1.5 سال تو زندگیم سراغ این کارا رفتم .فکر میکردم من که ادم مذهبی نیستم پس این کارا برام مشکلی نداره ....
1.5 سال تو زندگیم سراغ این کارا رفتم .فکر میکردم من که ادم مذهبی نیستم پس این کارا برام مشکلی نداره . فکر میکردم کسایی که این جور کارا رو میکنن خیلی زرنگن .اما بعد از یه مدت تازه فهمیدم دخترا دو دستن یا دخترای خوب و معصوم یا اینکه ادم کثیفی هستند . اگه خوب باشه که دلم میسوزه که بازیش بدم یا یه دختره هرزست که صحبت کردن باش هم اعصابم رو داغون میکنه .
یکدومشون هیچ وقت از خاطرم نمیره که با وضع بد خانوادش کل زندگیش رو پای من گذاشت .اون اولین دختری بود که باش رفیق شدم. 9 ماهه که این کارا رو کنار گذاشتم اما هنوزم تو فکرمه کاش بتونم کاری براش بکنم .
خیلی از زنا از ما مردا مردترن . نمیدونم اگه کسی اون کارا رو با من میکرد الان چه کار باش میکردم .هر دفعه که باش بیرون میرفتم بش میگفتم یه کدوم از رفیق هاشم برا داداشم جور کنه .داداشمم یه ادم بی ریخت بی مصرف تنبل که هیچ شباهتی من با اون ندارم . تو این مدتی که با هم دوست بودیم 6 تا از بچه های دبیرستانشون و دختر داییش و دوست صمیمی هم محله ایش رو به داداشم معرفی کرد .انقدر داداشم خاطر خواه پیدا کرد که تو کلاسشون سر داداش نچسب من دعوا میشد .
به من میگفت بچه ی شمال شهر اما نمیدونست که من از طریق رفیقش همه چی رو در موردش می دونستم .باباش زندانی چک بود داداشاش هم کار میکردند تا باباشون رو از زندان بیرون بکشن .مامانش هم ارایشگر بود .اون موقع سوم ریاضی بود و تو درساشم خیلی قوی بود بیچاره یه دفعه مجبور شد به خاطر اینکه منو ببینه یه کدوم از بچه های خیلی مذهبیه کلاسشون رو جور کنه برا داداشم. بعد از یه مدت که فهمیدم دختر خیلی خوبیه و وضع خانوادشم فهمیدم بش چند بار اس دادم که من به دردش نمیخورم . اما خیلی زود پشیمون میشدم و میگفتم که اون حرفا رو کس دیگه ای زده یا بش میگفتم باش شوخی کردم . اصلا از حرف زدن در مورد مسایل جنسی خوشش نمی یود . البته بعد از یه ساعتی که تو ماشین با هم خلوت می کردیم می شد همون چیزی که من می خوام .دیگه من باید کنترلش میکردم.خیلی دوسم داشت .
وقتی بیرون میرفتیم به جای اینکه من از اون تعریف کنم اون از من تعریف میکرد .هر کاری به جز خود خود رابطه رو با هم کردیم . بعد از یه مدتی سر یه جریان فهمید که من همه چی رو در موردش خونوادش فهمیدم خیلی ناراحت شد . اولش انکار کرد .تا دو روز هر وقت بش زنگ میزدم گریه میکرد و بم میگفت حال دوستش رو که این چیزا رو به من گفته میگیره . بعدش فهمیدم رفته زنگ زده به خونه دوستش و به بابای اون امار دخترش رو داده .
باورم نمی شد براش اینقدر ارزش داشته باشم که این کارا رو بکنه . فرداش به من زنگ زد .داشت گریه می کرد . بم گفت یادته یه موقع هایی بم اس میدادی و بت میگفتم حوصله ی اس بازی ندارم یا می گفتم درس دارم یا اگه اصرار میکردی گوشیم رو خاموش میکردم.بش گفتم حالا که چی ؟ بم گفت اون موقع ها شارژ نداشتم و نمی خواستم به تو رو بندازم .یادم افتاد چقدر موقع هایی که جواب اس ام اس هام رو نمیداد اذیتش میکردم یا بش شک میکردم . بم گفت از وقتی بام رفیق شده بیشتر شبا به خاطر حرفای دوستاش یا اس ام اس هایی که من بش میدادم شبا با گریه می خوابیده . اون موقع داشتم از خجالت اب میشدم .یاد موقع هایی افتادم که سه ساعت زنگ میزد به موبایلم تا بام حرف بزنه .تو اون وضعیت مالی بدی که اونا داشتن تو یه سال رفاقت یه بار بم نگفت براش شارژ بگیرم یا بش هدیه ای بدم .
بعدش خطش رو عوض کرد و دیگه هیچ وقت سراغ منو نگرفت.بعد اون خیلی سراغ این کارا رو گرفتم اما کسی مثه اون رو پیدا نکردم.الان فکر میکنم چی میشد اگه به جای این کارا میرفتم خواستگاریش .
نمیدونم الان داره چه کار میکنه .من اونو وارد این جریانا کردم .به خاطر من جلوی خیلی ها تو فامیلش و محلش و تو مدرسش ابروش رفته .میترسم بعد من گیر یه ادم ناحور بیفته. نمیدونم براش چه کار کنم.خیلی احساس گناه میکنم .حاضرم هر کاری براش بکنم فقط نمی دونم چه طوری؟
مشاور: hassan najafi
دوست گرامی البته تمام این رفتارهای شما یک جانبه و بدون رودربایستی از سر خود خواهی مردانه بوده ولی از این سخنانی که ذکر می کنید معلوم است که او به شما وفادار بوده و با محبت . شما حداقل کاری که می توانید برای محبتهای او بکنید خواستگاری کردن اوست آنهم بطور رسمی و با خانواده . سعی کنید معیارها را بررسی کنید و اگر آدرس او را می دانید به اتفاق خانواده قرار خواستگاری را بگذارید . حتی اگر الان شرایط ندارید شما اقدام کنید و تا زمان آمادگی ازوداج مثلا در عقد بمانید . موفق و پیروز باشید .