من زن تو هستم، نه خدمتکارت

غذا به طور جادويي آماده و در ظرف هاي تميز روي ميز غذاخوري آماده ي خوردن مي شود. لباس هاي تميز، خوشبو، اتوشده آماده ي پوشيدن مي شوند. خرده هاي نان و غذا که روي زمين ريخته شده، هر روز جارو مي شود و ديگر تار عنکبوت يا مورچه و مگس روي آنها نمي نشيند. پنکه ي سقفي که از گرد و خاک پوشيده شده بود، حالا با نور
سه‌شنبه، 22 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
من زن تو هستم، نه خدمتکارت

من زن تو هستم، نه خدمتکارت
من زن تو هستم، نه خدمتکارت


 

نويسنده:عذرا منصوريان




 
تصور کردن زندگي با يک خدمتکار چندان هم سخت به نظر نمي رسد.
غذا به طور جادويي آماده و در ظرف هاي تميز روي ميز غذاخوري آماده ي خوردن مي شود. لباس هاي تميز، خوشبو، اتوشده آماده ي پوشيدن مي شوند. خرده هاي نان و غذا که روي زمين ريخته شده، هر روز جارو مي شود و ديگر تار عنکبوت يا مورچه و مگس روي آنها نمي نشيند. پنکه ي سقفي که از گرد و خاک پوشيده شده بود، حالا با نور لامپ مي درخشد. هر چند روز يک بار عطر دل انگيزي هواي خانه را پر مي کند. پرده ها شسته شده نصب مي شوند و... نه، واقعاً تصور زندگي با يک خدمتکار آن قدر ها هم سخت نيست. نام اين خدمتکار مادر است.
تقصير مردها نيست که با حجم کاري زياد، کارهاي خانه را با بي خيالي تمام بر دوش مادر خانواده مي اندازند، بيشتر خانم ها در مرز از پا درآمدن هستند و معمولاً تا پاسي از شب در حال تميز کردن وسايلي اند که اعضاي خانواده کثيف کرده اند. در حقيقت، مادرها طوري کار مي کنند که انگار به عنوان خدمتکار استخدام شده اند و براي تميز و مرتب کردن ريخت و پاش اعضاي خانواده هميشه آماده هستند.
پدر و فرزندان به محض خوردن شيريني، صداي مادر را مي شنوند و جمله ي معروف سه کلمه يي او شنيده مي شود: «من خدمتکار نيستم!» علاوه بر اين، به محض اين که او اين جمله را براي هزارمين بار تکرار مي کند، مي داند که با شکست مواجه مي شود، سپس اشک هايش سرازير مي شود و احساس ناراحتي و تنهايي مي کند. او مي داند که با وجود اصرارهاي فراوان نتيجه رضايت بخشي نمي گيرد.
اما چرا هيچ کس به او توجه نمي کند؟ چطور اعضاي خانواده با کثيف کردن خانه احساس شرمندگي نمي کنند؟ چطور با ريختن جوهر روي فرش و ريختن لباس ها در اتاق احساس شرمساري ندارند؟ با اين اوضاع، آن ها مي توانند دوستان شان را به خانه دعوت کنند؟ چرا همه بعد از خوردن غذا و با وجود ظرف هاي کثيف در سينک ظرفشويي، با خيال راحت استراحت مي کنند و توقع دارند که فردا صبح صبحانه يي خوشمزه ميل کنند؟ چرا نسبت به کيسه ي زباله بي توجه هستند؟ آيا آنها مي دانند اگر زباله ها بماند چه بلايي سرشان مي آيد؟ نه، او خدمتکار نيست.
بدتر از همه اين که چطور همه مي توانند او را ناديده بگيرند، نسبت به او بي اعتنا باشند يا از کارهاي کوچکي که بايد هر روز انجام دهند اجتناب کنند؟ آيا ديگران، نگران کثيفي يا ميکروب ها نيستند؟ ظاهراً نه، زيرا کسي هست که ميکروب ها را از بين ببرد. کف اتاق را تميز کند و با جوش شيرين ميکروب زدايي کند و بعد از اين که همه خوابيدند، او پنجره ها و فرش ها را با نااميدي گردگيري و جارو کند. گردگيري، جارو، گردگيري، جارو و...
آيا بايد در طول روز دوازده عدد دستمال براي گردگيري استفاده شود؟ مگر نمي شود همان ها را با شستن و خشک کردن دوباره استفاده کرد؟ آيا شلوار با يکبار پوشيدن در روز کثيف مي شود؟ آيا آويزان کردن بلوزهاي اتوشده سخت تر از پرت کردن آنها داخل کمد است؟ آيا تميز کردن کابينت، شستن جوراب يا لباس زير و جابجايي شامپو و صابون در قفسه ها زمان زيادي مي برد؟ آيا کسي که در خانه وسايل همه ي اعضاي خانواده را نظافت مي کند، قدرداني نمي خواهد؟
نه، قرار نيست در اين زمينه نفر اول باشيد، بلکه بايد با احترام و محتاطانه عمل کرده و الگوبرداري کنيد، طوري که انگار مادرتان از کودکي به شما اين کار را آموخته است. به خاطر خدا منظم باشيد. رها کردن وسايل تان به اين معني است که شما خودخواهانه و از روي خشونت منتظر هستيد شخص ديگري آن را بردارد. اگر او اين کار را انجام مي دهد به معني اين نيست که از اين کار راضي است و گلايه مند نمي کند.
در مورد جوراب هاي تان قبل از شستشو چطور؟ چند نفر جوراب ها يا لباس زيرشان را مي شويند؟ بستن در زماني که آن را باز مي گذاريد چطور؟ جابجا کردن ظرف هاي تميز و شسته شده و درآوردن کفش هاي تان قبل از وارد شدن به اتاق چطور؟ آيا کسي هست که گرد و غبار روز صفحه ي تلويزيون را تميز کند؟ کسي هست؟ فکر نمي کنم.
آيا آماده کردن تختخواب يا گذاشتن لباس هاي کثيف در لباسشويي واقعاً سخت است؟ آيا ريختن زباله هاي خوراکي در سطل آشغال سخت تر از مچاله کردن آنها زير کوسن مبل هاست؟ آيا در جيب تان دستمال کثيف وجود دارد و بايد تا زمان شستن لباس تان در جيبش باقي بماند؟ بس کنيد لطفاً! خدمتکار رايگان نيست و ارزش و بهاي او در خانه سلامت و عزت نفس اوست. هيچ زني نمي خواهد اين گونه باشد، هيچ زني نمي خواهد مدام نظافت کند و با صورتي برافروخته بگويد: «من خدمتکار نيستم!» هيچ زني نمي خواهد از کوره در برود، طوري که اطرافيان تصور کنند عقلش را از دست داده است. به او استراحت دهيد، کمکش کنيد، کارها را قسمت کنيد و اين حجم عظيم کار را از دوشش برداريد.
منبع: نشريه 7 روز زندگي، شماره 103



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.