تولد، خانواده، کودکی و نوجوانی
میرزا تقی خان امیرکبیر حدود سال 1222 هـ. ق در روستای هزاوه از توابع فراهان متولد شد. نام اصلی او محمد تقی بوده و کم کم محمد از مشخصات وی حذف و به میرزا تقی خان معروف شده است. پدرش کربلایی محمد باقر نام داشت و آشپز میرزا عیسی «میرزای بزرگ» قائم مقام اول بود. او کار آشپزی را در زمان پسر میرزا عیسی به نام میرزا ابواقاسم «قائم مقام دوم» ادامه داد و بعدها ناظر دستگاه قائم مقام فراهانی شد.مادر میرزا تقی خان، فاطمه یا فاطمه سلطان نام داشت، وی فرزند استاد شاه محمد بنا و اهل فراهان بود. استاد در دستگاه قائم مقام فعالیت می کرد و کارهای اختصاصی خانواده قائم مقام را انجام می داد. امیرکبیر ارادت خاصی به مادرش داشت و در همه صحنه های زندگی مراقب او بود و تا آخرین لحظه زندگی، او را تنها نگذاشت. حتی وقتی از مقام صدارت عزل شد، مادرش را نیز با خود به کاشان برد. این زن در زمان حیات خود هم در غم مرگ امیر به سوگ نشست و هم در اثر فوت پسر دیگرش «میرزا محمد حسن خان» لباس عزا بر تن کرد. میرزا محمد حسن خان هم در دستگاه قائم مقام فراهانی تربیت شده بود و وقتی امیرکبیر مستوفی نظام بود، برادرش کار احکام نویسی را انجام می داد و زمانی که امیر به ارزنه الروم مسافرت کرد، نیابت وزارت نظام آذربایجان را به او واگذار نمود و چون به خوبی از عهده مسوولیت یش برآمد و رضایت محمد شاه را فراهم نمود، در سال 1264 هـ. ق نایب وزیر نظام شد. امیرکبیر در زمان صدارت خود، مقام وزارت آذربایجان را به او سپرد و سه سال بعد، به حکومت عراق رفت و در سال 1268 هـ. ق از سوی میرزا آقاخان نوری عزل گردید. پس از مرگ احتشام السلطنه حاکم عراق، ابتدا به نیابت و سپس حاکم عراق شد و سرانجام در سال 1275هـ.ق با یک سال بعد درگذشت و در کنار قبر برادرش به خاک سپرده شد(1).
امیرکبیر در دوران کودکی از هوش سرشاری برخوردار بود. قائم مقام اول و پسرش «قائم مقام دوم» که هر دو وزیر عباس میرزا بودند، نقش عمده ای در تعلیم و تربیت امیر داشتند، معروف است که وقتی امیر در کودکی، ناهار اولاد قائم مقام را به محل درس آن ها می برد، نزدیک حجره ایستاده و به آن چه معلم به آن ها می آموخت، گوش می داده است. تا این که یک روز قائم مقام برای بازدید از محل تحصیل فرزندانش و ارزیابی امور درسی آنها به حجره رفت و هر سؤالی از بچه ها پرسید، موفق به پاسخ گویی نشدند، ولی امیرکبیر با سرعت و دقت همه سؤالات را پاسخ گفت. قائم مقام از او پرسید تو کجا درس خوانده ای؟ امیر پاسخ داد، روزها که ناهار آقازاده ها را می آوردم، کنار حجره می ایستادم و با دقت به صحبت های معلم گوش می دادم و آن چه در کلاس تدریس می شد را به همین شیوه یاد می گرفتم. قائم مقام از تدبیر امیر بسیار خوشحال شد و او را تشویق کرد و انعامی هم به وی داد، ولی امیر انعام را نپذیرفت و گریست. قائم مقام سبب گریه را پرسید و گفت چرا گریه می کنی؟ امیر پاسخ داد، دستور بدهید تا درسی که فرزندان شما می آموزند را به من نیز یاد دهند. قائم مقام خواسته او را پذیرفت و دستورات لازم را برای حضور امیرکبیر در کلاس های درس صادر کرد (2).
امیرکبیر در همان دوران کودکی علاوه بر این که پدرش را در کار آشپزی خاندان قائم مقام یاری می کرد، با فرزندان این خانواده، هم بازی بود و وقتی قائم مقام به هوش و زکاوت وی پی برد، در تعلیم و تربیتش تلاش زیادی کرد. استعداد خدادادی امیر و پشتکار و انگیزه و علاقه اش را در امر مختلف و کوشش قائم مقام و توجه معلم او سبب شد تا به زودی علوم گوناگونی را بیاموزد و در هر یک از آن ها پیشرفت نماید. مرحوم علی اصغر شمیم به نقل از کتاب استاد حسین مکی می گوید:
روزی قائم مقام به امیر نگریست و گفت: «فرزند، تو در آینده مشاغل بزرگی را اشغال خواهی کرد و روزی خواهد رسید که در باریکترین مواقع، اگر خائنین و مغرضین مزاحمت نشوند، کشتی طوفانی مملکت را از گرداب پریشانی و هلاکت نجات خواهی داد (3).
امیرکبیر در دوران زندگی خود دو همسر برگزید، یکی از آنان دختر عمویش حاج شهباز خان بود و از او صاحب یک پسر (4) و دو دختر شد. این زن در سال 1285 هـ. ق به اتفاق یکی از دخترانش به سفر حج رفت و چند سال بعد از انجام حج در آذربایجان درگذشت. همسر دیگر امیر، خواهر تنی ناصر الدین شاه قاجار بود و به گفته خود امیرکبیر، این ازدواج به حکم شاه قاجار انجام شد(5). نتیجه این ازدواج دو دختر بود که بعدها هر دو به ازدواج پسران ناصر الدین شاه در آمدند. یکی از دختران همسر مظفرالدین شاه شد که آن زمان ولیعهد بود و دیگری به همسری مسعود میرزا ظل السلطان درآمد.
لیاقت و کاردانی و قابلیت امیرکبیر در علم و دانش و مردم داری به جایی رسید که زبان زد خاص و عام شد و در کوتاه ترین زمان، کار منشی گری را در دستگاه قائم مقام فرهانی آموخت و دیری نگذشت که کار او بالا گرفت و قائم مقام به قدری به وی اعتماد داشت که علی رغم وجود منشیان با سابقه دیگر، نوشتن نامه های مهم دولتی و خصوصی را به امیرکبیر واگذار کرد و در ردیف یکی از منشیان رسمی قائم مقام قرار گرفت.
مقام مستوفی گری و وزارت آذربایجان
قائم مقام فراهانی در دوران صدارت خود و پادشاهی محمد شاه قاجار، فرمان مستوفی گری امیرکبیر که از لحاظ درجه و ارزش و اعتبار بعد از مقام «امیر نظامی» و در حقیقت مقام دوم بوده را در فاصله ماه رمضان سال 1250 تا ماه صفر سال 1251 هـ. ق به مهر و امضاء محمد شاه رساند و به احتمال زیاد و به رسم آن زمان عنوان «خانی» هم با فرمان مستوفی گری به او داده شده است(6).امیرکبیر وظیفه مستوفی گری را نیز همانند سایر وظایف خود به خوبی و درستی انجام داد و فرمان وزارت آذربایان او نیز پیش از ماه رجب سال 1253 هـ.ق صادر شد. او این مقام را با منصب سرتیپی تا ماه شوال سال 1264 هـ.ق که به همراه ناصر الدین شاه قاجار به تهران آمد، داشت و اگر چه لازم بود تا مقام امیر نظامی را به وی واگذار نماید، ولی بهانه جویی های حاجی میرزا آقاسی مانع این کار بود، تا این که ناصر الدین شاه مقام امیر نظامی را به وی تفویض نمود. زحمات شبانه روزی امیرکبیر در اصلاح امور و سامان دهی اوضاع مملکت و جلب اعتماد ناصر الدین شاه نسبت به امیر، سبب شد تا او را به بزرگترین القاب بعنی «اتابک» مفتخر و سرانجام به صدارت برگزیند.
ویژگی های امیرکبیر
درخشش امیرکبیر در دوره ای که سکونت مرگ باری بر دستگاه حاکمه ایران حکم فرما بود و سیاست گذاری و کشور داری و مردم سالاری و نفی بیگانه، جای خود را به نفاق، خودخواهی، فرصت طلبی، تملق و خوش خدمتی به دشمنان خارجی و درباریان ایران داده بود، نشأت گرفته از ویژگی های اخلاقی و رفتاری، طرز تفکر و بینش و سیاست وی بود. او با برخورداری از روح ایمانی و اعتقادی قوی و انگیزه های پرشور سازندگی و بالندگی، دست به اصلاحات زد و کوشید تا حس همبستگی و تعاون و اخوت و گسترش ارزش ها در جامع رو به زوال ایران ساری و جاری شود. مهمترین ویژگی های او را می توان در موارد زیر جست و جو نمود:1. اراده ی قوی
میراز تقی خان با مطالعه دقیق بر روی برنامه ها و شرح مأموریت ها، تصمیم می گرفت و در اجرای تصمیماتش هیچ مانعی توان عرض اندام نداشت و قادر به مقاومت نبود. در زمان او، توجه به قانون و اجرای عادلانه آن برای همه شهروندان معنی پیدا کرد و کسی نمی توانست از قانون و نظم مورد نظر امیر سرپیچی کند. وی با عزمی راسخ، اراده ای قوی و گام های استوار و با امید به آینده درخشان برای کشور و همچنین با حرکت خردمندانه و ایجاد وحدت و انسجام در سطوح مختلف جامعه، زمینه برای شناسایی و رفع معضلات آماده کرد و توانست ایران را از یک مرحله بحران و آشفتگی و بی اعتباری خارج نماید. این برنامه ریزی ها تا مرحله ای پیش رفت که جامعه بین المللی و ناباوران داخلی را متحیر ساخت. در ابتدای کار او، این پیروزی ناشی از اراده قوی امیر و وجود بعضی از ابزار و عوامل لازم دیگر، به ویژه اعتماد و اطمینان کامل ناصر الدین شاه به برنامه ها و طرز تفکر امیرکبیر بود. صاحب کتاب صدرالتواریخ در این رابطه نوشته است: «این وزیر، هم در وزارت مثل نادر شاه بود ... هم مانند نادر عزم ثابت و اصالت رأی داشته است.»(7)2. راستی و درستکاری
درستکاری و راست کرداری، یکی دیگر از مظاهر اخلاقی امیرکبیر بود. او فردی فسادناپذیر محسوب می شد و برخلاف بسیاری از دولت مردان که هستی و ثروت ملت و مملکت خود را نردبانی برای ثروت اندوزی خویش می دانستند، به خودش توجهی نداشت و هم و غمش حفظ بیت المال و توزیع عادلانه آن در تمام سطوح جامعه بود. این ویژگی امیر را در یکی از نامه هایش به ناصر الدین شاه می توان دریافت. هنگامی که شخص اول مملکت بود، از تنگی جا و منزل خود در نامه ای به شاه می نویسد:« ... از این خانه توطن این غلام خبر ندارید که هیچ محبسی به این سختی نیست ...(8)»
3. اهل عمل بودن
امیرکبیر خود را در برابر همه سخنانی که مطرح می کرد، مسؤول می دانست و به همین جهت برای کلیه آن ها برنامه دقیق پیش بینی کرده بود. او مرد عمل بود و به آن چه می گفت، ایمان کافی داشت. وقتی از مخالفت با الگوهای غربی و عدم پذیرش آن ها در تغییر ساختار ایران بحث می کرد، به آن اعتقاد داشت و در عمل به آن سیاست وفادار بود. غربی نگری و به عبارت دیگر، غرب زدگی را می شناخت و گزینه های دولت های بیگانه را برای اجرای برنامه های استعماری خود علیه ایران درک کرده بود و شناخت کافی نسبت به علل عقب ماندگی مردم و کشور داشت و راه نجات از چنگال دشمنان را ترسیم و می دانست که باید با حداقل اتکا به کشورهای بیگانه، برای صنعتی شدن و پیشرفت کشور در زمینه های مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی گام بردارد. اصلاحات و اقدامات او در طول دوران کوتاه صدارتش حاکی از این ویژگی است.4. دلیری و جسارت
میرزا تقی خان امیرکبیر از معدود دولت مردانی بود که وطن پرستی، دلیری و شجاعت و شهامت، شعور سیاسی و اجتماعی را با توجه به نیازهای روز می دانست و در راه تحقق آرمان ها و ایده های مورد نظرش هیچ شک و تردید نداشت. آراء و اندیشه ها و الگوهای پیشنهادی استعمارگران برای توسعه و آبادانی ایران، که جز سیر قهقهرایی، نتیجه دیگری برای ایران نداشت را با شجاعت نپذیرفت. او در برخورد با قائم مقام و ناصر الدین شاه جسور بود و با آنان هم با کمال شهامت و شجاعت سخن می گفت: زمانی که با فرزندان قائم مقام درس می خواند برای تراشیدن قلمش از قائم مقام تقاضا کرد تا این کار انجام شود، ولی خواسته او مورد توجه قرار نگرفت و همین موضوع را بهانه قرار داد و طی نامه ای که به او نوشت، موضوع را مطرح کرد. قائم مقام پس از خواندن نامه گفت: « ببین چه تنبیهی از من کرده است(9)». همچنین وقتی مربی ناصر الدین شاه بود به او نوشت «امر با قبله عالم است، ولیکن به این طفره ها و امروز و فردا کردن و از کار گریختن، در ایران به این هرزگی حکماً نمی توان سلطنت کرد (10)».5. متانت و وقار
یکی از ویژگی های مهم امیرکبیر، متانت و وقار او بود. رفتاری متین و سنگین داشت و خنده کمتر از او دیده می شد. چشمانش سخت نافذ بود و وقتی امیر نظام بود سربازان جرأت نگاه کرد در چشم او را نداشتند (11).6. مناعت طبع
امیرکبیر از مناعت طبع کافی برخوردار بود. با خودپسندی میانه ای نداشت و آن را یکی از ویژگی های زشت زمامداران می دانست. نه تکبر داشت و نه رفتار متکبرانه دیگران را تحمل می کرد وقایع و حوادث غیر مترقبه زندگی، ویژگی های او را تغییر نمی داد و بر نفس و اعصاب خود تسلط کافی داشت. حتی وقتی سخن چینی و تهمت درباریان باعث شد تا مورد بی مهری ناصرالدین شاه قرار گیرد و از مقام صدارت عزل شود، مناعت طبع خود را از دست نداد و برای ماندن در سمت خود ذلت را نپذیرفت.7. بی توجهی به نام و شهرت
در دوران مسؤولیت هایی که امیرکبیر داشت، هرگز دل به پست و مقام نبست. در زمان صدارتش همه کارهایی که انجام داد به نام شاه بود و در روزنامه وقایع اتفاقیه که در این مدت منتشر می شد، فقط چهار بار و آن هم بنا به ضرورت نام او ذکر شده است (12).8. حق شناسی
حق شناس بود، در اوج قدرت از مخدومش به عنوان «مولای من قائم مقام» یاد می کند. امیرکبیر هیچ گاه حقی که قائم مقام برگردن او داشت را فراموش نکرد و وقتی به مقام صدارت رسید، اطرافیان قائم مقام را از ظلم و ستم دولت نجات داد و اموال آن ها را از غاصبان پس رفت و به صاحبانش برگرداند (13).تحت هیچ شرایطی زندگی گشته خود را فراموش نکرد و همیشه فقر و نداری اوایل زندگی خود را به خاطر داشت و از خاندان قائم مقام به دلیل توجه خاصی که در تعلیم و تربیت و پیشرفت او داشتند، به نیکی یاد می کرد.
9. هوش و استعداد
محیط تربیتی امیرکبیر از یک سو و هوش و ذکاوت وی از سوی دیگر، سبب شده بود که استعداد شگرفی در همه زمینه ها داشته باشد. او در دوران کودکی آن چنان پرآوازه و مشهور شد که حتی قائم مقام به وی حسادت می کرد. خود قائم مقام می گوید« حقیقت این است که من به کربلایی قربان حسد بردم و بر پسرش می ترسم... این پسر خیل ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار می گذارد (14).»تیز هوشی و تیزبینی امیرکبیر باعث شد که وی روز به روز مراحل پیشرفت و ترقی را در ابعاد مختلف زندگی پست سر گذارد و در عمر کوتاه خود و دوران محدود مسؤولیت، نامی جاودان و پرآوازه به یادگار نهد.
10. قدرت جسمی و فکری
از نظر جسمی، فردی تندرست، درشت و تنومند، خوش قیافه و از نظر فکری در شرایط کاملاً خوبی قرار داشت و این دو خصوصیت بود که وی را انسانی پرکار و برنامه ریز و مقاوم و اهل عمل بار آورده بود. او از سلامتی جسمی و فکری خود برای اصلاح جامع آشفته و نابسامان بخشی از دوره قاجاریه مایه گذاشت و خدمات سودمندی ارائه داد.امیرکبیر پس از راه یافتن به دستگاه قائم مقام فراهانی و به دست آوردن سمت هایی نظیر منشی گری، مستوفی گری و وزارت نظام آذربایجان، به دلیل توان بالای علمی و برنامه ریزی و حس وطن دوستی و سلامت اخلاقی و رفتاری، در زمان محمد شاه قاجار برای حل اختلافات ایران و عثمانی، به عنوان نماینده ایران به ارزنه الروم رفت. سفرهای دیگر او به سن پترزبورگ (15) و ایروان بود. بنابراین امیرکبیر قبل از تکیه زدن بر کرسی صدارت، سه مأموریت سیاسی انجام داد که مهمترین آن ها، سفر ارزنه الروم بود.
1. مأموریت به روسیه
این مأموریت از ماه شوال سال 1244 هـ. ق آغاز و تا ماه رمضان سال 1245 هـ. ق طول کشید. در این زمان، امیرکبیر 22 سال سن داشت و یکی از منشیان مورد اعتماد قائم مقام فراهانی محسوب می شد. او در این مأموریت همراه خسرو میرزا، فرزند عباس میرزا اعزام شد و به سن پترزبورگ روسیه رفت. علت انجام این مأموریت به معاهده ترکمان چای و سفر گریبایدوف روسی مربوط بود، زیرا یک سال بعد از انعقاد معاهده مذکور، گریبایدوف برای مبادله آن به ایران سفر کرد. این شخص، بد اخلاق و بی تدبیر بود و همین ویژگی ها سبب شد تا دست به اعمالی بزند که مخالفت مردم ایران را در بر داشت. اقدامات و تحرکات گریبایدوف، مردم را به خشم آورد و باعث ایجاد تظاهرات و آشوب در ایران گردید و گریبایدوف و دهها نفر از اعضای سفارت روس در همین عرصه، جان خود را از دست دادند و مشکل بزرگی برای دولت ایران به وجود آمد (16).در این زمان دو موضوع به نفع ایران بود. اول این که به دلیل اختلافات روسیه و عثمانی، مرزهای روسیه ناآرام بود و این دولت در رابطه با مرگ گریبایدوف حساسیت زیادی نسبت به ایران نشان نداد. دوم آن که یکی از همراهان گریبایدوف که از صحنه مرگ نجات یافته بود ، او را به دلیل بداخلاقی و بی تدبیری مقصر دانست و موضوع را به دولت خود اعلام داشت (17).
بعد از این ماجرا، عباس میرزا و قائم مقام برای دلجویی از روسیه، مکاتباتی با امپراطور این کشور انجام دادند و جسد گریبایدوف را با احترام خاص به قفقاز فرستادند و خانواده وی را گرامی داشتند و قرار شد هیأتی نیز از نزدیک مراتب را به دولت روس اعلام نماید. به زودی هیأتی مشخص شد و امیر هم یکی از اعضای آن بود. امیرکبیر به همراه خسرو میرزا عازم روسیه شدند. مهمترین علت اعزام او به همراه هیأت ایرانی، تهیه و تدوین گزارش سفر و تلاش برای انجام موفقیت آمیز آن بود و مقرر شده بود تا گزارش نیز به قائم مقام ارائه شود.
خسرو میرزا و هیأت همراه، پس از ورود به تفلیس، مورد استقبال پاسکویچ قرار گرفتند. آن گاه به مسکو و سن پترزبورگ رفتند. در این سفر، هیأت ایرانی بعضی از شهرهای صنعتی روسیه را بازدید کردند و با صاحبان صنعت به گفت و گو پرداختند. به عنوان نمونه کارخانه بزرگ ابریشم و حریربافی و اسلحه سازی و پایگاه های فرهنگی شهر تفلیس، کارخانه بزرگ اسلحه سازی شهر تول، دانشگاه شهر مسکو و کتابخانه و آزمایشگاه آن مورد بازدید ایرانیان قرار گرفت. گذشته از این، با توجه به استقرار هیأت ایرانی در شهر مسکو، روس ها هر روز یکی از بخش های دیدنی این شهر، مثل کارخانه باروت سازی، توپ ریزی، کاغذسازی، بلور سازی، فلز تراشی و همچنین رصد خانه، دارالفنون و مدارس ابتدایی و عالی آن را به ایرانی ها معرفی می کردند.
این سفر برای امیرکبیر جالب و آموزنده بود و تأثیرات زیادی در ذهن و اندیشه اش بر جای گذاشت، به نحوی که طرح اصلاحات و برنامه های عمرانی و صنعتی و فرهنگی او که در دوران صدارتش پایه ریزی کرد، بی شباهت به پیشرفت های روسیه نیست و همین سفر، روح حساس و اراده سازنده و بینش خلاق وی را تحت تأثیر قرار داد و اندیشه اش را متوجه ترقی و پیشرفت ایران نمود. (18)
2. مأموریت به ایروان
سفر امیر به این شهر در سال 1253 هـ. ق زمانی که وزارت نظام آذربایجان را بر عهده داشت، انجام شد. مبنا و موضوع مأموریت، مذاکره و ملاقات هیأت ایران با امپراطور روسیه بود و بیشتر جنبه تشریفاتی داشت. در این زمان، امپراطور روسیه در سرزمین های جنوبی آن کشور حضور داشت و به دلیل تیره شدن روابط بین ایران و روس مایل بود با حضور در این نواحی زمینه ای برای ملاقات خود با محمد شاه قاجار فراهم کند. محمد شاه برای پیگری مسأله هرات به خراسان سفر کرده بود و ولیعهد خود ناصر الدین میرزا که هشت سال داشت را برای این سفر برگزیده بود، اما امیرکبیر با توجه به ترکیب اعضای هیأت اعزامی به ایروان، عضو اصلی و فعال آن محسوب می شد(19).3. شرکت در کنفرانس ارزنه الروم
این کنفرانس از ماه ربیع الثانی سال 1259 هـ. ق در ارزنه الروم عثمانی آغاز و پس از حدود چهار سال در جمادی الثانی 1263 هـ. ق معاهده ای بین ایران و عثمانی منعقد گردید. نتایج این معاهده از یک سو بیان گر میزان و نوع اختلافات گذشته ایران و عثمانی بود و از سوی دیگر روابط و مناسبات آینده دو کشور را ترسیم نمود. اگر با این معاهده روابط ایران و عثمانی به صلح انجامید، ولی ریشه اختلافات و ناسازگاری ها بین دو کشور همچنان به قوت خود باقی بود، تا این که موضوع به کنفرانس ارزنه الروم دوم محول شد. شهر ارزنه الروم از نظر سیاسی اهمیت قابل توجه ای داشت و به همین جهت کشورهای روس و انگلیس و فرانسه هم در آن جا نماینده داشتند. با شروع کار کنفرانس والی بغداد در یک حرکت غیر مترقبه، کربلا را مورد حمله قرارداد و مردم زیادی را قتل و عام و آواره ساخت. پیش بینی ها و اقدامات نجیب پاشا برای برانگیختن احساسات سربازان خود در کشتار مردم تعجب آور است. در این ماجرا، انگلیسی ها با دخالت های خود می کوشیدند تا راهبردهایی برای عثمانی مطرح کنند تا بتوانند از آن ها به نفع خود و به ضرر ایران بهره جویند. محمد شاه ابتدا میرزا جعفرخان مشیرالدوله را به عنوان نماینده ایران در کمسیون چهار جانبه معرفی کرد، اما وی بیمار شد و موفق به حضور در کمسیون نگردید. با این پیش آمد محمد شاه به میرزا تقی خان امیرکبیر مأمورین داد تا در کنفرانس شرکت نماید. کمسیون چهار جانبه ای که برای پیگری مأموریت و اهداف کنفرانس ارزنه الروم تشکیل شده بود، با حضور نمایندگان دولت های ایران، وس، انگلیس و عثمانی آغاز به کار کرد. امیرکبیر با هیأت عالی رتبه ای مشتمل بر حدود دویست هزار نفر در ارزنه الروم به سر می برد. جو کنفرانس به این صورت بود که نماینده دولت انگلیس از عثمانی و نماینده دولت روسیه از ایران حمایت می کرد. همین موضوع باعث شد تا کنفرانس نتواند به یک جمه بندی برسد و در فرصت محدود به نتیجه قابل ملاحظه ای دست یابد. علاوه بر این، عثمانی ها رسم مهمان نوازی را رعایت نکردند و با بهانه جویی مختلف و از جمله ذکر این مسأله که یکی از اعضای هیأت ایرنی مرتکب خلافی شده، محل استقرار ایرانیان را محاصره و آن ها را ضرب و شتم کردند و دو نفر از آن ها را به قتل رساندند، حتی خود امیرکبیر هم مجروح شد. وقتی امیر اوضاع را چنین دید و مشاهده نمود که حاکم ارزنه الروم هم در خاموش کردن فتنه سستی می کند (20)، تصمیم گرفت آن جا را ترک و عازم ایران شود. از این رو موضوع را به نمایندگان روس و انگلیس ابلاغ نمود. آن ها ضمن مذاکره با دولت عثمانی، او را وادار به عذرخواهی و پرداخت غرامت کردند. دولت عثمانی پیشنهاد نمایندگان روس و انگلیس را پذیرفت و اگر چه از ایران عذرخواهی کرد و حاضر به پرداخت غرامت نیز شد ولی قلباً رضایتی به این کار نداشت.بعد از این ماجرا، مذاکرات چهار جانبه دنبال شد و سرانجام معاهده ارزنه الروم بین ایران و عثمانی منعقد گردید. به موجب این معاهده ایران از ادعای خود نسبت به بعضی از مناطق، نظیر سلیمانیه صرف نظر کرد و دولت عثمانی هم دست از ادعای خود نسبت به محمره (21) و کرانه چپ شط العرب برداشت و حق ایران برای کشتی رانی در آن رودخانه را پذیرفت و تعهد کرد، تمهیدات و تسهیلات لازم برای بازرگانان ایرانی فراهم نماید (22).
پس از انعقاد معاهده ارزنه الروم، امیرکبیر و هیأت اعزامی به ایران بازگشتند و به دلیل تلاش و جدیت امیرکبیر برای حفظ منافع ایران و فداکاری و مهارت فوق العاده ای که در مذاکرات چهار جانبه از خود نشان داده بود، به دریافت یک قبضه شمشیر مرصع از محمد شاه نائل گردید (23).
پی نوشت ها :
1. امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، انتشارات خوارزمی، ص 25 و 26.
2.داستان هایی از زندگی امیرکبیر، محمود حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 38.
3. ایران در دوره سلطنت قاجار، علی اصغر شمیم، انتشارات علمی، ص 159.
4. پسر امیرکبیر «میرزا احمد خان نام داشت و معروف به « امیرزاده» بود. او سرهنگ توپخانه آذربایجان شد و شاه علاقه زیادی به وی داشت. امیرزاده در سال 1276 هـ . ق از سوی ناصرالدین شاه به لقب «ساعدالملکی» و در سال 1280 به لقب «امیر تومانی» معروف شد. این شخص حدود سال های 1280 تا 1285 هـ. ق در گذشت و در جوار قبر پدر و عمویش به خاک سپرده شد. «به نقل از کتاب زندگی و افکار امیرکبیر«، مجتبی برزآبادی فراهانی، ص 62 و 63.»
5. این زن ملک زاده خانم، معروف به عزت الدوله بود و به امیرکبیر علاقه مند و وفادار بود.
6. امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، انتشارات خوارزمی، ص 36.
7. همان، ص 40.
8. سه مرد تاریخ ساز ایران، مجتبی بُرزآبادی فراهانی، انتشارات اوستا فراهانی، ص 181.
9. امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، انتشارات خوارزمی، ص 41.
10. همان، ص 42.
11. جامعه شناسی نخبه کشی، علی رضا قلی، نشر نی، ص 112.
12- امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، انتشارات خوارزمی، ص 44.
13. سه مرد تاریخ ساز ایران، مجتبی بُرزآبادی فراهانی، انتشارات اوستا فراهانی، ص 236.
14. جامعه شناسی نخبه کشی، علی رضا قلی، نشر نی، ص 110.
15. لنینگراد فعلی.
16. در این مأموریت، گریبایدوف تصمیم گرفت، اتباع روسی که موقع جنگ های ایران و روس و یا قبل از آن به اسارت ایران درآمده بودند را به همراه دو زن گرجی که مسلمان شده بودند و در خانه آصف الدوله زندگی می کردند تحویل بگیرد و به روسیه ببرد. این موضوع باعث شورش مردم تهران و قتل و عام جمعی از اتباع روسی گردید.
17. مالسوف.
18. امیرکبیر یا قهرمان ملی مبارزه با استعمار، اکبر هاشمی رفسنجانی، دفتر تبلیغات اسلامی، ص 20.
19. تاریخ سیاسی معاصر ایران، دکتر سید جلال الدین مدنی، ج1، دفتر تبلیغات اسلامی، ص 48.
20. اسعد پاشا.
21. خرمشهر امروزی.
22. پیشینه ایرانیان، عبدالعظیم رضایی، ج2، انتشارات دُر، ص 978.
23. تاریخ روابط خارجی ایران، عبدالرضا هوشنگ مهوی، انتشارات امیرکبیر، ص 260.