انسیه

سردرگمی و افسردگی و ناامیدی از زندگی

با سلام، من یک ازدواج ناموفق داشتم که بعد از 10 ماه زندگی مشترک به دلیل فساد اخلاقی و بداخلاقی و کتک زدنش طلاق گرفتم، بعد از سه سال هر خواستگاری میومد رد میکردم مخصوصا اگه بچه داشت خیلی سختگیر شده بودم تا اینکه مردی اومد که 8 سال اختلاف سنی داشت با من، یه دختر 9 ساله ام داشت اولش به دروغ به من گفت که بچه پیش مادرشه، مامانش یه دقیقه دوریش را نمیتونم طاقت بیاره و من را با فریب مجاب به ازدواج کرد هنوز دوماه از عقدمون نگذشته بود که مادر دخترش بچه رو گذاشت خونه مادرشوهرم و دیگه سراغش نیومد شوهرم به من گفت بچمه آورده نمیتونم بندازمش دور، گفت من میخوام با دخترم زندگی کنم اگه تو هم میای بیا سه تایی زندگی کنیم دلم شکست که من هیچ حق انتخابی نداشتم یه انتخاب اجباری داشتم تازه وقتی پا به این زندگی گذاشتم فهمیدم پا به یک زندگی مصلحتی گذاشتم فریبم داده بود بخاطر بچش با من ازدواج کرده بود کم کم متوجه رابطه تلفنی با همسر سابقش شدم پیامهای عاشقانه و جوک های زشت، بهش گفتم انکار کرد نشونش دادم بازم یه جوری از سرش واکرد، دخترش خیلی پرخاشگر بود همش جیغ میزد و لجباز بود خیلی اذیتم کرد با اینکه من نامادری بودم من کاری باهاش نداشتم اون عذابم میداد حتی شوهرم بخاطر اون با من دعوا میکرد همه چیز زندگیش بود من هیچ جایی برای کسی نداشتم به زور راضیش کردم بچه دار بشیم قبول نمیکرد میگفت من بچه دارم درصورتی که روز خواستگاری قبول کرده بود تا اینکه باردار شدم درزمان بارداری تو گوشیش عکسای نامناسب زن سابقش رو دیدم نشونش دادم گفت خودش برام فرستاده فقط گریه کردم به کسی چیزی نگفتم چون راه برگشتی نداشتم الان 5 ساله دارم باهاش زندگی میکنم یه دختر دوسال و نیمه دارم از شوهرم متنفرم بخاطر همه دروغایی که گفته تازه اینایی که گفتم چندتاش بود، با نفرت دارم باهاش زندگی میکنم، دخترش بعضی اوقات مامانش میاد دنبالش ولی بیشتر پیش ماست از دخترشم متنفرم، بعضی اوقات انقدر از لحاظ روانی بهم میریزم من که یه دختر پرشور و نشاط بودم و هزارتا دوست داشتم با همه دوستام قطع رابطه کردم چون نمیخوام کسی بدونه شوهرم بچه داره، با فامیل خودم رفت و آمد نمیکنم چون اولا خیلیا که تو شهر دیگه هستن نمیدونن شوهرم بچه داشته، با بقیه هم رفت و آمد نمیکنم چون مجبورم هرجا میرم با شوهرم اونم ببرم دختر پرخاشگر و بددهنیه اصلا غریبه و آشنا سرش نمیشه جلوی هر کسی به باباش بی احترامی میکنه دارم دیوونه میشم خودم و دختر کوچولوم رو حبس کردم تو خونه فقط خونه مامانم و آبجیم میرم و خونه فامیلای شوهرم انقدر فشار روحی دارم که از عصبانیت چند وقتیه دستم و پام دردم میکنه نمیدونم چیکار کنم تو این زندگی ای که اصلا به غیر از دخترم چیزه دیگشو دوست ندارم، دارم دیوونه میشم هر دفعه میام با همه چیز عادی نگاه کنم و خوش بگذرونم ولی تا یه کاری میکنن دوباره خودخوری میکنم، لطفا کمکم کنید
سه‌شنبه، 6 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

انسیه

سردرگمی و افسردگی و ناامیدی از زندگی

انسیه ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 33 ساله )

با سلام، من یک ازدواج ناموفق داشتم که بعد از 10 ماه زندگی مشترک به دلیل فساد اخلاقی و بداخلاقی و کتک زدنش طلاق گرفتم، بعد از سه سال هر خواستگاری میومد رد میکردم مخصوصا اگه بچه داشت خیلی سختگیر شده بودم تا اینکه مردی اومد که 8 سال اختلاف سنی داشت با من، یه دختر 9 ساله ام داشت اولش به دروغ به من گفت که بچه پیش مادرشه، مامانش یه دقیقه دوریش را نمیتونم طاقت بیاره و من را با فریب مجاب به ازدواج کرد هنوز دوماه از عقدمون نگذشته بود که مادر دخترش بچه رو گذاشت خونه مادرشوهرم و دیگه سراغش نیومد شوهرم به من گفت بچمه آورده نمیتونم بندازمش دور، گفت من میخوام با دخترم زندگی کنم اگه تو هم میای بیا سه تایی زندگی کنیم دلم شکست که من هیچ حق انتخابی نداشتم یه انتخاب اجباری داشتم تازه وقتی پا به این زندگی گذاشتم فهمیدم پا به یک زندگی مصلحتی گذاشتم فریبم داده بود بخاطر بچش با من ازدواج کرده بود کم کم متوجه رابطه تلفنی با همسر سابقش شدم پیامهای عاشقانه و جوک های زشت، بهش گفتم انکار کرد نشونش دادم بازم یه جوری از سرش واکرد، دخترش خیلی پرخاشگر بود همش جیغ میزد و لجباز بود خیلی اذیتم کرد با اینکه من نامادری بودم من کاری باهاش نداشتم اون عذابم میداد حتی شوهرم بخاطر اون با من دعوا میکرد همه چیز زندگیش بود من هیچ جایی برای کسی نداشتم به زور راضیش کردم بچه دار بشیم قبول نمیکرد میگفت من بچه دارم درصورتی که روز خواستگاری قبول کرده بود تا اینکه باردار شدم درزمان بارداری تو گوشیش عکسای نامناسب زن سابقش رو دیدم نشونش دادم گفت خودش برام فرستاده فقط گریه کردم به کسی چیزی نگفتم چون راه برگشتی نداشتم الان 5 ساله دارم باهاش زندگی میکنم یه دختر دوسال و نیمه دارم از شوهرم متنفرم بخاطر همه دروغایی که گفته تازه اینایی که گفتم چندتاش بود، با نفرت دارم باهاش زندگی میکنم، دخترش بعضی اوقات مامانش میاد دنبالش ولی بیشتر پیش ماست از دخترشم متنفرم، بعضی اوقات انقدر از لحاظ روانی بهم میریزم من که یه دختر پرشور و نشاط بودم و هزارتا دوست داشتم با همه دوستام قطع رابطه کردم چون نمیخوام کسی بدونه شوهرم بچه داره، با فامیل خودم رفت و آمد نمیکنم چون اولا خیلیا که تو شهر دیگه هستن نمیدونن شوهرم بچه داشته، با بقیه هم رفت و آمد نمیکنم چون مجبورم هرجا میرم با شوهرم اونم ببرم دختر پرخاشگر و بددهنیه اصلا غریبه و آشنا سرش نمیشه جلوی هر کسی به باباش بی احترامی میکنه دارم دیوونه میشم خودم و دختر کوچولوم رو حبس کردم تو خونه فقط خونه مامانم و آبجیم میرم و خونه فامیلای شوهرم انقدر فشار روحی دارم که از عصبانیت چند وقتیه دستم و پام دردم میکنه نمیدونم چیکار کنم تو این زندگی ای که اصلا به غیر از دخترم چیزه دیگشو دوست ندارم، دارم دیوونه میشم هر دفعه میام با همه چیز عادی نگاه کنم و خوش بگذرونم ولی تا یه کاری میکنن دوباره خودخوری میکنم، لطفا کمکم کنید


مشاور: خانم طیبه قاسمی

با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی خواهر عزیزم ، بر فرض که شما در انتخاب همسرتان اشتباه کرده باشید ولی همه چیز مربوط به گذشته است و دیگر توان برگشتن به گذشته را ندارید و شما در هر شرایطی که باشید میتوانید آن شرایط را با نوع نگرش خود تغییر دهید ،نیازی به پنهان کاری نیست ، شما رفت و آمد خودتان را با دوستان و آشنایان داشته باشید و نگذارید هیچ چیز مانع از انجام صله رحم و تفریح و ورزش در کنار دوستان که تبعات عالی در ایجاد روحیه و بهبود از این شرایط را دارد ،شود .شما اکنون صاحب یک فرزند هستید و آینده او را نیز با این گوشه گیری و انزوا به خطر خواهید انداخت ،قرار نیست فداکاری کنید شما باید از امکانات موجودتان از زندگی و فرصت ها استفاده کنید ،ازدواج و همسر تنها یک بعد از زندگی شماست ،نباید شما را از پا در بیاورد ؛ شما در زندگی ابعاد مختلفی دارید که به آنها باید رسیدگی کنید ، هرچند که هیچ کس منکر نیست که ازدواج موفق آرامش زیادی در زندگی برای طرفین ایجاد خواهد کرد ، تعارض و اختلاف در تمامی ازدواج‌ها هست تا آنجایی که هر یک از زوجین می‌توانند طومار بزرگی از رفتارهای نامطلوب و ناپسند همسرشان بنویسند؛ اما آنچه در این تعارضات حائز اهمیت است، نحوه برخورد و چگونگی حل مشکلات توسط همسران می‌باشد. . آیا می‌خواهید چاره‌ای برای تعارضات و اختلافات خود با همسر بیابید یا آن‌که مایلید با کش دادن مسائل و گاه بزرگ‌نمایی آن‌ها، برای خود و همسرتان دردسر بسازید؟! گاهی برخی از افراد به ظاهر می‌گویند من هر کاری بتوانم برای حل مشکلاتم انجام می‌دهم، اما در عمل هیچ نمی‌کنند و گاه با ندانم‌کاری یا لجبازی، نه تنها مشکل را حل نمی‌کنند، بلکه مسائل دیگری را به مسائل قبل اضافه کرده و مشکلات را بیشتر و پیچیده‌تر می‌کنند. سعی کنید در مواجهه با اختلافات ناگزیر زندگی مشترکتان، صبر پیشه کنید و اساس کار خود را حل تعارضات قرار دهید. بنابر این، توصیه می‌کنیم کمی تأمل کرده و عاقلانه برخورد کنید. با بی‌توجهی و غلبه بر افکار منفی و بی‌اساس، می‌توانید خودتان حلال مشکلات زندگی مشترکتان باشید. بهتر است شروع کننده حرکت اول برای حل تعارض، خودتان باشید. سعی کنید همیشه در این امر از همسرتان پیشی بگیرید. با کنار گذاشتن خشم و عصبانیت موقت در لحظه تعارض، تلاش کنید آرامش را به زندگی خود و همسرتان برگردانید تا به واسطه آن بتوانید با حفظ ارزش خود و او ، پایداری زندگی مشترکتان را تضمین کنید. خیلی از زوج‌ها نسبت به همسرشان احساس مالكیت می‌كنند، مثلا این‌كه «او زن من است»، «شوهر من است» به همین دلیل مرتب او را چك می‌كنند، به او زنگ می‌زنند، او را كنترل می‌كنند، از او می‌خواهند رفتارش را عوض كند مثلا فلان كار را بكند‌، فلان گونه نباشد و... این مورد حتما به رابطه آسیب می‌رساند، ممكن است ابتدای رابطه طرف مقابل به خاطر دوست داشتن یا احترام خواسته‌های همسرش را برآورده كند ولی به مرور احساس دلزدگی می‌كند، اعتمادبه‌نفسش را از دست می‌دهد و از رابطه دلسرد می‌شود. «رابطه دو زوج مثل دو ستون زیر یك سقف است، اگر این دو ستون از یك حدی بیشتر به هم نزدیك شوند سقف می‌ریزد و اگر از حدی بیشتر از هم دور شوند باز هم سقف می‌ریزد.» وقتی احساس مالكیت زیاد شود یعنی زوج از یك حدی بیشتر به هم نزدیك شده‌اند و به‌حریم‌های یكدیگر نفوذ كرده‌اند این می‌تواند آسیب زننده باشد. خیلی از اوقات نمی‌توانیم قبول كنیم طرف مقابل متفاوت از ما فكر می‌كند و همین امر می‌تواند حسابی آسیب‌زننده باشد. در یك خانواده یك خواهر و برادر كه والدین یكسان هم دارند تفاوت‌های زیادی با هم دارند چه برسد به زوج كه از دو دنیای متفاوت با خانواده‌های مختلف آمده‌اند. باید تفاوت‌ها را پذیرفت، اگر بخواهید مرتب طرف مقابل را زیر سوال برده و او را به خاطر عادت‌هایش بازخواست كنید، بحث‌ها شروع خواهد شد بنابراین اول باید بپذیرید با هم اختلاف سلیقه دارید و بعد با هم فكر كنید كه چگونه به نقطه اشتراك برسید. تلاش کنید توانمندیهاتون در زمینه هایی که علاقه دارید افزایش بدید بخصوص ظرفیت روانی خود را . خاطرات خوش گذشته را یاد آوری کنید، این امر می تواند این نکته را به شما یاد آور شود که همانطور که در گذشته لحظات خوشی را با همسرتان داشته اید، می توانید الان نیز آن خوشی ها را تکرار کنید.نقاط ضعفی که در زمینه ارتباط و تعامل با همسر خود دارید را یاد داشت کنید وسعی کنید آنان را بر طرف کنید. يکی از عوامل بسيار مهم برای استحکام خانواده و رضايت زن و شوهر از زندگی زناشويی، داشتن نگرش مثبت نسبت به همسر و مثبت‌انديشی درباره اوست. مثبت‌انديشی به مفهوم پذيرفتن توانمندي‌ها، صداقت، قابليت اعتماد و صميميت يک شخص ديگر است. مثبت انديشی نسبت به همسر به معنای خوب ديدن همسر، علاقه داشتن به او، و داشتن احساس مثبت نسبت به اوست. تا زمانی که زن و شوهر چنين احساسی نسبت به هم پيدا نکنند همواره در معرض اختلاف و تعارض با يکديگر قرار دارند. پايه خانواده بر محبت بين زن و شوهر بنا نهاده شده است و اين تنها در سايه نگرش مثبت زن و شوهر نسبت به هم امکان پذير است. حسن ظن و نگرش مثبت يکی از همسران به ديگری، محبت او را به سوی خود جلب می‌کند.علی(عليه‌السلام) می‌فرمايد: «من حسن ظنه بالناس حاز منهم المحبه؛ کسی که نسبت به ديگران گمان نيکو برد محبت آنان را به دست آورد.» از اینرو لازم است برای مدتی هم که شده تمرکز بر ويژگی‌های مثبت همسر خود پیدا کنید و از افکار منفی که در مورد او به ذهنتان می آید خود داری کنید.غم و نگرانی را از چهره خود بزداييد و با رويی باز و چهره‌ای خندان با او روبه‌رو شويد. هنگام ورود شوهرتان به خانه به استقبال او برويد، به او سلام و خسته نباشيد بگوييد، از حالش جويا شويد، به او بگوييد که از آمدن او خوشحاليد و دلتان برای او تنگ شده بود.زمانی که او را بی حال و بی انگیزه می بینید، شما سر صحبت را باز کنيد، و با او حرف بزنيد؛ با شوهرتان شوخی کنيد و او را بخندانيد؛ کنارش بنشينيد و با او درد دل کنيد؛ از اتفاقاتی که در روز برایش رخ داده بپرسيد، به سخنانش با توجه و علاقه گوش دهيد؛ کنار شوهرتان بنشينيد و با هم فيلم مورد علاقه‌اش را تماشا کنيد.پيش از ورود شوهر، خود را بياراييد، لباس‌های زيبا و اغوا کننده بپوشيد، عطر يا ادکلن خوش بو استعمال کنيد، و به او نشان دهيد که همة اين کارها را برای او انجام داده‌ايد. البته، مرد نياز دارد احساس کند دوستش دارند نه آنکه تحملش می‌کنند؛ و اين زمانی حاصل می‌شود که زن با رغبت به اين خواسته شوهرش پاسخ دهد. به طور خلاصه، از هر راه و روشی برای باز کردن دريچه‌های قلب شوهرتان به سمت خودتان استفاده کنيد. با انجام اين کار، حتی اگر لفظ «دوستت دارم» را از او نشنويد رفتار و گفتارش نشان دهنده نهايت عشق و علاقة او به شما خواهد بود.در حق اودعا كنيد و از خداوند بخواهيد كه مهر و محبت شما و همسرتان را افزایش دهد.در موقعیت های مناسب به او ابراز علاقه و عشق کنید و در مناسبتها براى او هديه (هر چند ارزان قيمت) تهيه كنید.باید به این باور رسید که نحوه رفتار با همسرتان و مراعات حقوقي كه بر گردن شماست ، ضامن توفيق شما در دنیا و آخرت خواهد بود . در نتیجه فضای زندگی آميخته به لطف و خوش رفتاري و جاذبه بین یکدیگر می شود.با مطالعه كتابهاي مربوط به انتخاب همسر،آيين همسرداري،چگونگي ايجاد ارتباط با ديگران و نيز شركت در جلسه هاي آموزش خانواده ،دانش و مهارت خود را در اين زمينه افزايش دهيد.رفتارهای ناپسند همسرتان را با خشونت پاسخ ندهيد و اشتباهات او را نادیده بگیرید و با کرامت نفس از این رفتارها تغافل کنید.هنگام اختلاف نظر يا سوء تفاهم ،به جاي سرزنش كردن يكديگر يا تفسير نادرست، به شناسايي مسأله و يافتن راه حل آن بپردازيد. هميشه در رويارويي با مسائل و مشكلات خانوادگي، خود را در وضعيت طرف مقابل قرار دهيد و با قبول مسؤوليت خود و شناخت انتظارات متقابل، به حل و فصل اختلافات رو آوريد. شما احتیاجی ندارید که ثابت کنید که همسرتان خیانتکار است بلکه باید بدانید که در واقع چیزی بین شما دو نفر درست کار نمی کند. حال این که آیا واقعا همسرتان خیانت کرده است و یا شما تنها بی دلیل به او مشکوک شده اید فرقی نمی کند و احتیاج به اثبات و مدرک نیست، بلکه باید بدانید که چیزی باید تغییر کند. عصبانی شدن و سعی برای اثبات خیانت همسرتان هیچ کدام آن آرامشی که شما دنبالش هستید را برایتان نمی آورند. این کارها در واقع باعث می شوند که شما به نظر فردی افسرده و دارای عزت نفس پایین در نظر بیایید. بايد دانست زندگى، مجموعه‏اى از شادى و رنج، كامروايى و ناكامى، تلخى و شيرينى و خلاصه ميدان جنگى است كه هركس در آن، سهمى از پيروزى و شكست دارد. همه اينها به شكل‏هاى گوناگون، در زندگى هر فرد وجود دارد و در ايام جوانى و تحصيلى، اين فشارها شديدتر است.نكته مهم و اساسى، نحوه برخورد انسان با اين مسائل است. در اين رابطه دو گونه برخورد مى‏توان داشت: الف: واكنش انفعالى‏: در اين برخورد انسان همواره مشكلات را بزرگ مى‏بيند و در بيشتر صحنه‏ها خود را شكست خورده مى‏پندارد. به رغم اينكه از خود انتظاراتى بيش از حد توانش دارد، در گشودن راه و گام نهادن به سوى هدف، خود را ناتوان مى‏بيند. امكانات، توانمندى‏ها و موفقيت‏هاى خويش را فراموش مى‏كند و كم‏كم احساس يأس، ضعف و سستى نموده و خود را بيمار مى‏پندارد. اگر اين روند ادامه يابد، گرفتار بيمارى‏هايى مى‏شود كه با هيچ دارويى درمان نمى‏شود؛ جز با تغيير در روحيه و تغيير در سبك زندگى. ب: واكنش فعال‏ انسان در برخورد فعال به مقايسه معقول و منطقى، بين خواسته‏ها و توانمندى‏ها و شكست‏ها و پيروزى‏ها مى‏پردازد. توقع از خويش را با واقعيات و توانايى‏هاى فردى و شرايط محيطى و اجتماعى، تنظيم مى‏كند و با جدّيت، نشاط و روحيه بالا، به فعاليت و تلاش مى‏پردازد. توصيه ما به شما اين است كه: همواره به آرمان‏هاى دست نيافتنى نينديشيد؛ بلكه خواست‏ها و تمايلات خود را متناسب با ميزان و سطح توانايى‏ها خود تنظيم كنيد.موفقيت و كاميابى‏هايى را كه در زندگى تجربه كرده‏ايد در نظر بگيريد به جنبه‏هاى مثبت خود فكر كنيد و سعى كنيد آنها را در يك برگه‏اى به صورت فهرست، ليست كنيد و آنها را شكوفا ساخته و رشد دهيد نه آن كه زمينه هاي منفي را بال و پر داده و پرورش دهيد. نشاط خود را همواره حفظ كنيد و هرگز خود را مريض و ضعيف به حساب نياوريد. براى حفظ نشاط همه روزه ورزش كنيد. ورزش را جزء ضرورى‏ترين فعاليت‏هاى روزمره خود قرار داده هر روز حداقل نيم ساعت الى يك ساعت ورزش كنيد. (هر ورزشى كه مورد علاقه شماست)بروز مشكلات را در زندگى، امرى عادى بدانيد و به همان اندازه، آنها را بپذيريد كه كاميابى‏ها را پذيرا هستيد. براى شركت در فعاليت‏هاى فرهنگى، هر قدر مى‏توانيد تلاش كنيد .سعى كنيد به جز مواقعى كه ضرورت دارد در تنهايى قرار نگيريد.با افكار منفى خود مقابله كنيد يعنى هر وقت اين افكار به شما هجوم آورد به هر صورتى كه شده خود را از چنبره آن نجات دهيد مثلاً خود را به كارى مانند مطالعه يا هر كار ديگرى كه علاقه داريد و ممكن است مشغول كنيد و نگذاريد ذهن شما جولانگاه افكار منفى باشد.به جاى اين كه به كمبودها و عيب‏ها و ناكاميهاى خود فكر كنيد به موفقيت‏ها و امكاناتى كه در زندگى از آن بهرمند بوده و هستيد فكر كنيد. به عبارت ديگر امكانات و شرايط زندگى ما مانند يك ليوانى است كه بخشى از آن پر است و بخشى خالى و همه افراد اينچنين هستند .سعى كنيد به آن بخش پر فكر كنيد و از آن بهره ببريد و غصه آن نيمه‏خالي را نخوريد چه اينكه از آنچه در اختيار داريد مى‏توانيد بهره‏مند شوید، فرصتهاى زندگى را مغتنم بشمريد و از آنچه در آينده پيش خواهد آمد نگران نباشيد.از بيكارى و بى‏برنامه‏گى اجتناب كنيد و همه اوقات خود را به صورت منطقى پر كنيد.براى اوقات شبانه‏روزى خود برنامه ريزي كنيد يعني براي هر ساعت از 24 ساعت شبانه روز، يك فعاليت و كار خاص در نظر بگيريد و بر اساس همان عمل كنيد و در پايان روز ميزان موفقيت خود را در به اجرا درآوردن برنامه محك بزنيد و بسنجيد و سعي كنيد روز به روز ميزان موفقيت را افزايش دهيد تا آنجا كه كاملا برنامه اجرا شود و برنامه نيز يك برنامه هماهنگ با هدف باشد.به تغذيه خود خصوصا صبحانه اهميت بدهيد و هيچگاه بدون خوردن صبحانه خود را مشغول كار يا مطالعه و يا كلاس نكنيد.براى رشد معنويت، بايد براى خود برنامه‏ريزى كنيد. البته برنامه سنگين نريزيد؛ ولى در اجراى آن مداومت و جديت داشته باشيد. هر چه مى‏توانيد قرآن بخوانيد و از مضامين بلند دعاهاى نقل شده از اهل‏بيت(ع) بهره بگيريد .البته قرآن را با تأنى و توجه به معنا تلاوت كنيد. به مسائل معنوى بويژه نماز اول وقت اهميت فوق‏العاده بدهيد. با توسل به اهل‏بيت(ع) از آنها بخواهيد كه شما را كمك كنند و همواره اميدوار به لطف و رحمت خدا باشيد. با آرزوی سعادت و خوشبختی برای شما در زندگی در کنار همسر و فرزند دلبندتان



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.