چرا شخص اول کشور رو خودمون نمی تونیم انتخاب کنیم؟
( تحصیلات : دبیرستان ، 16 ساله )
چرا شخص اول کشور رو خودمون نمی تونیم انتخاب کنیم؟
مشاور (روابط عمومي راسخون)
با سلام و تشكر كاربر گرامي،آن چه كه امروزه عملاً در ساختار سياسى نظام جمهورى اسلامى، كه مبتنى بر ولايت فقيه است، اعمال مىشود اين است كه براى مشخّص شدن و تعيين ولىّ فقيه، اين مجلس خبرگان رهبرى است كه تصميم مىگيرد و نظر مىدهد. در اين جا مىخواهيم اين مسأله را از منظر علمى و استدلالى انتخاب شده و اجرا مىشود يا اين كه مبناى علمى و نظرى درست و روشنى ندارد. براى تعيين و مشخّص شدن ولى فقيه، در مقام فرض و تصوّر مىتوان فروض مختلفى را در نظر گرفت، از جمله: 1- تعيين از طريق رأى مستقيم مردم، 2- تعيين توسط ولى فقيه و رهبر قبلى، 3- تعيين توسط خبرگان و... در اين ميان، فرض اول در بحثها و نظريات بيشتر مطرح است. به هر حال به گمان ما با روشن شدن درجه اعتبار و ارزش هر يك از اين سه نظريه و مباحث پيرامون آنها، نقد و تحليل ساير نظريات نيز ميسّر خواهد شد و نيازى به نقد و بررسى ساير فرضها نداريم. ابتدا، دو نظريه تعيين از طريق رأى مستقيم مردم و تعيين توسط خبرگان را كه اساسىتر است بررسى مىكنيم. براى ورود به بحث، با ذكر يك مثال شروع مىكنيم: فرض كنيد مىخواهيم بهترين استاد رياضى كشور را معرفى كنيم و جايزه ويژهاى به وى اعطا كنيم. سؤال اين است كه راه منطقى و صحيح اين كار چيست؟ آيا براى شناسايى و انتخاب استاد نمونه رياضى كشور بايد در سطح شهر راه بيفتيم و طى يك آمارگيرى تصادفى از همه اقشار مردم جامعه، از طلا فروش و رفتگر و فرش فروش و راننده اتوبوس شركت واحد گرفته تا خانمهاى خانهدار و كشاورزان و دانشجو و متخصص مغز و اعصاب سؤال كنيم و نظر آنها را جويا شويم و از آنان بپرسيم استاد نمونه و برتر رياضى در سطح كشور چه كسى است؟ بسيار روشن است كه اولاً اين روش، غيرعلمى و نابجاست و نتايج اين آمارگيرى هر چه باشد فاقد هرگونه اعتبار و ارزش است و ثانياً اصولاً اگر افرادى كه اين سؤال از آنان پرسيده مىشود آدمهاى منطقى و منصفى باشند پاسخ خواهند داد اين مسأله در تخصّص من نيست و از پاسخ دادن به آن معذورم. به هر حال شكى نيست كه براى انتخاب استاد نمونه رياضى كشور، كسى از اين روش استفاده نمىكند و اگر هم بكند غيرقابل قبول و مردود است. بديهى است كه توان و تخصص يك استاد رياضى را كسى مىتواند ارزيابىكند كه خودش با رياضيات سر و كار دارد و اهل اين رشته است. و آن چه در مواردى شبيه اين، عمل مىشود به اين صورت است كه صاحب نظران و متخصصان مربوطه نظر مىدهند. مثلاً در اين مثال، ابتدا درهر دانشگاهى اساتيد رياضى آن دانشگاه، بهترين استاد را از ميان خودشان معرفى مىكنند و اگر در يك شهر بيش از يك دانشگاه وجود دارد اساتيد معرفى شده و منتخب دانشگاههاى يك شهر باز از ميان خودشان يك نفر را معرفى مىكنند و باز در سطح استان، اساتيد منتخب شهرها جمع مىشوند و از ميان خودشان يك نفر را معرفى مىكنند و مثلاً سى استاد از سى استان كشور به اين ترتيب معرفى و انتخاب مىشوند و باز اينها هم بين خودشان مشورت و گفتگو مىكنند و در نهايت، از ميان اين جمع سى نفرى يك نفر را به عنوان استاد منتخب و نمونه كشور معرفى مىكنند. البته ممكن است در اين مرحله يا مراحل قبلى، يك هيئت داوران مركب از چند تن از اساتيد برجسته رشته رياضى، كار انتخاب را انجام دهند يا تفاوتهاى جزئى ديگران بتوان براى اجراى اين روش در نظر گرفت اما به هر حال در همه آنها، روش كلى يكى است و آن اين است كه صاحب نظران و متخصصان رشته رياضى هستند كه نقش اصلى و اساسى را در تعيين استاد نمونه رياضى كشور ايفا مىكنند. آيا حقيقتاً براى انتخاب استاد نمونه رياضى كشور، اين روش نزد عقل مقبول است يا اين روش كه همه مردم از بىسواد و باسواد، دانشگاهى و غيردانشگاهى، متخصص و غيرمتخصص، و خلاصه هر قشرى جمع شوند و رأى بدهند كه استاد نمونه رياضى كيست؟ در مورد تعيين ولى فقيه هم ماهيت كارى كه مىخواهد انجام بگيرد اين است كه مىخواهيم فقيه نمونه و برتر را انتخاب كنيم؛ فقيهى كه در مجموع، از حيث سه ويژگى فقاهت، تقوا و كارآمدى در مقام مديريت جامعه، شايستهتر و اصلح از ديگران باشد. سؤال اين است كه راه انتخاب چنين فقيهى كدام است و چه كسى صلاحيت دارد نظر بدهد اين فقيه برتر و اصلح كيست؟ آيا راه درست و منطقى آن اين است كه اين مسأله را به رفراندوم عمومى بگذاريم و با انجام يك انتخاب سراسريى، مستقيماً از همه مردم نظر بخواهيم؟ يا اين كه روش صحيح و علمى اين كار آن است كه به متخصصان مربوطه، كه در اين جا همان فقها هستند، مراجعه كنيم و از آنان بخواهيم شايستهترين فرد براى تصدى اين مقام را از ميان خودشان انتخاب كنند؟ اگر در تعيين استاد نمونه رياضى كشور، مراجعه به آراى عمومى و برگزارى انتخابات روش صحيحى نيست (كه نيست) بلكه بايد اساتيد رياضى كشور در اين باره نظر بدهند، براى تعيين فقيه نمونه و اصلح نيز راه معقول و درست اين است كه فقها نظر بدهند كدام فقيه از ديگران شايستهتر است و مراجعه به آراى عمومى و رأى مستقيم مردم، در اين مسأله نمىتواند ملاك باشد. و آن چه كه در حال حاضر در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران نيز وجود دارد و عمل مىشود همين است كه تعيين رهبرى و ولىّ فقيه بر عهده مجلس خبرگان است؛ خبرگانى كه همگى آنان اهل فقه و فقاهتند و ساليان متمادى در اين رشته كاركرده و عمر خويش را صرف نمودهاند. اما اين خبرگانى كه در نهايت مىخواهند ولىّ فقيه را معيّن كنند خودشان به دو طريق ممكن است انتخاب شوند. يكى اين كه در هر شهرى كه چند فقيه وجود دارد آنان از ميان خودشان يك نفر را كه شايستهتر مىدانند معرفى مىكنند و در مرحله بعد در سطح استان چنين انتخابى صورت بگيرد و در نهايت عدّهاى به اين ترتيب براى مجلس خبرگان معرفى شوند. راه ديگر اين است كه در هر استان يا در هر شهرى، اين افراد را از طريق انتخابات عمومى تعيين كنيم زيرا با توجه به اين كه معمولاً تعداد فقها و افرادى كه در حدّ اجتهاد باشند زياد نيست و گاهى در يك شهر حتى يك نفر هم كه در اين حدّ باشد يافت نمىشود، لذا درست است كه عموم مردم خودشان متخصص در فقه و اجتهاد نيستند اما با توجه به اين كه تعداد اين افراد در هر شهر يا هر استان بسيار اندك است مىتوانند با كمى تحقيق و پرس و جو بفهمند چه فرد يا افرادى شايستگى بيشترى از ديگران دارند. نظير اين كه بخواهيم بهترين متخصص قلب را در يك شهر يا يك استان پيدا كنيم كه گر چه خودمان متخصص قلب نيستيم اما مىتوانيم با مراجعه به پزشكان و متخصصان و تحقيق از راه بيمارانى كه به آنها مراجعه كردهاند، مشكل را حل كنيم. بنابراين معلوم گرديد كه براى مشخّص شدن و تعيين رهبر و ولىّ فقيه، از بين دو راهكار، يكى مراجعه مستقيم به آراى مردم و ديگرى تعيين توسّط خبرگان، راهكار منطقى و علمىِ قابل دفاع همين راهكار دوّم يعنى تشخيص و تعيين توسّط خبرگان واجد صلاحيت است. براساس آيات و روايات متعدد و ادله عقلى ولايت و رهبرى جامعه اسلامى در زمان غيبت امام معصوم(ع) بر عهده فقهاى جامعالشرايط قرار داده شده و آنها براى ولايت از جانب خداوند به صورت عام منصوب شدهاند اما تشخيص اين موضوع كه كدام يك از فقها واجدالشرايط، نسبت به بقيه داراى برترى و افضيلت در ساير شرايط مىباشد بر عهده مردم مىباشد كه گاهى مردم بدون واسطه آن فقيه اعلم و افضل را تشخيص مىدهند و گاهى با واسطه يعنى توسط خبرگان. در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران در اصل يكصد و هفتم چنين آمده است: «پس از مرجع عاليقدر تقليد و رهبر كبير انقلاب جهانى اسلام و بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران حضرت آيتاللهالعظمى امام خمينى كه از طرف اكثريت قاطع مردم به مرجعيت و رهبرى شناخته و پذيرفته شدند، تعيين رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبرى درباره همه فقهاى واجدالشرايط مذكور در اصول پنجم و يكصد و نهم بررسى و مشورت مىكنند هرگاه يكى از آنان را اعلم به احكام و موضوعات فقهى يا مسائل سياسى و اجتماعى يا داراى مقبوليت عامه يا واجد برجستگى خاص در يكى از صفات مذكور در اصل يكصد و نهم تشخيص دهند او را به رهبرى انتخاب مىكنند... . رهبر منتخب خبرگان، ولايت امر و همه مسؤوليتهاى ناشى از آن را بر عهده خواهد داشت»، (آيتاللهجوادى آملى، ولايتفقيه). بنابراين از نظر شرعى ولىفقيه از سوى خداوند نصب شده است ولى تحقيق عملى حكومت او در متن جامعه از طريق انتخاب غيرمستقيم مردم انجام مىگيرد.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}