ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 20 ساله )

با سلام خدمت شما سروران گل و محبوب خدا بهتون خسته نباشید میگم
من کوچیک شما مهدی 20 سالمه از بیرجند . دارم دیوونه میشم بخدا نمیدونم دردمو به کی بگم امیدوارم شما کمکم کنید نمیدونم از کجا شرو کنم اول ازهمه از خودم بگم دانشجوی عمرانم .پدرم کارگر و مادرم خانه دار تقریبا هر دو بیسواد .پدر ومادرم هر دوتاشون ناراحتی اعصاب دارن. من حدود 2سال پیش عاشق(نمیدونم عشقه اسمش یانه ) یکی از اقوام دورم اسمش مهدیه 4سال از من کوچیکتره (دختر پسرعمو بابام ) شم اولش خیلی بهم دیگه پیام میدایم تا اینکه مامانش متوجه شد و گفت اگه هم دیگرو دوس دارین نباید بهم پیام بدید ما قبول کردیم برا همیگه میمردیم و من هنوزم براش میمیرم و هزار تا قول وقرار گذاشتیم که برای هم بمونیم خیلی همدیگرو دوس داشتیم و دوسش دارم ورابطه پیامکی رو قطع کردیم این قطع رابطه برامون خیلی تموم شد من از روی دلتنگی و احساس تنهایی مجبور شدم دوس داشتنمو به زن داداشم بگم که ظاهرا هوای منو داشت و رابط بین من اون شد .اما نمیدونم چی شد که زن داداشم در مورد کسی که دوسش دارم یه حرفی رو از زبون زن عموش در اورد که وقتی به خواهر کسی که دوسش دارم گفتم یک غوغایی به پا شد من شب روز گریه میکردم. خیلی از اقوام از هم دیگه دلخور بشن .تا اینکه برای رفع کدورتا بابای دختره همه رو دعوت کرد تا همه چیز روشن بشه اما زن داداشم حرفی که به من گفته بود انکار کرد...
من تو این مدت از تنهایی وبدبختیم اومدم تو شبکه های اینترنتی عضو شدم تا سرگرم بشم نمیدونم چرا اما یه دختر پاک از کرمانشاه شرایطی تقریبا مثله من رو داشت و همین باعث شد با اون درد دل کنم اون هم همینطور. کمکم جوری پیش رفت تا شماره همدیگرد گرفتیم و فقط و فقط در حد خواهررو برادری رابطه داشتیم . رابطمون خیلی پاک بود من بخاطر اون غوغا یه شب واقعا قصد داشتم ازین دنیای لعنتی خودمو خلاص کنم اما اون با پیام دادنش مانع این کار شد.رابطمون پیش رفت وپیش رفت که کم کم از خلاقش خوشم اومد یه جوری شد من قضیه کسی که دوسش دارم رو ازش کتمان کردم و گفتم همه چیز تموم شده و دلم نمیخواست ابجی صداش کنم اونم همینطور...برا همدیگه عکسای همدیگرو ارسال میکردیم و تقریبا از همه چیز هم خبر داشتیم وبالا خره سرتون بدرد نیارم طوری شد که من باعث شدم اون هم به گناه بیفته .بعضی وقتا طوری میشه از ایمان ضعیفمون ضربه میخوریم و به گناه کبیره و زشت خود ارضایی دچار میشدیم!!واقعا هر دوتامون ازی کار زشت نمیدونیم چیکار کنیم الان قراره برا تنبیه چند روزی رو روزه بگیریم انشالا جواب بده ) اینم شد قوز بالا قوزم کمکم کنید ازین گناه جدا بشیم .
من ومهدیه که قرار شد پیام ندیم اما اون هر چند وقت پیام میداد وگاهی وقتا زنگ میزد و میگفت دلم برات تنگ شده منم از ترس مجبورش میکردم که پیام نده حداقل تا بعد از امتحاناتش اما حرف تو گوشش نمیرفت بازم ازش خواهش کردم که پیام ندیم بالاخره قبول کرد منم بهش قول دادم تا جریان دوس داشتنشو به بابام بگم ....تا اینکه دیروز پیام داد :سلام دیگه هیچ وقت درمورد من به بابات چیزی نگی.. منم شوکه شدم دلیلشو ازش پرسیدم جواب نمیداد تا اینکه بهش گفتم اگه جواب ندی از خواهرت یا بابات سوال میکنم و بالاخره جون باباشو قسم دادم (خیلی خیلی باباشو دوس داره ) که عصبا نی شد و گفت چرا قسم دادی هر چی بیشتر تهدید کنی بیشتر ازت متنفر میشم و اخرش گفت چون نمیخوام اصلا ازدواج کنم . منم دلم گرفت و خیلی گریه کردم و گفت اگه تصمیمم عوض بشه بازم همستی و منم گقتم اره خدا حافظی کردیم.... واقعا پکر موندم چیکار کنم از دستش من دوسش دارم اما اون فقط به گفتن منو دوس داشت شایدم داره واقعا دارم دیوانه میشم .
بابام چند روز که یه بیماری تو سرش هست که هر روز کارشون شده ازین دکتر ازین ازمایشگاه به اون ازمایشگاه ...
حوصله بابا سر رفته میگه دیگه دکتر نمیرم مامان همش گریه و زاری ...
نمیدنم کدوم ادم ابله به بابای سادم گفته فقط تریاک بخور خوب میشی و بابام میخواد به حرفش گوش بده بابام خیلی کم اعصابه اصلا نمیشه باهاش یکی به دو کرد سریع عصبانی میشه
تو رو خدا کمکم کنید با این همه بد بختی چیکار کنم؟؟؟
فصل امتحانامه اصلا از درس زده شدم حوصله هیچی ندارم
منتظر راهنمایی شما هستم کمکم کنید


مشاور (خانم سعیده صفری)

باسلام. از تلخی کلامتان احساس رنج و ناکامی که در حال حاضر در زندگی خود تجربه می کنید، کاملاً مشهود است. این کاملاً طبیعی است که در چنین شرایطی شما چنین احساساتی را نسبت به شرایطتان داشته باشید، اما مراقب باشید که این هیجان منفی طبیعی باعث نشود که به رفتارهای مخربی دست بزنید که زیان اول و آخرش به خودتان برمی گردد. احساس منفی و خشم شما نسبت به اطرافیانتان قابل درک است و همانطور که خود نیز در این شرایط به آن رسیده اید با انجام رفتارهایی مثل بی انگیزه شدن نسبت به تحصیل، ناامیدی از زندگی و رفتن به دنبال عشق های اینترنتی و ... بیشتر از همه به خودتان آسیب می زنید. این را در نظر داشته باشید که شما تنها رفتار خود را می توانید کنترل کنید و تنها کسی که در این دنیا نسبت به او کنترل کامل دارید، خودتان هستید. هرانسانی تمایل دارد که دیگران مخصوصاً افرادی که برایش مهم هستند و برای آنها انرژی روانی صرف می کند به خصوص خانواده اش مطابق میل او یا حداقل مطابق منطق و عرف و انصاف، رفتار کنند ولی این تمایل به این معنی نیست که ما می توانیم عملاً انتظار داشته باشیم که دیگران همیشه به همین گونه رفتار کنند. مخصوصاً وقتی که این انتظار را خیلی قوی و مطلق گرایانه در ذهنمان پرورش می دهیم، حاصل آن چیزی نخواهد بود جز یک عصبانیت دائمی ، رنجش و درنهایت و نفرت پایداری که تمام وجودمان را اسیر خواهد کرد. شما در بیماری پدر و مادرتان و حتی پاسخ فرد مورد علاقه یتان نقشی نداشته اید. بنابراین اگر انتظار خود از درست رفتار کردن کسی که به او علاقه مند بوده اید و همچنین خانواده یتان را صرفاً به عنوان یک «تمایل» بپذیرید و آن را به یک «باید» مطلق و جزمی، تبدیل نکنید، تحمل رفتارهای آنها خیلی راحت تر خواهد شد. اگرچه در این حالت هم رفتارهای آنها شما را ناراحت خواهد کرد،، اما دیگر باعث نخواهد شد که دچار چنین احساسات منفی عمیق و ناتوان کننده ای شوید. بسیاری از مباحثی که آنها را فاجعه نامیدید فقط گمان شما است که می تواند درست و مطابق واقع باشد یا نباشد. و اینکه شما براساس یک گمان، خود را تا این حد،آشفته کنید اصلاً منطقی و سودمند نیست. همچنین در نظر داشته باشید که در حال حاضر، یک ناکامی مهم در زندگی شما وجود دارد که ناراحتی یتان را از اطرافیان بیشتر کرده است، چون آنها را در این ناکامی سهیم می دانید. آن ناکامی هم ازدواج است. ولی در حال حاضرتنها خود شما هستید که سرنوشت خود را می سازید و تصمیم میگیرید در آینده به موفقیت برسید و یا بنشینید و غصه گذشته را بخورید . پس بهترین راه حل، این است که شرایط خود را بپذیرید ، وضعیت شما همیشه همینطور باقی نخواهد ماند. پس، از جایگزین کردن افراد متفاوت و پهن کردن سفره ی دلتان برای هر کس جهت پر کردن تنهاییتان بپرهیزید و خود را به کاری مشغول کنید که شرایط شما را بهبود ببخشد مثلا با تحصیل و انتخاب یک حرفه بعد از امتحاناتتان هر چند درآمد پایینی داشته باشد علاوه بر اینکه خود را مشغول کرده اید ، خلقتان را بالاتر می برید اعتمادبه نفستان را افزایش می دهید و شرایط بهتری را برای ازدواجتان در آینده رقم خواهید زد. و نکته ی آخر که باید به آن توجه داشته باشید این است که در دوره ی سنی که در آن قرار دارید نیاز خود را به صمیمیت و ابراز علاقه بشناسید. و بدانید در واقع آنچه که برای سلامت روان ما اهمیت دارد دستیابی به یک خواسته یا تمایل خاص نیست، بلکه دستیابی به راهی برای ارضای نیازی است که در پشت آن خواسته یا تمایل، نهفته است. نکته ای که می تواند به شما در این زمینه، در این برهه ی خاص کمک می کند تا احساس خوبی داشته باشید، ارضای نیاز به صمیمیت در شما است و نه لزوماً صمیمیت و ازدواج با مهدیه . پس حتی اگر شما یک دوست آقا و همکفو از لحاظ شخصیتی هم داشته باشید می توانید به احساس خوبی دست یابید و نیاز به صمیمیت خود را به شکل مناسبتری پاسخ گویید. و حتی شما خود نیز این مسئله را به طور منفی برای مدت کوتاهی تجربه کرده اید. در دوره ای که اینترنتی با خانمی آشنا شده بودید با اینکه آثار زیانباری برای شما داشته است اما احتمالا برای مدتی به خانم اول کمتر و شاید هم اصلا فکر نمی کرده اید زیرا برای زمان کوتاهی احساس کرده اید اهداف ، علایق و خصوصیات شخصیتیتان تا حدودی مشابه هم است جذب او شدید و نسبت به شخص قبل بی تفاوت ماندید. پس نیاز به صمیمیت را در این دوره جدی بگیرید