ناشناس
از مشکلات روحی روانی رنج می برم؛ لطفا راهنماییم کنید.
سلام.مدتی هست دچار مشکلات روحی روانی شدم.دائما اعصابم خورده حوصله کسی روندارم.از همه چیز زده شدم نه به ازدواج علاقه ایی دارم نه به ادامه زندگی.یک سری مشکلاتی پیدا کردم که کاملا منو از زندگی ناامید کرده.باید چیکار کنم؟ لطفا راهنمایم کنین.
مشاور: مشاور راسخون
سلام همراه گرامی
بیان کردید مدتی است که احساس می کنید دچار مشکلات روحی روانی شده اید و در وضعیت بغرنجی بسر می برید" و ای کاش به ما می گفتید چه شده که این احساس سراغ شما آمده؟ چه افکاری پشت این احساس ناخوشایند و چه تجربه های منفی یی وجود دارد که از زندگی خسته شده اید و هیچ دل خوشی ندارید؟ همچنین پیداست که ناکامی و شکست را تجربه کرده اید که اینگونه احساس درماندگی می کنید. و البته احساستان با توجه به شرایطتان که ذکر نکردید؛ تا حدودی طبیعی است؛ احساس غم و اندوه، واکنش طبیعی انسان به زمان های چالش برانگیز است و در به مرور می تواند از بین برود. این احساس نیز بخش کوچکی از افسردگی است. بهتر است در گام اول مشکل خود را ریشه یابی کنید و سپس به دنبال راه حل مناسب با مسئله و مشکل گشت. اگر چه پر واضح است که علت های ناامیدی مشخص است"
- شکست های پی در پی در زندگی : یکی از علل احساس ناامیدی در زندگی، شکست و انتظار شکست می باشد. اگر شما همیشه انتظار شکست را داشته باشید و توانمندی های خود را باور نداشته باشید، احساس خوبی در زندگی نخواهید داشت.
- یکنواختی در زندگی : انسان فطرتا زیبایی طلب بوده و دوست دارد با تنوع زندگی کند؛ چنانچه محیط زندگی یا فرایند زندگی یکنواخت باشد، روند تغییر و تبدّل انرژی روانی با خلل مواجه می گردد. گاهی انسان به تغییرات اندکی در زندگی نیاز دارد. مثل گردش، تفریح و یا حتی تغییر چیدمان منزل.
- عدم برآورده شدن نیازها : رفع نیازها احساس لذت در زندگی را به دنبال دارد. در واقع نیازها به عنوان یکی از انگیزه های حیاتی هستند. اگر نیازها نبودند انسان در زندگی بسیاری از دلخوشی ها را از دست می داد و خیلی از فعالیت ها را ترک می کرد. حال این نکته نیز حایز اهمیت است که اگر نیازها به درستی و به موقع و متناسب پاسخ داده نشوند می تواند منجر به احساس سستی و بی حوصلگی در فرد شود.
- کم بودن فعالیت های زندگی : رکود و نداشتن مشغله کافی در زندگی و بیکاری و داشتن ساعات زیادی که نمی دانیم با چه فعالیت هایی آن را پر کنیم و یا پر کردن آن با فعالیت های غیر مفید و بی ارزش می تواند به احساس سستی و بی حوصلگی منجر گردد.
- نداشتن عزت نفس و اعتماد به نفس : اگر ارزش های وجودی خودتان را نشناسید و آنها را باور نکنید راجع به خودتان و زندگی تان احساس خوبی نخواهید داشت. تنها انسان هایی احساس خوبی در زندگی دارند که احساس خوبی نسبت به خودشان دارند و خودشان را به عنوان انسانی خوب و کارآمد قبول دارند.
- شغل نامناسب : چنانچه کاری را انجام می دهید که به آن علاقه ندارید خیلی طبیعی است که از آن احساس لذت نکنید، و هنگامی که می خواهید به کار مشغول شوید بدترین احساس را داشته باشید، و همیشه در زندگی احساس خستگی کنید. دو چیز در زندگی باعث نیک بختی و احساس لذت در زندگی است : یکی همسر دلخواه و مناسب و دیگری شغل متناسب و دلخواه.
- مناسب نبودن رشته تحصیلی : اگر رشته تحصیلی شما مورد علاقه تان نباشد یا مطابق با استعدادهای شما نباشد، پیشرفت چندانی در آن رشته نخواهید داشت و تحصیل به مسئله بغرنج و عذاب آورتبدیل خواهد شد.
بنابراین:
-لطفا گریه کنید
-اتفاقات را بپذیرید
-خودتان را متحول کنید
-خانه را به محل شادی تبدیل کنید
-با احساسات منفی مقابله کنید
-برنامهریزی کنید
-ورزش کنید
-عادات غذایی غلط را تغییر دهید
موفق می شوید.