ناشناس

با سلام و خسته نباشد . من مدت 6 ماه که عروسی کردم...

با سلام و خسته نباشد . من مدت 6 ماه که عروسی کردم و 2 سال هم عقد بودم . ما مستاجزیم . سال گذشته حرف این شد که شوهرم خانه پدری خود را خراب کند و 2 طبقه بسازد ولی پدر شوهرم مخالفت کرد . امسال که ما می خواستیم خانه بخریم دوباره مادرشوهرم تو سره شوهرم انداخت که بیا خانه پدریت را بساز پدر شوهرم هم موافقت کرد . من دوست ندارم اونجا زندگی کنم چون مادر شوهرم یک زن خود خواه که همه چیزا برای خودش می خواد اگه من اونجا زندگی کنم دیگه هیچ اختیاری از خودم ندارم مدام باید پایین باشم به خودش اجازه می ده تو زندگیم دخالت کنه الان که ازش دورم در مورد اینکه ما مهمونی کجا بریم تصمیم گیری می کنه همش دوست داره ما اونجا باشیم . شوهرم از من نظر نخواست که بریم اونجا زندگی کنیم یا نه من نمی خوام حرمتها از بین بره . یک چیز دیگه ای هم هست اونم اینه که تو این مدت که می خواند خونه را بسازند می خواند بیاند با ما زندگی کنند من اول زندگیمه نمی تونم به خدا تحملشا ندارم می خوام عید اول تو خونه خودم باشم. آخه فقط خودشون دوتا که نیستند عید برادر شوهرم اینا که تو شهر ما نیستند به خانه پدرون میاند و 13 روزا می مونند . به خدا موندم چکار کنم دارم دیونه میشم . کمکم کنید . یادم رفت یه چیز دیگه بگم مادر شوهرم از اون آدماس که می گه من و شوهرم نباید بریم تو اتاق شب بخوابیم باید همه با هم تو حال بخوابیم اگه بریم تو اتاق ناراحت میشه . می دونم که اگه این اتفاقات بیفته زندگیم داغون میشه . شوهرم اصلا نمیشینه به حرفای من گوش کنه نمیشه دلایل منا گوش کنه نمی دونم چه جوری بهش بگم که نظرم مخالفه الکی ناراحت میشه به خدا من به همسرم و خوانوادش خیلی احترام می زارم به من بگید چه جوری با شوهرم صحبت کنم مرسی . خیلی فوری جوابما بدید تا کار از کار نگذشته مرسی .
دوشنبه، 9 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

با سلام و خسته نباشد . من مدت 6 ماه که عروسی کردم...

ناشناس ( تحصیلات : فوق دیپلم ، 27 ساله )

با سلام و خسته نباشد .
من مدت 6 ماه که عروسی کردم و 2 سال هم عقد بودم . ما مستاجزیم . سال گذشته حرف این شد که شوهرم خانه پدری خود را خراب کند و 2 طبقه بسازد ولی پدر شوهرم مخالفت کرد . امسال که ما می خواستیم خانه بخریم دوباره مادرشوهرم تو سره شوهرم انداخت که بیا خانه پدریت را بساز پدر شوهرم هم موافقت کرد . من دوست ندارم اونجا زندگی کنم چون مادر شوهرم یک زن خود خواه که همه چیزا برای خودش می خواد اگه من اونجا زندگی کنم دیگه هیچ اختیاری از خودم ندارم مدام باید پایین باشم به خودش اجازه می ده تو زندگیم دخالت کنه الان که ازش دورم در مورد اینکه ما مهمونی کجا بریم تصمیم گیری می کنه همش دوست داره ما اونجا باشیم . شوهرم از من نظر نخواست که بریم اونجا زندگی کنیم یا نه من نمی خوام حرمتها از بین بره . یک چیز دیگه ای هم هست اونم اینه که تو این مدت که می خواند خونه را بسازند می خواند بیاند با ما زندگی کنند من اول زندگیمه نمی تونم به خدا تحملشا ندارم می خوام عید اول تو خونه خودم باشم. آخه فقط خودشون دوتا که نیستند عید برادر شوهرم اینا که تو شهر ما نیستند به خانه پدرون میاند و 13 روزا می مونند . به خدا موندم چکار کنم دارم دیونه میشم . کمکم کنید . یادم رفت یه چیز دیگه بگم مادر شوهرم از اون آدماس که می گه من و شوهرم نباید بریم تو اتاق شب بخوابیم باید همه با هم تو حال بخوابیم اگه بریم تو اتاق ناراحت میشه . می دونم که اگه این اتفاقات بیفته زندگیم داغون میشه . شوهرم اصلا نمیشینه به حرفای من گوش کنه نمیشه دلایل منا گوش کنه نمی دونم چه جوری بهش بگم که نظرم مخالفه
الکی ناراحت میشه
به خدا من به همسرم و خوانوادش خیلی احترام می زارم به من بگید چه جوری با شوهرم صحبت کنم مرسی . خیلی فوری جوابما بدید تا کار از کار نگذشته مرسی .


مشاور: خانم مامن پوش

با سلام و تشکر از انتخاب ما خانم عزیز ، متاسفانه این مسئله وابستگی های شدید همسرتان به اعضای خانواده و اینکه آنها اجازه مستقل شدن را به شما نمی دهند در کشور فراوان است و مشکل شما یکنفر نیست . با این وجود جلب کردن نظر همسرتان بدون اینکه به خانواده اش بی احترامی شود مهم است .شما حتما بعد از این دو سال متوجه اخلاق و کردار همسرتان شده اید و زبان او را در یافته اید . هر کس برای ارتباط یک روش دارد . اما بدانید محبت کردن یکی از بهترین روش هاست . هنگامی که همسرتان خوشحال و سرحال است به او بگویید که به عنوان همسرش می خواهید با او صحبت کنید . سپس ابتدا از همسرتان تعریف کنید ، خصوصیات خوش را بازگوکنید . سپس از او سوال کنید آیا انتظارات او را برآورده کرده اید ؟ بعد از آن انتظارات خود را به عنوان همسر بگویید؟ با زبان منطقی برایش توضیح دهید زن و شوهرهایی که مستقل هستند ، همیشه حرمت ها بینشان نگاه داشته میشود . چه بسا رفت و آمد زیاد باعث میشود افراد وارد حریم یکدیگر شوند و در زندگی یکدیگر خواه ناخواه دخالت کنند و سبب ایجاد مشکل شوند . مثال هایی که میزنید از آن دسته باشد که همسرتان نیز نسبت به آن حساس است و تمایل ندارد در زندگی اش اتفاق بیافتد . موفق باشید .



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.