حمید

سلام من ۳۰ سال دارم و ۶ سال که ازدواج کردم همسرم زن خوب و زندگی کنی است نسبتا هم مذهبی ولی من روز بروز...

سلام من ۳۰ سال دارم و ۶ سال که ازدواج کردم همسرم زن خوب و زندگی کنی است نسبتا هم مذهبی ولی من روز بروز حس می کنم که علاقه ام به ایشان کم می شود البته او را دوست دارم مثل دوست داشتن به کسی که بهت محبت می کند نه بیشتر و عاطفه و عشق به یک معشوق نسبت به ایشان ندارم مثلا وقتی که به مسافرت می روم یا ایشان می رود دلم برایشان تنگ نمی شود هیچ تمایلی به برقراری ارتباط جنسی ندارم هیچ تمایلی پریشانم حتی نمی توانم بهش ابراز علاقه بکنم از همان روز های اول عقد این حس در من بوجود امد که اشتباه کردم همیشه اون را با کسان دیگه مقایسه می کنم بخدا دارم منحرف میشم با یک دختر توی چت اشنا شدم البته بهشون گفتم که زن دارم ولی می خام بهش ابراز علاقه کنم شخصش مهم نیست فقط می خام این کارو بکنم با هاش قرار ملاقات گذاشتم عذاب وجدان دارم زن نسبتا زن خوبی حداقل از من بهتره ولی من احساسی بهش ندارم چکار کنم.البته یه توضیح هم در مورد قبل از ازدواجم بده من بی نهایت عاشق یک دختری بودم شاید قریب به ۳ سال این عشق فقط در قلب من بود و به هیچ کس نگفته بود بطوری که لاغر روی زرد خوابم کم خوراکم کم حرفم کم شده بود بخدا نزدیک شده بودم اون دختر کسی بود که می دانستم بر اعتقاداتم من منطبق نیست البته دختر بدی نبود ولی خوب خیلی هم اهل رعایت کردن نبود بعد از سه سال بهش گفتم من عاشق تو هستم ولی کمک کن که فراموشت کنم بهر حال در درونم جنگ میان عقل و عشق بود تا دو سالی هم همینجوری گذشت و من فقط این جریان رو به یکی از دوستان گفت و اورفت که واسطه گری بکند خودش با دختره ازدواج کردبعد ازاین قضیه من دیگه عاشق هیچ کس نشدم حتی زنم قبل از ازدواج .ومن بر اساس اینکه بلاخره همه باید ازدواج کنند ازدواج کردم اما قبل از اینکه از همسرم خواستگاری کنم حدود ۱۵ روز روزه گرفتم و استخاره کردم جواب استخاره نسبتا خوب بود بار دیگر استخاره گرفتم و جواب بار دوم هم شبیه بار اول بود و با او ازدواج کردم.تو رو خدا کمکم کنیذد چکار کنم که عاشق زنم بشم او را دوست داشته باشم می فهمم که راه بدی را دارم می روم ولی چه کنم هم همسرم ز بی توجهی من حتما رنج می برد هم خود من بدادم برسید
پنجشنبه، 8 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

حمید

سلام من ۳۰ سال دارم و ۶ سال که ازدواج کردم همسرم زن خوب و زندگی کنی است نسبتا هم مذهبی ولی من روز بروز...

حمید ( تحصیلات : لیسانس ، 30 ساله )

سلام
من ۳۰ سال دارم و ۶ سال که ازدواج کردم همسرم زن خوب و زندگی کنی است نسبتا هم مذهبی
ولی من روز بروز حس می کنم که علاقه ام به ایشان کم می شود البته او را دوست دارم مثل دوست داشتن به کسی که بهت محبت می کند نه بیشتر و عاطفه و عشق به یک معشوق نسبت به ایشان ندارم مثلا وقتی که به مسافرت می روم یا ایشان می رود دلم برایشان تنگ نمی شود هیچ تمایلی به برقراری ارتباط جنسی ندارم هیچ تمایلی پریشانم
حتی نمی توانم بهش ابراز علاقه بکنم از همان روز های اول عقد این حس در من بوجود امد که اشتباه کردم همیشه اون را با کسان دیگه مقایسه می کنم بخدا دارم منحرف میشم با یک دختر توی چت اشنا شدم البته بهشون گفتم که زن دارم ولی می خام بهش ابراز علاقه کنم شخصش مهم نیست فقط می خام این کارو بکنم با هاش قرار ملاقات گذاشتم عذاب وجدان دارم زن نسبتا زن خوبی حداقل از من بهتره ولی من احساسی بهش ندارم چکار کنم.البته یه توضیح هم در مورد قبل از ازدواجم بده من بی نهایت عاشق یک دختری بودم شاید قریب به ۳ سال این عشق فقط در قلب من بود و به هیچ کس نگفته بود بطوری که لاغر روی زرد خوابم کم خوراکم کم حرفم کم شده بود بخدا نزدیک شده بودم اون دختر کسی بود که می دانستم بر اعتقاداتم من منطبق نیست البته دختر بدی نبود ولی خوب خیلی هم اهل رعایت کردن نبود بعد از سه سال بهش گفتم من عاشق تو هستم ولی کمک کن که فراموشت کنم بهر حال در درونم جنگ میان عقل و عشق بود تا دو سالی هم همینجوری گذشت و من فقط این جریان رو به یکی از دوستان گفت و اورفت که واسطه گری بکند خودش با دختره ازدواج کردبعد ازاین قضیه من دیگه عاشق هیچ کس نشدم حتی زنم قبل از ازدواج .ومن بر اساس اینکه بلاخره همه باید ازدواج کنند ازدواج کردم اما قبل از اینکه از همسرم خواستگاری کنم حدود ۱۵ روز روزه گرفتم و استخاره کردم جواب استخاره نسبتا خوب بود بار دیگر استخاره گرفتم و جواب بار دوم هم شبیه بار اول بود و با او ازدواج کردم.تو رو خدا کمکم کنیذد چکار کنم که عاشق زنم بشم او را دوست داشته باشم می فهمم که راه بدی را دارم می روم ولی چه کنم هم همسرم ز بی توجهی من حتما رنج می برد هم خود من بدادم برسید


مشاور: hassan najafi

دوست گرامي چرا شما اينقدر پيش رفته ايد كه نتوانيد برگرديد . دوست عزيز قضيه را وارونه در نظر نگيريد بلكه اينطور در نظر بگيريد كه اين ارتباط شما با ديگران و يا حتي نگاههاي شما باعث اين بي ميلي و سردي گشته و بسيار هم آزار دهنده است . در رويات آمده كه از نگاه به نامحرم بپرهيزيد كه ممكن است اندوه طولاني را بدنبال داشه باشد . دوست گرامي اگر بگوييد من از همان اول بي ميل بودم اين اشتباه است چرا كه تا شما شخص ديگري در ذهنتان نيايد بي ميل به همسرتان نمي شويد . برادر گرامي اگر شما نگاههاي خود را كنترل مي كرديد و از ارتباط با نامحرم دوري مي كرديد هيچ گاه احساس سردي به همسرتان نداشتيد و همواره از زندگي با او لذت مي برديد . يقينا اين راهي كه شما در پيش داريد به چالش كشيده مي شود و پشيماني دارد . سعي كنيد همه چيز را به يكباره تعطيل كنيد و دور زندگي خود يك خط قرمز بكشيد كه كسي ديگر به آن راه نداشته باشد . محبتتان را به همسرتان روز افزون كنيد . حقيقت و زيبايي هاي او را كشف كنيد و به آن دل ببنديد . دوست عزيز اين آرامشي كه شما از ارتباطهاي خود مي جوييد در خانه شما و در همسرتان قرار دارد . سعي كنيد خود خوري و وسوسه شيطاني را كنار بگذاريد و به داشته هاي خود اميدوار و راضي باشيد . اين تشنگي شما با ارتباطهاي غيره برطرف نمي گردد بلكه هر روز تشنه تر مي شويد . و روزي را مي بينيد كه همه را از دست داده ايد و راه بازگشت نيست . يقينا شما قدر خود و زندگي و خانم خود را مي دانيد و پايبندتر به زندگي گام خواهيد برداشت . موفق باشيد.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.