يکشنبه، 28 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

متن حديث غدير را آن‌گونه كه شيعيان نقل مي‌كنند، چگونه مي‌توان از نظر علم درآيه و رجال اثبات نمود؟


پاسخ :
براي روشن شدن جواب به نكاتي چند اشاره مي‌شود.
1ـ معناي غدير: در لغت عبارت است از محّلي كه آب باران در آن جمع مي‌شود،[1] و در اصطلاح اسم محّلي است در جحفه كه واقع در چهار راهي است كه مردم سرزمين حجاز را از هم جدا مي‌كند، و مراد از يوم‌الغدير، روز هيجدهم ذي‌حجّه است كه، روز پنج‌شنبه سال دهم هجرت پيامبر اكرم در غدير خم، در حضور 90 تا 120 هزار نفر، خطبة غدير، و حديث معروف غدير را ايراد فرمود[2].
2ـ تواتر حديث غدير و عدم نياز به بررسي سند: حديث غدير مورد توجّه خاصّه و عامّه قرار گرفته است. علّامه اميني (تا زمان خودش) نام 26 نفر را ذكر مي‌كند كه در اين مورد كتاب و يا رساله مستقلّي، را تأليف نموده‌اند[3] و اين تعداد را محقق محترم سيّد عبدالعزيز طباطبائي به 125 كتاب مي‌رساند؛ و اين نكته هم اضافه شود که علم رجال كه براي بررسي وثاقت راوي‌ها است (علم روش‌شناسي) و درايه كه علم حديث‌شناسي است در حديثي لازم است مراعات شوند كه جزء خبر هاي واحد باشد، و امّا در حديث شريف غدير لازم نيست. براي اين‌كه هم تواتر لفظي دارد ( روايتي كه با چنين سلسله سند متفاوت ولي با الفاظ مشترك از معصوم نقل شده باشد تا آنجا كه احتمال ساختگي بودن نداشته و براي شنونده يقين آور باشد ) و هم تواتر اجمالي (يعني بعضي از اخباري كه به عنوان حديث غدير رسيده يقيناً از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ صادر شده است) و هم تواتر معنوي دارد (يعني مضامين آن مشترك ولي با عبارات گوناگون در روايات ديگر و موارد متعدّدي نقل شده است).
3ـ وجود عوامل وثاقت در حديث غدير: حديث غدير، علاوه بر تواتر همه جانبه، از علائم وثاقت نيز برخوردار است. زيرا:
اوّلاً : مخالفت با قرآن ندارد بلكه صدها آيه هم چون آيه‌ي اكمال، تبليغ، ولايت، اولي‌الامر، آن‌را تأييد مي‌كند؛
ثانياً: نه تنها مخالف سنت قطعي نيست بلكه صدها حديث در تأييد آن وجود دارد، هم چون حديث، ثقلين، منزلت، سفينة و ... ؛
ثالثاً :با سيره پيامبر و داده‌هاي عقل هماهنگي دارد؛ زيرا پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در سفرهاي كوتاه جانشين تعيين مي‌كرد، آيا امكان دارد كه مردم را بدون جانشين رها كند؛
رابعاً: با ضروت دين مخالفتي ندارد؛
خامساً: از نظر سندي صحيح و متواتر است و... پس همه عوامل وثاقت در حديث غدير جمع مي‌باشد .
با در نظر داشتن اين مقدّمه مي گوييم :
اوّلاً : حديث غدير - كه متن آن را خواهيم آورد - از احاديث متواتر و قطعي و مسلّم است. تواتري كه نه فقط درصدر اسلام و اعصار نزديك به زمان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بوده بلكه در همة قرن ها و دوره ها ، وجود داشته است. از برخي شافعيان ، نقل شده است كه حديث غدير فوق حدّ تواتر است.[4]
و امّا متن مورد اتفاق فريقين (شيعه و سني) چنين است :
«معاشر المسلمين الست اولي بكم من انفسكم؟ قالوا اللهم بلي قال: من كنتُ مولاه فعليّ مولاه اللهم وال مَن والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل مَنْ خذله»[5] ؛ «اي مردم آيا (ولايت ) من بر شما از خود شما اولا (و سزاوارتر) نيستم؟ گفتند خدايا چرا، حضرت فرمود: هركس من مولاي او هستم، علي ـ عليه السّلام ـ مولاي او خواهد بود، (اين جمله را بنابر قول احمد بن جنبل چهار بار تكرار نمود) بار خدايا دوست بدار، آن‌كه او را دوست دارد، و دشمن بدار، آن‌كسي كه او را دشمن بدارد، و ياري فرما ياران او را، و خوار گردان خواركنندگان او را».
ثانياً : اسناد متعدد براي آن نقل شده است كه مرحوم علّامه عبدالحسين اميني ـ قدّس سرّه الشّريف ـ تمام اسناد آن را از طريق اهل سنّت و شيعة در كتاب گران‌سنگ خود «الغدير في الكتاب و السنة و الادب» جمع‌آوري نموده است،و 110 نفر از صحابه را مانند ابوهريرة، ابوليلي انصاري، براءبن عازب و... را نام مي‌برد كه حديث غدير را نقل نموده‌اند.[6]
و 84 نفر از تابعين را مانند ابوراشد البحراني، ابوسليمان المؤذن، اصبغ‌بن نباته و... را اسم مي‌برد كه ناقلان حديث غدير بوده‌اند[7]
و هم‌چنين در قرن دوّم، 56 نفر[8] و در قرن سوّم 92 نفر[9] و در قرن چهارم حدود 80 نفر[10] و در قرن پنجم حدود 30 نفر، و در قرن ششم حدود 20 نفر، و در قرن هفتم حدود 23 نفر و همين‌طور تا قرن چهاردهم، مجموعاً 360 نفر از علما و محدّثين، حديث غدير را نقل نموده‌اند،[11]
و در كتاب‌هاي موجود حدود 21 نفر از مورّخين اهل سنّت هم چون بلاذري، ابن قتيبة، طبري و... 25 نفر از علماي حديث اهل سنّت، مانند: ابن ادريس شافعي، احمد حنبل، ترمذي، نسائي، طحاوي و... و حدود 10 نفر از مفسرين آن‌ها هم چون تفسير طبري، ثعلبي، قرطبي و... و حدود 7 نفر از متكلّمين آن‌ها هم چون، قاضي ابي‌بكر باقلاني، ايجي شافعي، شريف جرجاني و... و حدود پنج نفر از لغويين هم چون معجم‌البلدان حموي، تاج العروس زبيدي و... حديث شريف غدير را در كتاب‌هاي خود نقل نموده‌اند[12] كه مجموع همه‌ي آن‌ها به 500 نفر مي‌رسد.[13]
براي نمونه، چند مورد از اسناد تفصيلي اهل سنّت بيان مي شود:
1ـ خوارزمي گويد: «واخبرني سيدالحفّاظ ابومنصور شهردار بن شيروية بن شهردار الديلمي فيما كتب الّي من همدان ـ اخبرنا ابوالفتح عبدوس بن عبدالله الهمداني ـ كتابة (اخبرناالشريف ابوطالب المفصّل بن الجعفري باصبهان اخبرني الحافظ ابوبكر ابن مردويه اجازة، حدثني جدّي) حدثني عبدالله بن اسحاق النبوي، حدثني الحسن بن عليلي العنزي، حدثنا محمدبن عبدالرحمان الذارع حدثنا قيس‌بن حفص، حدثني علي‌بن الحسن، ابوالحسن العبدي، عن ابي هارون العبدي عن ابي سعيد الخدري، انّ النبي ـ صلّي الله عليه و آله ـ يوم دعاالناس الي غدير، امر بماكان تحت الشجرة من الشوك فقمّ و ذلك يوم الخميس ثم دعا الناس الي علّيٍ فاخذ بضبعه(بازو) فرفعها حتّي نظر الناس الي بياض ابطه (سفيدي زير بغل) ثم لم يتفرقا حتي نزلت «اليوم اكملت لكم دينكم تا آخر[14]» فقال رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ الله اكبر علي اكمال الدين و اتمام النعمة و رضي الرّب برسالاتي، و الولاية لعلي، ثم قال اللهم وال من و الاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله فقال حسان‌بن ثابت إءذن لي يا رسول الله ان اقول ابياتاً قال: قل ببركة الله تعالي فقال حسان بن ثابت يا معشر مشيخة قريش اسمعوا شهادة رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ ثمّ قال يناديهم يوم االغدير نبيّهم نجم و اسمع بالرسول منادياً بانّي مولاكم نعم و نبيّكم فقالوا و لم يبدو هناك التعاميا .. فقال له قم يا علي فايتني رضيتك من بعدي اماماً و هادياً[15]
هم‌چنين ابن اثير با اسناد خود حديث غدير را نقل نموده است[16] و قرطبي اين حديث را با اسناد خود نقل نموده است،[17] و ابن كثير دمشقي،[18] ابن‌ماجه قزويني[19] و متّقي هندي در كنزل العمّال[20] به طرق مختلفي حديث غدير را نقل نموده است و... همين‌طور محدّثين ، جريان استدلال علي ـ عليه السّلام ـ به حديث غدير را در مناسبت‌هاي مختلف، نقل نموده‌اند، مانند ابي الطفيل[21] زيدبن ارقم[22] عامربن واثله،[23] انس بن مالك،[24] عبدالرحمن بن ابي ليلي[25] اصبغ بن نباته[26] و عميرة بن سعد،[27] زيدبن شبع، زاذان بن عمر[28] و ابن‌وليد و ... .
اگر كسي اهل انصاف و داراي مطالعه در تاريخ باشد، اعتراف مي‌كند كه حديث شريف غدير، از نظر سندي اصلاً قابل خدشه نيست. تنها اشكالي كه مطرح شده است اين است كه اين حديث در صحيح بخاري و مسلم نقل نشده است. جواب آن اين است که:
اوّلاً اين دليل بي‌خبري و يا تعصب آن‌ها است كه حديث را نقل نكرده‌اند، نه نقص حديث.
ثانياً خود اهل سنّت قاعده‎اي دارند به نام تقديم مثبت برنافي، چنان‌كه حلبي تصريح نموده است مثبت (و نقل كنندة حديث) بر نافي (وكسي كه حديث را نقل نكرده) مقدّم است.
ثالثاً، بخاري و مسلم بناي جمع‌آوري همة احاديث صحيحه را نداشته‌اند، چنان‌كه ابن حجر تصريح مي‌كند كه خود بخاري تصريح نموده، كه آن‌چه از روايات صحيحه نقل نكرده‌ام، بيش از آن است كه جمع‌آوري نموده‌ام.[29]

پی نوشتها:
[1] . ر.ك: خليل بن احمد فراهيدي، كتاب العين، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، چاپ اوّل، 1414ق، ص598.
[2] . اميني، عبدالحسين، الغدير، تهران، دارالكتاب‌ الاسلامية، چاپ دوّم، 1366، ج1، ص9؛ و ر.ك: شافعي، عبدالله، المناقب، ص108.
[3] . الغدير، همان، ج1، ص157ـ152.
[4] . المناقب، همان، ص108.
[5] . الغدير، همان، ج1، ص8؛ و ر.ك: موّفق بن احمد خوارزمي، المناقب، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، چاپ سوّم، 1417، ص135، روايت 152؛ و ر.ك: متّقي هندي، علي، كنزالعّمال، بيروت، مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، 1405ق ـ 1985م، ج11، ص609، روايت 33950.
[6] . الغدير، همان، ج1، ص62ـ14.
[7] . همان، ص72ـ62.
[8] . همان، ص82ـ73.
[9] . همان، ص99ـ82.
[10] . همان، ص107ـ99.
[11] . همان، ج1، ص152ـ123.
[12] . همان، ج1، ص8ـ5.
[13] . سبحاني، جعفر، منشور عقايد اماميه، ص160.
[14] . مائده/3.
[15] . مناقب خوارزمي، همان، ص135، روايت 152 و ص134، روايت 150.
[16] . ر.ك: محمد بن محمّد شيباني، اسدالغابة في معرفة الصحابة، بيروت، داراحياء تراث العربي، ج4، ص28.
[17] . محمّد بن احمد انصاري قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، داراحياء اتراث العربي، 1405ق، ج18، ص278.
[18] . ابوالفداء الحافظ بن كثير دمشقي، البداية و النهايهة، بيروت، مكتب‌ المعارف، ج7، ص350.
[19] . قزويني، محمد، سنن، تحقيق محمّد فؤاد عبدالباقي.
[20] . متّقي هندي، علي، كنز العمّال في سنن الاحوال، بيروت، مؤسسة الرسالة ، 1405ق، چاپ پنجم، ج11، ص609، روايت 33950، ص602، روايت 5 ـ 32904 و روايت 32916 و ص609، روايت 32949 و 32950 و ص610، 32951.
[21] . مسند ابن حبنل، ج7، ص82، ح19321.
[22] . نسائي، خصائص اميرالمؤمنين، ص173، روايت93؛ البداية والنهاية، همان، ج5، ص211 و ج7، ص347.
[23] . ابن ابي ‌الحديد، شرح نهج‌البلاغه، بيروت، دارالحياء الكتب، چاپ اوّل، 1379، ج6، ص168ـ167.
[24] . همان، ج19، ص217.
[25] . اسدالغابه، همان، ج4، ص28، باب العين.
[26] . همان، ص126، ج6.
[27] . البداية و النهايه، همان، ج7، ص348.
[28] . سبط ابن‌جوزي، تذكرة الخواص، بيروت، مؤسسة اهل البيت، 1401ق، ص35.
[29] ـ ابن حجر عسقلاني، مقدّمه فتح الباري، (در يك جلد)، مصر، مطبعة السلفيه، منابع شيعه؛ 1ـ الغدير، ج 1و 2، (پيشين)؛ 2ـ مكارم شيرازي، ناصر و جمعي از دانشمندان، پيام قرآن، قم، نسل جوان، چاپ دوّم، 1374، ج9، ص200ـ183؛ 3ـ مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميّه، ج5، ص23ـ2؛ و...
منبع: اندیشه قم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.