سلام.من دختری دانشجو هستم که به تازگی احساس نیاز شدیدی به مشاوره و دادن امید دارم.وقتی دانشگاه می رفتم...

سلام.من دختری دانشجو هستم که به تازگی احساس نیاز شدیدی به مشاوره و دادن امید دارم.وقتی دانشگاه می رفتم مشکل زیادی نداشتم چون صبح می رفتم و شب میامدم و کمتر با کسی در ارتباط بودم که بخواهم با اطرافیانم دچار مشکل شوم اما از وقتی که تعطیل شده ام خیلی عصبی شده ام.خیلی وقت هاعصبی می شوم و خودم دلیلش رو نمی دونم.من برا ی خانواده ام خیلی دختر خوبی بوده ام اما الان با پرخاشگری هایم احساس میکنم اطرافیانم رو خیلی عذاب میدهم.همچنین خیلی احساس تحقیر از اطرافیانم می کنم.با این که من 20 ساله ام همه با من مثل بچه برخورد میکند.گاهی با خودم فکر میکنم به خاطر کوتاه تر بودن قد من از خواهرم است که تنها یک سال از من بزرگتر است و از چند سال پیش همه به فکر ازدواج او بوده اند یعنی از زمانی که از من هم سنش کمتر بوده.من حالا 20 سالمه ولی همه فکر میکنند که من خیلی بچه تر از آنم که بخواهد برای من خاستگار بیاید.من چیزی در این دنیا کم ندارم و فکر میکنم که کوتاه بودن قد من که خیلی هم کوتاه نیست در سرنوشت من تاثیر زیادی دارد.نمیدونم چرا همه فکر میکنند که من بچه هستم؟مغاره کوچه و خیابون و... تحقیر میشوم.من ترم 3 بهترین دانشگاه های کشورم ولی همه فکر میکنند من نهایت دبیرستانی ام.در ذهن بار ها خودم رو بزرگ کرده ام ولی به محض این که به خیابون میرم و رفتار بچه گانه دیگران رو با خودم میبینم در خود میشکنم و این باعث میشه که گوشه گیر بشم و همیشه در خانه بمانم.لطفا کمکم کنید.به طور کلی از همه چیز بدم می آید و چیزی نمیتواند مرا خیلی خوشحال کند.مدتی پیش بسیار بی دلیل در تنهایی ام گریه میکردم و از همه چیز و همه کس گلایه داشتم.
چهارشنبه، 29 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

سلام.من دختری دانشجو هستم که به تازگی احساس نیاز شدیدی به مشاوره و دادن امید دارم.وقتی دانشگاه می رفتم...

( تحصیلات : دیپلم ، 20 ساله )

سلام.من دختری دانشجو هستم که به تازگی احساس نیاز شدیدی به مشاوره و دادن امید دارم.وقتی دانشگاه می رفتم مشکل زیادی نداشتم چون صبح می رفتم و شب میامدم و کمتر با کسی در ارتباط بودم که بخواهم با اطرافیانم دچار مشکل شوم اما از وقتی که تعطیل شده ام خیلی عصبی شده ام.خیلی وقت هاعصبی می شوم و خودم دلیلش رو نمی دونم.من برا ی خانواده ام خیلی دختر خوبی بوده ام اما الان با پرخاشگری هایم احساس میکنم اطرافیانم رو خیلی عذاب میدهم.همچنین خیلی احساس تحقیر از اطرافیانم می کنم.با این که من 20 ساله ام همه با من مثل بچه برخورد میکند.گاهی با خودم فکر میکنم به خاطر کوتاه تر بودن قد من از خواهرم است که تنها یک سال از من بزرگتر است و از چند سال پیش همه به فکر ازدواج او بوده اند یعنی از زمانی که از من هم سنش کمتر بوده.من حالا 20 سالمه ولی همه فکر میکنند که من خیلی بچه تر از آنم که بخواهد برای من خاستگار بیاید.من چیزی در این دنیا کم ندارم و فکر میکنم که کوتاه بودن قد من که خیلی هم کوتاه نیست در سرنوشت من تاثیر زیادی دارد.نمیدونم چرا همه فکر میکنند که من بچه هستم؟مغاره کوچه و خیابون و... تحقیر میشوم.من ترم 3 بهترین دانشگاه های کشورم ولی همه فکر میکنند من نهایت دبیرستانی ام.در ذهن بار ها خودم رو بزرگ کرده ام ولی به محض این که به خیابون میرم و رفتار بچه گانه دیگران رو با خودم میبینم در خود میشکنم و این باعث میشه که گوشه گیر بشم و همیشه در خانه بمانم.لطفا کمکم کنید.به طور کلی از همه چیز بدم می آید و چیزی نمیتواند مرا خیلی خوشحال کند.مدتی پیش بسیار بی دلیل در تنهایی ام گریه میکردم و از همه چیز و همه کس گلایه داشتم.


مشاور: سيد حبيب الله احمدی

باسلام. شايد شما افراد زيادي را ديده باشيد كه از لحاظ قد، همانند شما و يا حتي كوتاه تر از شما هستند اما به اين خاطر احساس حقارت يا كاهش عزت نفس نمي كنند. مطمئناً چنين افرادي هم در طول عمر خود بارها با ارزيابي هاي منتقدانه يا تمسخرآميز عده اي روبه رو مي شوند اما فكر مي كنيد تفاوت در احساس عزت نفس و ارزشمندي در چنين مواردي به چه عاملي مربوط مي شود؟ اگر اندازه ي قد به عنوان يك معيار عزت نفس شناخته مي شد بنابراين مي بايست تمام افراد قد كوتاه داراي عزت نفس پايين و تمام افراد قد بلند، داراي عزت نفس بالا باشند. اما هم منطق شما اين را نمي پذيرد و هم يافته هاي روانشناسي علمي، اين موضوع را تأييد نمي كنند. بسياري از افراد قد بلند هستند كه احساس عزت نفس پاييني دارند و بسياري از افراد قد كوتاه (حتي بسيار كوتاه تر از نرم جامعه) هستند كه از سلامت رواني بسيار بالا و مطلوبي برخوردارند. در واقع آنچه عزت نفس و احساس حقارت را رقم مي زند يك رويداد يا موقعيت بيروني نيست، بلكه نحوه ي تفسير آن رويداد توسط خود فرد است كه عزت نفس او را رقم مي زند. نه تنها عزت نفس، بلكه هر هيجان يا خلق مثبت يا منفي مثل افسردگي، اضطراب و... را كه در نظر بگيريد، مستقيماً محصول افكار ما در مورد موقعيت هاي بيروني است و نه خود موقعيت ها. مثلاً يك موقعيت امتحان را در نظر بگيريد كه واكنش هاي افراد در آن موقعيت، كاملاً متفاوت است؛ يك نفر اين قدر مضطرب است كه نمي تواند سرجايش بند شود و يك نفر آن قدر بي خيال است كه حتي ممكن است خوابش ببرد. در اينجا موقعيت براي همه يكسان است اما آنچه كه منجر به واكنش هاي هيجاني و رفتاري متفاوت مي شود نحوه ي افكار افراد در رابطه با موقعيت عيني و بيروني است. اين قاعده يكي از پذيرفته شده ترين قواعد علم روانشناسي است كه در پژوهش هاي تجربي بسياري تأييد شده است. البته اين اصل، فروع زيادي دارد و براي آشنايي بيشتر با اين اصول، شما را دعوت مي كنم به مطالعه ي كتاب « هيچ چيز نمي تواند ناراحتم كند» از دكتر آلبرت اليس كه يكي از بزرگترين روانشناسان و نظريه پردازان تاريخ علم روانشناسي محسوب مي شود.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.