چه کسی می تواند پزشک شود؟

موضوع اجازه نامه پزشکی در دنیا برای اطباء از اواسط قرن سوم هجری شروع گردید. گر چه در تاریخ در پزشکی ایران قبل از اسلام اصولاً نشانه و نمونه ای از اجازه پزشکی آمده اما در تمدن اسلامی این امر به نحو ارزنده عمل
شنبه، 28 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چه کسی می تواند پزشک شود؟
 چه کسی می تواند پزشک شود؟

نویسنده: دکتر محمود نجم آبادی




 

موضوع اجازه نامه پزشکی در دنیا برای اطباء از اواسط قرن سوم هجری شروع گردید. گر چه در تاریخ در پزشکی ایران قبل از اسلام اصولاً نشانه و نمونه ای از اجازه پزشکی آمده اما در تمدن اسلامی این امر به نحو ارزنده عمل گردیده است.
در آئین زرتشت برای افرادی که می خواستند به کار پزشکی اشتغال ورزند مقرراتی وجود داشته که به طور اختصار چنین بود: هر یک از پیروان مؤمن به آئین زرتشت (مزدا پرستان) اگر درمان سه نفر غیر مؤمن به آئین زرتشت را (دوپرستان) می کرد و آنان بهبود می یافتند، حق داشت به درمان مزدا پرستان بپردازد (رجوع شود به تاریخ پزشکی در ایران باستان تألیف نگارنده).
این مطلب علاوه بر آنکه اجازه ضمنی برای پزشکی بود از نظر آئین و سنت پزشکی بسیار معتبر می باشد.
ایضاً در قسم نامه بقراط آمده که شرط ورود به جرگه اطباء و وظائف آنان مطلب بسیار روشن تذکر داده شده است (رجوع شود به قسم نامه بقراط عهدنامه بقراط که به تازی توسط علی بن عباس مجوسی تدوین گردیده و پندنامه اهوازی یا آئین پزشکی ترجمه همان نامه سال های 1318 و 1334 شمسی و شماره اول مجله ی نظام پزشکی سال 1348 توسط نگارنده این کتاب).
در سلسله ساسانی اجازه پزشکی به افرادی داده می شد که مدتی نزد اطباء دانشگاه جندی شاپور خدمت می کردند. گرچه سندی از جزئیات این امر در تواریخ دیده نمی شود، ولی از خلال صحائف تاریخ چنین مستفاد می گردد که عده ای طبیب نزد رؤسا و پزشکان جندی شاپور پس از مدتها خدمت حق پزشکی و اشتغال به داروسازی و داروشناسی را داشتند. نمونه کامل این افراد ماسویه اول است که قریب سی سال در بیمارستان جندی شاپور به کار داروسازی اشتغال داشته که بعداً به بغداد رفته است.
به قول ابن ابی اصیبعه ماسویه نمی توانست یک سطر بخواند اما در بغداد به خدمت خلفاء رسید و مقامی رفیع یافت.
از آن گذشته تعداد زیادی طبیب از دانشگاه جندی شاپور فارغ التحصیل (متخرج) گردیده که در ایران و کشورهای دیگر پزشکی می نمودند. و نمونه آن ها حارث فرزند کلده می باشد که طبیب بزرگ شبه جزیره عربستان بود.
اصولاً تلمذ در دانشگاه و بیمارستان جندی شاپور و فراغت از تحصیل از این دانشگاه اجازه قهری برای پزشکان محسوب می گردد.
اما در تمدن اسلامی باید دانست که قریب سه قرن اصولاً از اجازه نامه و امتحان پزشکان خبری نبود، چرا که دو قرن سکوت پس از حمله تازیان بر ایران و از آن پس که بغداد مرکز علمی و پزشکی اسلامی گردید (چنان که آمد) این شهر در حقیقت وارث دانشگاه جندی شاپور شد که پزشکان جندی شاپور امر پزشکی و داروسازی و فنون وابسته به پزشکی را به بغداد انتقال دادند. اطباء و داروسازان این شهر مردمی بودند که زیر دست اطباء جندی شاپور شاگردان مستقیم آن ها (و احیاناً غیر جندی شاپوری؟) به نسخه نویسی و پیچیدن نشخه مشغول بودند. بدین شکل خواهی نخواهی به عنوان طبیب و داروساز به کار پزشکی و داروسازی اشتغال می ورزیدند.
باید دانست قریب سه قرن برای اغلب افرادی که به پزشکی می پرداختند، شرط و قیدی وجود نداشت و عده ای در بغداد و سایر شهرهای اسلامی به کار پزشکی اشتغال داشتند و ضابطه ای در کار آن ها نبود. بدین مناسبت بر اثر اشتباه چنین پزشکان یا بهتر بیان داریم نسخه نویسان مطب سایر پزشکان قدیمی دردسرها و اتفاقات غیر مترقبه روی می داد.
اول دفعه در زمان خلافت مقتدر عباسی (295-320 هجری قمری) سنان بن ثابت بن قره حرانی صابی که ریاست اطباء بغداد و بیمارستان سیده را داشت از طرفی خلیفه مأمور امتحان اطباء شد و امتحان پزشکان بغداد بر اثر وقایع ناگواری که رخ داده بود، توسط سنان به عمل آمد. آن دسته که سواد خواندن و نوشتن و استحقاق پزشکی را نداشتند، از گردونه خارج و آن ها که از عهده امتحان بر آمدند اجازه ی پزشکی به آن ها داده شد.
این اجازه نامه از طرف سنان به داوطلبان پزشکی داده می شد. اما پس از گذشت قریب یک قرن و نیم باز تعداد پزشکان بغداد زیاد شد و عده ای که اهلیت و استحقاق پزشکی را نداشتند به پزشکی مشغول گردیدند، بدین جهت در زمان مستکفی خلیفه عباسی (333-334) ابراهیم بن سنان مأمور امتحان پزشکان شد. وی از ترس مدعیان نادان از این کار سر باز زد و ابوسعید یمامی (یمانی؟) امتحان اطباء را عهده دار شد و نتیجتاً هشتصد جراح و طبیب اجازه جراحی و پزشکی یافتند.
خلاصه آن که از زمان خلیفه ی المقتدر بالله به سال 295 هجری امر پزشکی تحت قاعده و ضابطه قرار گرفت. خلیفه دستور داد کسانی حق پزشکی دارند که اجازه نامه تحصیل کنند.
بر حسب دستور خلیفه سنان بن ثابت طبیب معروف که رئیس اطباء و طبیب خاص خلیفه بود گزارشی به خلیفه تسلیم کرد که مردی بر اثر خطای فردی که به کار پزشکی مشغول است، فوت کرده. خلیفه پس از دریافت این گزارش به محتسب وقت که ابراهیم بن محمد ابو بطیحه بود دستور داد که از پزشکی افرادی که خود را طبیب می دانند جلوگیری شود و به سنان فرمان داد که از اطباء امتحان نماید. سنان چنان کرد و عده ای که در امتحان رد شدند از پزشکی محروم گردیدند و به آنان که استحقاق داشتند اجازه ی پزشکی داد.
چنان که آمد به امر مستکفی ابوسعید بمامی (یمانی؟) مأمور امتحان پزشکان گردید. یمامی این خدمت را در منتهای دقت و با کمال اخلاق انجام داد.
حکایت مربوط به امتحان اطباء توسط ابوسعید یمامی بسیار شیرین است که این طبیب به چه نحو مردمانی به مانند علاف و خمار که به کار پزشکی اشتغال داشتند، اولی را به سیر در آفاق و دومی را به خروج از شهر نصیحت کرد تا از پزشکی دست بردارند. ابوسعید با مستکفی و مطیع و طائع خلفای عباسی و ابن سینا معاصر بود.
پس از آن در ممالک اسلامی اجازه نامه ی پزشکی برای کسانی که از عهده امتحان بر می آمدند داده می شد که به کار پزشکی بپردازند، سهل است در مورد آب گیران (=مائیین= کسانی که از بیماران مستسقی و یا مبتلایان به حبس البول آب و بول می گرفتند) و فصادان (=رگ زنان = خون گیران) نیز اجازه نامه داده می شد.
در مورد امتحان داروسازان و اجازه آنان به شغل داروسازی به مانند پزشکی در ابتدا ضابطه و ملاکی در بین نبود، بلکه هر فردی می توانست بدین شغل اشتغال ورزد و افرادی که در دکان خود مشغول کسب بودند، داروسازی می کردند. اما عطاران (گیاه فروشان) از دسته ی بالا مستثنی بدین معنی که اینان از دسته ی بالا با سوادتر بودند. این عطاران گیاهان پزشکی را به مردم عرضه می کردند و خواص آن ها را نیز می گفتند و در حقیقت نیمه طبیب بودند.
پس از ابوسعید یمامی در تاریخ پزشکی اسلامی موفق الدین (موفق الملک) ابوالحسن هبه الله بن ابی العلاء صاعدبن ابراهیم بن التلمیذ ملقب به امین الدوله و مشهور به ابن تلمیذ است که در قرن پنجم و ششم هجری می زیسته و با عده ای از خلفای عباسی معاصر بوده که از پزشکان بغداد امتحان کرده است.
این امتحانات که ذکر شد برای آن بود، مردمانی که به ناحق به پزشکی می پرداختند، از جرگه اطباء واقعی خارجی گردند.
بعدها امتحان داروسازان در تمدن اسلامی باب گردید و آن اول دفعه در زمان خلافت معتصم فرزند رشید (218-227) اتفاق افتاد.
ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء در فصل مربوط به زکریا بن طیفوری مطلبی در باب امتحان داروسازان آورده که بسیار شیرین و قابل مطالعه و ترجمه ی آن بقرار زیر است:
«یوسف بن ابراهیم گفت: زکریا ابن الطیفوری برای من نقل کرد: در اردوی افشین بودم و موقعی بود که وی با بابک در جنگ بود. افشین امر کرد، مردم غیر سپاهی از قبیل تجار و کسبه و هم چنین دکان ها و شغل و کار هر یک را با دقت شماره شود. مأمورین هم به وظیفه و دستور او عمل کرده گزارش دادند.
«آن کس که گزارش را برای افشین می خواند چون به داروسازان و داروفروشان رسید، افشین به من (زکریا) خطاب کرد و گفت: وضع این دسته و دانستن احوال آنان برای من مهم تر از سایر دسته هاست. آن ها را امتحان کن، تا معلوم شود کدام یک از آن ها صحیح العمل و درست کار و مورد اطمینان می باشد و متدین و بی دین آن ها را معلوم کن. به او گفتم: امیر زنده بماند و عزتش زیاد گردد. اجازه ده حکایتی را نقل کنم و آن این است: یوسف لقوه کیمیاوی به خدمت زیاد می رسید و در حضور او کار می کرد. روزی مأمون به او گفت: وای بر تو ای یوسف، در کیمیا که اثری نیست. یوسف در جوابش گفت: چرا ای امیرالمؤمنین! آفت شیمی و شیمی دان ها همان صیادله (=داروسازان= داروفروشان) هستند.
«مأمون گفت: چه گونه آنان آفت و بلای کیمیاگران می باشند؟ یوسف گفت: کار داروسازان و داروفروشان این است که هر که هر چه از آن ها خواست می گویند داریم، اعم از آن که آن دارو را داشته باشند یا نه و چیزی به خواستار می دهند و می گویند این همان داروست. اگر امیرالمؤمنین مایل باشد، این مطلب را به خوبی کشف کند، خوب است نامی را در نظر بگیرید که احدی آن را نام نداند و آن نام را نوشته و با کسانی نزد دارو فروشان بفرستیم تا به دارو فروش گفته و از او بخواهند که به آن ها بفروشند. مأمون فی الحال گفت: آن را معین کردم و ان کلمه «سقطیثا»(1) است. مأمون جمعی از خادمان را تعیین کرد، که هر یک نزد داروفروشی رفته و ان را بخواهد. تمام داروفروشان در جواب با مراجعه کننده گفتند داریم و بهای آن را گرفته و هریک از آنان چیزی از دکان خود به خریدار داد. فرستادگان برگشته و هر یک چیزی با خود آوردند. یکی از آنان مقداری دانه و تخم، دیگری قطعه ی سنگ یکی دیگر مختصری پشم، چهارمی چیز دیگری آورد. مأمون از پیشنهاد یوسف لقوه خوشش آمد و مزرعه ای بر ساحل نهر معروف به «نهرالکلبه» به او بخشید که هنوز آن مزرعه در دست ورثه او باقی است و معاش آن ها از آن مزرعه و خالصه می گذارد.
«اینک اگر امیر (افشین) مایل باشد، به کیفیتی که مأمون عمل کرد، عمل شود. لذا افشین یکی از دفاتر «اسروشینه» را(2) خواست و از آن دفتر بیست نام استخراج کرد و با فرستادگانی فرستاد از داروفروشان به نام دارو آن ها را خریداری کنند. بعضی از آنان گفتند چنین داروئی نیست و بعضی دیگر ادعای شناسائی کردند و بهای آن را گرفتند و چیزی از دکان خود به فرستاده دادند. فرستادگان برگشته و هر یک چیزی با خود آوردند.
«افشین امر کرد همه را حاضر کرده و دستور داد قوانینی به نام آن دسته که منکر وجود چنان داروئی بودند صادر کند، تا در اردوی وی مشغول کار خود باشند و بقیه را از اردو اخراج کرد و به هیچ یک از آنان اجازه توقف در اردو را نداد.
«افشین دستور داد جارچی ها جار زدند، که آن دسته از داروفروشان اخراج و تبعید شوند تا مردم و سپاهیان بعدها اغفال نگردند. در ضمن جارچی اخطار کرد که هر یک از این دسته در اردو بمانند، خونشان هدر است. آن گاه به معتصم خلیفه ی عباسی گزارش داد و از او خواست، چند نفر داروساز به اردو بفرستد که متدین به دین باشند، هم چنین چند طبیب با ایمان نیز در خواست کرد. معتصم عمل افشین را تحسین کرد و آن چه خواسته بود برایش فرستاد». (نقل از ترجمه ی عیون الانباء فی طبقات الاطباء جلداول که توسط شادروان سید جعفر غضبان و دکتر محمود نجم آبادی به سال 1349 در تهران به چاپ رسیده است. صفحات 306 و 397 و 398).
اجازه نامه رسمی اشتغال به پزشکی و فنون وابسته در تمدن اسلامی پس از گذشت چند قرن در سده یازدهم هجری به عمل آمد که پروانه برای فارغ التحصیلان پزشکی بود که در آن اجازه اعمالی جراحی و امثال آن بوده است.
مرحوم دکتر احمد عیسی بیک در کتاب تألیفی خود به نام «تاریخ البیمارستانات فی الاسلام» دو اجازه نامه یکی از قرن دهم و دومی از قرن یازدهم هجری را به دست آورده که یکی در مورد اجازه فصد و دومی در باب اجازه ی جراحی است در کتاب خود به نام «تاریخ البیمارستانات فی الاسلام» مشروحاً ذکر کرده که ترجمه ی آن ها به قرار زیر است:
صورت اجازه ی اول - این اجازه متعلق به قرن 11 هجری است. صورت شرحی که شیخ اجل و عمده الاطباء و سرمشق مردمان عاقل و باهوش شیخ شهاب الدین صایغ(3) خنفی رئیس اطبای کشورهای مصر به عنوان اجازه به جوان محصل محمد عزام داده است ذیلاً نقل می گردد. محمد عزام یکی از شاگردان شیخ اجل و معمر شیخ زین الدین عبدالمعطی رئیس جراحان بوده و در رشته ی (فصادی) رساله ای نوشته است. حمد بر خدا و از او استعانت می جویم. حمد بر خدا و از او استعانت می جویم. حمد بر خدائی که از بندگان خود کسی را اختیار می کند که به فقراء و صلحاء خدمت می کند و اوست راهنمای کسانی که بخواهند به راه راست رفته و طریقه ی مستقیم را پیشه خود سازند و تا دنیا دنیاست این قبیل بندگان صالح خواهند بود. و بعد چون جوان محصل شمس الدین محمد بن عزام بن .... (این جملات در اجازه نامه افتاده است) بن علی مؤذن جروآنی(4) که به شرف خدمت جراحی مفتخر و در خدمت شیخ صالح بقیه ی گذشتگان صالح و عارف و شیخ طایفه ی جراحان در بیمارستان منصوری یعنی شیخ عبدالمعطی مشهور به ابن رسلان که خداوند برکات او را بر ما ارزانی دارد و اسلاف و گذشتگان نیکوکار او را مورد مرحمت خود قرار دهد، رساله ی(5) بسیار لطیف و خوش عبارت مشتمل بر مطالب مربوط به فصد و اوقات آن و کیفیت عمل و شرایط و منافعی که از این راه (عمل فصد) به بیمار می رسد تألیف امام علامه کامل شمس الدین محمد ساعد انصاری را که خداوند به او اجر جزیل عنایت فرماید و او را در بهشت و رحمت خود جای دهد، با اهتمام بر من عرضه کرد. دیدم که آن را به حد کافی خوب فهمیده و مطالب آن را دانسته و در حفظ خود دارد و توانست از عهده ی امتحان آن بر آید، لذا به او اجازه دادم که آن را از طرف من روایت کند. هم چنین می تواند مطالب کتب پزشکی دیگری را هم روایت کند. این بود صورت اجازه فوق الذکر که به دستم افتاده و بقیه ی آن گم شده است چنانکه بسیاری از کتب نفیس عربی مفقود گردیده است.
صورت اجازه ی دوم - که اجازه ی جراحی است و آن هم از قرن یازدهم هجری مانده و از طرف رئیس جراحان دارالشفای منصوری «قلاوون» صادر گردیده است.
بسم اله الرحمن الرحیم از نگاه دارنده و اداره کننده عالم استعانت می جویم. حمد خدائی را که برای این امت پزشکی محمدی (ص) را شفاء قرار داده و دردهای دماغی و فکری آن ها را با احادیث نبوی (ص) مداوا کرده است، در حالی که قبل از آن در مرض باطل غوطه ور بودند. حمدی که قلب ضعفاء را تقویت می کند و از او بی نهایت سپاسگذارم و همین حمد بی انتها بهترین علاج دردهای ماست و آن حکیم لطیف ما را رهبری خواهد کرد و شهادت می دهیم که خدا یکی است و شریکی ندارد و آن خدائی که فصد و حجامت را برای بدن های مردم علاج مفید قرار داده است (در این جا کلمه افتاده)، که حرارت بدن ها را از مزاج دور می کند و شهادت می دهم که آل و اصحاب او که سادات ناسکین و زهاد بودند به علت دانش و حصانت خود بین حکمت و حکومت عدل را جمع کردند و زمانه ی جهل و بی دانشی را به حسن تدبیر خود اصلاح کردند و مردم به عافیت رسیدند و صحت را برای خود تأمین کردند.
و بعد من رساله ی پرارزشی و مقاله ی سودمندی که به نام «برءالالام فی صناعه الفصد و الحجام» است دیدم. این مقاله را مرد باهوش زمان خود شمس الدین محمد که به قیم مشهور است و صنعت و مهارت او جراحی است آن تنظیم کرده، که اصل آن از شیخ فاضل و مجموعه ی فضایل شمس الدین محمد شربینی جراح است که خدا او را مشمول رحمت خود فرماید و رحمت او به طور دائم به او برسد و عطر ریحان و نرگس و یاسمین از قبر او مشام مردم را معطر سازد و نام آن «غایه المقاصد فیما یجب علی المفصود و الفاصد» می باشد زیرا در این فن مقاصد عالی نهفته است. آن را برایم خواند و معلوم شد که در نهایت اتقاق و دقت فهمیده و مشکلات لفظی و معنوی آن را حل کرده و ناچار بوده است آن را توضیح داده و تشریح و تفسیر کند و برای ضبط قواعد مندرج در آن را با عباراتی ساده تر تفسیر کند، تا بهتر شود مطالب آن را به ذهن سپرد و به این جهت رساله ی مزبور در نهایت وضوح و روشن به نظر آمد و جلوه اش بسیار زیاد شده و مثل سفیدی زیر گلو درخشندگی خاص یافته و مانند طلای مذاب جلوه گری داشته و چون گلاب و عطری است که در حال ریختن روح را مسرور و دل را شاد می سازد. چه خوب آن را به رشته تحریر آورده و چه کوشش زیادی در منظم کردن آن کرده و بهترین الفاظ را که معانی حقیقی را می رساند و مبین مطالب است کرده و در دریای معانی آن غوطه ور شده و دانه های گران بها را از قعر دریای معنی استخراج و بین فصل و وصل جمع کرده و آن را عروسی زیبا ساخته و آرایش کرده، که در حد اعلای جلوه گری و طنازی است. و آن را طوری ساخته و پرداخته است که بهترین مدرک و مبنای این صنعت عالی شده و می توان به آن اکتفا کرد و مردم آشنا به این صنعت به خوبی اعتراف می کنند که آن یک برنامه روشن و یک وسیله ایست که با وجود آن تذکره ها فراموش شده و بعد از آن دیگر کتابی در این علم نمانده است، که قابل ذکر باشد. و در مقابل آن هر مطلب تنقیح و تهذیب شده قدرت عرضه کردن ندارد. و تاریخ اطباء چنین اثری از خود به جای نگذارده و تصریح می کند که مطالب این رساله از نصوص قانونی پزشکی است و چون نتیجه ی سؤال و جواب ظاهر و معلوم گردید و نویسنده از مغز مطالب گلچینی هائی کرده است، و اهل فن آن را به منزله ی کمربند و تکیه گاه خود کرده و می کنند. گرچه ساعد انصاری (6) در این باب رساله ای نوشته است ولی بین رساله او و رساله محمد تفاوت بسیار است.
رساله ی محمد عین مقصود شده و آن چه را که (فاصد و مفصود) رگ زن و رگ زده باید به آن عمل کنند در آن قید و درج گردیده است.
لذا نویسنده آن مستحق آن است که به تاج اجازه مفتخر و به این جهت از خدا طلب خیر کرده و به او اجازه دادم که در صنعت جراحی وارد شده و در قسمت هائی که خوب می داند عمل کند تا عمل او نتیجه بدهد و خود رستگار گردد. و مجاز است جراحانی را که به کندی خوب می شود معالجه کند و می تواند در وریدها رگ بزند و شرائینی را قطع کند و دندان های فاسد و کرم خورده و پوک شده را بکند.
و آن که باید اعضای در هم جدا شده را جمع کند و کارهائی از این قبیل و طفیلی ها را از جسم بیمار دور کند و بدن را پاک کند. و علاوه از این وظایف شخص محمد باید همیشه در مراجعه و خدمت به رؤسای فنی پزشکی کوتاهی نکند و با اساتید ماهر پزشکی همیشه مرتبط باشد و البته باید علاوه از این مراتب همیشه خدا را در نظر گرفته و او را ناظر باشد و البته باید علاوه از این مراتب همیشه خدا را در نظر گرفته و او را ناظر خود بداند و از حدود تقوی خارج نشود و در کار خود نهایت وظیفه شناسی را رعایت کند. هیچ وقت از کسادی بازار خود ناراحت نشود و از خداوند متعال می خواهم که ما و او را موفق فرماید که در هر حال کارهای نیک از ما سر بزند. ای خداوند بزرگ از تو مسئلت داریم که با فضل بی انتهای خود گناهان ما را بیامرزی و ما را ببخشی و بدن های ما را سالم بداری. غیر از تو خدائی نیست و امیدی به جز تو ای پروردگار عالمیان نداریم.
این اجازه را کوچکترین بندگان خدا که محتاج عنایت پروردگار خود می باشد و فقیر حق است و علی بن محمد بن علی جراح خادم فقراء و ضعفاء به خط خود در دارالشفای مملکت محروسه مصر نوشته است، در حالی که خدا را ستایش کرده و به او تسلیم بوده و حمد و استغفار می کند. به تاریخ صفرالخیر از ماه های سال 1011 هجری که از تاریخ هجرت رسول اکرم (ص) می گذرد (مطابق با سال 1602 میلادی).
موضوع دارو فروشی و داروسازی در تمدن اسلامی مدتها به مانند سایر شعب و فنون پزشکی تحت ضابطه قرار نگرفته بود و از دوران های قدیم امر داروفروشی برای هر فرد عملی عادی بود، منتهی اطباء اهلیت و استحقاق بیشتری در داروفروشی داشتند و اغلب آن ها در جوار مطلب و محکمه خود پس از تشخیص بیماری دارو را نیز به بیمار می دادند. کما این که تا قریب پنجاه شصت سال قبل مخصوص به خود در قرن محکمه شان داشتند و هنوز هم در بعضی کشورها بعضی از پزشکان داروخانه مخصوص به خود دارند.
از پزشکانی که باید نام آن ها را درباره خواص داروها و داروشناسی اسم برد عبارتند از: بقراط و جالینوس و دیسقوریدس و بعضی از اطباء هندی که در تمدن اسلامی سهمی به سزا دارند و ماسویه و عیسی بن سهار بخت و حنین بن اسحق و اسحق بن حنین و ثابت بن قره و رازی و اهوازی و ابن سینا و گرگانی که همه آن ها حقی عظیم در داروسازی و ترکیب ادویه داشتند، منتهی در طی زمان این علم پیشرفت زیاد کرده است تا آن که به دوران رازی و اهوازی و ابن سینا و گرگانی رسید.
ابن سینا قریب هشتصد دارو (یا ماده) در کتاب قانون آورده است، اعم از معدنی و گیاهی و حیوانی.
جرجانی پس از تألیف کتاب «ذخیره ی خوارزمشاهی به زبان پارسی و پیدایش تجدد پزشکی ایرانی مؤلفات پزشکی و داروئی تکمیل کرده و موضوع دانش داروسازی و داروفروشی(7) را تقریباً در تمام مؤلفات پزشکی و فنون وابسته به پزشکی را در ایران در کتاب «ذخیره» از خود به یادگار گزارده است.
به طور کلی دارو فروشی با گذراندن سال یا سالیان چند در دکان داروفروشی ها و شناختن داروها امری پیش پا افتاده بود.
در ایران تا قریب پنجاه شصت سال قبل (یا بیشتر) اصول و مبانی متقن مربوط به دارو سازی و دارو فروشی نبود ولی بعداً این امر تحت ضابطه ای قرار گرفت که اکنون رکنی اعظم از علوم وابسته به پزشکی را تشکیل می دهد و برای داروسازی علاوه بر آموختن نظری این علم باید عملاً نیز بدان مبادرت ورزیده شود و مدتی دانشجویان کارآموزی کنند که دوره کنونی آن در ایران پنج سال می باشد. از آن گذشته باید رساله جهادیه ای (تز) پس از ختم دوره ی تحصیل بنگارند.

پی نوشت ها :

1. سقطیثا مزرعه ای نزدیک شهر بغداد بود.
2. اسروشینه منسوب به اسروشینه از بلاد ماوراءالنهر و مقصود دفاتر جزء جمع و نام های دهات اعم از دولتی و غیر دولتی بوده که نام های داروسازان و دارو فروشان از آن استخراج شده است.
3. احمد بن سراج الدین ملقب به شهاب الدین و معروف به ابن الصایغ حنفی مصری شیخ طبیب فاضل - علوم خود را از شیخ پیشوا علی بن غانم مقدسی و پیشوای فهام محمد بن محیی الدین ناصرالدین تحریری و فرزندش رئیس مشهور به سری الدین گرفته و در علم پزشکی از او استفاده کرده و از قدیم متصدی تدریس حنفیه در مدرسه (برقوقیه) بوده و وقتی وفات کرد رئیس کرسی پزشکی در دارالشفاء منصوری (قلاوون) بود و به ریاست اطباء اشتغال داشته است.
شیخ مدین می نویسد ولادت او به طوری که به ما خبر رسیده است در سال 945 هجری (1538 میلادی) و تاریخ وفات او ربیع الاول سال 1036 هجری قمری (مطابق با 1626میلادی) بوده است- و در بیرون باب النصر دفن شده و وارثی نداشته مگر یک دختر و هیئت رئیسه پزشکی جای او را گرفتند (این شرح از کتاب خلاصه الاثر فی اعیان قرن یازدهم جلد 1 نقل گردید).
(حاشیه کتاب تاریخ البیمارستانات فی الاسلام تألیف دکتر احمد عیسی بک).
4. لب الالباب سیوطی الجروانی (به ضم و مدالف که منسوب به یکی از محلات اصفهان است)
5. نام رساله ای که محمد عزام آن را نزد رئیس الاطباء امتحان داد «نهایه القصد فی صناعه الفصد» که یک نسخه ی خطی از آن در کتاب خانه ی پادشاهی قاهره موجود است. (حاشیه کتاب تاریخ البیمارستانات فی الاسلام دکتر احمد عیسی بک).
6. شمس الدین ابوعبدالله محمد بن ابراهیم بن ساعد انصاری معروف به این الاکفانی که در سال 749 هجری وفات نموده است و رساله ی او به نام «نهایه القصد فی صناعه الفصد» می باشد. (حاشیه کتاب تاریخ البیمارستانات فی الاسلام دکتر احمد عیسی بک).
7. در ایران همانطور در شرح حال ماسویه آمد، وی اول کسی است که در بیمارستان جندی شاپور سی سال به کار داروسازی (صیدله یا صیدنه) اشتغال داشته است.

منبع :نجم آبادی، محمود؛ تاریخ طب در ایران پس از اسلام (از ظهور اسلام تا دوران مغول)، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم 1375.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط