نویسنده: دکتر طهماسب محتشم دولتشاهی
شاید بتوان روند نضج عقاید و افکار اقتصادی در غرب را در طول قرون و اعصار به شش دوره مشخص تقسیم کرد که ذیلاً به طور خلاصه اشاره ای به این عقاید خواهیم کرد. عقاید اقتصادی اسلام که از صدر اسلام تا کنون اعتبار داشته است با توجه به اهمیت خاص آن در خاتمه ذکر خواهد شد:
1- دوره ی عهد باستان (یونان قدیم): در نوشته های افلاطون (جمهوریت) و ارسطو (فلسفه و علم اخلاق) به مسائل اقتصادی و مالی دولت به اختصار توجه شده است. کلمه Oikonomia «اقتصاد» در یونان قدیم به معنی تدبیر و اداره کردن امور منزل بوده و کاربرد آن در سطح حکومت بیانگر این مفهوم است که همانطوری که یک خانواده با درآمد محدود خود باید بالاترین استفاده را برای برآوردن نیازها و احتیاجات خانواده بنماید، دستگاه حکومت نیز در یک جامعه باید از درآمدهای حاصله، بیشترین استفاده را در جهت حل و فصل امور جامعه به دست آورد.
2- دوره سوداگری یا مرکانتیلیسم (قرن15 تا اواسط18): مدت زمان بین قرن 15 تا اواسط قرن 18 را دوره سوداگر یا مرکانتیلیسم می نامند. عقاید مرکانتیکیسم که بعد از گذشت سکون فکری دوره ی قرون وسطی ابراز می شد، ابتدا دارای طرفدارانی بود. سوداگران و یا مرکانتیلیست ها برای بالا بردن قدرت حکومت، معتقد به بسط تجارت و افزایش صادرات بودند. آنها زراندوزی را شعار خود می دانستند و اعتقاد داشتند که فعالیتهای تجاری باید آزاد باشد و دولت بایستی وسائل و شرایطی فراهم آورد که به بسط صادرات و تحدید واردات کمک کند.
3- دوره فیزیوکرات ها (طبیعیون- نیمه دوم قرن 18): کنه، پزشک مخصوص لوئی پانزدهم در دربار فرانسه، پدر این مکتب و شیوه تفکر اقتصادی محسوب می شود. او معتقد بود که زمین تنها منبع ثروت است و لذا فعالیتهائی که بر روی زمین انجام می شود عامل افزایش ثروت هستند. فیزیوکرات ها معتقد بودند نباید در امور اقتصادی دخالت کند چون نظم جامعه بشری براساس یک سری مقررات و نظم طبیعی استوار است و لذا خدشه دار کردن آن موجب زیان انسان خواهد شد. آنها اعتقاد داشتند که مالیات باید فقط بر فعالیتهای کشاورزی وضع شود که در آن زمان از زارعین به صورت جنس (گندم، جو و حبوبات) اخذ می شود.
4- دوره کلاسیک ها: مکتب اقتصادی کلاسیک با انتشار کتاب آدام اسمیت (پدر اقتصاد مدرن-1776) با نام «ثروت ملل» پا به عرصه وجود گذاشت. افرادی چون ژان باتیست سی، ریکاردو، مالتوس و استوارت میل از جمله اقتصاددانان کلاسیک محسوب می شوند. کلاسیک ها نیز مثل فیزیوکرات ها معتقد به آزادی فعالیتهای اقتصادی بودند. مکتب کلاسیک که براساس آزادی فرد استوار بود شعاری مثل «بگذار بگذرد، بگذار بشود» داشت. کلاسیک ها معتقد به وجود دست نامرئی که فعالیتهای مادی انسان را هدایت می کند و آزادی رقابت کامل که فعالیتهای اقتصادی را به سوی تعادل سوق می داده بوده و مخالف دخالت دولت در فعالیتهای اقتصادی بودند. پیروان این مکتب عقیده داشتند که فعالیت دولت باید در جهت آزادی تجارت و فعالیتهای اقتصادی باشد و دولت باید آزادی فعالیتهای اقتصادی را تأمین و تضمین نماید. آنها معتقد به «خاصیت تنظیم خودکار» فعالیتهای اقتصادی بودند و اعتقاد داشتند که گرایش طبیعی فعالیتهای اقتصادی به طرف اشتغال کامل است.
5- دوره سال های بین 1900 تا 1960: کینز و مارشال از اقتصاددانان دوره معاصر محسوب می شوند. در این دوره چند تحول مهم رخ داد و نظریه آزادی اقتصادی و عدم دخالت دولت در فعالیتهای اقتصادی جامعه، مردود تلقی شد. یکی از این تحولات، ایجاد رقابت ناقص و به وجود آمدن انحصارات بود. وجود بحران اقتصادی سالهای 1930 نیز که منجر به انتشار کتاب «نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول» توسط کینز در سال 1936 گردید، نیز یکی دیگر از این تحولات محسوب می شود. جنگهای اول و دوم جهانی که عواقب فلاکت باری برای بشریت به همراه داشت هم دلیل دیگری بر تأکید دخالت دولت در امور اقتصادی به حساب می آید.
در خلال جنگ اول و بعد از خاتمه آن، وظایف دولت ها صد چندان شد. دولت در وهله نخست باید احتیاجات اولیه ی مردم را بر آورده می ساخت. بعد از جنگ نیز بازسازی خرابی های جنگ بر وظایف دولت افزود. جنگ دوم هم به همین ترتیب باعث گسترش فعالیت های دولت شد. وجود بیکاری و رکود شدید بعد از جنگ ایجاب می کرد که دولت تصمیماتی را در جهت سالم سازی فعالیت های اقتصادی اتخاذ نماید. کینز به طوری که در کتاب خود عنوان کرده برخلاف کلاسیک ها معتقد است که فعالیت های اقتصادی بدون دخالت دولت، گرایش به تعادل ندارد و این گونه فعالیت ها، خاصیت تنظیم خودکار نیز ندارند بلکه دولت باید برای ایجاد اشتغال کامل و از بین بردن تورم، حصول رشد مطلوب و غیره به صورتی فعال در فعالیتهای اقتصادی دخالت کند. به طور خلاصه می توان گفت اقتصاددانان دوره معاصر اعتقاد دارند که بازار آزاد، توانائی به وجود آوردن تعادل اقتصادی را ندارد. در این دوره، روند تولید پیچیده شد، تجارت بین الملل و همکاری های اقتصادی گسترش پیدا کرد، برنامه های توسعه تنظیم گردید و...
6- دوره سالهای بعد از 1960 تا کنون: نقطه نظرات کینزین ها مخصوصاً بین سال های 60-1950مورد عمل سیاستمداران در کشورهای صنعتی بود. آنها با اتخاذ سیاستهای مخصوصاً مالی مناسب سعی در کنترل تقاضای کل و در نتیجه آن، هدایت مطلوب نظام اقتصادی را داشتند. از سال های دهه ی شصت قرن حاضر، نظریه کینزین ها با ظهور پدیده ای به نام «رکود همراه با تورم» که گریبانگیر کشورهای صنعتی بود، مورد انتقاد شدید قرار گرفت. گروهی تحت عنوان طرفداران مکتب اصالت پول (پول گرایان) به رهبری «میلتون فریدمن» استاد دانشگاه شیکاگو، برخی از نظیه کینزین ها را رد کرده و برای از بین بردن مشکلات اقتصادی بر اجرای برخی از موارد نظریه کلاسیک ها در قالبی نوین تأکید نمودند. طرفداران مکتب اصالت پول اعتقاد دارند که تورم قبل از هر چیز یک مفهوم پولی است. به نظر آنها اگر عرضه پول در دراز مدت بیش از افزایش تولیدات در اقتصاد، افزایش پیدا کند، نتیجه چیزی غیر از تورم نخواهد بود. این گروه بر این باورند که سیاست های پولی در شرایطی، مناسب تر و مؤثرتر از سیاست های مالی می توانند از شدت بار مشکلات اقتصادی بکاهند.
به طوریکه ملاحظه می شود علم اقتصاد با گذشت زمان در حال تکامل است. به امید روزی که معیارها و موضوعات این علم بتواند مشکلات جوامع بشری را برطرف سازد.
- سابقه عقاید اقتصادی در اسلام: به طور کلی می توان گفت که اقتصاد اسلامی جزئی از نظام اسلامی است. حکومت در صدر اسلام در هدایت جامعه نقش فعالی داشت و فعالیت های اقتصادی نیز جزئی از نظام حکومت بود. وجود خمس و زکوه و دیگر منابع درآمدی حکومت، حکایت از داشتن نقش حکومت در فعالیت های اقتصادی دارد. از طرف دیگر قسط اسلامی ایجاب می کند که حکومت در توزیع درآمدها بین افراد جامعه مشارکت داشته باشد که توزیعی عادلانه را برقرار سازد. به طور کلی بنای اقتصاد اسلامی بر سه پایه استوار است:
1- اصل مالکیت به صورت مختلط
2- اصل آزادی اقتصادی در چهارچوبی معین
3- اصل عدالت اجتماعی
در رابطه با اصل دوم اضافه می شود که ازادی اقتصادی در محدوده ی ارزشهای معنوی و اخلاقی آزاد است. اصل سوم نیز راجع به عدالت اجتماعی، اغلب به منظور اجرای عدالت در امر توزیع ثروت مطرح می گردد.
منبع مقاله :
محتشم دولتشاهی طهماسب (1390) مبانی علم اقتصاد: اقصاد خرد، اقتصاد کلان تهران: چاپ سی و یکم، ویراست ششم (1390)