ناشناس

نا امیدی

سلام الان که دارم مینویسم شبه پس شبتون بخیر راستش نمیدونم چطور سوال رو مطرح کنم تقریبا همیشه مشکل این رو داشتم که از خودم بدم میومده از دوران بچگیم به خاطر اعتقادات مذهبی که دارم و به خاطر مودب بودن و این که حاضر نیستم به کسی بی احترامی کنم معمولا تو جمع ها کنار گذاشته میشم و خب چون صرفا علافه ای به بحث در رابطه با لاک ناخن یا مارک خط چشم نداشتم صحبتی با اطرافیانم نبوده که بخوا م انجام بدم و گروه های مذهبی هم مثل بسیج یا انجمن اسلامی افراد خاصی رو داشت که اون ها هم معمولا قشری هستن با فرهنگی خاص که هر چقدر هم که اعتقادات خوبی داشته باشی باید حتما مثل خودشون چادر بپوشی یا مثلا طریقه خرف زدنت مثل خودشون باشه تو این جور جاها هم طاقت نیاوردم هر چند که نه دائما ولی باز رفت و امد داشتم این ه رو گفتم که بگم نه از افراد اونوری دوست پیدا میکردم نه از افراد اینوری شدیدا ناامیدم و هر چقدرم که سعی میکنم نمیتونم مثبت باشم چون هر بار که سعی کردم بدتر سرم اومده کار سخت پیدا میشه و شدیدا بی پولم و هر کاری هم که میخوام انجام بدم پول میخواد از ضروریات زندگی گرفته تا تفریح کردن اکثر اوقات علافم و کاری واسه انجام دادن ندارم اطرافیانم همه مشغول خودشون هستم و کسی واسه من وقت نداره معمولا هم اگر موردی پیش بیاد کسی که باید کوتاه بیاد همیشه منم و اگر این کارو نکنم همه از من خورده میگیرن سر این موضوع بارها باهاشوم صحبت کردم ولی هر دفعه به بهانه های مختلف مثلا تو کوچکتری یا این که طرف موقعیتش خاصه من باید کوتاه میومدم و هر چیزی که بود باید چشم پوشی میکردم شدیدا منزوی شدم و اصلا اعتماد به نفس ندارم حتی اگر همه چیزم هم خوب باشه بازم دارم دنبال یه ایراد میگردم خلاصه این که خستم و واقعا اگر به خاطر همون ته مونده اعتقاداتم نبود بارها خودمو راحت کرده بودم میدونم که میگید مشکلاتم خیلی حاد نیس ولی دیگه کاری به مشکلات ندارم کلا زندگی واسم بی معناست و به نظرم پوچه اصلا حوصله نمیکنم حتی اتاقم رو مرتب کنم و خانواده ام هم گفتم که اینقدر مشغله دارن که چی بشه یه توجهی به من بکنن به خاطر بی حوصلگیم و عدم فعالیتم شدیدا چاق شدم،کم کم دیگه حوصله هیچ کسو ندارم حتی افراد فامیل در ضمن اینم بگم که اکثر افرادد فامیل ما اعتقادات دینی خاصی ندارن و به همین خاطر رفت و امدمون خیلی کمه و خیلی کم احوال میگیریم از هم اصلا نمیدونم چی نوشتم فقط هر چی به ذهنم اومد رو گفتم که موقعیتم رو باهاش اشنایی پیدا کنید نمیدونم یه راهنمایی کنید منکه خودمم نمیدونم چشمه مرسی شبتون شیک
جمعه، 22 ارديبهشت 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

نا امیدی

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 23 ساله )

سلام الان که دارم مینویسم شبه پس شبتون بخیر
راستش نمیدونم چطور سوال رو مطرح کنم
تقریبا همیشه مشکل این رو داشتم که از خودم بدم میومده از دوران بچگیم به خاطر اعتقادات مذهبی که دارم و به خاطر مودب بودن و این که حاضر نیستم به کسی بی احترامی کنم معمولا تو جمع ها کنار گذاشته میشم و خب چون صرفا علافه ای به بحث در رابطه با لاک ناخن یا مارک خط چشم نداشتم صحبتی با اطرافیانم نبوده که بخوا م انجام بدم و گروه های مذهبی هم مثل بسیج یا انجمن اسلامی افراد خاصی رو داشت که اون ها هم معمولا قشری هستن با فرهنگی خاص که هر چقدر هم که اعتقادات خوبی داشته باشی باید حتما مثل خودشون چادر بپوشی یا مثلا طریقه خرف زدنت مثل خودشون باشه تو این جور جاها هم طاقت نیاوردم هر چند که نه دائما ولی باز رفت و امد داشتم این ه رو گفتم که بگم نه از افراد اونوری دوست پیدا میکردم نه از افراد اینوری شدیدا ناامیدم و هر چقدرم که سعی میکنم نمیتونم مثبت باشم چون هر بار که سعی کردم بدتر سرم اومده کار سخت پیدا میشه و شدیدا بی پولم و هر کاری هم که میخوام انجام بدم پول میخواد از ضروریات زندگی گرفته تا تفریح کردن اکثر اوقات علافم و کاری واسه انجام دادن ندارم اطرافیانم همه مشغول خودشون هستم و کسی واسه من وقت نداره معمولا هم اگر موردی پیش بیاد کسی که باید کوتاه بیاد همیشه منم و اگر این کارو نکنم همه از من خورده میگیرن سر این موضوع بارها باهاشوم صحبت کردم ولی هر دفعه به بهانه های مختلف مثلا تو کوچکتری یا این که طرف موقعیتش خاصه من باید کوتاه میومدم و هر چیزی که بود باید چشم پوشی میکردم شدیدا منزوی شدم و اصلا اعتماد به نفس ندارم حتی اگر همه چیزم هم خوب باشه بازم دارم دنبال یه ایراد میگردم خلاصه این که خستم و واقعا اگر به خاطر همون ته مونده اعتقاداتم نبود بارها خودمو راحت کرده بودم میدونم که میگید مشکلاتم خیلی حاد نیس ولی دیگه کاری به مشکلات ندارم کلا زندگی واسم بی معناست و به نظرم پوچه اصلا حوصله نمیکنم حتی اتاقم رو مرتب کنم و خانواده ام هم گفتم که اینقدر مشغله دارن که چی بشه یه توجهی به من بکنن به خاطر بی حوصلگیم و عدم فعالیتم شدیدا چاق شدم،کم کم دیگه حوصله هیچ کسو ندارم حتی افراد فامیل در ضمن اینم بگم که اکثر افرادد فامیل ما اعتقادات دینی خاصی ندارن و به همین خاطر رفت و امدمون خیلی کمه و خیلی کم احوال میگیریم از هم
اصلا نمیدونم چی نوشتم فقط هر چی به ذهنم اومد رو گفتم که موقعیتم رو باهاش اشنایی پیدا کنید
نمیدونم یه راهنمایی کنید منکه خودمم نمیدونم چشمه
مرسی شبتون شیک


مشاور: خانم طیبه قاسمی

با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی خواهر عزیز ،عزت نفس پایین یا تصور بد ذهنی از خود فرد با مشکلاتی همراه است و نوع نگرشتان به کار و روابطتتان را هم تحت تاثیر قرار می دهد.وقتی که از خودتان یا از افکار و کارهایی که انجام می دهید متنفر هستید نشانه عزت نفس پایینتان است. نفرت از خود با احساس خشم، عصبانیت، ناامیدی و نبخشیدن خود برای اشتباهاتی که مرتکب شده اید همراه است. دیالوگ هایی که با خودتان دارید را تغییر دهید.انتقادهای شخصی حس نفرت از خود را افزایش می دهد پس مرحله اول این است که تفکرات منفی که در سرتان است را دور بریزید و به جای آنها به تفکرات منفی تان پاسخ مثبت دهید.چرا منتقد خودتان هستید؟خودتان را به خاطر اشتباهاتی که مرتکب شده اید ببخشید.هیچ کس به طور مطلق خوب یا بد نیست. انجام دادن کاری که شما بعد از آن پشیمان می شوید نباید از شما فردی متنفر بسازد همانطور که انجام دادن کارهای خوب از شما یک فرد مقدسی نمی سازد.با اعتقادات منفی در مورد خودتان مبارزه کنید.این تفکرات منفی شما را به یک فرد طرد شده تبدیل می کند و باعث می شود این حس به دیگران مثلا همسرتان،دوستان و همکارانتان هم منتقل شود.از تغییر دادن تفکراتتان نترسید. این بخشی از زندگی شماست.کمال گرایی یکی از جنبه های مخرب عزت نفس پایین است. یک شخص کمال گرا، کسی است که احساس شکست همیشه همراه اوست زیرا موفقیتهای او برایش کافی نیست.انتظارات واقع گرایانه ای برای خودتان و دیگران درنظر بگیرید.قبل از اینکه برای هدفتان تلاش کنید، مطمئن شوید هدفتان منطقی و قابل کنترل است همچنین به یاد داشته باشید که زندگی به طور کلی پایدار نیست.به خاطر داشته باشید که تفاوت عمده ای بین شکست خوردن در کاری که انجام می دهید و شخص شکست خورده وجود دارد. نباید نا امید شوید و این دو را با هم اشتباه نگیرید. از مقایسه کردن خودتان با دیگران بپرهیزید زیرا جز ناامنی چیز دیگری برای شما نمی آورد. قبول کنید که افراد با هم فرق می کنند و درضمن بدانید که نقطه قوتتان کجاست؟به دنبال سلامتتان باشید.یک رژیم سالم و ورزش روزانه نه تنها شما را توانمند می کند بلکه حتی اندورفین های بدنتان را آزاد می کند. اندورفینها هورمونهای خوب و سالم بدن هستند.مراقب ظاهرتان باشید. افرادی که تصور بدی نسبت به اندامشان دارند تلاششان را متوقف می کنند، و معتقدند که هیچ هدفی نداریم. کارهای مثبت انجام دهید.همه ما درمورد تواناییمان در حوزه ای خاص تردید داریم اما حس بی فایده بودن از اینجا ناشی می شود که افراد فکر می کنند ما به اندازه دیگران ارزشمند نیستیم. این نکته بسیار حائز اهمیت است که حس ارزشمند بودن چیزی نیست که توسط دیگران به ما داده شود بلکه چیزی است که ما باید به وسیله آن خودمان را بسازیم.قبول کنید که ما استعدادهای منحصربه فردی داریم که می توانیم با آنها احساس غرور کنیم و فردی ارزشمند و شایسته باشیم.کاملا آگاه باشید که این ما هستیم که به دیگران یاد می دهیم چگونه با ما رفتار کنند.تمرین کنید که شما شخصی هستید که نظراتش مانند دیگران ارزشمند است در این صورت عزت نفستان بالا می رود. یادت باشد قدرت اراده و انضباط می تواند زندگی ات را متحول کرده و قدرت درونی ات ار که برای موفقیت و رشد معنوی مهم است، فعال کند. داشتن یا نداشتن این مهارت ها عامل عمده ای است که تو را به سوی موفقیت یا ناکامی می برد. این قضیه برای تمام امور خواه پیش پاافتاده یا اساسی نیز بسیار مهم است.اراده نیرویی باطنی است که برای تصمیم گیری، شروع کار، انجام اهداف و وظایف در برابر عقب انداختن کارها و تنبلی، نقش پادزهر را ایفا می کند. اراده توانایی و مهارتی است که می تواند انگیزه ها و هوس های مضر و غیرضروری را کنترل یا رد کند. اراده توانایی تصمیم گیری و پیگیری با عزم راسخ است تا آن هدف و تصمیم با موفقیت به پایان برسد. انضباط شخصی با قدرت اراده همراه است و به تو قدرت می دهد برای انجام هرکاری سماجت و پافشاری کنی و مهارتی است که رضایت فوری و لذت و خوشی ناگهانی را مهار می کند تا به چیزی که برایت بهتر و خوشایندتر است، برسی؛ حتی اگر برای رسیدن به آن، مجبور شوی با مشکلات رو به رو شوی.وقتی اراده تو قوی شود، می توانی در مورد هرکاری که می خواهی انجام دهی، به خوبی فکر کنی.کاری را که دلت می خواهد انجام دهی به طور دقیق مشخص کن، هدف تو باید شفاف، قابل اجرا، مطابق توان و استعداد تو و واقع بینانه باشد. اگر هدف توجنبه بلندپروازی داشته باشد و خارج از توانایی های شخصی ات باشد، با مشکلاتی مواجه می شوی که نتیجه آن، ناامیدی و دلسردی خواهدبود و تو را از ادامه کار باز می دارد؛ چون خود را ناتوان و بی اراده می بینی که همین موارد منفی موجب فشار عصبی در تو می شوند.در وجودت توانایی و استعداد خاصی نهفته است. باید این ها را کشف کنی و برای رسیدن به اهدافت آن ها را به کار ببری.باید برای تمام امور خودت برنامه ای منظم داشته باشی؛ پس هر روز که از خواب بیدار می شوی، برنامه های خودت را طبق اولویت یادداشت کن و خودت را موظف کن که تک تک آن ها را انجام دهی، در صورت تخلف در هر کدام خودت را تنبیه و در صورت موفقیت در اجرای هرکدام خودت را تشویق کن و به خودت پاداش بده.هر کلامی که از دهانت بیرون می آید، باور تو را می سازد. وقتی می گویی: «من آدم زرنگی نیستم»، در حقیقت حکم محکومیت خود را صادر کرده و به کائنات فرمان داده ای که تمام موارد منفی را به سویت سرازیر کند؛ سعی کن زمانی که گفت و گوی ذهنی با خودت داری، کلام تو از موضع قدرت باشد؛ چون هر آنچه را که به خودت می گویی، چندبرابرش به خودت بر می گردد. اول ذهنت را بررسی کن و ببین بیشتر اوقات خودگویی هایت مثبت است یا منفی؛ چون زیربنای هستی، تفکر است. اگر می خواهی مواردی عالی و مثبت در زندگی برایت پیش بیاید. نگرش و ذهنیت خود را تغییر بده و یادت باشد که نود درصد تغییرات خوب و بد زندگی ات به نوع نگرش تو نسبت به رویدادهای زندگی بستگی دارد و ده درصد آن به وقایع بیرونی وابسته است.مشکل افراد شکست خورده ای که دست از تلاش برداشتند، این است که خبر نداشتند در یک قدمی موفقیت هستند. نمی توانی انتظار داشته باشی یک شبه صاحب اراده ای قوی شوی. برای این کار می توانی اول از امور جزئی شروع کنی. مثلا اراده کن که هر روز صبح نیم ساعت زودتر از خواب بیدار شوی یا اگر عادت به ورزش کردن نداری، سعی کن ده دقیقه از صبح خود را به ورزش اختصاص دهی. به خودت قول بده کاری را که برایت سخت است و به خاطر تنبلی مرتب از زیر آن در می روی، انجام دهی.خواهر عزیزم نکته دیگر که باید به آن اهمیت دهید مساله اهمیت برقراری ارتباط با افراد میباشد . تمام انواع ارتباطات ما، تحت تأثیر توانایی یا عدم توانایی ما در برقراری معاشرت مناسب است. در زندگی کاری، عاطفی، یا رابطه با دوستان و خانواده، پرورش برقراری ارتباط خوب به ما کمک می کند که تفاوت ها را حل و فصل نماییم، اعتماد متقابل و احترام را ترویج می دهد و استعداد خلاقیت را شکوفا می سازد.تمام زمان هایی را به یاد آورید که به طرف مقابل تان بی هیچ منظوری، چیزی می گویید که بد برداشت می شود، یا موقعیتی را تصور کنید که به خاطر حرف کسی احساس بدی به شما دست داده است و اتفاقاً او هم نمی خواسته شما را رنجیده خاطر کند. باید به خاطر داشته باشیم که واژه ها چنان بُرّنده عمل می کنند که می توانند رشته های اعتماد و محبت را به سرعت بگسلند. کلمات، همان طور که می توانند سازنده باشند، توان تفرقه افکنی، آسیب رسانی و ایجاد سوءتفاهم را هم دارا هستند.دانستن این مهارت ها، بر کیفیت ارتباطات ما می افزایند، اعتماد به نفس شخصی و وجهه ی اجتماعی مان را بهبود می بخشند و احتمال موفقیت را در نقش های گوناگون مان در زندگی افزایش می دهند. زبان بدن ما، پیش از زبانِ سرمان سخنانی را برای مخاطب نقل می کند. نحوه ی ایستادن ما، حالت چهره و چشمان ما داستانی را بیان می کنند که می تواند دیدگاه طرف مقابل را از ما بسازد. مهم نیست که واژه هایی که به کار می بریم، تا چه میزان قدرتمند باشند. اگر قابل اعتماد و با حالتی دوستانه جلوه نکنیم، دیگران به سادگی نادیده مان می گیرند. پس باید مراقب زبان بدن مان باشیم و هر از گاهی تغییراتی در آن ایجاد نماییم. هنگام سخن گفتن، در چشم دیگران نگاه کنیم. اغلب و به صورت تصادفی لبخندهایی بزنیم. دست مان را برای دست دادن با طرف مقابل پیش ببریم یا اگر صمیمی تر هستیم، به گرمی برای ش آغوش بگشاییم. راست بایستیم، سرمان را بالا بگیریم و شانه های مان را عقب بدهیم. نباید پاها یا دست های مان را قلاب کنیم، چرا که در بیننده ایجاد ذهنیت نیازمند حالت تدافعی در ما می نماید.برقراری ارتباط خوب، تنها مستلزم خوب سخن گفتن و یک زبان بدن مناسب نیست. باید بتوانیم به مخاطب مان خوب هم گوش دهیم. وقتی بتوانیم یک شنونده ی خوب باشیم، می توانیم ارتباطات مان را بهبود دهیم و در واکنش های اجتماعی مؤثرتر عمل کنیم و هم زمان توانایی تأثیرگذاری، متقاعد نمودن و مذاکره گری را نیز در خود تقویت می کنیم. این مهارت، مسلزم آن است که آگاهانه چیزی بیش از کلماتی را که گوینده بیان می دارد، بشنویم. باید با ذهن باز، پیامی را که فرستاده درک نماییم. به دقت روی گوینده متمرگز شویم، و مراقب باشیم که حواس مان پرت نمی شود. باید به زبان بدن گوینده هم دقت نماییم. زبان بدن مناسب ما می تواند تکان دادن گهگاه سر یا لبخندی ملایم باشد. توانایی حل تعارضات به صورت مسالمت امیز نیاز دارد که ما آرام باشیم، حالت دفاعی به خود نگیریم و رفتارمان امیخته با احترام باشد. وقتی بر احساسات مان مسلط باشیم، می توانیم میان نظرات و نیازهای مان بدون ارعاب، زخم زدن و تنبیه دیگران تعادل برقرار نماییم. در ضمن، به دنبال راه حل مناسب برای حل مناقشات بودن، یعنی ما می توانیم راحت ببخشیم و فراموش نماییم و توانایی سازش را برای حفظ رابطه دارا هستیم.موقعیت هایی هست که مکالمات کوتاه تر، بیش تر به صلاح هستند. این مکالمات مؤدبانه، معمولاً در مهمانی ها یا مجامع عمومی پیش می آیند و می توانند جوّی دوستانه میان ما و مخاطب مان برقرار نمایند. شاید، بعد از آن دیگر برخوردی میان ما و آن شخص به وجود نیاید، با این حال داشتن هنر مدیریت روی مکالمات کوتاه هم بسیار مهم است و در مجامع عمومی و قرارهای تجاری به کمک مان خواهد امد. داشتن این مهارت، نشان می دهد که ما دارای وقار اجتماعی هستیم و می توانیم دیگران را به خود علاقه مند سازیم. با آرزوی سلامتی و شادکامی در زندگی برای شما



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.