چه بسیار مردم سیلی خورده ای که زبونی خویش را در قدرت و حمیت و همت تختی جبران شده می دیدند و غروب آرزوها و آرمان های خویش را در طلوع نام و کام او ازیاد می بردند و تداوم آرمان هایشان را در صلای مردانگی و عزتش- که وی هرگز- آن را به پای دو نان و دشمنان سوگند خورده مردم نریخت جستجو می کردند و چنین بود که تختی آرام آرام و نه یکباره و ناگهانی قهرمان شکست ناپذیر افسانه های دل مردم شد. او تبلور آرزوهای مرده و به طاق نسیان سپرده مردم شد.
تختی بزرگ، خود نیز به عمق علاقه خالصانه طبقات محروم و رنج دیده نسبت به خویش واقف بود، وی در پاسخ به خبرنگاران داخلی و خارجی که از وی پرسیده بودند با ارزش ترین مدالی که تا کنون گرفته ای کدام است؟ گفته بود:« بزرگترین پاداش و عالی ترین هدیه ای که گرفتم مدال یا نشان طلا و نقره نبود. قلب یک انسان بیش از هزاران مدال طلا ارزش دارد و من می دانم که هزاران هزار نفر از مردم حق شناس میهنم در قلب مهربان خودشان جای کوچکی هم برای من ذخیره کرده اند».
مردمداری و دستگیری نیازمندان یکی دیگر از خصایص بارز جهان پهلوان بود که در این مورد حکایت های بسیار زیادی نقل شده است. بابک فرزند پدر نادیده که تختی را از ورای انبوه سخنان و خاطرات مردم بازشناخته است در این مورد می گوید:« از دستگیری های تختی خاطره خیلی زیاد است. از کمک به یک زن و مرد فلج که تازه ازدواج کرده بودند تا دکه مطبوعاتی خریدن. برای یک جوان بیکار و... می گویند هر وقت کادویی از طرف راه آهن- محل کارش- یا بقیه سازمان ها ودستگاه ها می گرفت، بدون اینکه آنها را بازکند به کسانی می داد که ناگفته سرپرستی شان را به عهده داشت.
بعد از شب هفت که از رحلتش می گذشت، یکی از دوستانش می بیند که پِیرزنی در راهروهای فدراسیون کشتی می گردد. از آن پیر زن می پرسد: مادر چی می خوای؟ دنبال کی می گردی؟ پیرزن می گوید: والله نمی دونم دنبال کسی می گردم که قد و قواره اش به پهلوونها می خوره، اون میومد به من کمک می کرد، چند وقتیه که پیدایش نیست، گفتم شاید بتوانم اینجا ازش خبری بگیرم.»
منبع:تبیان
تختی بزرگ، خود نیز به عمق علاقه خالصانه طبقات محروم و رنج دیده نسبت به خویش واقف بود، وی در پاسخ به خبرنگاران داخلی و خارجی که از وی پرسیده بودند با ارزش ترین مدالی که تا کنون گرفته ای کدام است؟ گفته بود:« بزرگترین پاداش و عالی ترین هدیه ای که گرفتم مدال یا نشان طلا و نقره نبود. قلب یک انسان بیش از هزاران مدال طلا ارزش دارد و من می دانم که هزاران هزار نفر از مردم حق شناس میهنم در قلب مهربان خودشان جای کوچکی هم برای من ذخیره کرده اند».
بعد از شب هفت که از رحلتش می گذشت، یکی از دوستانش می بیند که پِیرزنی در راهروهای فدراسیون کشتی می گردد. از آن پیر زن می پرسد: مادر چی می خوای؟ دنبال کی می گردی؟ پیرزن می گوید: والله نمی دونم دنبال کسی می گردم که قد و قواره اش به پهلوونها می خوره، اون میومد به من کمک می کرد، چند وقتیه که پیدایش نیست، گفتم شاید بتوانم اینجا ازش خبری بگیرم.»
منبع:تبیان
/ج