ناشناس

ازدواج مجدد همسر

با سلام دو فرزند دارم یک دختر و یک پسر 18ساله ازدواج کردم و سه سال پس از ازدواجم شوهرم مخفیانه ازدواج مجدد انجام داد من بعد از مدتی فهمیدم اما تاکنون قضیه را از دیگران مخفی نگهداشتیم هرچند احساس میکنم اقوام هم میدانند چون مدام نیش و کنایه میزنند. تحمل این وضعیت برام خیلی سخت شده و روز به روز بیشتر رنج می کشم طوریکه کار هر شبم گریه شده شوهرم از زن دوم فرزندی نداره و من احساس میکنم بیشتر مورد توجه شوهرم هست در واقع احساس میکنم شوهرم عدالت را رعایت نمی کنه حتی در تقسیم روزها از همون اول بازور یک شب اضافه در هفته سهم من شد و به جایش از ظهر پنجشنبه تا عصر جمعه سهم دیگری و حاضر به تغییر هم نیست غیر ازاین متوجه میشم لابه لای کارهاش برای بودن با او وقت میگذاره و برای من نه ما دردو شهر نزدیک به هم زندگی می کنیم شوهرم تمام کسب و کارش را طوری میچینه که وقتی میاد خونه خسته است و برای بیرون رفتن و خرید با من وقتی نداره البته جز عصر جمعه ولی برای اون خانم اینطور نیست در طول روز بهش پیام میده ولی وقتی اونطرفه سراغی از من نمیگیره وقتی بهش میگم جوابش اینه چون او تنهاست و بچه نداره با خانواده ی منم رابطه نداره اینکارها را می کنم اما من زنم و این رفتارها را نمی تونم تحمل کنم به نظرم حرفهاش دروغه و نشانه ی ازدیاد علاقه اش به دیگریه به خاطر بچه‌ها موندم اما از جنگ و دعوا و احساس طرد شدن خسته ام داغون شدم حال رسیدگی و نشاطی برای فرزندانم ندارم شوهرم هم به هیچ وجه حاضر به مشاوره آمدن نیست شهرمون هم کوچکه و خودم هم نمیتونم برم همش می ترسم بشناسندم. و اعتمادی هم به مشاوران ندارم همیشه از نگاه مردم از تحقیر شدن و حس ترحم دیگران نسبت به این موضوع وحشت دارم و در صورت افشا شدن نگران دخترم و ازدواجش در آینده هستم خواهش میکنم کمکم کنید آیا راهی هست بتونم بعد از این همه سال شوهرم را ببیشتر جذب کنم؟ یا راهی هست آرام بشم و اینقدر زندگی و رسیدگی بیشتر شوهرم را به او با خودم مقایسه نکنم؟ خواهش میکنم زودتر کمک کنید دارم دیوانه میشم
شنبه، 20 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

ازدواج مجدد همسر

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 40 ساله )

با سلام دو فرزند دارم یک دختر و یک پسر 18ساله ازدواج کردم و سه سال پس از ازدواجم شوهرم مخفیانه ازدواج مجدد انجام داد من بعد از مدتی فهمیدم اما تاکنون قضیه را از دیگران مخفی نگهداشتیم هرچند احساس میکنم اقوام هم میدانند چون مدام نیش و کنایه میزنند. تحمل این وضعیت برام خیلی سخت شده و روز به روز بیشتر رنج می کشم طوریکه کار هر شبم گریه شده شوهرم از زن دوم فرزندی نداره و من احساس میکنم بیشتر مورد توجه شوهرم هست در واقع احساس میکنم شوهرم عدالت را رعایت نمی کنه حتی در تقسیم روزها از همون اول بازور یک شب اضافه در هفته سهم من شد و به جایش از ظهر پنجشنبه تا عصر جمعه سهم دیگری و حاضر به تغییر هم نیست غیر ازاین متوجه میشم لابه لای کارهاش برای بودن با او وقت میگذاره و برای من نه ما دردو شهر نزدیک به هم زندگی می کنیم شوهرم تمام کسب و کارش را طوری میچینه که وقتی میاد خونه خسته است و برای بیرون رفتن و خرید با من وقتی نداره البته جز عصر جمعه ولی برای اون خانم اینطور نیست در طول روز بهش پیام میده ولی وقتی اونطرفه سراغی از من نمیگیره وقتی بهش میگم جوابش اینه چون او تنهاست و بچه نداره با خانواده ی منم رابطه نداره اینکارها را می کنم اما من زنم و این رفتارها را نمی تونم تحمل کنم به نظرم حرفهاش دروغه و نشانه ی ازدیاد علاقه اش به دیگریه به خاطر بچه‌ها موندم اما از جنگ و دعوا و احساس طرد شدن خسته ام داغون شدم حال رسیدگی و نشاطی برای فرزندانم ندارم شوهرم هم به هیچ وجه حاضر به مشاوره آمدن نیست شهرمون هم کوچکه و خودم هم نمیتونم برم همش می ترسم بشناسندم. و اعتمادی هم به مشاوران ندارم همیشه از نگاه مردم از تحقیر شدن و حس ترحم دیگران نسبت به این موضوع وحشت دارم و در صورت افشا شدن نگران دخترم و ازدواجش در آینده هستم خواهش میکنم کمکم کنید آیا راهی هست بتونم بعد از این همه سال شوهرم را ببیشتر جذب کنم؟ یا راهی هست آرام بشم و اینقدر زندگی و رسیدگی بیشتر شوهرم را به او با خودم مقایسه نکنم؟ خواهش میکنم زودتر کمک کنید دارم دیوانه میشم


مشاور: خانم طیبه قاسمی

با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی خواهر عزیزم،چقدر از خواندن حرف های شما دلم گرفت ... و چقدر افسوس خوردم ... به شما حق می دهم که اینقدر دلشکسته و غمگین باشید.می دانم که روزهای سختی را پشت سر می گذارید و می دانم که روحتان خیلی ازرده شده و شاید هیچ کاری از طرف همسرتان نتواند این همه رنج را جبران کند.... شما با رازداریتان ثابت کردید که چقدر می توانید با تمام احساساتی بودنتان منطقی برخورد کنید.شما فرزندانی دارید که تصمیم امروز شما می تواند بر زندگی و آینده ی آنها تاثیر بگذارد. می دانم که همسرتان اشتباه بزرگی انجام داده اشتباهی که اگر شما زن با درایت و مادری فهمیده نبودید ، با بر ملا کردن راز همسرتان تا همین حدش هم ، زندگی فرزندانتان را به مخاطره می انداخت...مثلا فکر کنید عروس شما با شنیدن ماجرا ،چه قضاوتی درباره ی شما و پدر شوهرش و حتی همسرش خواهد کرد... و خیلی مسائل حاشیه ای دیگر که اگر شما رازدار نبودید می توانست امروز گریبانگیرتان باشد... اما شما نشان دادید که چقدر همسر فهمیده و مادری نمونه هستید . نشان دادید که خودخواه نیستید و نشان دادید که بر خلاف آنچه می گویید هنوز همسرتان را دوست دارید و هنوزنمی خواهید آبرو و عزت خانواده تان را بخاطر یک اشتباه از بین ببرید که اینها همه نشان عشقی است که به زندگیتان دارید .شاید برای همین است که همسرتان نمی خواهد خودش هم باور کند که چقدر در حق چنین همسری ظلم کرده. همیشه انکار ادم ها از این نیست که بخواهند گناه خود را توجیه کنند بلکه گاهی می خواهند اصلا باور نکنند که چنین گناهی کرده اند . شاید همسرتان دلش می خواهد زمان به عقت برگردد و اینبار به هوسش و به وسوسه های آن زن جواب رد بدهد و این روزی را نبیند که شما اینقدر افسرده و ناراحت شوید.اینکه شوهر شما از آن زن بچه ندارد نشان دهنده این است که آن زن را صرفا برای رفع نیازهای جنسیش میخواهد و اگر توجهی هم به آن میکند به دلیل دادن باج برای توجه بیشتر آن زن به نیازهای جنسی شوهرتان میباشد. پس این را به قطع بدانید برای مردان هیچگاه هیچ زنی به اندازه زن اولشان دوست داشتنی و مورد اعتماد نیست .در علاقه همسرتان به خودتان شک نکنید و برای توجه بیشتر همسرتان به شما فانتزی های جنسیتان را بیشتر کنید و پوزیشن ها و توجه به نیازهای جنسی همسرتان را بیشتر کنید .مردان وقتی در این زمینه دچار کمبود میشوند بیشتر سراغ خیانت میروند سعی کنید حتی روزهایی بچه ها را نزد مادرتان بگذارید و راحت در منزل خارج از دید بچه ها با همسرتان در فضای دوستانه و آرام به نیازهای او پاسخ دهید .تفریحات دو نفره داشته باشید و نگذارید بچه ها مانع از روابط عاشقانه و زناشویی شما شوند .بچه ها با دیدن محبت بین شما تربیت بهتری خواهند شد و اکثر اوقات نیازی به تربیت مستقیم آنها نیست . شما می توانید او را نبخشید و با قلبی پر از کینه به خانه ی پدری بروید و با زندگی تان قماری بزرگ کنید. قماری که مطمئنا برنده ای نخواهد داشت و نه تنها همسرتان بلکه فرزندانتان و حتی خود شما هم بازنده این قمار هستید . چون از بین بردن پایه های زندگی می تواند آواری .و سیلی به راه اندازد که همه را با خود به جهنمی ببرد که انتهایش معلوم نیست... شما می توانید انتقامی سخت از همسرتان بگیرید اما مطمئن باشید که این اتش زیر خاکستر می تواند خیلی ها را با خود بسوزاند مثلا پدر و مادر شما ، که شاید در این سن دیگر توان تحمل مصیبت از بین رفتن زندگی فرزندشان را نداشته باشند .....همانطور که تا الان بزرگی خود را نشان دادید دستتان را روی قلبتان بگذارید و از خداوند گشایش قلبتان را بخواهید . از خدا بخواهید که قلبتان بزرگ شود به بزرگی خودش ! به بزرگی و رحمانی خداوندی که تمام عمر ستار العیوب ما بوده و هیچ گاه ما را نه تنها رسوا نکرده بلکه همیشه بخشیده و فرصت جبران داده ...پس شما هم می توانید همسرتان را ببخشید . از گناهی بگذرید که شاید مقصر صد درصد نبوده ! شاید برایش دام پهن شده ! شاید خودش هم هنوز باورش نمی شود که با زندگی اش و عشق شما چه کرده...پس لازم است که خود را آرام کنید . شما می توانید با فکر کردن به حکمت های نهان این قضیه خود را آرام کنید... شاید این اتفاق باعث شود که همسرتان همیشه پیش خوبی های شما شرمنده باشد و ... و خیلی شاید ها و حکمت هایی که به عقل و ذهن ما نمی رسد اما خداوندی که تا امروز نگهبان زندگی و قلب همسرتان بوده بهتر می داند.... الته این نکته را هم بگویم که نباید انتظار داشته باشید او همیشه جلوی شما سرشکسته و سر به زیر باشد! واقعیت این است که اگر غرور مرد را بشکنید و اصرار داشته باشید که او را خوار کنید و بخواهید او را در مقابل خود بشکنید شاید موفق شوید اما چیزی که به آن می رسید مرد دلخواهتان نخواهد بود زیرا غرور و عزت را از مرد بگیرید دیگر مردانگی ندارد و دیگر به بند کشیدنش افتخاری نخواهد بود!نفسی عمیق بکش و چشم هایت را ببند و تصور کن که اگر این خطا از پسرت سر می زد و یا حتی از برادرت سر می زد چه توقعی از عروست داشتی ؟ چه توقعی از همسر برادرت داشتی؟ حتما توقع داشتی که آنها از خطای او بگذرند . پس شما هم بگذرید .من نمی گویم که ناراحت نباشید می گویم احساس خود را مدیریت کنید یعنی مثل همیشه خوب باشید و در مقابل فرزندانتان پدرشان را بستایید اما در خلوت هایتان به آرامی در حالیکه سرتان را بر سینه اش گذاشته اید از رنجتان بگویید بگویید که چقدر روزهای تلخی برایتان بود بگذارید اشک های شما را با گرمی دستانش پاک کند . بگذارید و به او فرصت دهید تا قلبتان را دوباره بدست اورد. خود را از محبتش و از آرامش زیر یک سقف بودن محروم نکنید.زن باید آنقدر آزاده باشد که حتی به علاقه همسرش نیز وابسته نباشد و خداوند دنیا را محل امتحان قرار داده نه محل تغذیه نفس سیری ناپذیر، و باید تا لحظه ای که زنده ایم یادمان نرود که حکم الهی را بر خواسته دل خود ترجیح دهیم وتسلیم امر الهی باشیم. همسرتان جز امانت الهی نیست ونباید انحصار طلب باشید .گرچه پذیرش این حرف بسیار سخت است ولی شما نشان دادید که توانایی هضم این نکته بسیار ارزشمند و حقیقت زندگی را دارید .و بالاتر از آن نباید به اینکه تنها محبوب همسرخود باشند دل ببندند و برای آن بجنگند زیرا این یعنی بردگی، بردگی چی؟ بردگی محبت! نتیجه ای که حاصل میشود چیست؟! روحشان آرامش میابد؟ نه! نتیجه: غفلت از حق تعالی ودستورات حضرتش، خودخواهی و خودکامگی و چشم بستن به نیاز های همنوعانشان، نگرانی دائمی برای نرفتن همسرشان به سوی زن دیگر ،راضی شدن به درمعرض گناه قرار گرفتن یا لااقل محرومیت زنان دیگر و گاه شوهر از برآورده شدن نیازهایشان خواهد بود. این خواسته انحصارطلبانه جز دلمشغولی دنیا نیست چرا که (یوم یفر المرء من اخیه , وامه وابیه , وصاحبته وبنیه) شوهر و منحصر بودن محبت شوهر به زن, دردی از او دوا نمی کند بلکه تسلیم به امر الهیست که به درد او می خورد. اگر کسی در پی محبت و جای دیگر نرفتن دل شوهر است راهش کسب هنر خوب همسرداری کردن است. گرچه به نظرم حرص این امور فانی را زدن برای خواهش دل خود نیز بیهوده است وقتی به زحمتش می ارزد که حتی خوب همسرداری کردن نیز برای به انحصاردرآوردن محبت شوهر نباشد بلکه برای رضای خداوند باشد. چرا که سه خاصیت دارد: اول: تلاش ما در آخرت نتیجه دارد. دوم: اگر باهمه تلاش موفق نشدیم سرخورده نمیشویم. سوم: مبتلا به حرص زدن نمیشویم چون وظیفه خود را انجام داده ایم.و نتیجه را به خداوند واگذار کرده ایم. برای آزاد کردن عقل از احساسات وهیجانها که اولین منزل رسیدن به حقیقت است خوبست لحظه ای به مرگ بیندیشیم وآنرا به خود نزدیک ببینیم در چنین شرایطی گویی یکباره از قید تعلقات نفس که منشأ لجاجت وحق ناپذیری هستند آزاد میشویم وآنگاه تازه در کلاس اول دین میتوانیم حکم خداوند وسیره معصومین را به تعقل وتحلیل بنشینیم این بار هم به او توکل کنید و در این شب های عزیز آرام شدن قلبتان را از او بخواهید . از او بخواهید که از این امتحان سخت هم سربلند بیرون بیایید. شاید پاداشی بزرگ انتظار شما را می کشد پاداشی به بزرگی قرب او .... پس این فرصت را از خود نگیرید که پیش خداوند با گذشتتان و حفظ زندگیتان عزیز شوید و از بندگان مقربش باشید. با آرزوی سلامتی و آرامش در زندگی برای شما



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.