مرگ "يوهان فيخته" فيلسوف شهير آلماني (1814م)
يوهان گوتليب فيخته يا فيشه نظريهپرداز و فيلسوف آلماني در 19 مه 1762م در خانوادهاي فقير در آلمان به دنيا آمد. وي داراي هوش و حافظهاي فوقالعاده بود؛ به همين دليل مورد توجه يكي از اشراف و ثروتمندان قرار گرفت و در پرتو حمايت او به تحصيل در رشته الهيات در دانشگاه "يِنا" پرداخت. وي در اين هنگام با آثار و افكار امانوئل كانْتْ فيلسوف مشهور هموطنش آشنا شد و از او تأثير زيادي پذيرفت. فيخته پس از مدتي به تدريس در دانشگاه مشغول شد و رهبري مكتب ايدهآليسم جديد آلمان را برعهده گرفت. پيروان ايده آليسم يا خيال پرستي بر اين عقيدهاند كه بسياري از اجسام، ساخته و پرداخته تصورند. خود فيخته كه از ابتدا، مسئله ارتباط مشيّت الهي با آزادي و اختيار انسانْ نظرش را به خود جلب كرده بود پس از مدتي، فلسفه را به دو دسته اعتقادي و اصالت تصور يا ايدهآليسم تقسيم كرد. بر اساس فلسفه اعتقادي، شيء، موجود است و تصورات و مفاهيم و تجربيات ما را معين ميكند و ذهن انسان محصول آن است. ولي در فلسفه ايدهآليسم كه فيخته پيرو آن است، شيء في نفسه وجود ندارد و تصورات و مفاهيم، مانند تخيلات، محصول خود ذهن است و ناشي از حس آزادي و اختيار است؛ به عبارت ديگر، در فلسفه ايده آليسم، ذهن انسان، آزاد و مختار است. فيخته همچنين شرط اساسي هر دين را برآوردن مقتضيات و نيازمنديهاي مطلق قانون اخلاقي عنوان نموده است. بر اين اساس است كه فلسفه او، فلسفه اخلاقي محسوب ميگردد. با اين حال، يوهان فيخته بعدها همچون سخنگوي وطنپرستان شد و از تفكرات فلسفي به ستايش شكوهمنديهاي فرهنگ آلماني پرداخت. فيخته كه استنباطش كلاً بر اساس واهي و افسانهاي تخيلات خود او قرار داشت ميگفت: آلمانها نژاد خالص هستند و ديگر اقوام، نژاد مخلوط و از اينها نتيجه ميگرفت كه تمامي جهان، جز آلمان، بر جاده زوال و تباهي سير ميكنند و اين تنها آلمانيها هستند كه مشعل تمدن را به پيش ميبرند. فلسفه فيخته، راه را براي انديشه تفرعُنآميز "نژاد فرمانروا"ي هگل و فكر غير معقول "ابرمرد" نيچه و تصور وحشيانه "آلمان، برتر از همه" هيتلر، هموار ساخت. گسترش اين افكار در ساليان بعد باعث شد كه بين او و دانشگاه محل تدريسش اختلاف به وجود آيد؛ چرا كه آنان اعتقاد داشتند تعليمات فيخته با اصول ديانت منافات دارد. از فيخته آثار متعددي بر جاي مانده كه بنياد تحقيق علم، حقوق طبيعي و سرنوشت انسان از آن جملهاند. وي در سالهاي آخر عمر در برلين سكونت يافت و با تأسيس دانشگاه برلين به رياست آن دانشگاه انتخاب شد تا اينكه در 27 ژانويه 1814م بر اثر بيماري در 52 سالگي درگذشت.