وحید

یکی ازم سوال کرد که آقا شمایی که بخدا اعتقاد داری میگی خدا عدل داره دیگه آره؟ من میگم نداره!! میدونی...

یکی ازم سوال کرد که آقا شمایی که بخدا اعتقاد داری میگی خدا عدل داره دیگه آره؟ من میگم نداره!! میدونی چرا چون مثلا من 50 سال عمر میکنم و عین 50 سال کافرم - این چطور عدالتی که من بخاطر 50 سال باید تا آخر عمر تو جهنم باشم؟ پس اون خدایی که شما میگین عدالت نداره شما میگی داره این سوال منو ج بده آقا من جوابشو چی بدم ؟؟؟ منتظرم با سپاس از شما عزیزان
سه‌شنبه، 7 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

وحید

یکی ازم سوال کرد که آقا شمایی که بخدا اعتقاد داری میگی خدا عدل داره دیگه آره؟ من میگم نداره!! میدونی...

وحید ( تحصیلات : دیپلم ، 23 ساله )

یکی ازم سوال کرد که آقا شمایی که بخدا اعتقاد داری میگی خدا عدل داره دیگه آره؟ من میگم نداره!! میدونی چرا چون مثلا من 50 سال عمر میکنم و عین 50 سال کافرم - این چطور عدالتی که من بخاطر 50 سال باید تا آخر عمر تو جهنم باشم؟ پس اون خدایی که شما میگین عدالت نداره
شما میگی داره این سوال منو ج بده

آقا من جوابشو چی بدم ؟؟؟ منتظرم
با سپاس از شما عزیزان


مشاور: sayed mojtaba navab

«بسم الله الرحمن الرحیم» با عرض سلام و با آرزوی سعادت و سلامت برای برادر گرامی! ان شاء الله تحت عنایات عقل کل عالم ، حضرت رحمه للعالمین محمد صلی الله علیه وآله در ایام بعثت آن حضرت ، خود و خانواده محترم محفوظ باشید. ابتدا معنای عدالت الهی را کمی توضیح می دهم و قبل از آن باید بگویم سعی کنید مطالعات خودرا بالا ببرید و از جان ودل و بامطالعه ، و با یقین قلبی ، ابتدا خود را از نظر عقیدتی محکم بساز و آنگاه اگر مطالعاتت بعه حدی رسید که بتوانی پاسخگو باشی با چنین افرادی به بحث بنشین اما اگر آمادگی ندارید بسیار پرهیز نما و با چنین افرادی رفت و آمد نکن که بسیار برای شما و آینده ات خطرناک است . عدل به معناي واقعي كلمه آن است كه هر چيزي در جاي خود باشد. بنابراين هر گونه انحراف، افراط، تفريط تجاوز از حد و تجاوز به حقوق ديگران بر خلاف اصل عدل است. (1) و مفهوم آن دربارة خداوند عبارت است از دوري آفريدگار از انجام هر عملي كه بر خلاف مصلحت و حكمت باشد. بنابراين ظالم نبودن و ظلم نكردن، ظلم را قبيح و ناشايست دانستن و عملي را خلاف عقل و منطق انجام ندادن و حق هر ذي حقي را ادا كردن و ميان افراد بي جهت فرق نگذاشتن و پرهيز از افراط، هر يك مصاديقي از عدل الهي هستند. (2) علي (ع) مي فرمايد: "اعتقاد به عدل اين است كه خداوند را به داشتن هيچ صفت و يا عمل قبيحي متهم نكني" (3) امام صادق (ع) ميفرمايد: "معناي عدل درباره خداوند اين است كه به آفريدگارت نسبت ندهي آنچه را كه اگر تو آن را دارا باشي مورد سرزنش قرار گيري" (4) در پاسخ به بخش دوم پرسش شما بايد عرض كنيم كه عالم هستي با شگفتيها و راز و رمزهايش و نظم دقيقي كه در همه جا حكم فرماست، خود دليل بر وجود خالق عادل داناي تواناست. از همه بي نياز است زيرا سرچشمه نياز نقص و كمبود است، و او عاري از نقص و كمبود است زيرا صاحب قدرت و دانش بي پايان است. مهر و رحمت او بر همه سايه افكنده و هر موجودي به تناسب ساختار وجوديش و نيز نوع نيازهايش از لطف و رحمت بي واسعه او بهره مند گرديده و هر آنچه را كه لازمه بقا و حياتش بوده دريافت كرده. عقل و خرد نيز گواهي مي دهد كه خداوند داناي قادر و بي نياز مطلق سزاوار نيست كه بر كسي يا چيزي ظلم و ستم روا دارد زيرا ريشه ستم، محروميت و ترس از نابودي، و جهل و ناداني است. كسي ستم مي كند كه از نعمتي محروم است و براي رفع نياز خود به اندوخته ديگران طمع مي ورزد و ترس از نابودي او را وادار مي كند كه براي نجات خويش، ديگران را به ورطه هلاكت افكند و يا براي حفظ موقعيت و شأن خويش، آبرو و حيثيت ديگران را به خطر اندازد. و يا جهل و ناداني نسبت به عواقب سوء عملي ناخواسته او را وادار به ظلم كند و به اموري دست زند، كه از پيامدهاي منفي آن بي اطلاع است. بسياري از گرفتاري هاي ما در زندگي بواسطة تبعات منفي رفتارهاي نابخردانه خود ماست. نمونه ملموس آن قوانين دست و پا گيري است كه توسط افراد بشر وضع گرديده كه در بسياري موارد به بي عدالتيها دامن زده و افراد را گرفتار عواقب سوء آنها كرده، و اين همه ناشي از دانش محدود بشري است. از طرفي اعتقاد به قيامت و رسيدگي به اعمال بندگان و برخورداري از پاداشهاي الهي و مجازات گنهكاران تنها با وجود عدل معنا و عينيت مي يابد. قرآن نيز كه كدام پروردگار است، عدل را ستوده و ظلم و ستم را قبيح مي داند و پيوسته بندگان را به اقامه عدل دعوت مي كند و از ستم به يكديگر نهي مي فرمايد، پس امكان ندارد امري را كه بشدت از آن نهي كرده و مجازاتهاي سنگيني را براي او مقرر فرموده، خود مرتكب شود و آنچه را كه نيك و پسنديده معرفي مي كند خود دارا نباشد. قرآن مي فرمايد: "ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشاء و المنكر و البغي و يعظكم لعلكم تذكرون" (5) همانا خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزديكان مي دهد و از فحشاء و منكر و ظلم و ستم نهي مي كند و به شما اندرز مي دهد شايد متذكر شويد. و نيز مي فرمايد: "ترازوي عدالت را در قيامت بر پا مي كنيم" (6) و در قيامت ميان آنان به عدالت حكم مي شود و ظلم و ستم بر آنها نخواهد شد. (7) البته در كنار موضوع عدل الهي همواره بحث از تفاوتها و تبعيضها و مصيبتها و رنجها مطرح مي گردد، و وجود آنها در تنافي با عدل الهي عنوان مي گردد. در پاسخ به چنين شبهاتي بايد گفت كه وجود مصيبتها و تفاوتها و تبعيضهاي ظاهري فلسفه‌هاي گوناگوني دارد. از جمله شكوفايي استعدادها تحت فشار مصائب، بيداري از غرور و غفلت، كفارة گناهان، مجازات در برابر لغزشها، ايجاد عدم دلبستگي به مواهب زودگذر دنيوي در انسان، آزمون الهي، علو درجه براي انبياء و كسب مقام براي اولياء و ... مي باشد. (8) علي (ع) مي فرمايد: بلاها براي ظالم تأديب، بري مؤمن امتحان، براي پيامبران درجه و براي اولياء كرامت و مقام است. (9) منابع و مآخذ: 1ـ تفسير نمونه، ج 11، ص366 2ـ هستي بخش، ج1، ص290، شهيد هاشمي نژاد 3ـ همان 4ـ همان 5ـ نحل، 90 6ـ انبياء، 47 7ـ يونس، 54 8ـ تفسير نمونه، ج20، صص440444 9ـ بحار، ج81، ص198، به نقل از تفسير نمونه، ج20، ص446 و اما نکته بعد دلیل بر عدالت خداست اینک استدلال های عدالت الهی را مختصرا بیان می نمایم: دلايل عدل خدا را تشريح كنيد ؟ پاسخ: همانطور كه مي‏دانيد خداوند جهان را موزون و متعادل بوجود آورده است و دليل متعادل و موزون بودن آن اين است كه اگر موزون ومتعادل نبود نظم و جريان معين و مشخصي نداشت و شكي نيست كه از نظر نظام عالم، و از نظر تناسب در مجموعه‏ئ ساختمان جهان، وجود آنچه هست ضروري و لازم است و عدالت به معناي تناسب و توازن از شئون حكيم بودن و عليم بودن خداوند است. خداوند عليم و حكيم به مقتضاي علم و حكمت خود مي‏دادند كه براي ساختمان هر چيزي، از هر چيز چه اندازه لازم و ضروري است و همان اندازه در آن قرار مي‏دهد. يكي ديگر از دلايل عدالت خداوند، رعايت حقوق افراد و عطا كردن به هر ذي حق است; رعايت استحقاق در افاضه‏ئ وجود و رحمت به آنچه امكان وجود يا كمال را دارد. لازم به ذكر است كه موجودات در نظام هستي از نظر قابليتها و امكان فيض‏گيري از مبدا هستي با يكديگر متفاوتند. هر موجودي در هر مرتبه‏اي هست از نظر قابليت استفاضه استحقاق خاص خود را دارد. ذات مقدس حق كه كمال و خير مطلق و فياض علي الاطلاق است به هر موجودي آنچه را كه براي او محكي است از وجود و كمال اعطا مي‏كند. عدل الهي در نظام تكوين يعني هر موجودي هر درجه از وجود و كمال وجود كه استحقاق و امكان آن را دارد دريافت مي‏كند و ظلم; يعني، منع فيض و امساك جود از وجودي كه استحقاق دارد. از نظر حكما الهي صفت عدل خدا آنچنانكه لايق ذات پروردگار است و بعنوان يك صفت كمال براي خدا اثبات مي‏شود و ظلم كه نقص است از او سلب مي‏گردد.و نيز حكما معتقدند كه هيچ موجودي براي خدا حقي پيدا نمي‏كند كه دادن آن انجام وظيفه شمرده شود وخداوند از آن جهت عادل شمرده مي‏شود كه به دقت تمام وظايف خود را در برابر ديگران انجام مي‏دهد و عدل خداوند عين فضل و عين جود اوست. پس عدل خدا عبارت است از اينكه خداوند فضلش را از هيچ موجودي در هر حدي كه امكان تفضل براي آن موجود باشد دريغ نمي‏دارد. و اين است معني سخن امير الموئمنين(ع) در نهج البلاغه كه مي‏فرمايد: «حق يك طرفي نيست هر كسي كه بر عهده‏ئ ديگري حق پيدا مي‏كند ديگري هم بر عهده‏ئ او حقي پيدا مي‏كند تنها ذات احديت است كه بر موجودات حق پيدا مي‏كند و موجودات در برابر او وظيفه و مسوئليت پيدا مي‏كند اما هيچ موجودي بر او حقي پيدا نمي‏كند». و خلاصه مرحوم ملا صدرا در باره‏ئ اثبات عدل براي خداوند مي‏گويد: خداي متعال به حكم آنكه فاعل تام است و فياضيتش واجب است افاضه و بخشش وجود يا كمال وجود مي‏نمايد بنحو عام و گسترده در مورد همه موجوداتي كه امكان هستي يا كمال در هستي دارند بدون هيچگونه تبعيض و اساساش عدل خدا ايجاب مي‏كند كه هيچگونه تبعيض در ميان مخلوقات در كار نباشد واگر تفاوت هست چون در ذات اشيا از نظر قابليت و امكان استحقاق تفاوت وجود دارد. پس اگر يكي سفيد و ديگري سياه يا زشت و زيباست. يكي سالم و ديگري عليل، يكي جماد و ديگري نبات است، همه اين تفاوتها به خاطر ذاتشان است و به همان اندازه هم از جانب خدا قابليت فيض را دارا مي‏باشند. لذا قرآن مي‏فرمايد: "له الملك و له الحمد واليه يرجع الامر كله" خداوند مالك الملك علي الاطلاق است شريكي در جهان ندارد. بنا بر اين هر گونه تصرف خداوند در جهان تصرف در چيزي است كه از آن خود اوست پس ظلم در باره‏ئ او راه ندارد. آنچه بيان شد بعضي از دلايل اثبات عدل براي خداي باري تعالي بود كه برگرفته از آثار شهيد مطهري مي‏باشد. اما پاسخ شما : اول اینکه دنیا مزرعه آخرت است و هر چه در این دنیای دون و گذرا بکاریم در آن سرا بهره می بریم اما نه به نحو جدا و مجزا بلکه علمای بزرگ فلسفه و حکمت الهی معتقدند به نحو اتحاد و یکسانی فقط پی درپی با یژگی های خاص خودش: یعنی مثلا همان دستی که در اینجا بلند شد و نجات مظلوم نمود همان عمل به صورت یک باغ و گل و صحرای بهشتی به مبارک بادمان خواهد آمد و باز خدایی ناکرده همان دستی که بالا رفت و به ناحق بر صورتی بچه یتیمی یا مادر مظلومی خورد همان عمل خودش به صورت انرژی در عالم باقی و جاویدان و در عالم بعد به صورت : آن سخنهاي چو مار و کژدمت - مار و کژدم گردد و گيرد دمت و این تفاوت زمانی از جنس هر عالمی است . و نکته بعد اینکه من که الان در این عالم می دانم که با مثلا شصت سال ثواب و عمل نیک رستگار ابدی و یا برعکس با همان مقدار بدی به بدبختی و شقاوت دائم مبتلا می گردم پس با علم به آن گناه کرده ام و خود اعتراف دارم پس دیگر عادلانه است چون خود می دانسته ام و خوبی کرده ام و یا بدی نموده ام. اگر نمی دانستیم حرف ایشان پذیرفته بود. به مقالات زیر در باب تجسم اعمال در قیامت دقت نمایید: انسان در عرف عرفان ، موجودی است که فضائل ، کمالات واستعدادهای او به فعلیت رسیده باشند و اگر به فعلیت نرسند او همان جانور گویاست . حضرت علامه می فرمایند : « وگرنه همان حیوان ناطق یعنی جانور گویاست ؛ اما چگونه حیوان ناطق و جانور گویاست ؟ باید دید که صفات مکتسب او چگونه است ! مطابق همان صفات و ملکاتش که با خوی هر حیوانی مناسب و موافق است ، همان حیوان است » ای دریده پوستین یوسفان گرگ برخیزی از این خواب گران در عالم برزخ که عالم صور است ( در قیامت کبری ، صور نیست بلکه معانی محض است . لذا آنچه از صور و تمثلات گفته می شود مربوط به خیال منفصل و برزخ است . و الّا در قیامت کبری که تجرّد محض دارد ، بحث از صورت نیست ) درندگی به صورت گرگ متمثل میشود . گشته گرگان یک به یک خوهای تو می درانند از غضب اعضای تو یعنی هر یک از خوهایت یک درنده می شوند و تو را در عالم برزخ اذیّت می کنند . این که در روایات می خوانیم : در عالم برزخ ، مار ، مور ، کژدم ، سگ و ..... است ، آنها همین خوهای انسانی هستند . این معانی در آن ظرف یعنی ظرف برزخ ، به شکل خاصی تمثل و صورت پیدا می کنند . این سخن های چو مار و کژدمت مار و کژدم گردد و گیرد دمت مار و کژدم ، همان سخن نیشداری است که انسان در دنیا به دیگری گفته است .گرچه امروز نیز اندیشمندان به این نتیجه رسیده اند که هیچ چیز از بین نمی رود ، ماده مبدّل به انرژی می شود و انرژی تبدیل به ماده می شود ( قانون اوّل ترمو دینامیک ) ، این همان نظریه اسلامی است که : هیچ موجودی از بین نمی رود . سخن گزنده در عالم برزخ به شکل مار و کژدم می شود و چون این سخن ، فعل انسان است و فعل از فاعل جدا نمی شود ، بنابر این ، انسان هر جا باشد ، کار او نیز با او همراه است . وقتی انسان وارد عالم برزخ شد ، کار و فعل او نیز در قالب و شکلی ، خودش را به او نشان می دهد . سخن بو دار و نیش دار ، در آنجا به شکل مار و کژدم می شود و انسان را اذیت می کند . حشر پر حرص خس مردار خوار صورت خوکی بود روز شمار زانیان را گند اندام نهان خمر خواران را بود گند دهان کسی که زنا کار است ممکن است ظاهرش آلوده نباشد ولی باطن او آلوده است . این هم که می گوئیم کافر نجس است ، مراد نجاست جان کافر است نه جسم کافر ، و چون جسم ، تابع جان است ، به تبع جان ، جسم هم نجس می شود . لذا اگر کافر را در هفت دریا هم بشویند ، چون نجاستش ، نجاست جوهری است ، پاک نمی شود . غرض از بیت اول این است که : کسی که حریص و مردار خوار است ، این حرص و این معنا در عالم برزخ ، به شکل خوک متمثّل خواهد شد . سیرتی کان در وجودت غالب است هم بر آن تصویر حشرت واجب است یعنی سیرتهای درون انسان در قیامت صورت پیدا می کنند . سیرت در قیامت ، صورت می یابد .لذا اگر سیرت ، حیوانی باشد ( حال هر حیوان خاص ) صاحب آن سیرت در قیامت ، به شکل آن حیوان محشور خواهد شد. لذا ملکات انسان ، در ظرف قیامت بروز و ظهور می یابد . اعمال و اوصاف انسانی ، بذر است و در ظرف قیامت ،صورت می یابد . لذا انسان ، خالق بهشت و جهنم و خالق لذّات و آلام خودش می باشد . هر چه انسان در دنیا و قیامت می کشد ، از خود می کشد نه از غیر . ارمغان آسمان ـ سید یوسف ابراهیمیان حدیث روز : امام علی (ع) :خداوند چهار چیز را در چهار چیز مخفی نموده :1.رضای خود را در طاعت ها پس هیچ عبادتی را کم نشمارید شاید همان مورد رضای خدا باشد 2.غضبش را در گناهان پس هیچ گناهی را کوچک نشمارید شاید همان مورد غضب او باشد 3.استجابت خود را در دعاها پس هیچ دعایی را اندک مپندارید شاید همان مستجاب باشد 4.ولی و دوست خود را در میان بندگانش پس به هیچ بنده ای بی اعتنایی نکنید شاید هم او ولی خدا باشد و شما نشناسیدش . تحف العقول صفحه 182 چهره باطنی اعمال انسان علامه سید محمد حسین طباطبایی - ره - خاطرات و حکايات آیت الله جوادی آملی نقل می کردند: علامه طباطبائی فرمودند: « در نجف، شخصی [عامی] مشهور به این شده بود که از اهل معرفت است و چشمش به باطن این عالم باز است. این شخص روز پنج شنبه ای به قبرستان وادی السلام رفته بود و در حال بازگشت بود که جمعی از علماء، در راه بازگشت از او پرسیدند: شما در وادی السلام چه دیدید؟ ابتدا گفت: فاتحه ای خواندم و بازگشتم. آن عده چون از حال و مقام وی آگاه بودند. اصرا کردند که مشاهده خود را بگوید. او پاسخ داد: من رفته بودم کنار آن قبرهایی که آماده ساخته بودند تا اگر کسی مُرد معطل کندن قبر برای وی نشوند و به سرعت مرده را در آن دفن کنند. از قبرها پرسیدم: این علما می گویند: قبرها مار و عقرب دارند و مرده گنهکار را آزار و اذیت می کنند. آیا این کلام درست است؟ قبرها جواب دادند: ما مار و عقرب نداریم؛ هر کس با خود هر چه بیاورد، با آن همنشین خواهد شد. » شاید ذکر این نکته مناسب باشد ، که آیات و روایات فراوانی این معنی را تأیید می کند از جمله این دو آیه: « فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره؛ و من یعمل مثقال ذره شراً یره: پس هر کس هموزن ذره ای، نیکی انجام دهد، (همان) را می بیند و هر کس هموزن ذره ای، بدی انجام دهد، (همان) را می بیند. سوره زلزال/آیات 7و8 » در این دو آیه ذکر نشده « جزای آن اعمال را می بیند». بلکه فرموده است: « خود آن اعمال را خواهد دید. » این عمل های چو مار و کژدمت مار و کژدم گردد و گیرد دُمت غرض اين که بايد قوة خيال را کلب شکاري قرار داد تا براي انسان تمثلات نيکويي در بيداري و خوابهاي خوشي به ارمغان آورد همة اينها مخصوص قوة خيال است. قوة خيال بايد براي انسان تمثلات فراهم کند و فهم حقائق را نصيب او سازد. تمام اعمال روزانة انسان، در خواب به واسطة قوة خيال به نمايش درمي‌آيند و صبح که بيدار مي‌شود چندين ساعت فيلم نفس خويش را به ياد مي‌آورد. تمام فحشها و ناسزاها و حرفهاي بد و ناروا در خواب به صورت مار و کژدم به سراغ انسان مي‌آيند که به تعبير جناب مولوي: آن سخنهاي چو مار و کژدمت مار و کژدم گردد و گيرد دمت خواب، تلويزيون نفس ناطقة انساني است. به محض اينکه چشم و گوش را بستي و قوة لامسه و چشايي و بويايي‌ات را رها کردي و خوابيدي قوة خيال شروع به پخش کردن فيلم دروني‌ات مي‌کند. هر چه را مشاهده مي‌کني در خودت وجود دارد.اينها نمايش اعمالي است که روزانه مرتکب شده‌اي. مي‌بيني چند نفر آمده اند و دست و پايت را بسته اند و مي‌گويند: «مي‌خواهيم تو را از بالاي اين کوه به پايين بيندازيم» اين همان ريسماني است که خود ساخته اي. آن افراد را هم خود به وجود آورده اي. کوه و درّه را نيز خودت ساخته‌اي. پس با دست خودت به پايين پرت مي‌شوي. تمام اينها اعمال خود تو است. قوة خيال بايد در اختيار قوة عاقله قرار بگيرد تا چيزي از او بياموزد. ما بايد بيشتر به فکر خود باشيم. چرا براي ساختن يک ساختمان چندين سال عمر خود را تلف مي‌کنيم؟ مگر ما اهل کجائيم و تا کي مي‌خواهيم اينجا بمانيم؟ چرا بيدار نمي‌شويم؟ ما آمده‌ايم تا به شکار عالم برويم. حال چگونه و از چه راه مي‌توانيم از اسرار عالم سر در بياوريم. بايد اول ببينيم تصميم آنرا گرفته ايم يا نه؟! بايد ببينيم اين خواست حقيقي ماست يا لقلقة زبان؟! اگر واقعاً مي‌خواهي به شکار عالم بروي بايد ابتدا خود را تحويل شکارچي‌ها بدهي. همانند شخصي که به زمين کشاورزي مي‌رود و به کشاورز مي‌گويد: بنده نشاکاري بلد نيستم، حقيقتاً آمده ام ياد بگيرم. اگر اين کلام فقط لقلقة زبان باشد و شخص داخل زمين کشاورزي نشود و شروع به کار نکند و کشاورز هم عيوب کار او را نگيرد، آيا خواهد توانست نشا کردن بياموزد؟! تصديق مي‌فرمائيد که نمي‌تواند. او بايد به حقيقت بخواهد و دنبالش برود. مثل اينکه شخصي براي مهندس شدن بايد سالها درس بخواند و سر کلاس حاضر شود و جان به لب بياورد تا بتواند به خواست خود برسد. همانطور که براي مهندس شدن بايد زحمت کشيد براي آدم شدن هم بايد سختي کشيد و جان به لب آورد. اگر بخواهي آدم شوي اما خودت را تحويل استاد الهي ندهي به جايي نمي‌رسي. اگر هم بگويي هيچ چيز حقيقت ندارد حتي به مجاز هم نخواهيد رسيد. چون آن (راه مجاز) هم پلي است براي رسيدن به حقيقت که حضرت استاد روحي فداه در ديوان مي‌فرمايند: بـه حقيقـت برسيـدم ولي از راه مجــاز وه چه راهي که بسي سخت و بسي دور و دراز خداوند در سورة انعام مي‌فرمايد:)وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ[1]( و همچنين ما به ابراهيم ملکوت و باطن آسمانها و زمين را ارائه داديم تا به مقام اهل يقين برسد. بعد مي‌فرمايد او ابتداً از پلة اول شروع کرد و بعد به مقام يقين رسيد.)فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَـذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ [2]( «پس چون شب تاريک نمودار شد، ستارة درخشاني ديد. گفت: اين پروردگار من است. پس چون آن ستاره غروب (و افول) کرد گفت: من چيزي را که افول کند به خدايي نخواهم گرفت.» )فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَـذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ *فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَـذَا رَبِّي هَـذَآ أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ *إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[3]( يعني «پس چون ماه تابان را ديد باز براي هدايت قوم گفت: اين خداي من است. وقتي که آن هم افول کرد ماه پرستان را متذکر شد که آن نيز خدا نباشد و گفت: اگر مرا هدايت نکند از گمراهان عالم خواهم بود. پس چون خورشيد درخشان را ديد گفت: اين است خداي من. اين از ستاره و ماه روشنتر است. چون خورشيد نيز ناپديد گرديد گفت: من از همة آنچه شريک خدا قرار مي‌دهيد بيزارم. من با ايمان خالص روي به سوي خدايي آوردم که آفرينندة همة آسمانها و زمين است.» اين سير صعودي انسان است. بايد راه افتاد تا آهسته آهسته غذا بدهند و قوي کنند. مقصود انسان، خدا است. مقصود انسان، رسيدن به تمام حقائق نظام هستي است. براي «رسيدن» به يک سال و ده سال و بيست سال نبايد اکتفا کرد. بايد براي يک عمر خود برنامه ريزي کنيم. «الحمد لله رب العالمين» [1] انعام/76 [2] انعام/77 [3] انعام/78-80 شاگردان مکتب قرآن، این حقیقت را نیک آموخته اند که جزای آخرت عین کردار دنیاست و چیزی جدا از عمل نیست. مولوی اشعاری دارد که این حقیقت را بیان می کند و از نظر موعظه و تذکر خود ما نیز نقل آنها مناسب است. وی می گوید: ای دریده پوستین یوسفان *** گرگ برخیزی از این خواب گران گشته گرگان یک به یک خوهای تو *** می درانند از غضب اعضای تو ز آنچه می بافی همه روزه بپوش *** ز آنچه می کاری همه ساله بنوش گر ز خاری خسته ای، خود کشته ای *** ور حریر و قز دری، خود رشته ای چون ز دستت زخم بر مظلوم رست *** آن درختی گشت و زآن زقوم رست این سخنهای چو مار و کژدمت *** مار و کژدم می شود گیرد دمت حشر پر حرص خس مردار خوار *** صورت خوکی بود روز شمار زانیان را گنده اندام نهان *** خمر خواران را بود گنده دهان گند مخفی کان به دلها می رسید *** گشت اندر حشر محسوس و پدید بیشه ای آمد وجود آدمی *** بر حذر شو زین وجود از آدمی ظاهر و باطن اگر باشد یکی *** نیست کس را در نجات او شکی در وجود ما هزاران گرگ و خوک *** صالح و ناصالح و خوب و خشوک حکم، آن خو راست کان غالبتر است*** چونکه زر بیش از مس آمد آن زر است سیرتی کاندر وجودت غالب است *** هم بر آن تصویر، حشرت واجب است موفق ، موید و پیروز و سربلند باشیدو باز هم ما در خدمت شماییم!



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.