بهره گيري مثنوي از اصول اخلاقي نهج البلاغه (2)
مولوي ومثنوي
مولوي درميان بزرگان ادب پارسي از پرکارترين ادبا محسوب مي شود. مثنوي معنوي، کليات شمس، رباعيات، فيه ما فيه، مکاتيب، ومجالس سبعه از آثار اوست که مثنوي معنوي دراين ميان از شهرت خاصي برخوردار است.
پرداختن الوهيت عظيم ترين هدف مولوي درمثنوي است که در آن از زواياي گوناگون درباره معارف الهي ودريافت ذوقي بحث کرده است. او کوشيده طرقي را بيابد تا انسانها را در هماهنگ ساختن طبيعت وماوراي طبيعت تربيت وياري کند. او، همچنين ، در مثنوي راههايي را نشان داده که همگان بتوانند از طريق آنها با استعدادهاي گوناگون فروغ خداوندي را در همين جهان تاريک ومحدود دريابند (جعفري تبريزي، 1379 ، ص 30). مولوي با بهر گيري از قياسات تمثيلي وتشبيهات شاعران به مانند يک متکلم به تأييد واثبات معاني قرآن وشريعت پرداخته است (همان).
درمثنوي به انبيا، حشر ونشر، ولايت، عدالت، مسائل اخلاقي، وآداب و رسوم اجتماعي هم پرداخته شده است. مطالب لطيف عرفاني وفلسفي با تشبيهاتي بديع به گونه اي بيان شده که اين کتاب را از منظومه هاي اخلاقي وعرفاني ديگر متفاوت ساخته است.
مولوي به انسان ياد آوري مي کند که از خداست وبه سوي او باز خواهد گشت ...انا لله وانا اليه راجعون (بقره ، آيه 156). گستره فراخ اطلاعات ومعلومات مولوي در انسان شناسي وجهان بيني او را در معرفي راههاي تصفيه و تزکيه روح بشر براي رهسپار شدن به سوي خداوند متعال موفق کرده است. پايگاه و خاستگاه اعتقادي مولوي فرهنگ اسلامي و آموزه هاي ديني است و از منبع لايزال وحي وروايات واحاديث نبوي وائمه اطهار (ع) - به خصوص امام علي (ع) - بهره گرفته است. به همين سبب، تعبير «نردبان آسمان» براي اشعار مولوي مصداق درستي مي يابد.
علي (ع) در مثنوي
از علي آموز اخلاص عمل
شير حق را دان مطهر از دغل
درغزا برپهلواني دست يافت
زود شمشيري بر آورد وشتافت
او خدو انداخت در روي علي
افتخار هر نبي و هر ولي
او خدو زد بر رخي که روي ماه
سجده آرد پيش او در سجده گاه
در زمان انداخت شمشير آن علي
کرد او اندر غزايش کاهلي
(د اول ، ب 3732- 3728)
مولوي در ادامه حکايت ، علي(ع) را چنين زيبا از زبان دشمن او مي ستايد.
آن چه ديدي بهتر از پيکار من
تا شدي تو سست در اشکار من؟
آن چه ديدي که چنين خشمت نشست؟
تا چنان برقي نمود وباز جست؟
آن چه ديدي که مرا زان عکس ديد
در دل وجان شعله اي آمد پديد؟
آن چه ديدي برتر از کون ومکان
که به از جان بود وبخشيديم جان؟
درشجاعت شير رباني ستي
درمروت خود که داند کيستي؟
درمروت ابر موسيي به تيه
کامد از وي خوان ونان بي شبيه
(د اول ، ب 3740- 3735)
مولوي دراين ابيات، افزون بر پيش نهادن الگويي کامل براي اخلاص درعمل، امام علي (ع) را نه تنها افتخار رسول خاتم (ص) مي داند، بلکه اين افتخار را از هر برهه زماني ديگر هم خارج مي کند او علي (ع) را سبب فخر هر نبي و ولي درهر زمان مي داند. مولوي پا را فراتر ازاين نهاده وحتي آسمان را در پيشگاه او کوچک مي شمارد. حلم و علم علي (ع) وآگاهي او از اسرار الهي حيرت و مولوي را بر مي انگيزد. مولوي بين علي (ع) و پروردگار پرده اي نمي بيند، زيرا او دانا براسرار غيب مي داند:
راز بگشا اي علي مرتضي
اي پس از سوءالقضا حسن القضا
يا تو واگو آنچه عقلت يافته است
يا بگويم آنچه برمن تافته است./
( د اول، ب 3765- 3764).
امام علي (ع) درمثنوي از قيد «تن» و «من» خويش رها شده وبنده مخلص حق تعالي است. او شجاعي است که بر نفس خود چيره آمده وفقط تيغ براي حق برمي کشد. آنجا که پاي نفس درميان است دست از تيغ برمي دارد تا ذره اي خدشه در اخلاص او راه نيايد:
گفت من تيغ از پي مي زنم
بنده حقم نه مأمور تنم
شير حقم، نيستم شير هوا
فعل من بر دين باشد گوا
(د اول، ب 3796- 3795).
گفت اميرالمومنين با آن جوان
که به هنگام نبرد اي پهلوان
چون خدو انداختي در روي من
نفس جنبيد وتبه شد خوي من
(د اول، ب 3984- 3983)
علي (ع) درخامه مولوي اسوه شجاعت ومردانگي وشير خدا وذوالفقار نيزنماد اين شجاعت است:
چونکه مردي نيست خنجرها چه سود؟
چون نباشد دل ندارد سود خود
از علي ميراث داري ذوالفقار
بازوي شير خدا هستت بيار
(د پنجم ، ب 2503- 2502)
بعد از ان هر صورتي را بشکني
همچو حيدر باب خيبر برکني
(د سوم، ب 3802)
مبارزه با نفس يا جهاد اکبر نزد مولوي تنها کار حيدر است وبس! زيرا جهاد اکبر قدرتي بالاتر از شمشير زني و زور بازو را مي طلبد از اين رو مولانا مي گويد:
اين جهاد اکبر ست آن اصغر ست
هردو کار رستم ست و حيدرست
(در پنجم، ب 3802)
با تبر برگيرد ومردانه بزن
تو علي وار اين در خيبر بکن
بعد از آن هر صورتي را بشکني
همچون حيدر باب خيبر برکني
( د سوم، ب 580)
مولوي از محبت پيامبر عظيم الشان (ص) به علي (ع) آگاه است وجايگاه وي را نزد رسول معظم (ص) مي شناسد:
گفت پيغامبر زغيب اين را جلي
درمقالات نوادر با علي
(د پنجم، ب 273).
مقالات نوادر بايد سخناني باشد که پيامبر(ص) به علي (ع) مي گفته و شايد هم صحابه استعداد درک آن را نداشته اند (استعلامي ، 1379،ص ؟)
علي (ع) نزد مولوي شخصيتي از خود گسسته وبه خدا پيوسته است. اوجز به حق سبحانه تعالي نمي انديشد وهر چه دراين راه بر او وارد آيد سهل و شيرين است. اگر اعتقاد مولوي مبتني بر اين انديشه نبود که آزار و آسيب در راه حق براي علي (ع) رضايت بخش است؛ درحکايت شيخ محمد سزدي عزنوي اين گونه از علي (ع) ياد نمي کرد:
خنجر وشمشير شد ريحان من
مرگ من شد بزم و نرگسدان من
(د اول، ب 3952)
سيف وخنجر چون علي ريحان او
نرگس ونسرين عدوي جان او
(د پنجم ، ب 2678)
اين بيت اشاره به بيتي منسوب به مولا علي (ع) است (استعلامي ،همان، ص ؟)
السيف والخنجر ريحاننا
اف علي النرجس والاسي
ارادت مولوي به علي (ع) درذکر واقعه غديرخم نيز جلوه اي ديگر يافته و، ضمن اشاره به حديث غدير، اعتقاد خود را در خصوص ولايت علي (ع) پس از رسول خاتم(ص)، اين گونه بيان مي کند:
زين سبب پيغامبر با اجتهاد
نام خود وان علي مولانهاد
گفت هر که او را منم مولا ودوست
ابن عم من علي مولاي اوست
(د ششم، ب 4538- 4537)
اين موارد فقط گوشه هايي از اظهار ارادت مولوي به علي (ع) است . هر گاه تشيع را، به مفهوم عام کلمه، مرادف با دوستي ومعرفت حقيقي اسلامي به مقام ومنزلت علي وآل علي (ع) واهل بيت عصمت (سلام عليهم اجمعين) بدانيم و از آنچه از يک شيعه ساده صدر اسلام که دچار افراط وتفريطها واسباب دست سياستها وتعصبهاي عاميانه نشده باشد، توقع داشته باشيم، آنگاه در عمق افکار و عقايد جلال الدين محمد وسروده هايش درمثنوي به جلوه هايي از محبت وهوا خواهي علي وآل علي وخاندان پيامبر اکرم (صلوات الله عليهم اجمعين) برمي خوريم که مي توان آن رابر اساس ومبناي تشيع به معناي عام کلمه تطبيق کرد.
پينوشتها:
1- کارشناس ارشد زبان و ادبيات فارسي
منبع: نشريه النهج شماره 27و 28
ادامه دارد...
/ج