني اسرائيل كه مقام نبوت هم داشته اند و در آخرت هم سعادت مند هستند.
نيز داستان آن يهودي را شنيده ايد كه خدمت حضرت ابامحمدحسن بن علي المجتبي (ع) رسيد؛ در حالي كه آن حضرت سوار بر اسب مجللي بودند او بسيار فقير بود. عرض كرد جد شما پيامبر (ص) فرموده است: الدنيا سجن المؤمن و جنة الكافر؛ «دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است» اينک من با اين درماندگي در زندان هستم يا شما؟! آيا شما با اين شكوه و جلال، اهل سعادت هستيد و معتقديد من اهل دوزخم؟
حضرت فرمود: اگر تو مقامات ما را در آخرت مي ديدي، مي دانستي كه دنيا با همه ي نعمت هايش، زندان ماست و اگر عذاب هايي را كه خدا براي تو مهيا فرموده است مي ديدي، همين فقر و بدبختي هم در نظرت بهشت مي بود!
پس چنين نيست كه هركه در دنيا متنعم بود، در آخرت محروم باشد وبرعكس. بنابراين، چه رابطه اي بين اين دنيا و آخرت برقرار است؟
اين رابطه را قرآن كريم در آيات بسياري بيان فرموده است و آن را بين اعمال اختياري و سعادت و شقاوت آخرت مي داند. اگر انسان در دنيا اهل ايمان وعمل صالح باشد، در آخرت سعادت مند خواهد بود؛ چه متنعم باشد و چه مسكين. فقر و غنا تابع اسباب خاصي است كه در اين دنيا هم براي مؤمن حاصل مي شود و هم براي كافر و هيچ يک موجب مقبوليت يا مبغوضيت نزد خدا نمي گردد.
نمونه ي آيات در اين زمينه عبارتند از:
بلي من كسب سيّئةً وأحاطت به خطيئته فأولئک اصحاب النّار هم فيها خالدون* والّذين آمنوا و عملوا الصّالحات أولئک أصحاب الجنّة هم فيها خالدون (3) (4)؛ «آري آنان كه گناه ورزند و گناهشان آنان را احاطه كند، آنان اصحاب دوزخ اند و جاودانه در آن اند و آنان كه ايمان آورند و كار شايسته كنند، از دسته ي بهشتي هايند و در آن جاودانند».
إنّ الّذين كفروا بآياتنا سوف نصليهم ناراً كلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غيرها ليذوقوا العذاب إنّ الله كان عزيزاً حكيماً* والّذين آمنوا و عملوا الصّالحات سندخلهم جنّاتٍ (5)؛ «همانا آنان كه به آيات ما كفر ورزيدند، زودا كه به آتش درآوريمشان. هرگاه كه پوستشان بسوزد، دگرباره پوست نو جان آن مي نهيم تا [پيوسته] عذاب را بچشند؛ و خداوند شكست ناپذير داناست. و آنان كه ايمان آورده و كردار نيكو انجام داده اند، زودا كه به بهشت واردشان كنيم...».
إن تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفّر عنكم سيّئاتكم وندخلكم مّدخلاً كريماً (6)؛
«اگر از گناهان بزرگ اجتناب ورزيد، ازگناهان [كوچكتان] درمي گذريم و شما را در قرارگاه ارجمندي وارد خواهيم كرد».
ويژگي اين آيه آن است كه افزون بر ذكر نتايج اخروي اعمال صالح، تأثير و تأثر بين اعمال را در همين عالم نيز بيان مي فرمايد. اشاره مي كند كه حتي پرهيز از گناهان بزرگ باعث مي شود كه گناهان كوچک بخشوده شود. اين، باب گشوده ي سترگي است كه بين اعمال رابطه وجود دارد؛ يعني يک عمل مي تواند اثر عمل ديگر را خنثا كند؛ خواه عمل خيري كه شرّي را خنثا مي كند و خواه برعكس. اين بحث در كتب كلامي به تفصيل با عنوان احباط وتكفير (7) بيان شده است.
احباط اين است كه عمل شرّي كار يا كارهاي خيري را از ميان مي برد و تكفير (پوشاندن) اين است كه كارخيري نتيجه و آثار عمل يا اعمال شرّ را از بين خواهد برد.
إنّ المنافقين في الدّرک الأسفل من النّار و لن تجد لهم نصيراً (8)؛ «منافقان در پايين ترين جايگاه دوزخ خواهند بود و هرگز براي آنان ياوري نمي يابي».
اينكه بين ايمان و عمل با مقامات و سعادت اخروي از يک سو و بين كفر و عصيان و عذاب اخروي از سوي ديگر چه رابطه اي هست، در آيات بيان نشده است. تنها مي فرمايد اين دسته اهل سعادت و آن دسته اهل شقاوت اند.
آيا اين رابطه قراردادي است؟
آيا خداوند قراردادي وضع فرموده است؛ مثل برخي قراردادهاي اجتماعي ما، چنان كه در كيفرهاي عرفي ما بين كفر و جرم رابطه ي روشن تكويني موجود نيست. آيا رابطه ي بهره مندي از رضوان الاهي يا دچار شدن به عذاب الاهي با اعمال ما نيز رابطه اي اعتباري و قراردادي است؟ يعني به شكل ديگر نيز مي توانست انجام شود؟
زبان آيات در بيشتر موارد به گونه اي است كه از آنها رابطه قراردادي و اعتباري به ذهن مي آيد. به خصوص كه رابطه ي تكويني بين اعمال و پاداش ها را نمي توانيم تعقّل كنيم. نمي توان دريافت كه بين نماز خواندن يا احسان به والدين با جنّاتٍ تجري تحتها الأنهار چه رابطه اي وجود دارد.
نمونه هاي آيات:
فأثابهم الله بما قالوا جنّاتٍ تجري من تحتها الأنهار خالدين فيها و ذلک جزاء المحسنين (11)؛ «خداوند به آنان به پاس گفتن [كلمه ي حق] پاداش بهشت هايي مي دهد كه از بن آنها نهرها روان است و در آن جاودان اند، و اين پاداش نيكوكاران است».
إنّ الّذين يكسبون الإثم سيجزون بما كانوا يقترفون (12)؛ «كساني كه مرتكب گناه مي شوند، به زودي در برابر آنچه به دست مي آوردند كيفر خواهند يافت».
چه «جزا» كه دراين آيه به كار رفته است و چه «اجر»كه در برخي آيات ديگر، هردو قراردادي را تداعي مي كند. البته صراحت در قرارداد ندارد؛ اما نخستين چيزي كه به ذهن ما مي آيد، در نتيجه ي انسي كه با مفاهيم قراردادهاي اجتماعي داريم، همان جزاي قراردادي است.
بلي من أسلم وجهه لله وهو محسنٌ فله اجره عند ربّه ولاخوفٌ عليهم ولاهم يحزنون (13) (14)؛ «آن كه خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، نزد خدا اجر آن را خواهد يافت، و بيمي برآنان نيست، و غمگين نخواهند شد».
إنّ الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات و أقاموا الصّلوة وآتوا الزّكوة لهم أجرهم عند ربّهم ولاخوفٌ عليهم ولاهم يحزنون (15)؛ «آنان كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده و نماز به پا داشته و زكات داده اند، پاداش آنان نزد پروردگارشان براي آنان خواهد بود، و بيمي برآنان نيست و غمگين نخواهند شد».
...و إن تؤمنوا وتتّقوا فلكم أجرٌ عظيمٌ (16)؛ «اگر ايمان آوريد و پرهيزكاري پيشه كنيد، براي شما پاداشي بزرگ خواهد بود».
ومن يقاتل في سبيل الله فيقتل أو يغلب فسوف نؤتيه أجراً عظيماً (17)؛ آن كه در راه خدا بجنگد و كشته يا پيروز شود، زودا كه پاداش سترگي بدو بخشيم».
...وسوف يؤت الله المؤمنين أجراً عظيماً (18)؛ «زودا كه خدا به مؤمنان پاداشي بزرگ بخشد».
من عمل صالحاً مّن ذكرٍ أو أنثي و هو مؤمن فلنحيينّه حياةً طيبةً ولنجزينّهم أجرهم بأحسن ماكانوا يعملون (19) (20)؛ «هر كه از مرد و زن، كار نيک كند در حالي كه مؤمن [به خدا] باشد، بدو زندگي پاكي مي بخشيم و مزد او را به حساب بهترين كاري كه كرده است خواهيم داد».
دراين آيه، ويژگي هايي رعايت شده است: يكي تعميم عمل صالح به مرد و زن. ديگري: شرط عمل صالح، ايمان به خداوند است و كار كافر چنين اجري ندارد. نيز فرموده است: چنين كساني را كه مؤمن باشند و كار نيک انجام دهند، با زندگي خوشي زنده خواهيم كرد. ظاهر آيه متوجه حيات اخروي است، ولي برخي احتمال داده اند كه در همين دنيا زندگي خوشي خواهند داشت. مؤمن در اين دنيا نيز آرامش روحي و سعادت دارد.
نكته ي ديگر اينكه اجر را بر اساس بهترين كاري كه انجام مي دهند، عطا مي فرمايد. بي ترديد منظور اين نيست كه به كارهايي كه ارزش كمتري دارند، پاداشي نمي دهد؛ پس احتمالاً منظور اين باشد كه كساني كه در عمر خود داراي مراتبي از ايمان بوده اند و برخي از كارهاي نيک خود را در ضعف ايمان انجام داده اند و برخي را در قوّت ايمان، خدا با لطف خود، ملاک را قوّت ايمان قرار مي دهد.
آيات بسياري وجود دارد كه در آنها بين كارهاي خوب و بد در اجر و جزا فرق گذاشته است:
من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها و من جاء بالسيّئة فلا يجزي إلاّ مثلها (21) (22)؛ «آن كه نيكي كند، ده برابر آن پاداش مي يابد و آن كه بدي كند، جز برابر همان كيفر نمي بيند».
آيات ديگري نيز وجود دارد كه بيش از ده برابر اجر مي دهد؛ يعني به حسب شايستگي مؤمنان، پاداش چندين برابر افزوده مي شود؛ مانند:
مّثل الّذين ينفقون... .(23)
به هر صورت، ظاهر ابتدايي اين آيات آن است كه رابطه ي بين ثواب و عقاب اخروي و اعمال دنيوي، قراردادي است. شبيه اين آيات، دسته ي ديگري از آيات است كه در آنها به خريد و فروش تعبير شده است؛ خدا مشتري است و انسان فروشنده:
إنّ الله اشتري من المؤمنين أنفسهم و أموالهم بأنّ لهم الجنّة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقّاً... (24)؛ «همانا خداوند از مؤمنان جان ها و اموالشان را به [بهاي] اينكه بهشت براي آنان باشد، خريده است؛ همان كساني كه در راه خدا مي جنگند و مي كشند و كشته مي شوند. وعده اي كه بر عهده ي خداست و راست است».
هل أدلّكم علي تجارةٍ تنجيكم مّن عذابٍ أليمٍ* تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون في سبيل الله بأموالكم و أنفسكم ذلكم خيرٌ لّكم إن كنتم تعلمون (25)؛ «آيا [مي خواهيد] شما را به تجارتي رهنمون شوم كه شمارا از عذاب دردناک مي رهاند؟ به خدا و پيامبرش ايمان آوريد و در راه خدا با مال و جانتان بكوشيد. اين، اگر بدانيد، براي شما بهتر است».
رابطه ي تكويني حقيقي ميان كارها و نتايج آن
مي فرمايد، اين گونه نيست كه صرف قرارداد باشد؛ بلكه رابطه اي عيني و حقيقي بين كارها و نتايج اخروي آن وجود دارد.
يک دسته آياتي است كه دلالت مي كند بر اينكه اموالي كه انسان در اين جهان به ناحق گرد آورد، خود به عذاب تبديل و شخص به آنها شكنجه مي شود:
...سيطوّقون ما بخلوا به يوم القيامة ولله ميراث السّماوات والأرض والله بما تعملون خبيرٌ (26)؛ «[اموالي كه در جهان مي اندوزند] به زودي [در قيامت] گردن بندي مي شود به گردنشان، و بازمانده آسمان ها و زمين از آن خداست و خدا بدانچه مي كنيد، آگاه است».
در روايات هست كه اگر كسي زميني از مالک آن غضب كند، در روز قيامت اين زمين تا طبقه ي هفتم كره ي زمين به صورت طوقي به گردن غاصب مي افتد.
إنّ الّذين يأكلون أموال اليتامي ظلماً إنّما يأكلون في بطونهم ناراً وسيصلون سعيراً (27) (28)؛ «آنان كه اموال يتيمان را به ستم مي خورند، در واقع در شكم خود آتش مي انبارند و به زودي گرفتار دوزخ خواهند شد».
...والّذين يكنزون الذّهب والفضّة ولاينفقونها في سبيل الله فبشّرهم بعذابٍ إليمٍ* يوم يحمي عليها في نار جهنّم فتكوي بها جباههم وجنوبهم وظهورهم هذا ماكنزتم لأنفسكم فذوقوا ماكنتم تكنزون (29)؛ «آنان كه زر و سيم جمع مي كنند و آن را در راه خدا صرف نمي كنند، به عذابي دردناک بشارتشان ده! روزي كه آن زر و سيم را در آتش مي گدازند و پيشاني و پهلو و پشتشان را با آن داغ مي كنند [و به آنها گفته مي شود:] اين همان بود كه براي خود مي انباشتيد؛ پس بچشيد آنچه را انباشته بوديد».
يا بنّي إنّها إن تک مثقال حبّةٍ من خردل فتكن في صخرةٍ أو في السّماوات أو في الأرض يأت بها الله إنّ الله لطيفٌ خبيرٌ (30)؛ «اي پسركم، همانا اگر [نتيجه ي كار تو در اين دنيا] بقدر دانه ي خردلي و آن هم در [درون] سنگي يا درآسمان ها يا زمين باشد، خدا آن را خواهد آورد و خدا لطيف و آگاه است».
ظاهر آيه حاكي است كه خود عمل را مي آورند؛ نمي فرمايد جزايش را به تو مي دهند. آيات ديگري هم هست كه كم وبيش همين مضمون را افاده مي كند و مي گويد كارهايي كه در اينجا انجام مي دهيد، براي خود پيش مي فرستيد.(31)
وماتقّدموا لأنفسكم مّن خيرٍ تجدوه عندالله إنّ الله بما تعملون بصيرٌ (32) (33)؛ «هرگونه نيكي كه براي خود پيش فرستيد، آن را نزد خدا خواهيد يافت. خداوند به آنچه مي كنيد بيناست».
وقدّموا لأنفسكم اتقّوا الله و اعلموا أنّكم مّلاقوه وبشّرالمؤمنين (34)؛ «براي خود [كارهاي نيک] از پيش فرستيد و از خدا بترسيد و بدانيد كه شما خدا را ملاقات مي كنيد و بشارت ده مؤمنان را».
يا أيّها الّذين آمنوا اتقّوا الله ولتنظر نفسٌ مّا قدّمت لغدٍ واتقّوا الله إنّ الله خبيرٌبما تعملون (35)؛ «اي آنان كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد، و هركس بايد بنگرد كه براي فردا چه از پيش مي فرستد، و از خدا بترسيد، همانا خدا ازآنچه مي كنيد، آگاه است».
وماتقّدموا لأنفسكم من خيرٍ تجدوه عندالله هو خيراً وأعظم أجراً واستغفرواالله إنّ الله غفورٌرّحيمٌ (35)؛ «هرگونه نيكي كه براي خود پيش فرستيد آن را نزد خدا خواهيد يافت و خدا بهتر و با پاداش بزرگ تر است. از خدا آمرزش بخواهيد و خدا بخشاينده ي مهربان است».
يوم ينظر المرء ما قدّمت يداه...(37)؛ «روزي كه انسان مي نگرد به آنچه دستانش پيش فرستاده اند».
در دسته ي ديگري از آيات آمده است كه آنچه انجام مي دهيد، به ويژه انفاق ها، در قيامت به طور كامل به شما برگردانده مي شود. در برخي آيات هم به طور عام مي فرمايد هركاري كنيد، همان بي كم و كاست به شما برگردانده مي شود:
وماتنفقوا من خيرٍ فلأنفسكم وما تنفقون إلاّ ابتغاء وجه الله وما تنفقوا من خيرٍ يوفّ إليكم وأنتم لاتظلمون (38)؛ «وهر مالي كه انفاق كنيد، به سود خود شماست؛ در حالي كه نمي بخشيد مگر براي رضاي خدا، و هر چيزي را كه انفاق كنيد به طور كامل به شما داده خواهد شد و ستمي بر شما نخواهد رفت».
ثمّ توفّي كلّ نفسٍ مّا كسبت وهم لايظلمون (39)؛ «آن گاه هر كس هرچه انجام داده و كسب كرده است [در آخرت] بدو پرداخت مي شود و به آنان ستم روا ني گردد».
وما تنفقوا من شيءٍ في سبيل الله يوفّ إليكم و أنتم لاتظلمون؛(40) «آنچه در راه خدا مي بخشيد، به تمام و كمال به شما داده خواهد شد و به شما ستم روا نمي گردد».
وإنّ كلاًّ لمّا ليوفّينّهم ربّک أعمالهم إنّه بما يعملون خبيرٌ (41)؛ «همانا پروردگارت [در قيامت] به همه ي مردم هر آنچه را انجام داده اند، به تمام و كمال مي دهد و خدا به آنچه انجام مي دهند، آگاه است».
ليجزي الله كلّ نفسٍ مّا كسبت إنّ الله سريع الحساب (42)؛ «تا جزا دهد خداوند به هر كس آنچه را به دست آورده است. خدا حسابرس سريعي است».
در اينجا تعبير جزاست، ولي بدين معنا كه خود عمل را جزاي آن قرار مي دهند. نمي فرمايد «بماكسب» (در مقابل آنچه كسب كردند)، مي فرمايد: ما كسبت؛ آنچه كسب كردند. ممكن است گفته شود كه «باء» مقدّر است، ولي ظاهر آيه اين است كه خود عمل، پاداش اخروي انسان است و تقدير گرفتن، خلاف ظاهر است.
وتوفّي كلّ نفسٍ مّا عملت وهم لايظلمون (43)؛ «به هركس آنچه انجام داده است، به تمام و كمال داده مي شود و به آنان ستمي نخواهد رفت».
و وجدوا ما عملوا حاضراً ولايظلم ربّک احداً (44)؛ «[در قيامت] هركس هر چه كرده حاضر مي بيند و پروردگارت به هيچ كس ستم نمي كند».
شايد اين آيه که ذكر شد از همه صريح تر باشد.
وما أنفقتم من شيءٍ فهو يخلفه (45)؛ «چيزهايي را كه مي بخشيد، خدا [جاي ديگر ذخيره مي كند و]به شما برمي گرداند».
(أخلفه: اعطاه خلف شيء) پشت سر عملتان، خداوند آن را به شما بازمي گرداند.
ولاتجزون إلاّ ماكنتم تعملون (46)؛ «جز همان كه مي كرديد، پاداشي به شما داده نخواهد شد».
از ظاهر آيه به روشني برمي آيد كه خود عمل، جزاست.
وقيل للظّالمين ذوقوا ما كنتم تكسبون (47)؛ «به ستمگران مي گويند: آنچه را به دست آورديد، اكنون بچشيد!»
إنّما تجزون ما كنتم تعملون (48)؛ «همانا به آنچه مي كرديد پاداش داده مي شويد».
فمن يعمل مثقال ذرّةٍ خيراً يره* ومن يعمل مثقال ذرّةٍ شرّاً يره (49) (50)؛ «هر كه به قدر ذره اي نيكي كند، همان را مي بيند و آن كه هموزن ذره اي بدي كند، همان را خواهد ديد».
ظاهر اين است كه خود عمل را خواهد ديد.
پس اين دسته از آيات دلالت دارد بر اينكه رابطه ي بين كارهاي ما و نتايج آن در آخرت، رابطه اي است بيش از حد قرارداد و اعتبار، و نوعي رابطه ي تكويني است و اعمال نيک و بد، علت پيدايش ثواب و عقاب است؛ به گونه اي كه مي توان آنها را خود اعمال تلقي كرد. شبيه آنچه در مورد هسته ي درخت و ميوه ي آن مي توان گفت كه ميوه همان هسته است كه امروز به اين صورت درآمده است.
البته منظور اين نيست كه به فرض اگر در اينجا نماز مي خوانده ايم، در آنجا مي بينيم كه نماز مي خوانيم، يا در مورد انفاق مي بينيم كه فقيري در كوچه اي نشسته است و ما به او پول مي دهيم، اين پاداش نيست. آن همه نعمت ها كه در قرآن پاداش شمرده شده است، از جمله جنّاتٌ من تحتها الأنهار و أزواجٌ مطّهرةٌ پاداش هاي انسان هاست. اما مي فرمايد: جزاي شما همان كارهايي است كه كرده ايد. پس اعمالي كه در دنيا انجام مي دهيم، خود اينها در آخرت صورت ديگري دارد.
اين مطلب از بسياري روايات نيز برمي آيد. از جمله روايتي درباره ي شب اول قبر وجود داردكه «...صورت خوش بو و زيبايي كنار مؤمن ميآيد و با او مأنوس مي شود و او را بشارت مي دهد و خير مقدم مي گويد. پس مؤمن مي پرسد: تو كيستي؟ مي گويد من اعمال نيكوي تو هستم...».(51)
در رواياتي نيز آمده است كه چون كسي تسبيح يا حمد يا تهليل يا تكبير مي گويد، خداوند در بهشت برايش درختي مي كارد.(52)
در روايات بسياري آمده است اعمالي كه در دنيا انجام مي دهيم، يک صورت اخروي دارد كه آن صورت اخروي، نعمت هاي بهشتي است.(53)
واما اينكه چگونه رابطه اي بين اين عمل و آن صورت اخروي وجود دارد، براي بشر قابل فهم نيست. ازآنجا كه حقيقت آخرت را نمي توانيم درک كنيم، طبعاً رابطه اي را كه بين اين عالم و آن عالم وجود دارد، نمي توانيم درک كنيم.
برخي پنداشته اند كه اين رابطه با قوانين طبيعي تفسير پذير است؛ يعني همان گونه كه مادّه به انرژي و به عكس تبديل مي شود، اعمالي نيز كه ما انجام مي دهيم، به صورت انرژي هايي است كه مصرف مي كنيم و سپس در قيامت اين انرژي ها دوباره به صورت مادّه درمي آيند. نمازي كه مي خوانيم، انرژي هايي در گذاردن آن مصرف مي كنيم. اين انرژي ها متكاثف مي شود و روز قيامت به صورت مادّه درمي آيد!
اما اين تفسير بسيار سستي است. اگر اين رابطه فيزيكي مي بود، اعمال خير وشرّ فرقي نمي داشت. مگر براي گناه انرژي مصرف نمي كنيم؟ اين نوع علم زدگي كه آدمي بپندارد همه ي مسائل را مي تواند با قوانين اين جهاني تبيين كند، نوعي ساده انديشي است. اولاً، چقدر انرژي بايد مصرف شود تا مثلاً يک مادّه ي يک گرمي به وجود آيد؟ ثانياً، اين انرژي كه مصرف مي شود، تعيين نخواهد كرد كه در راه خير بوده است يا شرّ و با انگيزه ي الاهي بوده است يا ريايي... .
پس بايد گفت: شكي نيست كه رابطه ي بين كردارهاي انسان در اين جهان، با نتايج اخروي آن از قبيل روابط دنيوي نيست؛ بلكه نوع ديگري است كه براي ما قابل فهم نيست.
نتيجه آنكه رابطه ي بين كارهاي ما و نتايج اخروي، رابطه ي عليت و با معناي دقيق تر، رابطه ي عينيت است؛ اما نه به اين معنا كه عين همان كاري كه انجام داده ايم با همان شكل و با همان ويژگي ها در آنجا پيش روي ما خواهد آمد.
پس بايد گفت بين صورت دنيوي اعمال ما با صورت اخروي آن، رابطه اي هست كه براي ما شناخته شده نيست. مرتبه اي از وجود است درعالمي ديگر، كه آن عالم براي ما ناشناخته است؛ اما هرچه هست، از موجودي كه در اين جهان است به وجود مي آيد و شكل دهنده ي آن، ايمان، عمل صالح و نيت ناب و زلال «لله» يا كفر و عصيان و نيت شيطاني است.
خلاصه
*صرف دانستن اينكه زندگي آخرت وجود دارد، براي اثرگذاري بر اعمال كافي نيست؛ بلكه بايد دانست كه ميان افعال و زندگي آخرت رابطه هست.
*برخي پنداشته اند هر كس در دنيا خوش باشد، در آخرت نيز خوشبخت است. برخي گمان كرده اند هركس در دنيا خوشبخت باشد، در آخرت بدبخت است؛ اما از نظر قرآن اساس خوشبختي و بدبختي در آخرت، اعمال، رفتار و گفتار اين دنياست. خوشي و ناخوشي ظاهري در اين دنيا تعيين كننده نيست.
*احباط عبارت است از اينكه عمل شر و ناپسندي، كارهاي خير را از ميان ببرد.
*تكفير عبارت است از اينكه عمل خيري نتيجه و آثار عمل يا اعمال شر را از بين ببرد.
*آيات قرآن دلالت دارد كه انسان همان كاري را كه انجام داده است، در آخرت خواهد ديد.
*اعمال در دنيا در واقع صورت و شكلي اخروي دارد كه اگر نيک باشد، به صورت نيک و اگر بد باشد، به صورت بد ظاهر خواهد شد.
*از آيات قرآني چنين دريافت مي شود كه ميان اعمال دنيايي با نتيجه ي آن در آخرت، رابطه ي تكويني و حقيقي برقرار است.
پي نوشت ها :
-ر.ک: محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج3، 107- 134؛ مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج4، ص624.
2-حج (22)، 11.
3-ر.ک: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج4، ص409.
4-بقره (2)، 81، 82.
5-نساء (4)، 56، 57.
6-نساء (4)، 31.
7-ر.ک: جعفر سبحاني، محاضرات في الالهيات، ص861- 874؛ محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج3، ص151؛ عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن كريم، ج5، ص21- 45.
8-نسا (4)، 145.
9-ر.ک: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج5، ص88؛ عبدعلي العروسي الحويزي، نورالثقلين، ج1، ص533.
10-نساء (4)، 123، 124.
11-مائده (5)، 85.
12-انعام (6)، 120.
13-ر.ک: ابوجعفر محمد الطوسي، التبيان، ج1، ص411.
14-بقره (2)، 112.
15-بقره (2)، 277.
16-آل عمران (3)، 179.
17-نساء (4)، 74.
18-نساء (4)، 146.
19-ر.ک: حسين الخزاعي النيشابوري، روض الجنان و روح الجنان، ج12، ص73؛ ملافتح الله كاشاني، منهج الصادقين، ج5، ص225؛ محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج12، ص364.
20-نحل (16)، 97.
21-ر.ک: محمدحسين طباطبايي، همان، ج7، ص413؛ ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان، ج2، ص389.
22-انعام (6)، 160.
23-بقره (2)، 261.
24-توبه (9)، 111.
25-صف (61)، 10، 11.
26-آل عمران (3)، 180.
27-ر.ک: ابونصر محمدالعياشي، تفسير عياشي، ج1، ص223؛ محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج4، ص217.
28-نساء (4)، 10.
29-توبه (9)، 34، 35.
30-لقمان (31)، 16.
31-شايد با توجه به همين دسته از آيات بوده است كه سعدي مي گويد:
برگ سبزي به گور خويش فرست
كس نيارد زپس تو پيش فرست
32-ر.ک: ملافتح الله كاشاني، همان، ج1، ص278؛ ابوجعفرمحمدالطوسي، همان، ص408.
33-بقره (2)، 110.
34-بقره (2)، 223.
35-حشر (59)، 18.
36-مزمّل (73)، 20.
37-نبأ (78)، 40.
38-بقره (2)، 272.
39-آل عمران (3)، 161.
40-انفال (8)، 60.
41-هود (11)، 111.
42-ابراهيم (14)، 51.
43-نحل (16)، 111.
44-كهف (18)، 49.
45-سبأ (34)، 39.
46-يس (36)، 54.
47-زمر (39)، 24.
48-تحريم (66)، 7.
49-ر.ک: ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان، ج5، ص525.
50-زلزال (99)، 7و 8.
51-محمد بن يعقوب الكليني، كافي، ج3، ص232.
52-شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج4، ص206-208.
53-محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج7، چاپ تهران، ص230-228؛ در تجسم اعمال و شرح اربعين شيخ بهايي (رح) در اواخر شرح حديث 9 و شرح حديث 33 و اواخر حديث 39 در تجسم اعمال.
1.ابراهيمي ديناني، غلامحسين، معاد از ديدگاه حكيم مدرس زنوزي، تهران، انتشارات حكمت، 1368.
2.الراغب الإصفهاني، حسين، مفردات الفاظ القرآن، دمشق، دارالعلم، بي تا.
3.جعفري، محمدتقي، جبر واختيار، موسسه ي تدوين و نشرآثار علامه جعفري، 1379.
4.جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن، ج4، قم، نشر اسراء، 1380.
5.ـــــــــــ ، ج5، قم، نشر اسراء، 1381.
6.ـــــــــــ ، ج10، قم، نشر اسراء، 1377.
7.ـــــــــــ ، ج12، قم، نشر اسراء، 1378.
8.ـــــــــــ ،انسان در اسلام، تهران، نشر فرهنگي رجاء، 1372.
9.دامغاني، حسين، و عزيزي نقش، كريم، قاموس قرآن، تهران، بنياد علوم اسلامي، 1361.
10.ديواني، امير،حيات جاودانه، قم، معاونت اساتيد معارف در دانشگاه، 1376.
11.رجبي، محمود، انسان شناسي، قم، مؤسسه ي آموزشي و پژوهشي امام خميني (رح)، 1381.
12.سبحاني، جعفر، اصالت روح از نظر قرآن، قم، مؤسسه ي امام صادق (ع)، 1368.
13.ــــــــــ ،جبر واختيار، موسسه تحقيقاتي سيدالشهدا، 1368.
14.ــــــــــ ،محاضرات في الالهيات، قم، المركز العالمي للدراسات الإسلامية، 1411ق.
15.ـــــــــ ، معادشناسي در پرتو كتاب، سنت وعقل، ترجمه ي علي شيرواني، تهران، الزهراء، 1370.
16.عبدالباقي محمدفؤاد، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الكريم، القاهرة، دارالكتب المصرية، 1364ق.
17.فياضي، غلامرضا، شرح نهاية الحكمة، قم، مؤسسه ي آموزشي و پژوهشي امام خميني (رح)،1380.
18.مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش فلسفه، ج1، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1370.
19.ــــــــــ ، آموزش عقايد، ج3، چاپ سيزدهم، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1374.
20.ــــــــــ ،خودشناسي براي خودسازي، قم، مؤسسه ي آموزشي و پژوهشي امام خميني (رح)، 1383.
21.ــــــــــ ،به سوي خودسازي، قم، مؤسسه ي آموزشي و پژوهشي امام خميني (رح)،1380.
22.ــــــــــ ، معارف قرآن (خداشناسي)، قم، مؤسسه ي در راه حق، 1373.
23.مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج1، تهران، انتشارات صدرا، 1373.
24.ــــــــــ ، ج2، تهران، انتشارات صدرا، 1374.
25.ــــــــــ ، ج3، تهران، انتشارات صدرا، 1374.
26.ــــــــــ ،معاد،چاپ دهم، تهران، انتشارات صدرا، 1381.
27.ــــــــــ ،انسان و سرنوشت ، تهران، انتشارات صدرا، 1368.
28.ــــــــــ ،تكامل اجتماعي انسان ، تهران، انتشارات صدرا، 1365.
29.مكارم شيرازي، ناصر، معاد و جهان پس از مرگ، قم، هدف، 1356.
30.واعظي، احمد، انسان شناسي، قم، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، 1377.
فهرست كتاب هاي تفسيري
1.الخزاعي النيشابوري، حسين بن علي، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد، 1366- 1374ش.
2.السلمي السمرقندي، ابونصر محمدبن مسعود بن عياش، تفسير العياشي، مكتبة العلمية الاسلامية، بي تا.
3.شبّر، عبدالله، تفسير القران الكريم (شبر)، دار البلاغة و النشر و التوزيع، چاپ اول، 1412ق.
4.الطباطبائي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، دارالكتب الاسلامية، چاپ دوم، 1367ق.
5.الطبرسي، ابوعلي الفضل بن الحسن، جوامع الجامع، دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1412ق.
6.ـــــــــــ ،مجمع البيان في تفسير القرآن، داراحياء التراث العربي، بيروت، 1379ق.
7.الطوسي ابوجعفر محمدبن الحسن بن علي، التبيان في تفسير القرآن، مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ اول، 1409ق.
8.العروسي الحويزي، عبدعلي بن جمعة، نورالثقلين، مطبعة العلمية، چاپ دوم، بي تا.
9.الفيض الكاشاني، محمدحسين، الصافي في تفسير كلام الله، دارالمرتضي، چاپ اول، بي تا.
10.كاشاني، فتح الله، منهج الصادقين في الزام المخالفين،اسلاميه، چاپ دوم، تهران، 1344ش.
منبع: مصباح يزدي،محمدتقي،انسان شناسي در قرآن،قم،انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)،1388