ناشناس

امیدم رو دارم از دست میدم" کمکم کنید.

سلام و خسته نباشید میگم بهتون و ازتون ممنونم از سایت خیلی خوبتون❤ من یه دختر 18 ساله ام که یک داداش بزرگ تر از خودم دارم و مجرده. مامانم 40 سالشه و بابام 12 سال از مامانم بزرگتره. مامانم موقعی که میخواست ازدواج کنه بخاطر ترسی که از زن باباش کرد اینکار رو کرد و هنوز هم میگه بابات رو نمیخوام و یه روزی طلاق میگیرم اما وقتی که من و داداشم ازدواج کنیم. تازه هم فهمیدم دوست پسر داره. هر اتفاقی میفته میگه اگه شما نبودید تا حالا از یه مرد دیگه بچه داشتم و یه زندگی دیگه ای رو شروع کرده بودم. مامانم سر کار میره و خرج خودش رو کامل میده و همینطور خرج من. داداشم هم سر کار میره و خرج خودش رو میده. بابام فقط خورد و خوراکمون رو میخره. سر کار زیاد نمیره پدرم و همه ش منت میزاره که ما توقعمون بالاست و هیچ تعهدی در برابر خرجهای من یا داداشم یا مامانم و یا پس اندازی برای خودش نداره. داداشم هم اصلا باهاش ارتباط خوبی ندارم همه ش سرکوفت میزنه بهم و جوری رفتار میکنه که انگار من ادم نیستم. یه دوست صمیمی فقط داشتم که حدود 9 سال باهاش در ارتباط بودم چند وقت پیش پیاماش رو توی گوشیش خوندم که به دوست پسرش گفته بود که من هیچ رفیقی ندارم و دوستم و برای اینکه تنها و لنگ نشم میخوام برم بیرون زوری تحمل میکنم و بعد از یه چند روزی حتی دیگه پیداش نشد و هر چی فحش و بد و بیراه بود خودش و خواهر بزرگ ترش به من زدن بدون اینکه دلیلی بهم بگه برای کارهای اشتباه خودش من رو مقصر کرد و رفت. با هیچکدوم از خانواده ها هم جور نیستم و رفت و امد نداریم اصلا واقعا از این شرایط و اوضاعم بدم میاد و امیدی ندارم. تنها کسی که پشتم بوده دوست پسرم بوده که حدودا یک ساله باهاش در ارتباطم و مامانش من رو خواستگاری کرده هم مامانم و هم پدرم در جریانش هستن ولی گفتن نه چون سن من کمه یا مخالفت اصلیشون پول نداشتن برای جهیزیه ی من بود. نمیدونم شما حرفی دارید برای کمک کردن من یا خیر؟ممنونم
يکشنبه، 30 تير 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

امیدم رو دارم از دست میدم" کمکم کنید.

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 18 ساله )

سلام و خسته نباشید میگم بهتون و ازتون ممنونم از سایت خیلی خوبتون❤ من یه دختر 18 ساله ام که یک داداش بزرگ تر از خودم دارم و مجرده. مامانم 40 سالشه و بابام 12 سال از مامانم بزرگتره. مامانم موقعی که میخواست ازدواج کنه بخاطر ترسی که از زن باباش کرد اینکار رو کرد و هنوز هم میگه بابات رو نمیخوام و یه روزی طلاق میگیرم اما وقتی که من و داداشم ازدواج کنیم. تازه هم فهمیدم دوست پسر داره. هر اتفاقی میفته میگه اگه شما نبودید تا حالا از یه مرد دیگه بچه داشتم و یه زندگی دیگه ای رو شروع کرده بودم. مامانم سر کار میره و خرج خودش رو کامل میده و همینطور خرج من. داداشم هم سر کار میره و خرج خودش رو میده. بابام فقط خورد و خوراکمون رو میخره. سر کار زیاد نمیره پدرم و همه ش منت میزاره که ما توقعمون بالاست و هیچ تعهدی در برابر خرجهای من یا داداشم یا مامانم و یا پس اندازی برای خودش نداره. داداشم هم اصلا باهاش ارتباط خوبی ندارم همه ش سرکوفت میزنه بهم و جوری رفتار میکنه که انگار من ادم نیستم. یه دوست صمیمی فقط داشتم که حدود 9 سال باهاش در ارتباط بودم چند وقت پیش پیاماش رو توی گوشیش خوندم که به دوست پسرش گفته بود که من هیچ رفیقی ندارم و دوستم و برای اینکه تنها و لنگ نشم میخوام برم بیرون زوری تحمل میکنم و بعد از یه چند روزی حتی دیگه پیداش نشد و هر چی فحش و بد و بیراه بود خودش و خواهر بزرگ ترش به من زدن بدون اینکه دلیلی بهم بگه برای کارهای اشتباه خودش من رو مقصر کرد و رفت. با هیچکدوم از خانواده ها هم جور نیستم و رفت و امد نداریم اصلا واقعا از این شرایط و اوضاعم بدم میاد و امیدی ندارم. تنها کسی که پشتم بوده دوست پسرم بوده که حدودا یک ساله باهاش در ارتباطم و مامانش من رو خواستگاری کرده هم مامانم و هم پدرم در جریانش هستن ولی گفتن نه چون سن من کمه یا مخالفت اصلیشون پول نداشتن برای جهیزیه ی من بود. نمیدونم شما حرفی دارید برای کمک کردن من یا خیر؟ممنونم


مشاور: خانم قربانی

سلام و عرض ادب خدمت شما همراه گرامی سایت راسخون.خداقوت بر شما و سپاس از لطف تان.
پیام‌ تان را با دقت خواندم، تنهایی و بهم ریختگی و نابسامانی تان را درک‌میکنم. میدانم‌که دوست داشتید مانند هر دختر نوجوان دیگری. یک خانواده صمیمی و پر مهر می داشتید و به جای شنیدن غرهای پدرتان و دیدن فاصله مادرتان، فقط به ارزوهای خود فکر میکردید. هم در محیط خانه و هم در محیط بیرون از منزل، احساس تنهایی میکنید و به دنبال راه حل به ما مراجعه کرده اید.
دوست نوجوان من، شرایط ایده آلی را پشت سر نگذاشته اید و متاسفانه باید میگویم افراد زیادی هستند که همانند شما این تنهایی ها را تجربه میکنند. آنچه که میتواند شما را در این وضعیت یاری کند، امیدوار بودن به آینده است. امید مثل بال است برای پرنده. سعی کنید خود را در گذشته محصور نسازید و غل و زنجیر ناکامی ها و تاخیرهای گذشته را از پای خود جدا کنید. تلاش کنید و خود را توانمند کنید. برای این منظور می توانید بر تحصیل و مهارت آموزی تمرکز نمایید. افزایش توانمندی ها، ثمرات زیادی برای شما دارد، از جمله، کسب درامد، تامین فرصت ازدواج‌بهتر، شاد بودن و نشاط همیشگی، ارتقاء اعتماد به نفس و یافتن دوستان بیشتر و پایدارتر و... . سعی کنید دایره دوستی های خود را افزایش دهید و با افراد متفاوتی ارتباط برقرار نمایید. نیازی نیست با همه صمیمی شوید فقط کافی ست افراد را با سلایق مختلف تجربه نمایید و تنها نباشید. در کارهای گروهی و خیرخواهانه شرکت کنید و فعال باشید.
در پناه حق و عاقبت بخیر باشید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.