با عرض سلام و خسته نباشید من پسری 20 ساله ودانشجوی سال 3 پزشکی در تهران و خوابگاه هستم.حدود یک سال پیش...
yanar ( تحصیلات : لیسانس ، 20 ساله )
با عرض سلام و خسته نباشید من پسری 20 ساله ودانشجوی سال 3 پزشکی در تهران و خوابگاه هستم.حدود یک سال پیش به طور تدریجی با یکی از همکلاسی های پسرم که او هم خوابگاهی بود رابطه ام زیاد شد وپس از مدتی ما دوست صمیمی همدیگر شدیم.ارتباط ما بسیار سازنده بود و من هم کاملا از این دوستی شادمان بودم ولی متاسفانه پس از مدتی من احساساتی را که کاملا تا حال برایم ناشنا بود را تجربه کردم.
من به او وابسته شده بودم مانند دیگر دوستانم نبود همیشه دوست دارم در کنار او باشم،در کلاس کنار او بنشینم واین باعث شده که همیشه باهم باشیم به طوری که دیده نشدن ما باهم موجب تعجب اطرافیان میشود تنها لحظاتی از زندگی احساس راحتی نسبی دارم که باهمیم از بودن با دیگر دوستان و خانواده ام نمیتوانم لذت ببرم شدیدا به کارهایش حساسم و از کوچکترین عمل او که شاید در نظر عموم عادی باشد رنجیده شده وشدیدا به هم میریزم.
از بودن او با دیگران مثل هم اتاقیانش احساس بدی به من دست میدهد طوری که از هم اتاقیانش احساس نفرت دارم.وقتی نشان یا اسمی از او برده میشود ویا اس ام اسی از طرف او میاید ضربان قلبم شدت میابد.گویی من عاشق مجنون وار او شده ام.آزادی ام در زندگی سلب شده وهیچ کاری را نمیتوانم درست انجام دهم و همیشه به فکر اویم.متاسفانه این وابستگی به جایی رسیده که من اخیرا احساس جنسی به او پیدا کرده ام ودوست دارم او را در آغوش گرفته وببوسم که این موضوع شدیدا موجب ناراحتی وی و اختلاف وحتی برخورد فیزیکی شده است.
من موضوع وابستگی وعشق دیوانه وارم را با او در میان نگذاشته ام چون میدانم که این قضیه را درک نخواهد کرد.اونسبت به من اینطور نیست و من برای او عادی ام وحالت یک طرفه دارد.اول این قضیه مرا آزرده میکرد و دوست داشتم که او هم مرا شدیدا دوست بدارد ولی الان متوجه شده ام که این حالت غیر عادی است.تلاش زیادی برای ازبین بردن این وضع بسیار فرساینده کرده ام حدود 5بار به مشاور مراجعه کرده ام و3بار هم به دکتر روانشناس ،ولی همه ی آنها با بد دانستن این عشق نابجا عبارتی همچون مرد باش یا قوی باش و...که خودم هم میدانم،گفته اند و راهبردی قوی برای من ارائه نداده اند.
خواهش میکنم کمکم کنید ومرا برای رهایی از این وضع اسف بار راهنمایی بفرمایید.با تشکر
مشاور (hassan najafi)
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما برادر گرامی، پیرامون مسئله ای که مطرح کرده اید به چند نکته اشاره می کنیم: 1. بدون تردید عشق ها و علاقه هایی از این قبیل حالاتی بیمارگونه دارد و بسیار آسیب زننده است و موجب هدر رفتن انرژی عاطفی عظیمی از فرد عاشق می گردد. این عشق های جنون آمیز بر خلاف تصور ابتدایی حاصلی جز اضطراب و افسردگی ندارد و فرد عاشق هم پای تشدید تدریجی محبتش، تمام عزت نفس خود را به رابطه و توجه به معشوق گره می زند و اصلاً عشق معنای زندگی او و یگانه ارزش وجودی او می گردد و نه تنها از تمامی ارزش های وجودی و نعمت ها و توانمندی های خود غافل گشته که آنها را بی ارزش می داند. فلذا با کوچکترین رفتار دور از انتظار از فرد محبوب به شدت آشفته شده و در غمی جانکاه و خشمی شدید فرو می رود و حالاتی دو سو گرایانه در روان او پدید می آید. 2. ریشه و علت اصلی اینگونه روابط را باید در دوران کودکی فرد و هنگام شکل گیری شخصیت او جستجو کرد. افرادی که در دوران کودکی محبت کامل و مناسب را از پدر و مادر دریافت نمی کنند و سبک دلبستگی ناايمن دو سو گرا پیدا می کنند مستعد چنین روابط بیمارگونه اند. چنین افرادی علاوه بر پرورش عزت نفس نامطلوب به شخصیت هایی مهر طلب تبدیل شده و در زندگی به دنبال فردی می گردند که با ابراز علاقه افراطی به او خود را در مرکز توجه او قرار دهند. این وضعیت کم کم موجب پیدایش انگیزه های جنسی شده و فرد را به سمت روابط مبتذل و خارج از چارچوب اخلاقی سوق می دهد. 3. استراتژی درمانی چنین حالاتی مبتنی بر ارائه بینش لازم از بیماری به فرد مبتلا، بازسازی عزت نفس و تقویت باورهای انسان الهی و استفاده از تکنیک عشق زدایی بوده که در یک ارتباط الکترونیکی امکان پذیر نیست. توصیه می کنیم به تکنیک های روانشناسی مراجعه کرده و یا دست کم به صورت تلفنی از راهنمایی های کارشناسان مجرب بهره ببرید. در این زمینه با تلفن 09640 تماس بگیرید. این مشاوره توسط فرهنگسرای پرسش پاسخ داده شده است .
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}